برگرفته از تریبون زمانه *  

 درگیری‌های خشونت‌آمیز به‌تنهایی عنوان کشند‌ه‌ترین پدیده اجتماعی مانع توسعه‌یافتگی در آفریقا را حفظ کرده است. در دو دهه و نیم اخیر، بیش از ۴ میلیون نفر براثر درگیری‌های خشونت‌آمیز در رواندا، جمهوری دموکراتیک کنگو،‌ اریتره، اتیوپی، چاد، آنگولا، سودان، اوگاندا، جمهوری آفریقای مرکزی، کنگو برازاویل [یا جمهوری کنگو]، بوروندی، لیبریا، سیرالئون، و ساحل عاج کشته شده‌اند. همچنین چند کشور دیگر شامل نیجریه، تانزانیا، کنیا، کامرون، نیجر، گینه بیسائو‌ و گامبیا برای خشونت هزینه بالایی می‌پردازند. همانند اوضاع در کشور من لیبریا،‌ بسیاری از این درگیری‌ها حاصل سیاست حذف و ناکارآمدی در مواجهه با نیازهای امنیتی و ابتدایی مردم است.

شدت و حدت این درگیری‌های خشونت‌آمیز و جنگ‌های نامتعارف از نسل‌کشی‌های گسترده تا کشتار قومیت‌ها در مقیاس کوچک‌تر و نزاع‌‌ بین جوامع محلی متغیر است. نتیجه‌اش سرزمینی است که با مرگ، چالش‌های امنیتی گوناگون و مردمی مواجه است که در معرض قاچاق غیرقانونی مواد مخدر و اسلحه،‌ آوارگی،‌ سوء‌تغذیه،‌ بیماری، به سربازی گرفتن کودکان، بیکاری جوانان،‌ تجاوز،‌ و تخریب محیط‌زیست‌اند. ماهیت این مجراهای خشونت،‌ و این واقعیت که آنها اغلب در سرزمین‌های بکر و‌ نزدیک به جوامع روستایی رخ می‌دهند،‌ جوامع محلی را دور از چشم یا حفاظت دولت‌ها در معرض خشونت قرار می‌دهد. مبارزان پیوسته قوانین حقوق بشر و نوع‌دوستانه را نادیده می‌گیرند و خاصیت پیچیده،‌ چندوجهی و چندجانبه‌ این درگیری‌ها نمی‌گذارد که عاملان حکومت به‌تنهایی از وقوع آنها جلوگیری‌، مدیریت‌ یا برطرفشان کنند. ما به استراتژی گسترده و فراگیری نیاز داریم که در ارتباط و تعامل با بازیگران غیردولتی باشد.

در اواخر دهه ۱۹۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰ میلادی، اقدامات زیادی برای پایان دادن به درگیری‌های خشونت‌آمیز در سراسر قاره آفریقا صورت گرفت. تقریباً همه اقدامات برای رفع درگیری،‌ حضور زنان و صداهای انتقادی آنان را حذف کردند. این فضاهای مردسالارانه محدودیت پیش از جنگ زنان را، علی‌رغم تأثیر متعاقب این درگیری‌ها بر زندگی آنان، تحکیم بخشیدند. در توافقات و ساختار‌های پس از جنگ، هرگز به مطالبات،‌ علایق و نگرانی‌های نوع‌دوستانه زنان توجه نشده بود. به‌ همین ترتیب،‌ نگرانی‌های‌ خانواده‌هایشان و جماعتی‌ که زنان برای حمایت از آنها وارد اجتماع شده­ بودند نادیده گرفته شد. امروز اثرات سیاست حذف همچنان باقی است.

