در بر افراشتن قامت خمیده شدگان، در فریادهای فراموش شدگان، در خشم و عصبانیت آخر صفی ها، این زنان و مردان، پیران و جوانانی هستند که میخواهند همچون انسانهای به معنای کامل کلمه به حساب آورده شوند، هرچند عناصر نامطلوب و اقدامات انگلی موهن و خفت بار در درون آن وجود داشته باشد.
یک تظاهرات فقط یک اعتراض جمعی نیست، علاوه بر آن تظاهرات عمل مشترکی نیز هست که به ویژه تظاهرکنندگانی را به هم پیوند میدهد که با مخالفت و سرکوب یعنی دشمنی تهدیدآمیز روبرو هستند. این عمل مشترک در ضمن بخشی از جشنی دسته جمعی نیز هست و مستی هر جشنی ممکن است خشونت و ویرانی ببار آورد، به ویژه که با شکستن، واژگون کردن، نابودکردن، به صورتی نمادین و اسطورهای آن نظم سیاسی-اجتماعی ای را که با آن مخالفند، میشکنند. آن چه از نگاه خارج از تظاهرات موجب هراس میشود، چیزی ست که از نگاه درون تظاهرات، موجب هیجان مفرط میگردد.
به علاوه، عظمت امکاناتی که به منظور ارعاب آنها به کار میبرند، – گردآوری وسیع ابزاری شبیه ربوکوپ که گوئی از جنگ ستارگان برگشته اند، اتوبوسهای زرهی، زره پوش ها، بولدوزر غول پیکر زرد، همه اینها این جمع تظاهرکننده را آن چنان شادمان میسازد که گویا داوود در برابر جالوت قرار گرفته است. حتما، آنها نیز ترجیح میدادند که باریکادهائی نظیر سالهای ۱۸۳۰، ۱۸۴۸، ۱۹۷۱ [به نظر میرسد که منظورنویسنده ۱۸۷۱ باشد.م]، مه ۶۸ برپا کنند، اما فقط چوب تختههای نازک و فرمیکا در دسترس آنها قرار داشت.
آن چه در گردهم آئیهای جلیقه زردها جلب توجه میکند، برخلاف تجمعهای افراد دارای ایدئولوژی مشترک (مثل تظاهرات چپ در گذشته یا “تظاهرات برای همه” [تظاهرات دست راستیهای افراطی علیه ازدواج برای همه.م]) این است که این تظاهرات، نه تنها افراد دارای ایدئولوژیهای ناهمگون بلکه اغلب متضاد را در جماعتی که چیزی را رد میکنند گردهم میآورد. زیرا این عدم تجانس و ناهمگنی ایدئولوژی و اعتقاد، مترادف با ناهمگنی مردم فرانسه است و به این معنی آنها نمونه کاملی از خلق ما هستند: در میان آنها همه جور آدم پیدا میشود، از کشاورز و راننده کامیون و مغازه دار گرفته تا زنان و مردان کارمند، خانه دار، جوان، فاشیست، آنارشیست، اولترا چپ، غضبناک، دوست داشتنی، غیر سیاسی و نیز بسیار اهل سیاست. در میان آنها بدترین اعضای راست افراطی را میبینیم و هذیان گوترین چپهای افراطی را. اما هم جلیقه مشترک، همه آنها را برادروار به هم نزدیک میکند، و هم بی رحمی پلیسی: در آن شنبه معروف در شانزلیزه، عظمت زرادخانهای که در مقابل آنها تدارک دیده شده بود، به آنان احساس سرنوشتی مشترک میدهد که برای لحظهای آن چه را که آنها را از هم جدا یا حتی درمقابل هم قرار میدهد، پنهان میسازد.
به یقین، توانگران به مطالبه کنندگان گوشزد میکنند که در مقایسه با تودههای آسیائی و آفریقائی محروم ازهر حقوقی که به نومیدی و مهاجرت کشانده میشوند، آنان امتیازهای بسیاری دارند، و بیشتر آنان دارای تامین اجتماعی، یخچال، تلویزیون، تلفن همراه و دیگر دستاوردهای مدرنیته هستند. اما اینان نمیخواهند نابرابری فزاینده بین آن ها، یعنی کسانی که به سختی سر و ته زندگیشان را بهم میآورند و آخر ماه برای مخارجشان کسری دارند، مترو و قطار حومه سوار میشوند،، واز فراوردههای غذایی بی مزه تغذیه میکنند، و خودشان را ببینند. آنها حتی متوجه تحقیری نیستند که نسبت به کسانی روا میدارند که به نظرشان آخر صفی و کمتر از هیچاند.
به هر حال، توضیحات معمولی قادر به تفسیر این رویدادهای فوق العاده نیست. این رویدادها در ضمن این که خصلتی منحصر به فرد و استثنائی دارند، در بطن خود حامل مخلوطی از شورشهای دهقانی، شورش پابرهنه ها، ۶ فوریه ۳۴، ژوئن ۳۶ و جنبش مه ۶۸ میباشند. آنها کشور را به ماجرائی ناشناخته کشاندهاند که سرنوشت، سرانجام و پیامدهایش را کسی نمیداند. شاید این آگاهی از آن پدید خواهد آمد که در پشت رئیس جمهوری مورد اعتراض و سیاست اش، پشت اقتصاد سالاران و تکنوکراتهای دفترهای وزارتخانه ها، قدرتهای عظیم اقتصادی وجود دارند که قدرتی را مستعمره کردهاند که از قدرت خود آنان تبعیت میکند.
پس، به رغم وجود عناصر نامطلوبی که در جنبش است، (همان طوری که آزادی پاریس در سال ۱۹۴۴ عناصر نامطلوب و ننگین خودش را داشت)، علی رغم وجود پس ماندههای درون جنبش جلیقه زردها و اقدامات انگلی موهن وخفت بار، مشاهده میکنیم که در افراشتن ناگهانی قامت خم شدگان و در فریادهای فراموش شدگان، درخشم ته صفی ها، در لباس زرد کسانی که بدون این جلیقه در چشم نخبگان ما افرادی نامرئی و به دردنخور و هیچ شمرده میشدند و نه چیز ارزشمندی، در این بلبشو و بی نظمی، با مطالبات مردان و زنان، از پیر و جوان روبرو هستیم که میخواهند آنها را به مثابه انسان هائی به معنای کامل کلمه به حساب آورند.
منبع اصلی: mediapart