برگرفته از تریبون زمانه *  

اخیراً گفتگوئی دوجانبه میان دو دوست قدیمی و هنوز جانجانی در دوسوی مرز و شاید هم در دو سوی سنگر – نمی دانم – محسن مخملباف و مصطفی تاجزاده در گرفت و دیگرانی هم پی اش را گرفتند. من هم به توصیه دوست عزیزی حساس شدم و پی گرفتم. به نظر من پاسخ های آقای تاجزاده و سخنرانی اخیر ایشان بسیار دقیق موقعیت اصلاح طلبان و رژیم را پس از جنبش اعتراضی دی ماه تفهیم می کند. من سعی کرده ام این را نشان بدهم. البته شکل کار این بوده که بدون ورود به مکالمات دو جانبه مخملباف و دوست ایشان، جملاتی از پاسخ های آقای تاجزاده را استخراج کرده و ملاحظات ام در قبال آن ها را نوشته ام. حرف های ایشان در گیومه است.

شهاب برهان
شهاب برهان

… « من فکر می‌کنم دنیایی معنا در همین نطقه گسست نهفته است. تو هم خیلی خوب می‌دانی که ایران در همین جایگاه کنونی خود چه ثروت مادی و معنوی ارزشمندی دارد و از آنها باید همچون مردمک چشمان خویش مراقبت کنیم».
– آقای تاجزاده! دارید از جایگاه مالباختگان، کارگران قرارداد سفید، بیکاران، بازنشسته ها، دستفروشان کتک خورده، کودکان کار، گورپناهان، کارتن خوابان، کلیه و فرزند فروشان، تن فروشان، خرده سارقان دست و پا بریده، شصت میلیون زیر خط فقری ها حرف می زنید؟! یا خواست تان این است که همینان از ترس سوریه ای شدن ایران، جایگاه کنونی سرمایه داران، مالکان، بانکداران، رانت خواران، مافیاهای اقتصادی و مالی، دزدان حکومتی و مدیران صد میلیادری و اختلاسگران هزارها میلیاردی را همچون مردمک چشم خویش مراقبت کنند؟!

…« تامل و حتی بازاندیشی در سرمایه‌های جامعه که تمرین دموکراسی در راس آنها قرار دارد، و خطرات جنگ می‌تواند نقطه آغاز یک توافق بزرگ میهنی باشد. »

– اولاً- به این ترتیب از طبقات و اقشار خلع ید شده دعوت می کنید که با تامل و باز اندیشی در سرمایه هائی که از آنان غارت کرده اید، و جنگ ممکن است آن ها را به خطر بیاندازد، با شما به توافق میهنی برسند. ثانیاً دقیقا بمنظور همین اتحاد میهنی ی غارت شدگان با غارتگران است که رژیم شما چهل سال است دست از دشمن تراشی و جنگ طلبی برنمی دارد و هر بار که نارضائی مردم اوج می گیرد، به خطر جنگ و ناسیونالیسم و میهن پرستی و لولوی «سوریه ای شدن» و «خطر تجزیه کشور» چنگ می اندازد. و ثالثاً، تمرین دموکراسی را بعنوان یکی از سرمایه های جامعه جا می زنید که جنگ می تواند آن را به خطر بیاندازد. از کدام دموکراسی حرف می زنید و تمرین کننده کیست؟ تمرین کنندگان دموکراسی یا در زیر خاک اند یا در زندان و یا مجبور به جلای وطن شده اند. یک استبداد دینی فاشیستی خونخوار تاریک اندیش را به جان مردم انداخته اید تا با آن تمرین دموکراسی کنند؟ این تمرین به حکمت همان خداوند رحمن الرحیم تان می ماند که سیل و زلزله و آتش و بیماری را برای آزمون بندگان اش بر سرشان نازل می کند.

