برگرفته از تریبون زمانه *  

ما در میانۀ بحران جمعی نفس‌گیری هستیم. این بار مرگ از طریق ویروسی کوچک به زندگی ما هجوم آورده است. ویروس کرونا هزاران نفر را به بیماری مبتلا کرده، بسیاری را به کام مرگ کشانده و تهدیدی تمام‌عیار برای زندگی انسان‌ها تلقی می‌‏شود.

البته جامعۀ ما با مرگ و مردن بیگانه نیست. تصادفات رانندگیِ منجر به مرگ بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی روزمرۀ ایرانیان است. آلودگی هوا در کلان‌شهرها و شهرهای بزرگ سالانه هزاران قربانی می‌‏گیرد. بلایای طبیعی مانند زلزله، سیل و گرد‌و‌غبار هر لحظه در کمین نشسته‌اند و در بخش‌های مختلف کشور جان انسان‌ها را تهدید می‌‏کنند. همچنین سوانح هوایی و ریلی، اشتباهات پزشکی، سرطان، سکته‌های مغزی و قلبی و انواع بیماری‌ها موجب مرگ‌و‌میر افراد بسیاری می‌‏شوند. با این حال، کرونا، به عنوان عامل بیماری و مرگ، از جهات بسیاری با عوامل دیگر متفاوت است و ضروری است که با دقت بیشتری به آن توجه شود.

کرونا و مدیریت مرگ

مرگ همواره تهدیدی علیه نظم اجتماعی در نظر گرفته می‌‏شود و هر جامعه‌‏ای تلاش می‌‏کند تا مرگ را مدیریت و «قاعده‌مند» کند. مدیریت مرگ از راه‌‏های گوناگونی انجام می‌‏شود که از‌جملۀ آنها پذیرش مرگ یا مسکوت گذاشتن آن است (بیات ‏ریزی و تسلیمی طهرانی، ۱۳۹۵). مثلاً، مرگ‌های طبیعی ناشی از کهولت سن یا مرگ بر اثر جنگ‌ها و حملات تروریستی دشمن پذیرفته و درگذشتگان به نحو عمومی تکریم می‌شوند. در مقابل، مرگ بر اثر تصادفات جاده‌ای یا سوانح گوناگون اغلب مسکوت گذاشته می‌‏شود و قربانیان این حوادث غالباً بی‌آنکه چندان در مورد آنها صحبت شود یا رسانه‌ها به آنها بپردازند به حاشیه رانده می‌‏شوند.

هنگام شیوع بیماری‌های همه‌گیری مانند کووید ۱۹، اغلبِ جوامع از بین شیوه‌های گوناگون مدیریتِ مرگ مسکوت‌گذاری را انتخاب می‌‏کنند. در‌نتیجه قربانیان بیماری‌های همه‌گیر به مشتی از اعداد تقلیل می‌‏یابند که رسانه‌ها در هر شبانه‌روز آنها را با عنوان کشته‌شدگان و متوفیان اعلام می‌‏کنند. تا زمان تنظیم این گزارش، در رسانه‌های داخلی هیچ گزارشی در مورد درگذشتگان و بازماندگان آنها به چشم نمی‌خورد و با جان‌باختگان کرونا به منزلۀ «شخص» برخورد نمی‌شود. نهادهای مسئول شهری یا محلی هم هیچ فعالیت نمادینی برای ادای احترام به درگذشتگان و گرامیداشت یاد آنها انجام نداده‌اند. مسکوت‌گذاری مرگ و عدم نمایش عمومی متوفیان پیامدهای مختلف فردی و اجتماعی دارد و از‌جمله بازماندگان و داغداران را با تأثیرات منفی گوناگون مواجه می‌‏‌کند. در این مورد خانواده‌هایی که یک عضو خود را بر اثر کرونا از دست داده‌اند ممکن است دچار انزوا شوند و احساس کنند که از جامعه طرد شده‌‏اند. این احساس هنگامی جدی‌تر می‌‏شود که خانواده‌های بازمانده و داغدار در شرایط کنونی از امکان برگزاری آیین‌های مختلف مرتبط با مرگ نیز محروم هستند.