من اهل کشور نسبتاً کوچک لیبریا در غرب آفریقا هستم. لیبریا تقریباً به معنی جنگ است. این ملت گرفتار یکی از بدترین جنگ‌های داخلی دنیا برای مدت ۱۴ سال،‌ از سال ۱۹۸۹ تا ۲۰۰۳، بوده است. اغراق نیست اگر بگوییم که این جنگ چقدر بر معیشت زنان تأثیر گذاشته است. طی جنگ داخلی حدود ۲۵۰ هزار نفر کشته شدند،‌ یک میلیون نفر در داخل کشور آواره شدند، و ۵۰۰ هزار نفر مجبور شدند به کمپ‌های مهاجران بگریزند. خانواده من به غنا پناهنده شد. این درگیری اقتصاد کشور را به نابودی کشاند و چیزی که بر جای گذاشت بیکاری و تعداد زیادی اسلحه روی دست مردم بود.

در این دوره، زنان و گروه‌های زنان سعی کردند صدای صلح باشند. جای تأسف است که نه دو طرف درگیری نه جامعه جهانی قدمی به نفع حضور زنان در فرایند صلح برنداشتند. در واقع، افکار زیادی معطوف به نقش زنان نبود. آنان بازیگرانی حاشیه‌ای قلمداد می‌شدند. فرض بر این بود که زنان نفوذ یا قدرتی ندارند،‌ و کسی اعتباری برایشان قائل نبود. زنان در لیبریا خواستار تحولات بودند،‌ با این اراده که به اجازه مردان یا جامعه جهانی برای ساماندهی نیاز ندارند.

جنگ داخلی لیبریا به دو بخش تقسیم می‌شود. جنگ اول از سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۷ به وقوع پیوست که به موجب آن در انتخابات ۱۹۹۷، «چارلز تیلور» به ریاست جمهوری منصوب شد. جنگ دوم در سال ۱۹۹۹ آغاز شد و در سال ۲۰۰۳ پایان یافت. در دوره قبل از تیلور، بین سال‌های ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۷، سازمان‌ها و گروه‌های زنان به‌شدت درگیر رفت­وآمدهای دیپلماتیک بودند. کانون اصلی فعالیت‌های آنها رفت­و­آمد بین کشورهای حوزه رودخانه «مانو» (Mano) در غرب لیبریا،‌ نزدیک به سیرالئون، ساحل عاج و گینه بود که از رهبری سیاسی‌شان جهت یافتن راه‌حلی برای بحران لیبریایی دفاع می‌کردند. «شبکه صلح زنان رودخانه مانو» (MARWOPNET) نقش مهمی در برقراری آتش‌بس بازی کرد که متعاقباً به انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۹۷ منتهی شد.

آرامش نسبی‌ ایجادشده دو سال بیشتر دوام نیاورد، از آنجا که دولت تیلور طرح مصالحه را ناتمام گذاشت، و با فساد حکومتی و نقض فاحش حقوق بشر مقابله نکرد. در سال ۱۹۹۹، درگیری مجددی در لیبریای شمالی شکل گرفت و خیلی زود به بخش‌های دیگر کشور کشیده شد. در این دوره، لیبریا شاهد گسترش خشونت بر غیرنظامیان بود. یک گروه شورشی جدید‌ به‌نام «اتحاد لیبریایی‌ها برای سازش و دموکراسی» (LURD)، از غیرنظامیان،‌ به‌ویژه زنان و کودکان، به‌عنوان سپرهایی برای حملات نظامی ارتش تیلور استفاده کرد. در سال ۲۰۰۳، وقتی درگیری شدت گرفت،‌ گروه شورشی دیگری به‌نام «نهضت دموکراسی در لیبریا» (MODEL)، حمله به مواضع دولتی را از جنوب شرقی کشور آغاز کرد. حمله به کمپ‌های حامی آوارگان به تاکتیک جنگی بااهمیتی تبدیل شد که طرفین درگیری از آن استفاده کردند.

