نوا اتابکی – صبح شانزدهم آذرماه امسال، وقتی برای ثبت نام کنکور سال ۱۳۹۱دفترچه راهنما را از سایت سازمان سنجش گرفتم، جملهای را در آن خواندم که تعجب و تأسفم را برانگیخت. ذیل شرایط عمومی داوطلبان کنکور نوشته شده بود: “اعتقاد به اسلام و یا یکی از ادیان مصرح (کلیمی، مسیحی، زرتشتی) در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران”.[۱]
به مدت چندسال این قانون در ثبت نام کنکور کشور مطرح نبود و اکنون دوباره مطرح میشد و به عنوان اولین شرط داوطلب آزمون، حتی قبل از دو بند دیگری که در سالهای پیش در دفترچه میآمد، ارائه شده بود.
من که چندسالی بود در کنکور شرکت نکرده بودم، با پذیرفته شدن شماری از دوستانم در دانشگاههای کشور، امسال مصمم شدم تا دوباره کنکور بدهم. خیلی هم امیدوار بودم که محرومیت تحصیلیام از بین رفته باشد و در دانشگاه پذیرفته شوم. شاید اگر این امیدواری نبود، آنقدر تعجب نمیکردم. بعد اما با حس ناراحتیام به گونهای کنار آمدم. پس از این همه سال محرومیت از دانشگاه چیزی برای از دست دادن وجود ندارد.
احساس تأسفم اما برای دولت هنوز به قوت خود باقی است. زمانی دولت مطرح کرد که منظور از ستون دین در فرمهای کنکور، پرسش از دین داوطلب نیست، بلکه مشخص شدن نوع آزمون دینی است که داوطلب در آن شرکت میکند. گزاره مطرح شده در اولین شرط عمومی کنکور امسال اگر تأویلی مانند این نداشته باشد، معنایش فقط یک چیز است: صراحت در ابراز تمایل بیشرمانه به پس گرفتن امکان شرکت در کنکور سراسری از بهائیان و دیگر اقلیتهایی که در قانون اساسی ایران به رسمیت شناخته نشدهاند.
افزایش فشار بر بهائیان
امکانی که پس از بیش از دو دهه محرومیت تحصیلی و تحت فشارهای بینالمللی، در سال ۱۳۸۳ با برداشتن ستون دین از فرمهای ثبت نام کنکور فراهم شده بود، اکنون پس از تنها هفت سال از پیروان این اقلیتها گرفته میشود. آنها نیز حاضر نیستند به دروغ خود را پیرو یکی از ادیان مطرح شده معرفی کنند.
جمله یادشده، این گروه را مخاطب قرار میدهد و میگوید: منظور از “ادیان ساختگی” که در بند دوم شرایط عمومی دفترچه راهنما در سال گذشته عنوان شده بود، از جمله، شمایید. این بار به صراحت اعلام میشود که جز مسلمان و مسیحی و زرتشتی و یهودی کسی حق حتی ورود به دانشگاههای ایران را ندارد، تا چه رسد به تحصیل در آنها. یعنی اگر این برداشت درست باشد، نه تنها بار دیگر قانونِ اساسی ممنوعیت تفتیش عقاید زیر پا گذاشته میشود، بلکه نوعی تفکیک و جداسازی انجام میشود که بر اساس تجربههای تاریخی پیامدهای شومی دارد.
در مورد بهائیان این محرومیت تنها به اینجا ختم نشده است. امسال سالی بود که جامعه بهائی ایران با حمله شدید و بیسابقه به مؤسسه آموزش عالی بهائی (علمی آزاد) مواجه شد. همزمانی این دو اقدام نشان از عزم جزم حکومت اسلامی در محروم داشتن جامعه بهائی ایران از آموزش عالی آنهم به هر طریق ممکن دارد. مأموران حکومتی در مجامع عمومی، معمولاً در پاسخ به پرسشهای مختلف، این محرومیت را انکار کردهاند. سیاست رسمی دولتی در این زمینه حداقل در چندسال اخیر با این صراحت و جسارت نمود نیافته بود و این نشانه آشکاری از افزایش فشار به بهائیان است.
نسلکشی فرهنگی
چیزی که باعث نگرانی فعالان حقوق بشر و سازمانهای هوشیار است، صرف این ظلم آشکار و نتایج فعلیاش نیست. آنچه بر سر جامعه بهایی و دیگر اقلیتهای دینی ایران میآید، از مصادیق نسلکشی فرهنگی است که در مواردی زمینهساز نسلکشی قرار گرفته است.
