تهران دو محله به اسم “اسلام آباد” دارد که هر دو فقیرنشین هستند؛ “اسلامخراب” عنوان بهتری است. یکی از آنها در جنوب شهر است، دیگری در شمال شهر. توصیفی از این “اسلامآباد” شمالنشین.
“اسلامآباد” یا همان شهرک نیایش، محلهای است حاشیهای در منطقه ۲ شهر تهران، که به صورتی ناسازوار درست در جوار محله مرفهنشین سعادتآباد و خیابان گران “ایرانزمین” قرار گرفته است. حاشیهای بودن این محله بیشتر از نوع اجتماعی است تا فضایی، چرا که به لحاظ تقسیمات شهری این محله در منطقه ۲ شهر تهران واقع شده است اما استانداردهای زندگی اجتماعی در آن با همسایگانشان در همین اطراف فاصله بسیار دارد. این محله که در اوایل دهه ۱۳۴۰، مجموعهای از باغها و رودها را در محدوده “ده ونک” در بر میگرفت، در پنجاه سال اخیر به سرعت به یکی از محلههایی تبدیل شده که درست در کنار برجهای بلندقامت و زندگیهای مجلل بالای شهر تهران، به نمایشگاهی از فقر و اسکان بیکیفیت تبدیل شده است.
مطابق آخرین آمارهای مرکز آمار ایران، بیش از ۷ هزار نفر در این محله زندگی میکنند که اغلب آنها را کارگران مهاجر شهرستانهای “غیرتهرانی” و خانوادههایشان تشکیل دادهاند. سر بر آوردن این محله در حقیقت به دورانی از تاریخ گسترش کالبدی شهر تهران برمیگردد که هنوز زمینها و باغهای نیمهمتروک شمال شهر تهران، وارد چرخه سوداگری مالی و ملکی نشده بودند. مالکان زمینها و خانههای کهنه این محله بیشتر از مهاجران شهر الموت قزوین هستند که قبل از گران شدن زمین و مسکن در این منطقه، آن را به صورت قولنامهای از مالکان قدیمی عرفی خریده و شروع به ساخت خانههایی کوچک و بی کیفیت کردهاند. این خانهها اکنون به کارگرانی اجاره داده شده که محل کارشان در شمال شهر تهران است و برای تردد آسان به محل کار و با توجه به وضعیت مالیشان، این منطقه را برای سکونت انتخاب کردهاند. آنها اغلب کارگران بخش خدمات هستند و در هتلها، رستوارنها، خانهها و اماکن تفریحی بالای شهر تهران به عنوان کارگر خدماتی کار میکنند.
موقعیت جغرافیایی این محله به گونهای است که، بیش از سایر محلات حاشیهای جلب توجه میکند و گویی خود گویای همه چیز در مورد خودش است. اسلامآباد از سمت شمال به محله سعادتآباد محدود میشود، از سمت غرب به خیابان ایرانزمین و دانشگاه امام صادق، از سمت شرق به پل مدیریت و بزرگراه چمران و از سمت جنوب به برج میلاد. قرار گرفتن خانههای کوچک آجرنمای بی سر وشکل و مخروبههای این محله در وسط این فضاها، نگاه هر بینندهای را به خود جلب میکند. بالاشهریها از طرفی برای رفاه و گذران زندگیشان به ساکنان این محله نیاز دارند و از طرف دیگر راضی به زندگی در کنار آنها نیستند. در طرف دیگر قضیه، کارگران ساکن اسلامآباد نیز برای معیشت خود نیازمند نزدیکی به بالای شهر و صاحبکارهایشان هستند و از طرف دیگر، توانایی پراخت اجارههای سهمگین بالای شهر را ندارند. پدید آمدن این محله و تناقضی بصری هم که در فضای اطراف آن وجود دارد، در واقع محصول این کشمکش اجتماعی است. به طوری که در اطراف آن برج میلاد، مجموعه برجهای “آتیساز”، دانشگاه امام صادق و پل مدیریت و بزرگراه چمران، خودنمایی میکنند.
فاصله فضایی این محله با محلههای بالایی اطراف بسیار اندک است و تقریباً به همه آنها تکیه داده است. اما فاصله اجتماعی بسیار غیرقابلتصور است. به طوریکه قیمت هر متر زمین در این منطقه، در حدود ۷۰ میلیون تومان است اما شهرداری تهران، خانهها و قطعهزمینهایی را در اسلامآباد، با قیمت ۶ الی ۸ میلیون تومان خریداری کرده است.