زنان متعلق به همه اقشار جامعه- کمپ‌های آوارگان، کلیساها و مساجد، که شامل فروشندگان، معلمان مدارس، کارگران، و خانه‌داران می‌شدند- بار دیگر بسیج شدند که صدایشان را به گوش دیگران برسانند. جنگ باعث آوارگی گسترده لیبریایی‌ها شده بود و برخی از جمعیت‌ها بیش از هفت بار جابه‌جا شده بودند. اعضای خانواده‌ها از هم دور افتاده، زنان بیوه شده بودند و کودکان یتیم. تا امروز،‌ بسیاری از خانواده‌ها هنوز در حال جست‌وجوی کودکان،‌ زنان،‌ مادران، پدران، شوهران و دیگر اعضای خانواده‌شان هستند.

در مواجهه با این خشونت،‌ زنان در نشستی با حضور حامیان محلی به توافق جمعی رسیدند که اقدامات پایداری صورت گیرد تا رنج لیبریایی‌ها،‌ و به‌ویژه زنان و کودکان، به گوش جهان برسد.

بسیاری از افراد کمپین را به یک ماجراجویی بی‌ثمر و تلاش بیهوده تقلیل دادند. به این زنان علاوه بر خیلی از اسم‌های تحقیرآمیز دیگر، «بولداگ‌های بی‌دندان» می‌گفتند. آنها موفق نشدند ما را بترسانند، بلکه کاملاً برعکس ما جسارت پیدا کردیم که برای بقا و رسیدن به صلح پایدار تلاش کنیم. علی‌رغم همه اینها، زنان لیبریا بدون داشتن دانشی آکادمیک یا نظری درباره یک تاکتیک‌ سیاسی عاری از خشونت، با تصمیمی قاطع برای رسیدن به صلح، آن را در سطح وسیعی به کار بردند.

اولین هدف ما تغییر روایت جهانی از جنگ لیبریا بود. پوشش جهانی قابل توجهی وجود داشت؛ ولی ما درصدد بودیم که تغییر جهتی به دور از داستان‌های رمانتیزه‌شده خشونت به سمت روایت‌های دسته اول و واقعی آدم‌ها داشته باشیم. ما به‌جای اینکه اجازه بدهیم این روایت بر سربازان درگیر اعتیاد متمرکز بشود، با بدن‌های خود در فضای بیرون جلوی چشم همه دنیا قرار گرفتیم.

دومین هدف ما این بود که به دولت فشار بیاوریم تا با آتش‌بس موافقت کند، نیروهای مداخله‌گر استقرار پیدا کنند و برای رسیدن به توافق مذاکره صورت بگیرد. رئیس جمهور تیلور با جدیت با این سه مورد مخالفت کرد. اما در برابر اعتراضات توده‌ای ضد‌خشونت و هرروزه­ای که زنان رهبری می‌کردند، او درنهایت پذیرفت و موافقت کرد که با نمایندگان جنبش‌های زنان ملاقات کند و به مطالبات ما گوش بدهد. کنش جمعی ما تأثیر مستقیمی بر موافقت رئیس جمهور تیلور با شرکت کردن در مذاکرات صلح داشت.

سال‌های جنگ لیبریا پر بود از توافقات و مذاکرات صلح ناموفقی که منعقد نشدند. استراتژی­ ما متفاوت بود. جنبش ما به این نتیجه رسید که برای پیروزی، زنان باید در مذاکرات صلح جایگاهی برای خود بطلبند، به‌جای اینکه منتظر باشند این جایگاه به آنها داده شود. تا رسیدن به آن نتیجه، ما استراتژی اعتصاب‌ها و میانجی‌گری پشت‌پرده ضدخشونت و هرروزه خود را ادامه دادیم. ما زنان لیبریایی پناهنده در غنا را بسیج کردیم و زنانی را که در لیبریا بودند و نقش مهمی بازی می‌کردند، با آنها همراه ساختیم تا تضمین کنیم که تا پایان مذاکرات صلح وقفه‌ای در اشتراک‌گذاری چالش‌ها و تجربیات غیرنظامیان با طرفین درگیر جنگ، نمایندگان و رسانه‌های جهانی ایجاد نمی‌شود. این کمپین با بودجه‌ای کمتر از ۵۰۰۰ دلار آغاز به کار کرد. ما مدت زمان این مذاکرات و سطح آمایش موردنیاز برای حفظ چنین کمپینی را نمی‌دانستیم؛ ولی مصمم بودیم که صدای زنان شنیده خواهد شد و بر نتیجه مذاکرات تأثیر خواهد گذاشت.