تعلیق آیین‌های مرتبط با مرگ

در شرایط کنونی، آیین‌های مختلف مرتبط با مرگ و مردن تعلیق شده‌اند. از این‌ رو خانواده‌های درگذشتگان در دوران همه‌گیری کرونا، از‌جمله جان‌باختگان بر اثر این ویروس، نمی‌توانند آیین‌های تشییع، تدفین و ترحیم را به شکل عمومی و جمعی و با حضور خویشاوندان، نزدیکان، دوستان، همکاران و… برگزار کنند. برگزار نشدن این آیین‌ها سوگواران را با غم از دست دادن عزیزانشان تنها می‌‏گذارد. احساسات جمعی به اشتراک گذاشته و بازسازی نمی‌‏‌شوند، بازماندگان تسلی نمی‌یابند و فرایند سوگواری با خلل مواجه می‌‏شود. پیامدِ این وضعیت انزوا و غربتِ بیش از پیش بازماندگان و داغداران و ایجاد اختلالات روانی و اجتماعی است.

تمامی کسانی که این روزها عزیزی را از دست می‌‏دهند، به سبب فاصله‌گیری فیزیکی از نزدیکان، خویشاوندان و دوستان، حال و روز مناسبی ندارند. اما شاید وضعیت سوگواری بین بازماندگانِ جان‌باختگان ناشی از ویروس کرونا وخیم‌تر باشد. این افراد باید نکات بهداشتی بیشتری را رعایت کنند. آنها در بسیاری موارد پس از فوت عزیرانشان به قرنطینه می‌‏روند و حتی امکان سوگواری در جمع خویشاوندان نزدیکشان را هم ندارند. گاهی خود بازماندگان نیز به این بیماری مبتلا می‌شوند و این وضعیت‍شان را بسیار پیچیده‌تر می‌کند.

 در مصاحبه‌‏هایی که با بازماندگان جان‌باختگان ناشی از کرونا انجام دادم، برخی اظهار می‌‏کردند که به دلیل رعایت قرنطینه و فاصلۀ فیزیکی حتی از در آغوش گرفتن همسر و فرزندانشان نیز محروم هستند و به‌تنهایی در گوشه‌ای از خانه با چشمانی گریان و با حالی مستأصل سوگواری می‌‏‌کنند. آنها نیاز داشتند تا دستان عزیزی را بفشارند و بر شانه‌های عزیزترین افرادشان اشک بریزند. در اغلب موارد، از وداع آخر با متوفی محروم بوده‌اند، مراسم تشییع را برگزار نکردند، مراسم تدفین را با تعداد اندکی از اعضای خانواده و با حفظ فاصله از متوفی به صورت ناقص انجام دادند، نماز میت و تلقین آخر را نخواندند و مراسم ترحیم را برگزار نکردند. آنها در خانه‌هایشان محبوس بودند بی آنکه بتوانند دور هم جمع شوند یا کسی برای عرض تسلیت و دلداری به خانۀ آنها وارد شود.

از نگاه جامعه‌شناسانی مانند پارکز (۱۹۷۰)، سوگواری را می‌‏توان همانند فرزندآوری، بازنشستگی، مهاجرت و ازدواج به عنوان یک «گذار روانی اجتماعی» در نظر گرفت. این گذار متضمن تغییری مهم در وضعیت است که از فرد می‌‏خواهد شیوۀ نگریستن خود به جهان و برنامه‌‏هایش برای زندگی در آن را از نو سازمان دهد. چنین تغییرات مهمی در زندگی تأثیرات بلندمدتی بر حوزه‌های وسیعی از جهان مفروض فرد می‌گذارد. از این‌ رو، می‌‏توان گفت هنگامی که سوگواری روند معمول خود را پشت سر نگذارد و فرد سوگوار از همراهی خویشاوندان، دوستان و آشنایان و مشارکت آنها در آیین‌‏های مختلف عزاداری محروم باشد، پیمودن این گذار با تحمل فشارها و آسیب‌های مختلف روانی‌ـ‌اجتماعی همراه می‌شود.