از عبارت نسلکشی به دلایل گوناگون ازجمله به سبب سیاستها، منافع خصوصی و نیز به خاطر هزینه گزافی که جامعه بینالمللی در صورت تصویب معنای گسترده این کلمه و برای جلوگیری از آن در جهان بپردازد، تعریفهای متعددی ارائه شده است. یک تعریف “شناخته شده در سطح بینالمللی” برای نسلکشی وجود دارد که به گفته لئو کوپر (یکی از چهرههای نامدار در مطالعات نسلکشی)، “میتواند مبنای نوعی اقدام مؤثر قرار گیرد، گرچه مفهوم زیربنایی محدود است.”[۲] این تعریف ۶۳ سال پیش، در چنین روزی، یک روز پیش از اتخاذ اعلامیه جهانی حقوق بشر، در قالب میثاق منع و مجازات جرم نسلكشی به تصویب سازمان ملل متحد رسید و چنین است:
“نسلكشی یعنی هریك از اعمال زیر كه با هدف نابود كردن بخش یا تمامیت یك ملت، قوم، گروه نژادی یا مذهبی انجام گیرد:
الف – كشتن اعضای گروه
ب – وارد کردن صدمات جسمی یا روحی شدید به اعضای گروه
پ – تحمیل تعمدی نوعی از شرایط خاص زندگی بر یک گروه با هدف نابودی فیزیکی بخشی از یک گروه یا تمامیت آن
ت – تحمیل اقداماتی جهت جلوگیری از زاد و ولد در گروه
ث – انتقال اجباری كودكان گروه به گروهی دیگر.”[۳]
با این که اینجا صحبت از “صدمات روحی شدید به اعضای” یک گروه میشود، اما نسلکشی فرهنگی هرگز در تعریفهای پذیرفته شده بینالمللی برای نسلکشی وارد نشده است. البته داشتن بهترین و کاملترین تعریفها نیز به خودی خود به اقدام و جلوگیری از نسلکشی نمیانجامد. میتوان وحشیانهترین قساوتها را بر اساس تعریف بالا توجیه کرد و مثلاً ادعا کرد که جانیان “هدف نابود کردن” قربانیان را نداشتهاند. بازی با تعریفها میتواند پیامدهای هولناکی داشته باشد و نمونهاش نسلکشی در دارفور سودان است.
نکته مهم آنجاست که نسلکشی هیچگاه یکشبه و بدون برنامهریزی رخ نمیدهد و از این رو بسیاری از کارشناسان معتقدند باید با نشانههای وقوع نسلکشی نیز مقابله کرد و نسلکشی فرهنگی را یکی از این نشانهها میدانند. این توضیح از اولین روزهای اختراع عبارت نسلکشی در گفتار رافائل لمکین مطرح شده و کارشناسان را به چالش کشیده است تا تعریفهای دقیقتر و جامعتری از این جنایت ارائه دهند. متأسفانه هنوز در بسیاری موارد جان انسانها تحتالشعاع مسائل دیگر قرار میگیرد.
بهائیان و نسلکشی فرهنگی
مورد جامعه ۳۰۰ هزارنفری بهائیان ایران به خوبی کاربرد نسلکشی فرهنگی را در رسیدن به هدف نابودی یک جامعه نشان میدهد. پس از اعدامهای دهه ٦۰ (دهه ۱۹۸۰) که کشتار بهائیان در ایران در نتیجه فشارهای بینالمللی عموماً متوقف شده، محدودیتهای شدید اجتماعی و اقتصادی به منظور بستن راه ترقی و توسعه آنها (مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۱۹۹۱) جای سیاست کشتار را گرفته است.[۴]جامعه بهائی که بخش بزرگی از خادمان خود را از دست داده است و از جمله با مصادره کتابها و منابع بهائی مواجه شده بود، راهی برای جبران خسارت وارده نداشت.
چون از حق داشتن مؤسسات اداری رسمی و دینی خود محروم شده بود و حق تحصیلات- عمدتاً دانشگاهی- و داشتن مشاغل دلخواه خود را نداشت. حکومت اسلامی از همان سالهای آغازین شکلگیری، اجازه داشتن جایگاه اجتماعی و فرهنگی مناسب را به بهائیان نمیداد، اما فشارها تا همینجا متوقّف نشد. بهطوری که بر اساس گزارش مهرماه ۱۳۹۰ جامعه جهانی بهائی، در سی سال اخیر شاهد “استفاده گسترده و سیستماتیک حکومت از رسانههای ارتباط جمعی و وسایل دیگر برای بدنام کردن و توهین به بهائیان” بودهایم.
امکانی که پس از بیش از دو دهه محرومیت تحصیلی و تحت فشارهای بینالمللی، در سال ۱۳۸۳ با برداشتن ستون دین از فرمهای ثبت نام کنکور فراهم شده بود، اکنون پس از تنها هفت سال از پیروان این اقلیتها گرفته میشود. آنها نیز حاضر نیستند به دروغ خود را پیرو یکی از ادیان مطرح شده معرفی کنند.
