از خود گفتن همیشه شهامت مىخواهد. حتى اگر با نزدیكترین كسات باشد؛ با كسى كه همدردت است یا دستكم دردت را مىشناسد. اینكه همت كنى خصوصىترین احساسات درونىات را با همه مطرح كنى شهامتى صدچندان طلب مىكند. باید هنرمند باشى و به گیرائى زبانت اعتماد داشته باشى تا از بیان سالهاى ترست نترسى؛ ترس سالهاى كودكىات كه در پیچ هر كوچه تاریك، در لمس هر دست زمخت، در رسیدن هر خبر نامنتظره به جان كوچكت مىافتد. حالا اگر كودك بهائى باشى عرصهى این ترس ابعادى به راستى ترسناك به خود مىگیرد كه در بزرگسالى نیز تركت نمىكند.
امین ضرغام، از چهره هاى مدرسه تلویزیون خودمان است؛ جائى كه سكوى پرتاب دهها فیلمساز آگاه وطنمان بوده است. فیلم مستند “سالهاى ترس” او را دیشب در برنامه “اكران” تلویزیون صداى امریكا دیدم و تا حالا كه براى غلبه بر ترسم دست به نوشتن این یادداشت بردهام از فضاى ساده و صمیمی فیلم او در نیامدهام.
امین در این فیلم از جانش مایه گذاشته است، گرچه ابزار بیانش بهظاهر چند عكس از آلبوم خانوادگى، چند صحنه كوتاه از فیلمهاى مستند موجود، و چند نقاشى است كه بیشتر به تاشهاى سادهى یك قلم مو مىماند.
شاید كمتر فیلمى است كه به نوعى به مشكلات هموطنان بهائىام مربوط باشد و من ندیده باشمشان. اخبار مرتبط با آنان را هم همواره دنبال كردهام، از خیلى سال پیشتر از وقتى كه خودم دست به كار ساختن مستندى در موردشان شدم. حتى دوستانى در وطن از تخریب گورستان بهائیان در ایران اختصاصا براى خودم فیلم گرفتهاند ولى هرگز قلبم از دیدنشان آنقدر نلرزید كه از چند عكس در فیلم سالهاى ترس از شكستن سنگ گور بهائیان. چون حالا صاحبان گورها را مىشناختم. نه از نزدیك كه از طریق همین فیلم. اولى سنگ قبر پدر امین ضرغام بود و دومى سنگ گور مادر خودش.
(گفتم هرگز قلبم به این اندازه نلرزید ولى حرفم را پس مى گیرم. صحنه اى در كتاب خواندنى “یکصدوشصت سال مبارزه با آئین بهائی” نوشته “فریدون وهمن” هست كه هنوز پس از دهسال كه از خواندنش مىگذرد همچنان در كابوسهایم ماندگار است؛ آنجا كه در مورد جسد مردى بهائى مىنویسد كه در عقب یك وانتبار روزها در خیابانها سرگردان است چون جائى براى دفن ندارد.)
از امین و فیلمش دور نیافتم: آنچه به روایت امین ضرغام ویژگى مىبخشد صمیمیت و صداقت او در بیان شخصىترین احساسات درونىاش است. امین به دور از بزرگنمائى و بىكمترین تعصب اعتقادى از شنیعترین فجایعى كه خود شخصا دردشان را كشیده با مخاطب حرف مىزند. از ناسپاسى رانندهى جیپ پدرش تا كشته شدن نزدیكان خانودگیش به دست اوباش یا به امر دادگاههاى قرون وسطائى جمهورى جهالت اسلامى. از تخریب مكانهاى مقدس بهائیان در تهران و شیراز تا شكستن سنگ قبر همكیشانش در شهرهاى ایران.
و چند كلام هم در مورد شیوهى هنرى بیان این فیلم بگویم. یكى از گیرائىهاى فیلم صداى آرام و غیرحرفهاى (به معناى معمولى و غیرگویندگى) راویت كننده است كه باید صداى خود امین بوده باشد. تركیب عكس و طرح و صحنههاى مستند با افكت و موزیك بسیار مناسب از فیلمى كه مىتوانست از كمبود تصویر رنج ببرد اثری دیدنى ساخته است. و از همه مهمتر متن روایت است كه تا اعماق روح آدم نفوذ مىكند و به تنهائی می تواند به عنوان یک روایت خواندنی منتشر شود.
عادت ندارم وقتى در مورد كارى مىنویسم – به هر بهانهاى – ایرادى نگیرم!
پس از پایان، و حتى پس از تیتراژ نهائى، فیلم با عكسهاى متعددى از بهائیان اعدام شده در متن یك ترانهى زیبا ادامه مىیابد كه به نگاه من فرصت اندیشیدن به روایت اصلى را از تماشاگر مىگیرد. مى فهمم كه امین با احساس مسئولیت نسبت به همكیشانش نخواسته بدون اشارهاى به آن قربانیان بیگناه فیلمش را تمام كند ولى كاش از حذف این صحنه كه به ساختار فیلمش نمىآید “نمى ترسید!” و در فیلمى دیگر روایت دردناک آنان را به همان گیرائی “سالهاى ترس” مستقلا بیان مىكرد.
تماشاى فيلم زيبا، با احساس، مستندگونه و غم انگيز امين ضرغام احساسى از تحسين و تقدير در من بر انگيخت. اين فيلم در حقيقت مرورى برزندگى بهاييان ايران است كه از آغاز آن در ١٧٥ سال قبل تا كنون همواره مورد ظلم و ستم حكومتگران زمان بوده اند و جمهورى اسلامى نشانگر قسى القلب ترين و بى رحم ترين اين دوران است.
ضمن تحسين و تقدير از ايشان اميدوارم با استعداد ويژه اى كه دارند در آينده نزديك شاهد آثار با ارزش ديگرى نيز از اين هنرمند عزيز باشيم.
ضياء ميثاقى / 28 November 2018