* مطالب این بخش برگرفته از «تریبون زمانه» هستند. تریبون زمانه، آنچنان که در پیشانی آن آمده است، تریبونی است در اختیار شهروندان. همگان میتوانند با رعایت اصول دموکراتیک درج شده در آییننامه تریبون آثار خود را در آن انتشار دهند. زمانه مسئولیتی در قبال محتوای این مطلب ندارد.
سی نمیداند اولین بار که یک کُرد مهاجر در هنگامهی آتش و هجوم قلم به دست گرفت و شرح مصائب مهاجرت خود را نوشت، چه زمانی بود و چه کسی سرود و گفت از هلهلهی عزای کوچ و هجرتاش. اما تا آنجا که در منابع ترجمهشده به زبان فارسی یافت میشود، نالی (۱۸۵۵-۱۷۹۷) شاعر نامدار کُرد که از اهالی شهرزور (منطقهی سلیمانیهی امروز و اطراف آن) بود، در آوارگی درگذشت و قبل از درگذشتش در غزلی چنین سرود: «هر روز از حسرت درد هجرانِ امسال / آرزو میکنم که ای کاش سالها پیش میمردم». و از همین روست که شیرکو بیکس (که خود آنروزها در هجران و در غربت سرد سوئد بوده و همانجا هم درگذشته، به هنگام دیدن تندیس استریندبرگ، او را با نالی مقایسه کرده و برایش اینگونه سروده است: او را هر روز در این مکان میبینی/ بوی سدهی نوزدهم را و/ بوی نمایش نامهی اتاق سرخ را و/ بوی گیس واژه ها را و/ بوی دوات و خامه را و / بوی پردهی مخملین را و/ بوی هنر را و/ بوی عشق را میشنوی/ هوای تماشاخانه را به سینه میکشی/ سخن میگویی و او گفته هایت را نمیفهمد/ تو آنگاه پلک میبندی و نزد نالی برمیگردی: نه کلاه و نه جامه/ نه سبیل و نه خامه/ نه تصویری از حبیبه و/ نهیک سطر یادگار و/ نه تاریخ زادروز و/ نه روز مرگ و هجران و نه مزار و سنگمزار!/ گمگشته چون آههای شهر زور/ گمگشته چون سرزمین من!/ تو آنگاه/ بوی تند نومیدی و/ بوی سوگ و شوریدگی میدهی. (مجموعهاشعار شیرکو بیکس، گزینش و بازسرایی رضا کریممجاور، نشر نگاه، چاپ دوم ۱۳۹۷، ص ۸۶۲/۸۶۳)
گرچه مهاجرت کُردها سدهها پیش از مهاجرت نالی صورت گرفته است؛ مهاجرت و کوچاندن پنجاههزار خانوار کُرد از بخش غربی فلات ایران به بخش شرقی (خراسان) در زمان شاهعباس صفوی برای نگهبانی از مرزهای کشور، ولی سوگسرودههای این مردمان را تاریخ ثبت نکرده و روزگار چنان سرد و بیاحساس از کنار این کوچ تاریخی گذشته که گویی آنها سوگسرودههای خود را در دلشان زندهبهگور کردهاند.
اما تحولات دهههای اخیر در کردستان و آوارگیهای کردهای ساکن در عراق و ترکیه به نحو مشهودی افق ادبیات اجتماعی و سیاسی را در این زبان درنوردیده و تلاش نویسندگان این قوم را در شرح مهاجرتها، مصائب و تبعات کوچهای متعدد و اجباری فراهم ساخته است.