« پرسیده‌اید که “آیا ما باید به اصلاحات بی‌خاصیت ادامه دهیم تا دچار طالبانیسم نشویم!» از شما تعجب می‌کنم که برای آزاد کردن نیمی از افغانستان (نه همه آن) از سلطه طالبان، جنگ و اشغال نظامی کشور را با همه تلفات انسانی و ضایعات مادی و معنوی آن موجه می‌خوانید، اما اصلاحات را که توانسته است و همچنان می‌تواند بدون خونریزی و خسارت‌های بزرگ، استقلال، یکپارچگی سرزمینی، امنیت عمومی و ملی ایران را حفظ کند و مانع حاکمیت اندیشه طالبانی بر آن شود، بی‌خاصیت می‌نامید؟ طبق منطق شما که طالبانیسم را بزرگ‌ترین خطر برای بشریت می‌نامید، باید اصلاحات را قدر بشناسید حتی اگر تنها کارکردش جلوگیری از حاکمیت طالبانیسم در ایران باشد. پس چرا کمر به تخریبش بسته‌اید؟”»
– این که اصلاحات را که توانسته است و همچنان می‌تواند بدون خونریزی و خسارت‌های بزرگ، استقلال، یکپارچگی سرزمینی، امنیت عمومی و ملی ایران را حفظ کند، لابد منظورتان امضای برجام است، ولی برجام محصول اصلاحات نبود بلکه محصول خفقان کامل اقتصادی بود که رهبر معظم را وادار به “نرمش قهرمانانه” در برابر “استکبار جهانی” کرد. اما این که اصلاحات از حاکمیت طالبانیسم در ایران جلوگیری کرده است، منظورتان ورود طالبان از افغاتستان که نیست؟ منظورتان جلوگیری از حاکمیت طالبان های وطنی است؟ آن ها که دارند بر ایران حکومت می کنند! آن ها مانع از اصلاحات شده اند یا اصلاحات مانع آن ها؟!!

« مدل تونس که انقلاب آن را “الثوره التوافق” می‌خوانند، نشان می‌دهد که استقرار دموکراسی نه فقط در یک جامعه مسلمان ممکن است بلکه می‌تواند به بازی برد-برد برای همه بازیگران سیاسی کشور تبدیل شود، اگر اسلام‌گراها و سکولارها دست از انحصارطلبی بردارند، همدیگر را به‌رسمیت بشناسند و برای حل مشکلات تشریک مساعی کنند»
– بحث بر سر “جامعه مسلمان” نیست، بر سر حکومت اسلامی و دین در موضع قدرت سیاسی است. تونس را چه به شرائط ایران؟ در تونس سکولارها با انقلاب سر بریده نشدند ولی در ایران، قتلعام شدند و آن هم با “انحصارطلبی” خونریز مسلمانان حاکم. آن “اگر” که اسلامگراها دست از انصار طلبی بردارند، در ایران یعنی دست از حکومت بردارند. و آن “اگر” که سکولارها هم دست از انحصار طلبی بردارند، در ایران یعنی سکولارهائی که حق نفس کشیدن و ابراز عقیده و حق حیات ندارند، از روی انحصار طلبی سبب شده اند که استقرار دموکراسی ممکن نشود! یعنی تقصیر ۵۰ در صد از انحصار طلبی اسلامگرایان است و همانقدر هم تقصیر سکولارها!!

…« چنین نگاه و راهبردی می‌تواند مقدمه و ای بسا مروج نزاع خونین و همه‌جانبه مردم با مردم شود؛ به اختلاف‌ها سرشتی جنگی و آشتی‌ناپذیر دهد؛ دشمنی را بعدی مطلق ببخشد؛ حس انهدام تمام عیار را در بخش های مختلف جامعه برانگیزد و تداوم زندگی امن و آرام ایرانیان را با مخاطرات جدی و خونین مواجه کند؛ البته اگر در فرجام آن ایران یکپارچه باقی بماند!»
– زندگی امن و آرام کدام ایرانیان؟ معتادان؟ کودکان کار؟ کولبران؟ زنان زیر اذیت و آزار گشت های ارشاد؟ کارگران اخراجی؟ فعالان سندیکائی تحت تعقیب و آزار و خانواده هایشان؟ بازنشستگان؟ …

…« بخش بزرگی از ایرانیان به‌رغم نارضایتی‌های خود از حکومت، به پروژه سوری‌سازی نه گفتند، و با اینکه جوانان خشمگین و معترض را فرزندان خود می‌دانستند و با آنان و با بسیاری از مطالباتشان همدلی داشتند اما به دخالت خارجی، به خشونت‌ورزی و به فرقه‌گرایی و دوقطبی‌سازی‌های کاذب و خطرناک قاطعانه نه گفتند»
– می گوید بقیه مردم بخاطر آن شرکت نکردند که خواستند این جنبش اعتراضی که کار دخالت خارجی و پروژه سوری سازی بود نه گفته باشند. این دقیقا موضع و حرف قوه قضائیه و رهبر و بازجوهاست و به اتکای چنین اتهامی است که جنایات شان را توجیه می کنند. از این گذشته، نمی گوید آن بخش از مردم از هراس خشونت رژیم شرکت نکردند، خشونت دولتی را بکلی مکتوم می گذارد و طوری بیان می کند که بقیه مردم شرکت نکردند تا در خشونت ورزی ناراضیان شرکت نکرده باشند. و بالاخره این که دوقطبی مردم و رژیم، دوقطبی فقرا و غارتگران، دوقطبی آزادی خواهان و استبداد، دوقطبی های کاذب است و خطرناک. برای که خطرناک است؟!