براساس پیشنویس اعلامیه حقوق مردمان بومی (۱۳۷۳) تهیه شده توسط کمیته منع تبعیض و حفظ اقلیتها، “هرگونه تبلیغات علیه گروه اقلیت” مصداق قومکشی و نسلکشی فرهنگی است.[۵] سپهبد رومئو آنتونیوس دالر، سناتور کانادایی که از طرف سازمان ملل متحد به عنوان فرمانده نیروی حفظ صلح در توقّف نسلکشی قوم توتسی در روآندا در دهه ۱۹۹۰ تلاش کرد، اما در نهایت اجازه اقدام مناسب برای خلع سلاح ارتش افراطگرا را نیافت، در استعلام سنای کانادا درباره آزار بهائیان، وضعیت بهائیان را با آنچه در روآندا دیده است، مقایسه میکند و میگوید: “در این مورد ما یک وضعیت نه قومی، بلکه دینی داریم که یک گروه خاص را به منظور سرکوب و در نهایت، به استدلال من، حذف آنها هدف قرار میدهد. تا وقتی بهائی هستید، بناست از مزایای شهروندی محروم باشید… اصطلاحی برای این نوع سرکوب روشمند وجود دارد. ما آن را «نسلکشی ایدئولوژیکی» میخوانیم. یک عنصر اساسی نسلکشی ایدئولوژیکی نیت تخریب کلی یا جزئی جامعه بهائی به عنوان یک موجودیت دینی جداگانه است.
همین نیت تخریب جامعه بهائی به عنوان یک موجودیت دینی جداگانه است که نیازمند توجه فوری و آگاهانه ماست… «کشتار روشمند بهائیان ایران» عبارت مشابهی است که در مراحل پیش از نسلکشی ۱۳۷۳ (۱۹۹۴) در روآندا دیدم. در مورد هفت رهبر بهائی کشور جرم آنها چیزی بیش از حمایت شان از جامعه دینی خود نبود، اما به ۲۰ سال زندان محکوم شدند. بار دیگر، زندانهای روآندا تقریباً به همان دلایل پر از مردم قوم توتسی بود. فقط جرم آنها به جای دین، بر مبنای قومیتشان بود…
در مورد حمله به مؤسسۀ آموزش عالی بهائی، سناریوی مشابهی در روآندا انجام شد، جایی که اقلیت قومی توتسی در کشور خود اجازه دسترسی به آموزش عالی پیدا نکرد. آنها برای دسترسی به آموزش عالی باید کشور را ترک میکردند… این وضعیت با معیار سازمان ملل که طی کار انجام شده پس از نسلکشی در روآندا برای جلوگیری از رخ دادن دوباره یک تراژدی به دست آمد، تطابق دارد…”
او سخنان خود را اینطور پایان میدهد: “ما در سال ۱۳۷۳ (۱۹۹۴)، از ناآگاهی خود نسبت به وضعیت به عنوان بهانهای برای اقدام نکردن استفاده کردیم. این بار … ما از نیت نسل کشی دولت ایران آگاهیم. او میخواهد جامعه بهائی را به عنوان یک موجودیت دینی جداگانه تخریب کند. ما شاهد طبقهبندی روشمند بهائیان ایران به عنوان یک گروه خارجی که برای آزار، حذف و نسل کشی شناسایی میشود، بودهایم.
بهائیان از حمایت قانون اساسی محروم بودهاند و تحت دستورالعملهای تبعیضآمیزی قرار دارند که نه تنها مزایای شهروندی در ایران را از آنها دریغ میکند، بلکه در حقیقت سیاستی درون حکومتی برای سرکوب بهائیان است…اشتباه نکنید، اینها فقط فهرستی از آزار در گذشته و حال نیست، بلکه نشانههای اخطاردهندهای از قساوتهای دستهجمعی و نسلکشی است. بگذارید شاهد مورد دیگری نباشیم و نسبت به نتایج پیش رو کاملاً هشیار باشیم”[۶]
سازمان سنجش و محرومیت از تحصیل
با چیزی که دوروز پیش در تارنمای سازمان سنجش دیدم و با اشتیاقی که برای ورود حتی دیرهنگام به دانشگاه داشتم، اهمیت دعوت سناتور دالر از همقطاران خود به اقدام پیشگیرانه را بیشتر حس کردم. اگر برداشتم از شرط تازه مطرح شده برای داوطلب کنکور درست باشد، روندی که به نظر میرسید رو به بهبود دارد و در جهت کاهش محرومیتهای تحصیلی بهائیان است، جهت عکس گرفته است و رو به وخامت میرود. دور ماندن از محیط دانشگاهی برای جوانی که آرزوی تحصیلات عالیه و خدمت به وطن خود را دارد، هر لحظهاش از هزاربار جان دادن دردناکتر است.
این حرکتها چه به نسلکشی واقعی بینجامد یا نه، نیازمند اقدام فوری است. این شرط حتی اگر فقط برای سال ۱۹۹۱ اعمال شود، باز هم زیاد است و لطمات جبران ناپذیری به دنبال دارد. همانطور که پیام اخوان و رنه پرووست در مقدمه کتاب خود “رویارویی با نسلکشی” روی جملهای تاکید میکنند که به طنزی تلخ میماند: “زمان اقدام قبل از شدت گرفتن تنشها و تبدیل آنها به خشونت نسلکشی گرایانه است، وقتی که هزینه مداخله از طریق اقدامات محدودتر، قابل مدیریت و گرفتن نتایج بسیار بهتر محتمل است… جلوگیری اساساً با چیزی که رخ نمیدهد، اندازهگیری می شود.”