درگیریهای دامنهدار در کردستان عراق از زمان حسنالبکر تا زمان صدام حسین به صورت کشمکشهای داخلی و مرزی دنباله یافت و نیز درگیریهای اتفاقافتاده در کشور ترکیه و شکلگیری اپوزیسیونهای مختلف در میان این جدالها به مهاجرت اقوام کُرد به نقاط مختلف خاورمیانه و اروپا انجامید و همین امر نیز در ادبیات ایشان انعکاس یافت. شورش کُردهای ایران نیز علیه ستمگریهای رژیم شاهنشاهی محمدرضا پهلوی و شکست آن در سال ۱۳۲۵ خورشیدی که باعث آوارگی و مهاجرت اجباری تعدادی از روشنفکران آن دوران به کشور عراق شد، قصهی دیگری است که شاعر و مترجم توانمند کُرد عبدالرحمان شرفکندی متخلص به هَژار (مترجم “قانون در طب” ابنسینا) در کتاب قطور زندگینامهی خودنوشتاش تحت عنوان «شلمشوربا» با قلمی بسیار جذاب و گیرا به روایت آن پرداخته و اتفاقاً به همت مترجم همین رمانهای مورد بحث این نوشتار به فارسی برگردانده شده، که البته خارج از بحث ماست. تاثیر این مهاجرتها تا بدان پایه بود که کثرت اشخاص مهاجر به سرزمینهای مقصد باعث ایجاد انجمنهای متعدد گردید و برای اینکه تاثیر اجتماعی فرایند مهاجرت را بیابیم، راهیافتن به دل ادبیات از بهترین گزینهها میتواند باشد.
در این نوشتار بدون آنکه وارد ماهیت و دلایل سیاسی مهاجرت قوم کُرد شویم، مقصود آن است که با مطالعهی موردی چند اثر که درونمایهی اصلی یا فرعی مهاجرت در آنها مشهود است، زمینههای ادبی نشأتگرفته از مختصات اجتماعی و روانی آنها تا حدودی مورد کنکاش قرار گیرد. در عین حال تلاش بر آن است تا از پردهبرداشتن از مضمون داستان برای مخاطبی که کتابها را نخوانده است نیز اجتناب شود.
الف) شهر نوازندگان سفید، اثر بختیار علی/برنده جایزه نلی زاکس آلمان
شهر نوازندگان سفید به نسبت سایر آثار بختیار علی چیدمان روایی و ساختار ادبی منسجمتری دارد. باتوجه به معرفی شایستهی رمان آخرین انار دنیا در کشور، نگاهی به آمار چاپ رمان شهر نوازندگان سفید نشانگر مهجوریت آن در میان قشر کتابخوان است. اما نمیتوان آن را بهترین اثر ترجمهشدهی بختیار علی ندانست. مهاجرت در شهر نوازندگان سفید به مفاهیم اولیهی انسانی و شخصی وابسته است. قهرمان کتاب که به واسطهی جنگهای حادثشده در کشور عراق و بهدنبال استاد موسیقیاش دست به کوچ میزند، در واقع مهاجرت را از دو مقصد روحی و درونمرزی آغاز میکند. رمان شهر نوازندگان سفید با تداخل ساحتها و با رفتوآمد مکرر به فضاهای موازی، روایتگر آغاز تحولاتی است که به هجرت سرزمینی کُردها میانجامد. در متن پیش رو، اجزای مهاجرت روحی و شخصی به مقاصد عینی و اجتماعی میانجامد و شهر نوازندگان به مثابه قطعهی نخستین و کهنالگویی عمل میکند که با بیان مصائب حادثشده در کشور عراق، منطق مهاجرت و فضای اجباری ایجادشده برای کوچ قوم کُرد را به تصویر میکشد. خردهروایتهای تکاندهندهی این کتاب مانند دلایلی محکم و مستدل در جبریبودن فضای کوچ عمل میکند و از طرفی رفتوآمد به ساحات مختلف روح قهرمان کتاب و تغییر راوی به این ذهنیت چندوجهی و فاقد پایگاه یکسان در روایت، یاری میرساند. در حقیقت در شهر نوازندگان سفید نه تنها تغییر در فضاهای ذهنی و عینی، بلکه تغییر در بافت روایت و روایتگران، تغییر در مقصد آوارگان و بازیگران داستان است که با نشاندادن کوچ مهاجرین به اروپا فرجام آن را بیان میکند.