به طور کلی، با مرگ یکی از اعضای خانواده، بازماندگان با بحران مواجه می‌‏شوند. فقدان یکی از اعضای خانواده تأثیر مخربی برجا می‌گذارد که می‌تواند روابط گروهی را مختل می‌کند. آیین‌های مرتبط با مرگ به منظور تقلیل این بحران‌ها شکل می‌‏گیرند، با تلاش برای اینکه جمع به حالت تعادل بازگردد و نظم از‌دست‌رفته احیا شود. این آیین‌ها به بازماندگان کمک می‌‏کنند تا خود را با شرایط جدید وفق دهند و با فقدان عضو درگذشته سازگاری یابند. درنتیجه، زمانی که چنین آیین‌هایی امکان برگزاری ندارند، شرایط بحرانی به درازا می‌‏کشد و ترمیم روابط تخریب‌شده و پیوند دوبارۀ اعضا با مشکل مواجه می‌‏شود.

از دیدگاه فروید، دوست داشتن یک فرد به معنای قرار دادن بخشی از خود در اوست. در‌نتیجه، هنگامی که آن فرد می‌‏میرد بخشی از خود نیز که در او قرار دارد با مرگ مواجه می‌‏شود. مرگ یکی از عزیزان به احساس امنیت فرد آسیب می‌‏رساند. این در حالی است که عزاداری غالباً در ترمیم احساس امنیت وجودی عزاداران مؤثر است (سیل، ۱۹۹۸: ۱۹۳).

در نهایت، یکی از مهم‌ترین کارکردهای فرهنگ معنابخشی به وقایع مختلف زندگی و یاری رساندن به افراد برای درک و فهم آنهاست. از آنجا که آیین‌های اجتماعی بخش مهمی از فرهنگ هر جامعه را تشکیل می‌‏دهند برگزاری هر آیین نقشی اساسی در ایجاد معنی و فهم موقعیت‌های گوناگون دارد. برگزاری آیین‌های مرتبط با مرگ نیز موجب می‌‏شوند بازماندگان و سوگواران بتوانند مرگ عزیز از‌دست‌رفتۀ خود را با استفاده از معانی فرهنگی درک و فهم کنند و آن را همچون یک رخداد با‌معنا در نظر بگیرند. از این‌ رو، تعلیق آیین‌های تشییع، تدفین و ترحیم در معنابخشی به رخداد مرگ عزیزان خلل ایجاد می‌کند و بازماندگان را در تعلیقی وجودی و معنایی تنها می‌گذارد.

زنان و تعلیق آیین‌ها

اگرچه تعلیق آیین‌های اجتماعی مرتبط با مرگ تمامی افراد و گروه‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد، به نظر می‌‏رسد تعلیق این آیین‌ها بر زنان تأثیر بیشتری دارد.

زنانی مانند سیسیلی ساندرز و الیزابت کوبلر راسنخستین افرادی بودند که در دهۀ ۱۹۶۰ گفتمان‌ها یا فراداستان‌های توصیف‌کنندۀ وضعیت محتضران و سوگواران را کلیشه‌‏ای دانستند و آنها را به چالش گرفتند. در مقابل، تأکید کردند که این گفتمان‌ها باید بر اساس اضهارات خود محتضران و سوگواران تنظیم شوند. مشهورترین مبلغان جنبش «احیای مرگ» زنانی بودند که بر برقراری ارتباط به شیوه‌‏ای زنانه تأکید داشتند. از نظر آنها بازماندگان باید داستان‌های بدیع و دست اول خود را روایت کنند و از این طریق با دیگران در ارتباط باشند. با این حال، از نظر تونی والتر، پیشگامانی چون کوبلر راس، خود، فراداستان‌هایی در مورد مراحل احتضار ایجاد کردند که بعدها در مورد سوگواری نیز کاربرد گسترده‌ای یافتند (پنج مرحلۀ مشهورِ انکار، خشم، چانه‌زنی، افسردگی و پذیرش). از نظر تونی والتر، هرچند هر شخصِ داغدار داستانی یگانه و منحصر‌به‌فرد دارد، برساخت فراداستان‌ها به دلایل مختلف، از‌جمله ارائۀ خدمات به سوگواران، اجتناب‌ناپذیر است (والتر، ۱۹۹۴: ۷۰). به این ترتیب، اگرچه هر بازمانده از شیوه‌ها و خصوصیات ویژه ‏ و یکتای سوگواری خود برخوردار است، فراداستان‌هایی که توصیف‌کنندۀ شیوۀ سوگواری بر اساس جنسیتِ بازماندگان هستند و بر تفاوت شیوه‌های سوگواری بین زنان و مردان تأکید می‌‏کنند به درک بهتر آنها و خدمت‌رسانی بهتر به آنها یاری می‌‏رسانند.