تلاش شهرداری برای تغییر ماهیت محله
در چند سال اخیر شهرداری تهران بارها خواسته، این محله را به پارک و فضای سبز تبدیل کند و هر بار نیز شکست خورده است. هماکنون بخشی از زمینها و خانههای تخریبشده این محله متعلق به شهرداری تهران است که چند سال پیش آنها را خریداری کرده. اما از سویی توانایی خرید مابقی خانهها را ندارد و از طرف دیگر، راندن اجباری ساکنان این محله و تبدیل کردن آن به پارک و فضای تفریحی، کار آسانی نیست. جمعیت این محله قبلاً بیشتر از این بود اما اقدام شهرداری تهران در خرید مجموعهای از خانههای این محله و تخریب آنها، جمعیت این محله را کاهش داد. اکنون فضاهای متروک این محله به پناهگاه معتادان کارتونخوابی تبدیل شده است که هیچ سرپناه دیگری ندارند. آنها در فصل زمستان در کنار رودی که از وسط محله جاری است، دست به کندهکاری میزنند و برای خود چالهای برای گذران شبهای سرد میسازند. در فصلهای گرم نیز نیزراههای این محله را مرتب کرده و آن را به پاتق خود تبدیل میکنند. یکی از اساسیترین معضلات این محله پراکندگی شبانهروزی این افراد سرگردان و بیپناه در این محله است.
قرار گرفتن سیمای نامتناسب اسلامآباد، در سمت راست بزرگراه چمران در طول این سالها همواره برای دولتیها مسئلهساز بوده است، چرا که مسیر اغلب سالنها، هتلها و تالارهای پذیرایی مهمانان سیاسی خارجی آنها و همچنین سالن اجلاس سران کشورهای اسلامی، از آن عبور میکند. اهالی محله تشخیص دادهاند که آنها هر بار که بخواهند اشخاصی را برای رسیدن به محل پذیرایی از “چمران” عبور دهند، قبل از ورود، تعداد زیادی بنر خوشآمدگویی در سمت راست بزرگراه، به گونهای نصب میکنند که محله اسلامآباد قابل رؤیت نباشد. این تکنیک همیشگی آنها است! یعنی نوعی پردهکشی بر این واقعیت عریان.
حلبیآباد نیست، اما وضع بهتری هم ندارد
کارگران ساکن اسلامآباد، مجموعه متنوعی از گروهها و اقوام را در برمیگیرند. افغانستانیها، کردها، لرها، الموتیها، ترکها و غیره که همگی به عنوان کارگر مهاجر در شهر تهران ساکن شدهاند. وضعیت مسکن آنها نامطلوب، خیابانها و کوچههایشان آلوده و ناامن و در برابر بلایای طبیعی همچون سیل و زلزله به شدت آسیبپذیر هستند.
فرزندان ساکنان این محله اغلب از دوران کودکی و نوجوانی به کارهای مشابه والدینشان مشغول میشوند و از تحصیل و یا کسب مهارتی خاص بازمیمانند. آنها نیز به امید کسب درآمد و استقلال شخصی، هر چه زودتر وارد بازار کاری میشوند که قبلأ پدرها و مادرانشان پای در آن گذاشتهاند.
اگرچه به طور کلی این محله را نمیتوان « حلبیآباد » یا « زاغهنشین » توصیف نمود، اما مصالح به کار رفته در خانهها، سبک زندگی، وضعیت فاضلابکشی و مابقی استانداردهای زندگی شهری در این محله، به شدت ضعیف است و بیشتر به سمت زاغهنشینی میل میکند. تناقضی که آنها در آن گرفتار شدهاند بیشتر از سایر محلات حاشیهای که دور از وفور مادی بالای شهر هستند، موجب رنجش روحی و سرخوردگی روانی آنها است.
گران، با وجود همه مشکلات
با توجه به نوع مسکن و سطح “دلپذیری محله”، اجاره بهای خانه در آن بیش از حد بالا رفته است. هماکنون به طور متوسط برای اجاره خانهای ۶۰ تا ۷۰ متری در این محله، مبلغی در حدود ۶۰ میلیون رهن و بالای یک میلیون تومان اجاره بهای ماهیانه لازم است. خانههایی که هیچکام به سیستم انتقال فاضلاب شهری متصل نیستند و هر کدام در نزدیکی خانه برای دفع فاضلاب، چاهی برای خود کندهاند. این مبلغ به هیچ وجه متناسب با سطح معیشت و زندگی در این محله نیست، اما ساکنان این محله جای دیگری هم برای سکونت در این حد و در نزدیکی محل کارهایشان نمییابند. در واقع وضعیت اجتماعی آنها چارهای جز سکونت در این محله و تحمل تمام مشقات آن برایشان باقی نگذاشته است.