این تأثیر در میان آثاری دیگر از ادبیات خاورمیانه نیز ملاحظه میگردد. جایی که در رمان ساقهی بامبو (سعود السنعوسی) عبارت without (بدون) در بیان بیوطنی راوی آن عبارت، نشانگر فضای روحی و تعلقات فاقد مکان گویندهی آن است. اما آنچه در شهر نوازندگان جاری است وجهی دیگر از فضای کوچ و مهاجرت است. قهرمان شهر نوازندگان، بیوطن نیست اما در تلاش برای یافتن مأمن است و تلاش برای یافتن این مأمن نه در میان فضاهای مادی که فراتر از آن و در سیر درونی و ماوراءالطبیعی ادامه مییابد. دیدن پرهیبها و آنچه که برای سایرین نادیدنی است، کنکاش قهرمان کتاب را برای یافتن سرزمین مقصود نمایان میسازد و ارجاعات پیوسته و ادامهدار روحی شخص آواره به ذهن و ناخودآگاه خود و افسون حاصل از این تلاش، مرزهای واقعیت و رؤیا را در مینوردد که حاصل آن عدم توانایی تمیز فضاهای پیشِروی قهرمان کتاب است. این امر با تلفیق فضای عینی و ذهنی، مخاطب را با سرگشتگیهای قهرمان همراه میسازد و بختیار با القای تغییرات ایجادشده در موقعیت مخاطب، مفهوم آوارگی را طی بازی روایی با ذهن مخاطب آشنا میکند. آوارهای که نه تنها محل سکونت خود را ترک کرده که هیچ نشانهای برای یافتن آن و بازگشت دوباره به آنجا در خود نمیبیند و همین امر قهرمان داستان را به سودای ذهنی و دیدن نادیدنیها و دامنزدهشدن به سرگشتگی بیپایان منتهی میسازد. در واقع این اثر بختیار علی با اینکه شرح ادامهی زندگی کُردهای مهاجر در اروپا را به عنوان نقطهی اصلی داستان دنبال نمیکند (هرچند که گریزی اجمالی به وضعیت خانوادگی علی شرفیار به عنوان نویسندهی کتاب دارد)، اما آغاز حیرتزدگیهای روحی شخص مهاجر را به خوبی نشان میدهد. از این روست که میتوان اولین قطعهی بررسی ادبیات داستانی مهاجرت کردستان را به این کتاب متعلق دانست. از جانب دیگر بختیار با نشاندادن عمق ذهنیات و ادراک هنری و تواناییهای بیحد انسانِ مجبورشده به مهاجرت، ذهن مخاطب را با وجه روحی و نادیدنی مهاجرین به خوبی آشنا میکند و مفاهیم انسانیِ به بلوغ رسیده در ذهن مهاجر ــ مانند عدالت، انسانیت، عشقورزیدن بیمرز بدون درنظرگرفتن منزلت اجتماعی ( به دالیا) ــ را در وجود او آشکار میسازد که در اصل اشارت موردنظر خطابی است به اتباع سرزمینهای مهاجرپذیر و دعوت از ایشان به دریافتهای واقعی از شخصیت مهاجران. ( از نمونههای سینمایی این نوع نگاه میتوان به فیلم چند مترمکعب عشق ساختهی … اشاره کرد).
از جانب دیگر مهاجر رمان بختیار علی با دریافتهای بسیار انسانی که از مفاهیمیچون عدالت، عشق و هنر از خود نشان میدهد، ذهنیت غالب ساکنین سرزمینهای میزبان را از خشونتطلبی و ایجاد ناامنی توسط آوارگان دور میسازد و وجوه عاطفی و انسانی مهاجرین را در برخورد با مطلق انسان ( ورای ملیت و وابستگیها) نشان میدهد و این امر را تا آن درجه تعالی میدهد که حتی در تقابل و موقعیت انتقام با دشمن، انسانی، عادلانه و حتی عاطفی عمل میکند. مهاجر رمان بختیار، توان پذیرش فرهنگ سرزمین میزبان را نیز از خود نشان میدهد تا آنجا که در تقابل با شخصیتهای «شهر غبارهای زرد»، همراه، مهربان و دلسوز است.