پانویسها:
۱- تارنمای سازمان سنجش و آموزش کشور
۲ –Kuper, Leo. Genocide: Its Political Use in the Twentieth Century. Yale University Press, 1983. P.39
۳- دایرةالمعارف هولوكاست: نسل کشی چیست؟
۴- طبق گزارش جامعه جهانی بهائی، بهائیان “از حق استخدام و مالکیّت محروماند، راه تحصیلات عالی به روی جوانان بهائی مسدود است، مؤسسات اداری بهائی منحل شدهاند و تقریباً همه امکانات برای یک زندگی قابل قبول از این گروه شهروندان سلب شده است… تعداد بهائیانی که مورد آزار و اذیت قرار میگیرند و بازداشت میشوند، در سراسر کشور به صورت روزافزونی در حال افزایش است.” (تحریک نفرت: کمپین رسانه ای ایران برای دهشتناک جلوه دادن بهائیان، اکتبر ٢۰۱۱) اینجا کلیک کنید.
۵- اینجا کلیک کنید.
۶-اینجا کلیک کنید.
۷- Akhavan, P. & Provost, R. Confronting Genocide. Springer: 2010
در هیمن زمینه:
هیاهویی برای هیچ
افزایش فشار بر بهاییان ایران
میم گرامی، نظر جدیدتان را به تازگی دیدم. اگر شواهدی را که تا کنون ارائه داده ام باور ندارید، مطلب “زمينه: حملات اخير عليه بهائيان ايران جون ۲۰۰۷ ” در لینک http://www.bahai.org/persian/persecution/iran/update را معرفی می کنم که در آن نامه های متعدد مقامات مختلف جمهوری اسلامی در زمینه ی شناسایی و زیر نظر گرفتن بهائیان و به خصوص نامه 19 اوت 2006 وزارت كشور به معاونان سياسى امنيتى استانداريهاى سراسر كشور را می یابید که بعضی این گونه اقدامات را با “اقدامات دولت آلمان در جهت جمعآورى اطلاعات در مورد يهوديان در ابتداى عصر نازىها” شبیه می دانند.
در مورد گفتگو درباره ی معتقدات و بحث های کلامی ای کاش حکومت هم مثل شما فکر می کرد و به جای اقدام یک طرفه و وارد اوردن تهمت های گوناگون به بهائیان، فرصتی به آنان می داد تا دیدگاه های خود را بیان کنند. متاسفانه نه تنها چنین فرصتی به بهائیان داده نمی شود، بلکه حکومت هم خود و هم مردمان کشور را از آشنایی با این دیدگاه ها منع می کند. حتی در اینترنت نیز اجازه ی چنین کاری را نمی دهند و سایت های بهائی مانند “ولوله در شهر” را که کارش پاسخ به این گونه شبهات است فیلتر می کنند.حتی در زندان های شان هم چنین فرصتی را به بهائیان نمی دهند! بازجو به یکی از زندانیان بهائی گفته بود که در جلسه ی بعد یک روحانی می آورد تا با او بحث کند و آن زندانی بهائی پذیرفته بود. امّا بازجو به قول خود عمل نکرد و حتی از دادن این فرصت در آن دخمه ی تاریک خودداری کرد. فکر می کنید چرا؟ قضاوتی نمی کنم.
فقط ذکر این نکته را هم مهم می دانم که آن قدر در این سی و چند سال از خانه های بهائیان کتاب و جزوه و سی دی توقیف کرده اند که برای آشنایی با دیدگاه های بهائیان و عقیده ی آنان، حتی نسبت به کسی که در خانواده ی بهائی بزرگ شده، امکانات کامل تری دارند. آن قدر که نه فقط خودشان دارند، بلکه در حوزه های علمیه ی قم نیز بعضی از این کتب مطالعه می شود. امیدوارم با هم آن روزی را ببینیم که منصفان از حوزه و حکومت بتوانند نظر خود را درباره ی این آئین به صورت عمومی مطرح کنند – گرچه با همین وضع خفقان آور موجود هم بوده اند کسانی مانند شیخ محمد موحّد که در مجلس علمای حوزه ی قم، در میان همکاران خود، برخاست و نظرش را در مورد این دین گفت و بعدها با دادن جانش، ثابت کرد بر یافته های خود درباره ی حقیقت این دین پابرجاست. بگذریم!
ممنون از این که نظرتان را عنوان کردید. ان شاءالله دست در دست هم برای رفع تبعیض از همگان گام برداریم. برقرار باشید.