تفاوت رویکردهای ما به فراتر از تاکتیک‌ها کشیده شد و بر نکات ضروری برای مذاکره در طول فرایند صلح اثر گذاشت. ما به‌جای چانه‌زنی بر سر اینکه چه کسی چه نقشی را در دولت موقت ایفا ­کند، بر هزینه انسانی این درگیری متمرکز شدیم و بر طرفین اعمال فشار کردیم تا خشونت را متوقف کنند. و به جای اینکه این فرایند را یک گفت‌وگوی سیاسی رده‌بالا نگه داریم، اطمینان دادیم که راه‌هایی برای ورود عموم به آن وجود دارد. ما هر روز برای رئیس هیئت میانجی‌گری (Chief Mediator) نامه‌هایی درباره شرایط موجود در لیبریا نوشتیم و در آنها آمار مرگ‌ومیر را در جوامع کوچک، آنچنان­که همکارانمان و اعضای خانواده­ [قربانیان] در خانه گزارش می‌دادند، لیست کردیم. نامه‌ها همچنین نشان می­دادند که ما چگونه به ارتقای مذاکرات فکر می­کنیم. ما معاهداتی را با اعضای هیئت‌های خارجی تنظیم کردیم و حضوری دائمی در مقر فعلی مذاکرات صلح داشتیم. بالاتر از همه، تعهد کردیم که هرگز از هیچ گروه سیاسی یا درگیر جنگی (با منافع متضاد) حمایت نکنیم. ما هرکدام نظرات سیاسی مستقلی درمورد چگونگی این فرایند داشتیم؛ ولی اطمینان حاصل کردیم که هم‌صداییم: سیاست­ ما در مذاکرات سیاست صلح بود و هدف ما پایان دادن به رنج لیبریایی‌ها.

پس از سه ماه حمایت پیوسته و جدی ما، در نهایت توافق صلح حاصل شد، همان‌طور که ما بر جایگاهمان در پشت میز دستیابی به صلح پافشاری می‌کردیم، خودمان را موظف به حفظ آن دانستیم. بر آن ­شدیم که نگذاریم این توافق همانند دفعات پیش به شکست منتهی بشود.

ما به لیبریا برگشتیم تا معیارهایی برای نظارت بر پیشرفت توافقنامه تعیین کنیم. توافقنامه صلح طولانی و تخصصی بود و برای اکثریت قریب به اتفاق لیبریایی‌ها به‌نحوی غیر قابل فهم نوشته شده بود؛ بنابراین در اجتماعات سراسر کشور، زنان توافقنامه صلح را به موضوعاتی ساده و ملموس ترجمه می‌کردند که زنان محلی بتوانند آنها را دنبال کنند. ما کمپین مبارزه با خشونتمان را برای دو سال دیگر ادامه دادیم تا زمانی که انتخابات دموکراتیک برگزار شد. در سال ۲۰۰۵، «الن جانسون سیرلیف» به سمت ریاست جمهوری انتخاب شد که به‌موجب آن لیبریا نخستین کشور آفریقایی می‌شد که یک زن را به ریاست دولت برمی­گزید.

لیبریایی‌ها باید به این جریان و ثبات نسبی بعدش می‌بالیدند. اما داستان ما اگر سیاست فمینیستی را در خلأ نشان بدهد، به کار نمی­آید. به اعتقاد من، می‌شود از جنبش ما درس‌هایی گرفت، از آنچه جهانی است و از آنچه در سراسر جهان درباره سازماندهی سیاسی فمینیستی برای دستیابی به صلح می‌شود بهره گرفت.