…« چگونگی مواجهه بخش‌های گوناگون حاکمیت نیز متفاوت با سال ۸۸ بود. به محض فروکش کردن تجمعات به فیلترینگ اینستاگرام و تلگرام پایان داد، بسیاری از بازداشت شدگان را آزاد کرد و سخن از دلجویی از آسیب‌دیدگان رفت و “اعتراض” را “حق” مردم خواند»-

– این ها دیگر اوج وقاحت است: او هیچ ایراد و نقدی ندارد که اینستاگرام و تلگرام برای خفه کردن اعتراضات بسته شدند، او این کار را مثل کشتن ده ها نفر در خیابان ها و خودکشی کردن ده نفر در زندان ها و قرق کردن خیابان ها با نیروهای سرکوب، برای «سوریه ای» نشدن ضروری می داند فقط می گوید قدر دان باشید که وقتی جنبش سرکوب شد، دوباره این ها را باز کردند. می گوید بسیاری از بازداشت شدگان را ازاد کردند ولی به کشته ها، دزدیده شده ها، و به خودکشی شدگان حتا اشاره نمی کند. خشونت های رژیم را مطلقا سانسور می کند و تلاش می کند آن را بصورت «اسلام رحمانی و صلح طلب» معرفی کند: در حاکمیت «سخن از دلجویی از آسیب‌دیدگان رفت و “اعتراض” را “حق” مردم خواند» سخن رفتن و خواندن! چقدر این ملت باید منّت دار اسلام رحمانی باشند!!

…« در چنین شرایطی من ترجیح می‌دهم به‌جای پیدا کردن مقصر سرنوشت شوم و محتوم کشورم، بکوشم گامی به جلو بردارم و مانع تحمیل خشونت انقلابی یا تهاجم خارجی به ایران شوم. زیرا هرکدام از دو پیش‌بینی شما رخ دهد، اوضاع را در ایران سوریه‌ای می‌کند»

– دنبال پیدا کردن مقصر سرنوشت شوم و محتوم کشورتان نباشید، فقط مانع خشونت انقلابی بشوید؛ بگذارید مقصر سرنوشت شوم و محتوم کشورتان هر چقدر می خواهد خشونت بورزد. دم بر نیاورید و اسم اش را بگذارید اسلام رحمانی و صلح طلب وگرنه می شود سوریه!

…« بر همین اساس می‌توان گفت که اعتراضات اخیر نیز به‌رغم تلخی‌هایی که با آنها همراه بود، یا با ا دارد که از یک تهدید به یک فرصت تبدیل شود. مهمتر از همه تثبیت «حق اعتراض» است که توسط تمام گرایش‌های سیاسی جامعه به‌رسمیت شناخته شد»

– تاجزاده آشکارا شامورتی بازی می کند: حق اعتراض توسط تمام گرایش‌های سیاسی جامعه به‌رسمیت شناخته شد؟! کجا به رسمیت شناخته شد؟ رهبر؟ نیروهای مسلح؟ مجلس؟ تریبون های نماز جمعه؟ بازجوها؟ دادگاه ها؟ همین که روحانی از روی ترس و مصلحت طلبی لحظه ای گفت بیان و انتقاد حق است ولی باید قانونی باشد و باید محلی برای بیان اعتراضات ایجاد کنیم، یعنی همه گرایش های سیاسی به رسمیت شناختند؟! خلط مفاهیم می کنید جناب اصلاح طلب. همه گرایشات سیاسی یعنی چه؟ بحث بر سر به رسمیت شناخته شدن توسط دولت و حکومت است! کجا به رسمیت شناخته شد؟! حتا احمدی نژاد هم فهمیده است که چنین اظهاراتی توخالی و برای سر شیره مالی است که برای اثبات آن، اجازه رسمی برگزاری تجمع اعتراضی می کند تا با مارمولک بازی خود اش دست شما رقبایش را رو کند.