نشانهی دیگر در اندیشههای روادارانهی قهرمان کتاب شهر نوازندگان، آرمان پنداشتن شهر نوازندگان سفید به عنوان نقطهی عطف و مقصود اوست. شهری که توام با آوای هموارهی موسیقی، سرشار است از مشاهدات انسانی و عدالتطلبانهی ساکنین آن. اسامی آوارگان و کسانی که مورد ظلم قرار گرفتهاند، شاهدی دیگر در بیان صورتهای انسانی و مهربانانه برای مهاجرین است و زنهاری است به دیدهشدن آن خصوصیات پنهان در سیرت مهاجرین که بهظاهر در پُرخوری مصطفای شبنم یا سادگی جلیل باران وجود ندارد و تلقی که از مهتاب زمستان در نگاه اول وجود ندارد.
اما همانگونه که گفته شد، فرآیند مهاجرت در رمان شهر نوازندگان سفید، از روح آغاز میگردد و به عنوان پایهی کنش شخص مهاجر در وضعیت نویافتهاش قابل طرح و بررسی است.
ب) اسفار سرگردانی، نوشتهی جبار جمال غریب ( برندهی جایزهی حسین عارف۲۰۱۶)
اسفار سرگردانی روایت رجعت مهاجر است به سرزمین مسکون. رمان چندوجهی، زیبا و غریبِ «جبار جمال غریب» فراتر از آن است که با کوششی کوتاه معرفی و عمقاندیشی شود. اما از آنجا که مقصود این نوشتار بررسی لایههای مهاجرت در ذهن و زمانهی نویسندگان اخیر کردستان است، تلاش میشود تا از منظر مورد نظر اشاراتی مطلوب را از آن به دست آورد. مفهوم مهاجرت در اسفار سرگردانی، روح جاری در عنوان کتاب و تمام سطوح، لایهها و ساختارهای روایی آن است.
قطعهی دوم از پازل مهاجرت که بر مبنای بستری از مفاهیم و اتفاقات حاکم بر تاریخ معاصر و به مدد اسطورهها، نمادهای آئینی و فرهنگی، سنتهای اجتماعی و مذهبی و خاطرات گذشته و جاری و نیز ناخودآگاه ذهن مهاجر بهیاری ایجاد ساختاری منسجم و گویا از هجرت دو قوم کُرد و ارامنهی ترکیه در زمان کشتار آنان در عصر عثمانی است. انسجام و اعتباریابی مفهوم مهاجرت در ذهن مخاطب با معرفی پیوند دو قوم از دو اقلیم همسایه در کشور مهاجرپذیر آغاز میگردد و نسل حاصل از این پیوند را به اعماق سنتهای نَسَبی و سرزمینهای اجدادی شخصیت اول کتاب میبرد. ذهن مخاطب در کشاکش ماجرای رمان، با ارجاعات فرامتنی مواجه شده که این شیوه باعث ایجاد کلیتی محتوامحور در بازی نویسنده با فرم میگردد. گذار روایت از کردستان به ترکیه، اجمال و تفصیل در موقعیتهای متفاوت رمان، تفاوت فضاها و تلاش برای نشاندادن مفاهیم مشترک در میان اقوام مهاجر و بلایای حادثشده در هر دو اقلیم در قالبی شاعرانه، و تلاقی هر دو گروه با وضعیت گذشته و حال در کنار اجتماعیشدنِ فرزندِ حاصل از پیوند آنان در کشور میزبان، به خوبی و چیرهدستی تمام نشان داده شده است. در عین حال، آثار ذهنیت تاریخی بر خودآگاه قهرمان رمان (که با ملاحظهی خلقیات شخصی والدین خود متأثر از آسیبهای مهاجرت نشان داده میشود) ناخودآگاه او (که با روایتهایی از الهامات و رؤیاها بر کاکو همراه است) با همراهی نشانههای آشکار از شیوهی زیست عاشقانهاش در سرزمین اقامتگزیده توسط والدین مهاجرش، به ایجاد باورمندی عمیق مخاطب میانجامد.