نوا / 13 January 2012
دوست عزیزم،
بنظر من تو باید در این شرایط بهترین کاری که برای تو (و هم برای مبارزه است) انجام بدی – مطمئنن راهکاری وجود داره که تویی که بهاییزاده هستی، بتونی شرایط دینیات رو رسما عوض کنی –
ماها همه هیچ قرابتی با دین نداریم، فقط یه اسم مسلمون(زادگی) هستش که یدک میکشیم.
امیدوارم آینده خودت رو فدای سنت نکنی…
اینطوری با ورود به دانشگاه هم میتونی بسیار راحتتر در مورد وضعیت بهاییان روشنگری کنی…پراگماتیک باش!
یک دانشجو / 15 December 2011
طبق اصل سوم قانون اساسی ج.ا. وظیفه دولت ایجاد آموزش رایگان برای همه و «توسعه» آموزش عالی است. بنابراین بهره مندی از آموزش عالی در ایران یک «حق» نیست که بخواهد در آن تبعیض روا داشته شود. در واقع دولت ایران از طریق کنکور به افراد برگزیده بورس تحصیلات عالی رایگان می دهد. ضمن اینکه در ایران هرگز جلوی تحصیل بهایی ها تا پایان مقطع متوسطه گرفته نشده است.
حداکثر می توان گفت که سیاست دولت ایران در اعطای این بورس و در مورد سوال مذهب از نوع don’t ask don’t say است. یعنی اگر بر فرض یک شهروند بهایی خود را مسلمان یا یهودی معرفی کند، دولت فردی را برای تحقیق و کشف مذهب واقعی او مامور نخواهد کرد و فقط به ادعای او استناد خواهد نمود. این با وضعیت در سیستم های آپارتاید، آلمان نازی و انگیزاسیون مذهبی هیچ شباهتی ندارد. حال اگر با توجه به این اندازه از تساهل در سیستم علناً مذهبی ایران، شهروندان بهایی هنوز به خاطر تعصب مذهبی خودشان نمی توانند از این تساهل بهره مند شوند، دشوار بتوان دولت را مقصر قلمداد کرد.
نویسنده را باید یادآوری کرد که در بسیاری از کشورها و از جمله کشورهای غربی و به عنوان مثال در آلمان هنوز هم هنگام ثبت نام برای بورس تحصیلی یا برای استخدام به عنوان هیات علمی بعضاً از شما گواهی غسل تعمید خواسته می شود. (و مثل ایران نیست که شما فقط باکس مذهب را تیک بزنید. بلکه باید گواهی رسمی هم ضمیمه کنید.)
نکته دیگر اینکه در قانون اساسی قبل از انقلاب که همان قانون اساسی مشروطه باشد تنها مذهب رسمی کشور مذهب شیعه اثنی عشری است. آنجا حتی مذاهب یهودی و مسیحی هم شناخته شده نیستند. با این حساب قانون اساسی جمهوری اسلامی در پذیرفتن رسمی اسلام سنی و سه دین مذکور، یک پیشرفت سترگ است.
کشورهای دیگر مانند ترکیه به خاطر شکست در جنگ و قراردادهای تحمیلی مانند معاهده لوزان متعهد به حفظ حقوق اقلیت های مذهبی شده اند اما جمهوری اسلامی این را داوطلبانه انجام داده.
نکته مهم دیگر اینکه در هیچ یک از اسناد و مدارک رسمی هویتی در ایران چه شناسنامه باشد و چه پاسپورت اسمی از مذهب نیامده. تنها جایی که از مذهب کسی سوال می شود همین مثال فرم ثبت نام دانشگاه هاست.
با این حساب و با توجه به اینکه تنها شرط رای دادن در ایران داشتن حداقل سن و داشتن شناسنامه ایرانی است، عملاً تمام شهروندان بهایی به اندازه مساوی و مانند بقیه از حق رای برخوردار هستند. حقی که در کشورهایی با سیستم آپارتاید، مانند آمریکا پیش از اصلاح برده داری، آفریقای جنوبی و اسرائیل معنا ندارد.
بیشتر به نظر می رسد تراژدی سازی از وضعیت بهاییان در ایران فقط یک ژست سیاسی مد روز باشد تا چیزی مبتنی بر واقعیت.