در زمان جنگ داخلی لیبریا، درگیری‌هایی با عنوان ناآرامی‌ها به مدت چند دهه در ایرلند شمالی در حال وقوع بود. شرایط فرهنگی لیبریا و ایرلند شمالی بسیار متفاوت­ است، با این حال در هر دو، جنبش صلح زنان عامل مهمی در پایان دادن به خشونت بوده است. این زنان در ایرلند شمالی تصمیم گرفتند صدا و دیدگاه عموم زنان را جهت ایجاد «ائتلاف زنان ایرلند شمالی» (NIWC) پیش ببرند.

NIWC تاکتیک‌هایی را به کار گرفت که به تاکتیک‌های ما در لیبریا شبیه بودند. زنان ایرلند شمالی به دنبال این بودند که با لحاظ کردن شرایط آدم‌ها، بر آن درگیری‌ای که جامعه‌شان را هدف قرار می­داد اثر بگذارند. آنها اعضای اجتماعات را گرد هم آوردند تا تنش‌ها را آرام کنند و در پشت صحنه به‌شکل میانجی برای تشدید فشار بر دولت و مقابله با خشونت، اعتراضات و راهپیمایی‌هایی سازما‌ن‌یافته ترتیب می‌دادند. NIWC زنان را از جوامع کاتولیک و پروتستان گرد هم آورد و بدون جانبداری از این طرف یا آن طرف، علیه خشونت متحد کرد. مانند آنچه در لیبریا اتفاق افتاد، پوشش رسانه‌ای از این ناآرامی‌ها بیش از حد بر جنبه‌های خشن تأکید داشت، به‌ویژه وقتی خشونت سیاستمداران مطرح را درگیر موضوع کرد و نقش زنان و بازیگرانی را که داشتند صلح را اشاعه می‌دادند، زیر پا ‌گذاشت.

جنبش زنان لیبریایی در سطح محلی شکل گرفته بود. ما از استراتژی‌ها و تاکتیک‌هایی بهره گرفتیم که محصول همفکری‌های محلی بودند و این برای مردمی که صلح را طلب می‌کردند بی‌معنی نبود. اما با اینکه تاکتیک‌هایشان سنتی بود و بسیاری از رهبرانشان از جنبش‌های فمینیستی غربی آگاهی نداشتند، این جنبش جلوه‌های زیادی را از کنش‌های موازی در سطح بین‌المللی به اشتراک گذاشت. علی‌رغم بسیاری از شرایط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، جنبش‌های صلح زنان در لیبریا و ایرلند شمالی به موفقیت دست یافتند؛ زیرا هر دو برمبنای تجربیات و اولویت‌های زنان تعبیه شده بودند. این جنبش‌ها (هر دو) جنبش‌هایی فمینیستی­ به حساب می‌آیند. کلید موفقیتشان در کار متناسب‌سازی تاکتیک‌هایشان با شرایط زمانی، فرهنگی و … بود. هرکدام جامعه هدفش را می‌شناخت و می‌دانست کدام عامل می‌تواند تأثیر مهمی بر آن بافت خاص بگذارد. حل اختلافات و به‌ویژه حل اختلافات به‌شیوه فمینیستی، آنگونه نیست که بتوان یک الگوی ثابت را در همه موارد به کار برد. برعکس، سازماندهی فمینیستی برای صلح وقتی بیشترین حد اثرگذاری خود را دارد که این اقدام،‌ اقدامی مردمی باشد و زنان محلی متولیان آن.

 لیما گبوی، فعال حقوق زنان و برنده جایزه صلح نوبل در سال ۲۰۱۱ است.

منبع اصلی

منبع این مطلب: دیگری

لینک مطلب در تریبون زمانه