در فرآیند بازیابی این هویت است که کاکو با بازگشت به سرزمین پدری خود تمام هویت کسبشده در فنلاند را در مقابل خود مییابد. تصویری بهجامانده از سیدحسین جهانگیر در سرزمین پدری که حاصل هنر عکاسی است که در تلاش برای روایت آوارگیهای قوم مادرش است. این ارجاع به هویت مانند آینهای تمامقد او را به وی نشان میدهد و بدون جهتگیری نویسنده و نگاه متعصبانهاش در بهتصویرکشیدن مهاجرت قوم کُرد، سرگردانی قهرمان داستان را از جانب نسب مادریاش نیز بیان میکند. درهمتنیدگی روایت هجرت و بازتاب آن در شخصیت تکتک کسانی که در کتاب معرفی میشوند، بازگشت به اصل را از تمام مناظر عرفانی و اینجهانی داستان نمایان میسازد و بدون آنکه قضاوت نویسنده را به دنبال داشته باشد، هم از جلوههای مهر و جمال اقلیم کردستان حکایت میکند ( نازخاتون) و هم سنتگرایی و حفظ میراث اقلیم را، حتی به بهای خونریختن (شرفِ خونبهچشم). ژنیار، آرتوش و کارولین مانند سه ضلع حیاتبخش و عشقدمنده در وجود کاکو، به دنبال یافتن وی سوار هواپیما میشوند و روایات و یادآوریهای عمقبخش به داستان در این وسیلهی مدرن برای مهاجرت و بازگشت به خویشتن در آنجا اتفاق میافتد. کسانی که با سادهترین ابزار و اتکا به جسم خود از سرزمین خون و آتش گریختهاند، اینبار رجعتشان را با هواپیما انجام میدهند و در این مراحل و اسفار بازگشت بهخویشتن بازهم وطن ( علیرغم لاقیدی ظاهری ژنیار به خاک) پذیرای وجود و یادگاران آنهاست، حتی اگر تعلقات ظاهری و خاطرات را از خود دور کرده باشند. هرچند که جبار جمال غریب در ادامهی این رجعت از مهاجرت، شخص مهاجر را تماماً نه آنکه رفته، بلکه موجودی با ذهنیات و مختصات روحی جدید میداند و آن را نیز به مصائب مهاجرت اضافه میکند. در حقیقت، مهاجر از نگاه جبار جمال غریب دچار استحالهای درونی شده که اگرچه پیوندها با سرزمین مادری کماکان در وی وجود دارد، اما رجعت به سرزمین و بازگشت به خویشتن را برای مهاجری که اساساً کسی است که از آغاز هجرت رفته است، باز نمینماید ( ولی کسی که برمیگردد، کس دیگری است/ متن کتاب).
ج) سایه و مرگ تصویرها، عطا محمد
رمان کوتاه و فرممحور عطا محمد نیز قطعهی سوم پازل مهاجرت در این نوشتار است. این رمان با ارجاعات بسیار به قلب زندگی مهاجران در اروپا، اندیشناکی، سرگشتگی، تقابل و تغییر مفاهیم قبل و بعد از مهاجرت را از جانب مهاجرین بیان میکند.
شخصیت اصلی کتاب که به عنوان نویسنده ایفای نقش میکند، در تقابل با پدیدهی مهاجرت خود به اروپا سرگشتگیهایی دارد که حتی نگاه او را به اتمام متنهای در حال نگارشاش تغییر میدهد و متنها را نیمهتمام میگذارد. نویسنده، در مقام حیرتزدگی به بازتعریف مفاهیمی دست میزند که در جامعهی غیرسنتی اروپا بهعنوان مفاهیم نخستین (مانند مزه و بو) و مفاهیم عینی و اکتسابی (مانند تبلیغات) و مفاهیم انتزاعی (مانند تصویر و انگارههای جنسیت و خطا) پذیرفته شده است؛ و این در حالی است که دل در گرو سرنوشت دختردایی گمشدهی خود دارد که نامش «کردستان» است. در این راه زندگیاش در کشاکش مراحل پوستاندازی و مراحل ارزشگزینی و جامعه در اروپا دچار بحران میشود و اختلافات درونی و روحی با همسرش وی را به جدایی مسالمتآمیزِ خاص زندگی غیرسنتی رهسپار میکند و این درحالی است که آشناییاش با زنی به نام «سنور» بیانگر تعلق خاطرش به زن سنتی جامعهی کردستان است.