میم / 18 December 2011
این فقط در فرم دانشگاه ها نیست که ستون مذهب دارد و بهائیان به این واسطه از تحصیلات عالیه محروم می شوند. بلکه در فرم های استخدامی هم چنین است. فقط هم ورود به دانشگاه و استخدام نیست؛ بیش از دویست بهائی در این سی و سه سال کشته شده اند. چندین هزاران نفر زندانی شده اند که حال نیز بیش از صد نفر زندان اند و دهها نفر نیز منتظر دادگاه و زندان اند. میلیون ها تومان وثیقه برای این قبیل منتظر دادگاه ها گرفته اند. قبرستان های بهائی را در چند شهر ویران کرده اند. منازل بهائیان را در بعضی شهرها و دهات اتش زده اند. حتی در بعضی سال ها دانش آموزان بهائی را از دبیرستان ها هم اخراج کرده اند. داستان مفصل تر از اینهاست. این ژستی سیاسی نیست. پراگماتیک بودن هم به این نیست که دروغ بنویسی و بگویی تا بروی دانشگاه بعد از حقوق بهائیان دفاع کنی! درد امروز ایران همین دروغ گفتن ها و ریا و عدم خلوص است. راه نجات ایرن صداقت و خلوص است. اگر مقالات روشنفکران سکولار و با دین و بی دین ایرانی را در داخل و خارج ایران هم که ببینید، ملاحظه خواهید کرد که آنها هم از ریا و دروغ در ایران می نالند و مشکل ایران را مشکل اخلاقی می دانند. ایران باید به جوانان ایرانی بهائی خود افتخار کند که حتی به قیمت محرومیت، دروغ نمی گویند. اگر قرار است جامعه ای سالم بسازیم، راه ساختن آن هم باید سالم باشد. کوشش در جهت تطهیر جمهوری اسلامی در این زمینه، بیهوده است. قربان روی و خویتان، نوید
نوید / 20 December 2011
دوست ندیده و عزیزم، دانشجو، راستش این من نیستم که آینده م را فدا کردم. چند سال کنکور دادم و هر سال در مرحله ای از ورودم به دانشگاه جلوگیری شد. یک بار حتی انتخاب رشته هم کردم ولی گفتند قبول نشدم. با این که کلی پیگیری کردم و با مدرک به ایشان ثابت کردم که قبول می شدم و این ردّ شدن حق من نیست. خودشان هم این را قبول کردند، اما گفتند چون بهائی هستی نمی شود کاری کرد. این بهائی بودن را من به سازمان سنجش نگفته بودم (چون ستون مذهب برداشته شده بود) اما اطلاعات همه ی بهائی ها را می شناسد و تحت نظارت و کنترل دارد. خلاصه می خواهم بگویم که بهائی ها تا جایی که با عقاید وجدانی شان مخالف نباشد، با حکومت راه آمدند و می ایند تا بهانه ای نداشته باشد. اما متاسفانه این حکومت انگار اصلا خیال تغییر رویه ندارد.
ممنون
نوا / 20 December 2011
میم عزیز،
از شما هم ممنون که نوشته ام را خواندید و نظرتان را عنوان کردید. درباره ی گواهی غسل تعمید چیزی نشنیده بودم. البته حقوق بشر هر جا نقض شود، باید با آن مقابله شود و این که در جاهای دیگر حقی ناحق می شود، دلیل خوبی برای اعمال محرومیت به دیگران نیست. امیدوار بوده و هستم که این حرف ها به گوش مسئولان هم برسد تا شاید بازنگری ای در رفتار خود داشته باشند.
دو نکته ی مهم باید درباره ی نظر شما مطرح کنم؛ اینها هم مثل آنچه در بالا گفته ام، کاملا مبتنی بر واقعیت و تردیدناپذیر است. اول آن که در دوره ی متوسطه و قبل از دانشگاه هم محدودیت هایی برای بهائیان هست. خود من به خاطر دینم تا چندین سال اجازه پیدا نکردم در مدارس استعدادهای درخشان ثبت نام کنم. دوستانی دارم که از این مدارس اخراج شدند. این محرومیت را نیز نباید نادیده گرفت. فقط مدرک پایان تحصیل که مسئله نیست. نوع آموزش دریافتی هم باید متناسب با استعدادهای فرد باشد.
دوم، مقایسه ای که در تفتیش عقاید بین ایران و کشورهای دیگر کرده اید نیز درست نیست. آنچه شما منکرش هستید، دقیقا همان است که اینجا انجام می شود. شما اگر هیچ جا هم خود را بهائی معرفی نکنید، باز هم با محرومیت هایی که برای بهائیان اعمال می شود مواجهید. چرا که همان طور که گفتم سپاه و اطلاعات دستور دارند بهائیان را شناسایی کنند و تحت نظر بگیرند. مثلا در همین مورد کنکور (کنکور سال 90)، در وبسایت های حقوق بشر آمده بود که یکی از مسئولان به یکی از داوطلبان بهائی کنکور نود که با رتبه ی سه رقمی از تحصیل محروم شد، خانم شهره روحانی، موقع مراجعه چنین گفته شده: “من پرسیدم اگر من میگفتم مسلمان هستم چه پیش میامد؟ که ایشون گفتند فایدهای ندارد، چون شما رو میشناسند خانواده شما را، همه بهائیان را وزارت اطلاعات از پیش شناسایی کرده استو به من گفتند که کلا نتیجهای نمی گیرم به هر جا که مراجعه کنم.” بگذریم که حق مطرح کردن دین انتخابی فرد و حتی تبلیغ آن از حقوق اساسی بشر است و انکارنشدنی. اگر چنین نباشد هویت آدمی پاره پاره می شود.