در مباحث مربوط به جامعه‌شناسی و روان‌شناسی سوگواری، همواره خصوصیاتی را به عنوان مؤلفه‌های ویژۀ سوگواری مردان و زنان ذکر می‌‏کنند. بر این اساس، سوگواری مردان بر درون‌ریزی احساسات و تجربۀ درونی و شخصی غم و اندوه، و سوگواری زنان بر اشتراک‌گذاری اندوه با دیگران، سخن گفتن با آنها و ابراز سوگ در جمع مبتنی است.

مردان تمایل دارند به جای آنکه در مورد سوگ صحبت کنند خوددار باشند و به‌تنهایی با آن برخورد کنند. آنها در بسیاری موارد سوگوار بودن را نشانۀ ضعف و آسیب‌پذیری می‌‏دانند، از اظهار غم و اندوه خود احساس شرم می‌‏کنند و به سرکوب سوگ می‌‏پردازند. در برابر، زنان ممکن است بارها و بارها واقعۀ از دست دادن عزیز خود را برای دیگران بازگو کنند تا از احساس شنیده شدن و حمایت شدن برخوردار شوند. آنها با نزدیکان خود دربارۀ غم و اندوهشان حرف می‌زنند تا در نهایت با سوگ خود کنار بیایند.

از منظر جامعه‌شناسی، انسان‌ها از بدو تولد تا هنگام مرگ تحت تأثیر فرایند «اجتماعی شدن» یا «جامعه‌پذیری» قرار دارند. در جریان این فرایند، آنها با ارزش‌‏ها، هنجارها، قواعد، عرف و آداب اجتماعی آشنا می‌‏شوند و این مقولات را در خود «درونی» می‌‏کنند. جامعه‌شناسان معتقدند که فرایند «اجتماعی شدن» یا «جامعه‌پذیری» به دلایل گوناگون در زنان و مردان به شیوه‌های مختلفی اتفاق می‌‏افتد (گیدنز، ۱۳۹۳: ۱۵۷). بر این اساس، مردان بیشتر به سمت فردیت و زنان بیشتر به سمت پیوستگی گرایش دارند (کلانینجر، ۱۹۹۶).

البته واضح است که مؤلفه‌های جنیستی سوگواری در مورد تمام مردان و تمام زنان صادق نیستند. مردان زیادی هستند که سوگشان را با گریستن در جمع و صحبت کردن با دیگران آشکار می‌‏کنند و زنانی نیز هستند که غم و اندوه را در خود می‌‏ریزند و از نمایش عمومی آن پرهیز دارند. با این حال، می‌‏توان گفت که زنان در مجموع به صحبت کردن در مورد سوگ خود، شنیده شدن از سوی دیگران، ابراز غم و اندوهشان در جمع، قرار گرفتن در آغوش دیگری، همنشینی با دیگران و کسب حمایت و همراهی آنها نیاز بیشتری دارند و فرایند سوگواری آنها متضمن اظهار سوگ و اندوه خود و برقراری ارتباط با دیگران است.