در اینجا زن کُرد به عنوان مبنایی حاضر در ناخودآگاه نویسنده از طریق رئالیسم جادویی به فضای رمان وارد میشود و آینهی سنتهای همیشهحاضر در ذهن مهاجر میشود.
بازی نویسنده با فرم مدرن، به معرفی «ابوانس تونسی» میانجامد و حضور او را در میان مهاجرینی که به تبع جنگ وارد اروپا شدهاند بهعنوان آسیبهای هجرت عنوان میکند، هرچند که با انتساب وی به تونس و مهاجرین غیرکُرد و در نهایت پیوستن وی به بنیادگرایان داعشی، کُردها را از دایرهی آسیبزنندگان به امنیت اروپا خارج میسازد.
فرم و ساختار روایت سایه و مرگ تصویرها به نوعی آشوب و اختلالات روحی و اجتماعی را که ریبوار با آنها دستبهگریبان است تماماً به نمایش میگذارد و اختلال بهوجودآمده به واسطهی مهاجرت در دل او را تا انتها با بازیهای فرمی برای مخاطب نگه میدارد که در نهایت با پرسشی بیپاسخ از هویت خود و دنبالکردن این پاسخ، کتاب را به پایان میبرد.
و همهی اینها در حالی است که در دو اثر منتشرنشدهی عطا محمد به نامهای «راهنمای نویسندگان مقتول» و «انار و فرشتهی مرگ» نیز باید منتظر ماند تا دید عطا محمد چگونه چالشهای هویتی عارضشده به مهاجرین را نمایان میسازد، آنگونه که در مقدمهی کتاب سایه و مرگ تصویرها مترجم این نوید را داده است.
د) روشن مثل عشق، تاریک مثل مرگ، محمد اوزون، برندهی جایزهی تورگنی سگرستد
قطعهی چهارم پازل مهاجرت در ادبیات داستانی معاصر کردستان را باید در رمان تحسینشدهی محمد اوزون دنبال کرد. چه اینکه مهاجرت دو کُرد به دل ترکهای متخاصم با این قوم، نوع دیگری از کوچ از وطن را در کردهای مهاجر نشان میدهد. مهاجرت روحی «جلادت» در دنیای موازی و کوچهای پیاپیاش در محدودههای مرزی کشور عراق، مهاجرت «ژنیار» و بازگشت خود و فرزندش به سرزمین پدری، توقف «ریبوار» در سوئد، و این بار مقصد کُرد مهاجر به ترکیه است. اما روند اتفاقات کتاب بیانگر آن است تا مهاجر کُرد (حتی با وجود رسیدن به مقامات مهم لشگری) در تقابل نظامی با کُردها بازهم بهیاری عشقاش به زن کُرد، میل رجوع به لایههای پنهان شخصیت واقعی خود را مییابد. عشقِ «کبوتر» «باز» را به مسیر مهاجرت و فرار به سوی خوشبختی در کنار زن مورد علاقهاش میکشاند و تقابلاش با فرهنگ سرزمین مقصد مهاجر وجه متفاوت، خشن و در عین حال شکننده ای به او میدهد.
از سوی دیگر، مصائب شخصیت کبوتر در ورود گروههای چریکی و طی مسیرهای سخت برای رسیدن به مرحلهی دفاع از میهن خود (که به زیبایی و القاپذیری تمام توسط نویسنده گزارش شده است) گویای وجوه انسانی در میان مدافعین ملت کردستان است که با تصاویر درخشان و بهیادماندنی در این رمان توام شده است. از جانب دیگر حساسیتهای کبوتر در پوشش دختری دانشجو در تقابل با وضعیت نویسندگان دادگاهیشده، بیانگر نگاه حقوق بشری مهاجرین کُرد به اتفاقات سیاسی کشورهای میزبان (و متخاصم) است. در مقابل، عاشقانههای باز با کبوتر آنجا عینیت بیرونی مییابد که دیدگاههای استحالهشدهی باز که در مواجهه با عشق به زن کُرد تغییر کردهاند، توان تغییرات اجتماعی فرامرزی توسط کردها را نشان میدهد.