نوا / 20 December 2011
من در مورد تفتیش عقیده سازمان یافته توسط سپاه، آنطوری که دوستمان نوا گفته اطلاعی ندارم. گرچه این روزها هر اتهامی از کمک به دزدان دریایی سومالی گرفته تا سوراخ شدن لایه اوزن و آب شدن یخهای قطبی را می توان بدون دردسر به جمهوری اسلامی و مخصوصاً سپاه چسباند. رسانه ها هم منتظر چنین داستانهایی هستند. چند سال پیش بود که آقای امیرطاهری از روزنامه نگاران سکولار خبری منتشر کرد که در ایران مجلس قانونی تصویب کرده که یهودیان باید از این پس با علامت مشخصه در جامعه ظاهر شوند. خبر البته از پایه دروغ بود و بعد هم تکذیب شد اما نکته اینجاست که رسانه ها تشنه اینچنین خبرهایی از ایران هستند. داستان بهایی های ایران هم از این گونه است.
حکومت ایران با همه کاستی هایش به نظر من به نسبت خیلی از کشورها و مخصوصاً برخلاف همه کشورهای خاورمیانه و اسلامی رفتار مناسب تر و انسانی تری با اقلیت ها دارد (به نسبت البته). در ترکیه فقط یونانی ها و مسیحی ها آن هم به برکت معاهده لوزان حقوقی دارند و دولت ترکیه از سر شکست نظامی و نه از روی اختیار این حقوق را به آنها داده است. در قانون اساسی ترکیه مسلماً خبری از حقوق بهایی ها نیست. در مورد عربستان و کویت و مصر و غیره هم حرفی نمی زنیم چون نگفته وضع اقلیت ها در آنجا روشن است.
حتی در «تنها دموکراسی خاورمیانه» هم همچنان تبعیض شدید نژادی و مذهبی پابرجاست و اگر یک مسلمان شهروند قانونی اسرائیل هم باشد باز شهروند درجه دو است. حتی یهودی های سفاردی هم شهروند درجه دو هستند تا چه رسد به مسلمان.
انصاف باید داشت که وضع در ایران آنقدرها هم بد نیست. البته شاید از نظر مدارای مذهبی به پای انگلیس یا سوئیس نرسد اما در حد خودش بد نیست.
وانگهی مستحضر هستید که همه علمای اسلامی از سلفی گرفته تا شافعی و جعفری، همه و همه متفقاً در حکم و مجازات ارتداد متفق هستند. منظور من تایید این حکم نیست. اما باید توجه کرد که در داخل گفتمان اسلامی، حکومت ایران در خصوص بهایی ها از همان اول مخالف احکام اسلام و در نهایت مدارای ممکن برای یک حکومت مذهبی عمل کرده. حکم اسلام همانی است که ناصرالدین شاه قاجار انجام داد.
باز هم بگویم؛ من موافق کار قاجار نیستم، اما قاجار ادعای حکومت اسلامی نداشت با این حال حکم ارتداد را اجرا می کرد. جمهوری اسلامی در جای خود نه اسلامی بودنش را مخفی می کند نه با کسی تعارف و مماشات دارد. اما باید انصاف داشت که در این یک قلم خلاف احکام اسلام عمل کرده.
نکته دیگر به خود بهایی ها بر می گردد. البته خیلی آسان است که آدمی همیشه نقش مظلوم را بازی کرده و در وضعیت سیاسی فعلی به دامن غرب پناه ببرد. اما نمی توان کم کاری و تقصیر خود بهایی ها را هم نادیده گرفت. مذهب بودن بهائیت یا هر مذهب دیگری فقط به این نیست که خود بهایی ها مذهب بودنش را قبول کنند. بلکه دیگران هم باید به این جمع بندی برسند که مثلاً بهائیت یا بودیسم دین یا مذهب هستند. بهایی ها برای جا انداختن این مساله در یک جامعه اسلامی باید وارد بحث کلامی با مسلمانها شوند. اما همیشه به اینجا که می رسد از موضع سکولار و حقوق بشر و امثال آن وارد می شوند، بعد توقع دارند به عنوان دین شناخته شوند. پذیرفته شدن به عنوان یک دین در یک جامعه مسلمان لوازم خودش را دارد.
از طرف دیگر به دلایل تاریخی همیشه مشکل بهایی ها با جامعه ایران مشکل سیاسی بوده و همیشه به عنوان ستون پنجم انگلیس و روسیه و غرب شناخته شده اند. با این حال نه تنها برای برطرف کردن این سوء تفاهم کاری نکرده اند که بیشتر با توسل به قدرتهای غربی به این شائبه دامن زده اند.