در همین زمینه والتر داستان مردی را نقل می‌‏کند که پسرش را در تصادفی از دست داده است و هر روز به‌تنهایی بر سر قبر او حاضر می‌‏شود. این مرد در توضیح عمل خود می‌‏گوید: «من اغلب در مسیر کارم سری اینجا می‌‏‌زنم و با پسرم سیگار می‌‏کشم.» از نظر والتر، این عمل یک آیین مبتنی بر سخن گفتن نیست اگرچه ممکن است او در آنجا با پسرش صحبت کند؛ این در حقیقت یک کنش آیینی مبتنی بر انسجام است. از دیدگاه او، در حالی که بسیاری از زنان با صحبت کردن بر اضطراب و اندوه خود غلبه می‌‏کنند، مردان بسیاری با کار کردن، عصبانی شدن و فریاد زدن بر سر خود یا از طریق انجام کنش‌های آیینی ویژه، ‏مبتنی بر همبستگی با دیگر مردان، با این احساسات مقابله می‌کنند (همان: ۱۷۸). در‌نتیجه، می‌‏توان در نظر گرفت که زنان در شرایط کنونی با آسیب‌های روانی و اجتماعی بیشتری مواجه شوند و فرایند سوگواری آنها با نقصان‌ها و اختلالات مختلفی همراه شود.

همچنین، زنان بر اساس جامعه‌پذیری متفاوت خود، در مقایسه با مردان، غالباً همراهی بیشتری با ارزش‌ها، هنجارها و مناسک اجتماعی دارند. میزان باور و دلبستگی به قواعد و آداب اجتماعی و عمل به آنها در زنان بیش از مردان است و آنها بر رعایت رسوم و آیین‌های اجتماعی تأکید بیشتری دارند. یافته‌های پیمایش‌ها و نظرسنجی‌های مختلف انجام‌شده در مورد ارزش‌ها و نگرش‌های اجتماعی و فرهنگی ایرانیان در حوزه‌هایی مانند دین اخلاق و ارزش‌های بنیادین نیز در اغلب موارد این موضوع را تأیید می‌‏کنند (ر.ک به: تسلیمی طهرانی، ۱۳۹۷: ۲۵۶).

رخداد مرگ ازجمله رخدادهایی است که در خلال آن ارزش‌ها، هنجارها و آداب اجتماعی حضوری پررنگ دارند و آیین‌های اجتماعی با قدرت بسیار به نمایش درمی‌آیند. با توجه به نفوذ بیشتر قواعد و رسوم اجتماعی در زنان می‌‏توان حدس زد که تعلیق آیین‌های مرتبط با مرگ در شرایط کنونی از نگاه زنان اهمیت بیشتری دارد و آسیب‌های بیشتری را متوجه آنها می‌‏‌کند. زنان دلبستگی بیشتری به برگزاری آیین‌های تشییع، تدفین و ترحیم دارند و با حضور در مراسم جمعی به تسلی و آرامش بیشتری می‌رسند. به نظر می‌‏رسد برگزار نشدن این آیین‌ها به ایجاد شوک و اضطراب بیشتری در زنان بینجامد و اختلالات روانی و اجتماعی ناشی از برگزار نشدن آیین‌های اجتماعی و حضور نیافتن خویشاوندان، دوستان و آشنایان در آیین‌های یادبود و عزاداری در زنانِ بازمانده از شدت بیشتری برخوردار باشد.

* دکتری جامعه‌شناسی فرهنگی و عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات

لینک این مطلب در تریبون زمانه

منبع: زنان امروز

منابع:                                                         

۱- زهره بیات ‏ریزی و رضا تسلیمی طهرانی، «مروری انتقادی بر اندیشه‌های اجتماعی در باب مرگ با توجه به وضعیت خاص ایران»، مجلۀ مطالعات اجتماعی ایران، دورۀ نهم، ش ۳ و ۴، ۱۳۹۵

۲- رضا تسلیمی طهرانی، «تحلیل و بررسی جامعه‌شناختی بخش دین موج سوم پیمایش ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان»، مجموعه‌جستارهایی در ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان، تهران، پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، ۱۳۹۷

۳- آنتونی گیدنز، جامعه‌شناسی، ترجمۀ حسن چاوشیان، تهران، نشر نی، ۱۳۹۳

۴- Susan C. Cloninger,  Personality, New York: W.H. Freeman and Company, 1996

۵- Clive Seale, Constructing Death: The Sociology of Dying and Bereavement, Cambridge University Press, 1998

۶- Colin Murray Parkes, “Psychosocial Transitions: A Field of Study”, Social Science & Medicine, 5(2): 101-115, April 1971

۷- Tony Walter, The Revival of Death, London: Routledge, 1994