و) آخرین روزهای زندگی هلاله، عطا نهایی
آخرین روزهای زندگی هلاله، عینیترین جنبههای زندگی مهاجرین کُرد به اروپا را عنوان میکند، جنبههایی که با پیچیدهشدن به کلاف زندگی مدرن در اروپا و تقابل سنتهای همراه با شخص مهاجر و فرآیند جامعهپذیری و ایجاد اختلاف و تضاد، آسیبشناسی این بخش از مقابلهی ارزشهای دو جامعهی سنتی کردستان و مدرن اروپاییشده در پهنهی خانوادهی هجرتگزیده را به تصویر میکشد. رمان عطا نهایی در فرآیند بررسی ادبیات مهاجرت در عین صراحت و وضوح وقایع، نمادهای حاکی از فرهنگ سنتی کردستان را به میان داستان میآورد و با نقد و قضاوت شرایط پیشِروی مهاجرین در تلاش است تا مهاجرین را به پذیرش و ایجاد آشتی میان فضای میزبان سوق دهد. در عین حال با تعرض به فضای حزبی و التهابآفرین کردستان، ریشههای واماندگی و گسیل سنتها و پابرجانگهداشتن جریان پذیرش فرهنگی سایر اقوام و عدم پویایی فضای درونی کردستان به نقش مشکلآفرین گسست و ایستایی حاصل از این افتراقات نقد وارد میکند.
موضوعیتیافتن زن مهاجر در این رمان در پازل پنجقطعهای ادبیات مهاجرت نیز قابل تأمل است. جدایی علی شرفیار از همسرش در شهر نوازندگان، فضای حاکم بر ارتباط گسستهی کاکو و کارولین، جدایی ریبوار و نیان در سایه و مرگ تصویرها، جدایی باز از همسرش و در نهایت کشتهشدن هلاله به دست شیرزاد که قبل از آن با جداییشان نمود یافته است، چهره ای خاص و واجد اهمیت از زن را در این فضا به نقش میکشاند. در عین حال نقد سنتهای رسیده از دل قرنها توسط نماد خنجر و راهیشدن این سنتها پابهپای مهاجرین تا نهایتی که قتل هلاله را به دنبال دارد، از عناصر مهم اندیشهی عطا نهایی است.
همانگونه که عنوان گردید، هریک از این پنج رمان علیرغم موجودیت واحد و تام و تمامشان در نشاندادن وضعیت مهاجرین که با پایهریزی مفاهیم و وقوع مراتب مهاجرت در ذهن و زندگی جلادت آغاز میگردد، با در کنار هم قرارگرفتن مضامین و درونمایهها توان بهدستدادن مفهومیکامل از سیر درونی و بیرونی مهاجرت کُردها را در سالهای اخیر دارند. در عین حال، اهمیت مهاجرت در زمانهی کردستان تا به آن پایه بوده است که بهترین نویسندگان این قوم را به خلق آثار قابلاعتنا و مهم در این عرصه واداشته است.
ترجمهی تمامی کتب پیشگفته که با قلم قواممند رضا کریممجاور و با اطلاع از معادلسازی از کلمات زبان کُردی انجام پذیرفته است، در کنار مفاهیم فخیم با چیرهدستی هرچهتمامتر در ترجمه باعث افزایش تأثیر فضاهای موردنظر نویسندگان شده که در زمانهی وفور ترجمههای غیراصیل و گوگلمحور در ادبیات ترجمهی ایران، غنیمتی شایان است.
منبع: فصلنامهی نگاه نو، شماره ۱۲۱ ، بهار ۱۳۹۸
مد و مه/یکشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۸
لینک این مطلب در تریبون زمانه
منبع: مد و مه