میم / 24 December 2011
دوست عزیز میم
این مشکل مربوط به دین بهائی نیست، زیرا هر دین جدیدی که آمده از طرف عده ای از رؤسای مذهبی دین قبلی مورد انکار و پیروانش مورد ستم واقع شده اند. اگر قرار بود جمهوری اسلامی دین بهائی را دین بداند خود بهتر می دانید که موجودیت و ادعای مسلمانی اش منتفی می شد. باید می آمد و بهائی می شد! چون آن را دین نمی داند و در غیر این صورت موجودیتش به خطر می افتاد، ستم می کند. از اینها گذشته اِعمال حقوق بشر ربطی به دین بودن یا نبودن ندارد. مطلبی که شما نوشته اید اسباب تعجب است! آیا بهائیان باید اثبات کنند که دین اند تا به ایشان ستم نشود؟! البته حتماً می دانید که بسیاری از کشورها و سازمان های جهانی دین بهائی را دین می دانند. بسیاری مسلمانان هم در این 168 سال آن را دین دانسته اند و بیش از 20000 نفر از همین مسلمانان ایران جان در ره این آئین داده اند. پس می بینید که هم با استدلال و هم با دادن خون ادعای خود را ثابت کرده اند ولی همیشه همین طور بوده که عده ای به دین جدید ایمان می آورند و عده ای نمی آورند اما این دلیل نیست که آنها که ایمان نیاورده اند به ایشان ظلم کنند. لابد می دانید که سازمان ملل و حقوق بشر بیش از بیست بار جمهوری اسلامی را به خاطر ظلم به بهائیان محکوم کرده است. آخرین مورد همین دو هفته پیش با اکثریت آرائی بی سابقه بوده که نباید از آن بی اطلاع باشید. از همۀ اینها گذشته اگر در کشورهای دیگری هم به اقلیت ها ظلم می شود، این درست نیست که ظلم جمهوری اسلامی به بهائیان را موجه بدانیم و آن را تطهیر کنیم. همچنین بهائیان با جامعهۀ ایران مشکلی نداشته اند. مشکل اصلی همانطور که نوشتم این است که علمای مذهبی شیعه دین بهائی را دین نمی دانند چه که اگر بدانند باید مدعای آن را بپذیرند و در ظلش درآیند و چون آن 20000 که صدها نفرشان از همین علمای شیعی بوده اند حتی جان در رهش گذارند. همین علما چون بهائی را دین نمی دانند سعی کرده اند برای انحراف افکار عمومی ایرانیان عزیز، بهائیان را وابستۀ سیاست های غرب بدانند. حال آنکه بهائیان بارها پاسخ این اتهامات و توهمات را داده اند. ولی آن مشکل اصلی مانع قبول حقیقت از طرف علما و البته جمهوری اسلامی شده است. تا اواخر حکومت قاجار و اوایل حکومت پهلوی از این اتهامات سیاسی خبری نبود. از آن به بعد وقتی دیدند پاسخی دینی برای مدعای بهائیان ندارند، به تهمت های سیاسی متوسل شدند. در کشوری که همه برای کوبیدن حریف تمهت های وابستگی به غرب به یکدیگر می زنند- بنگرید دعواها و نزاع های دو سال اخیر پس از انتخابات ریاست جمهوری را- تهمت های اینچنینی به بهائیان حکم نقل و نبات دشمنان ایشان بوده و هست. امثال اینان در این کشور حتی آقایان موسوی و کروبی و احمدی نژاد و اصلاح طلبان و … هم بهائی می دانند. برادر عزیز! بیشتر جستجو کنید؛ در فکر تطهیر جمهوری اسلامی نباشید؛ منصف باشید. اگر می بینید بهائیان از دانشگاه محرومند، حبس می شوند، خانه ایشان آتش زده می شود، همه یکجا در اول انقلاب از مشاغل و دانشگاه ها اخراج می شوند، قبرستان هایشان ویران می شود، هزاران مقاله و کتاب در رد آئینشان همراه با توهین و فحاشی و دورغ و افترا منتشر می شود، هم اکنون نیز دهها نفرشان در زندان اند و دهها نفر منتظر دادگاه و میلیاردها تومان وثیقه برای آزادی موقت از دهها نفر از ایشان گرفته شده، و بسیاری ستم های دیگر، منصف باشید و نفرمایید بهائیان نقش مظلوم را بازی می کنند! بازی نیست! حقیقت است! فقط هم بهائیان نیستند که جمهوری اسلامی با ایشان مظلوم بازی می کند! دگر اندیشان دیگر و حتی خود مسلمانان عزیز نیز بعضاً در بازی جمهوری اسلامی کورد ستم اند! گویا شما مزّۀ آن را نچشیده اید و فرق بین مظلومیت حقیقی و مظلوم بازی را نمی دانید! دوست من! دولت های این کرۀ خاکی به اقلیت ها ظلم می کنند، همه شان بد می کنند. اما مقایسه ظالمین با هم و تطهیر یکی نسبت به دیگران نه تنها بی انصافی است، بلکه دردی از مظلومین را هم دوا نمی کند. باقی را به وجدانتان وا می گذارم.
نوید / 31 December 2011