..« در گام بعدی تلاش ما باید بر پیوندزدن حق اعتراض مسالمت‌آمیز و قانونی به آزادی انتخابات باشد چراکه از این به بعد می توان با حضور مستقیم و عنداللزوم خیابانی مردم به مهندسی انتخابات در پوشش نظارت استصوابی اعتراض کرد، بدون آنکه به اردوکشی خیابانی و اقدام علیه امنیت ملی متهم شد. چنانچه تلاشهایمان نتیجه نداد، می توان از «تحریم فعال یک انتخابات مشخص» سخن گفت.

به نظر می رسد که در حال حاضر شهروندان این آمادگی را پیدا کرده‌اند که از حق تحریم نه به شکل یک قهر منفعلانه، بلکه به مثابه کنش سیاسی معنادار و موثر برای عقب نشاندن استصوابیون استفاده کنند. این آمادگی برای همه تحول‌خواهان و اصلاح‌طلبان فرصت بوجود آورده است تا خواستار بازترشدن فضای سیاسی و انتخاباتی کشور شوند و در راه تحقق این مطالبه قانونی و مردمی، البته در صورت نیاز خواستار تجمع یا راهپیمایی علیه نظارت استصوابی شوند. اگر متولیان نظارت استصوابی بازهم بکوشند حق مشروع و قانونی شهروندان برای انتخابات آزاد را زیرپا بگذارند، شاید بتوانیم و مصلحت بدانیم که اعتراض خود را به یک رفراندوم منفی (تحریم انتخاباتی مشخص) تبدیل کنیم».
– خب، این هم یعنی فکر می کنند باید پتانسیل اعتراض و طغیان توده ای علیه کلیت نظام را به خدمت انتخابات بگیرند و عند اللزوم از آن برای لشکرکشی عیله شورای نگهبان سواستفاده کنند و این وسط ، هم سوار جنبش اعتراضی مردم شوند، هم سر آن را به سمت بازی در درون نظام برگردانند، و هم “روزنه هائی” هم گیر خودشان بیاید. در یک کلام در رویای آن اند که جنبش اعتراضی توده ای علیه کلیت نظام را به خدمت خود و به جنبش اعتراض اصلاح طلبی علیه شورای نگهبان در بیاورند.

…« قبل از ۸ دی ۹۶ چیزی به نام “حق اعتراض” به‌رسمیت شناخته نمی‌شد. جوانان خشمگین و شجاع و سرخورده به خیابان‌ها ریختند و چیزی را ابداع کردند به نام “حق اعتراض”. همچنان که جنبش سبز “حق رای” را تثبیت کرد. ملت نیز از این واقعه استفاده کرد برای غنی کردن دموکراسی خود.

ما تا به حال دموکراسی انتخاباتی داشتیم، حالا دموکراسی اعتراضی هم داریم یا می‌توانیم داشته باشیم»

– اولا آنچه جوانان خشمگین و شجاع سرخورده به خیابان ها ریختند و ابداع کردند، « حق اعتراض» نبود، «مرگ بر خامنه ای » و «اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» و «جمهوری اسلامی نمی خواهیم» بود. ثانیاً باز هم شامورتی بازی می کند: شما نه دموکراسی انتخاباتی داشتید (فرمایشات خودتان در همین سخنرانی تازه تان را گوش بدهید!) و نه حالا دموکراسی اعتراضی دارید. فقط دستگیری و شکنجه و تجاوز و خودکشی کردن بازداشتی ها با کسیه زباله و متادون و غیره دارید و بس. راستی جناب اصلاح طلب! هیچ یک کلام پرسیدید ویدا موحد کجاست و چه دارند بر سر اش می آورند در سیاهچال؟ دموکراسی اعتراضی دارید؟ این زن چه کرده بود؟ امنیت جمهوری اسلامی شما را به خطر انداخته بود؟ با باز کردن روسری اش ایران را سوریه ای کرده بود؟ با به بیراهه بردن جنبش اعتراضی مردم این دموکراسی کهریزکی تان را می خواهید غنی تر کنید؟

در جائی تاجزاده می گوید:

…« به اعتقاد من اصلاح طلبان باید با تمام توان بکوشند که حاکمیت بویژه شخص رهبر و نیز منصوبانش را از اضطراری بودن شرایط آگاه سازند تا فضا را باز و انتخابات را آزاد کنند. راه تعامل با جهانیان و نیز با همسایگان در پیش گیرند تا اقتصاد میهن و مردم رونق گیرد. همچنین به مبارزه واقعی با فساد بپردازند و با پایان دادن به حبس و حصر و خارج کردن صدا و سیما از تک‌صدایی، انجام گفت و گوهای ایرانی – ایرانی را آغاز کنند. از آن سو نیز مردم را به مخاطرات استفاده از خشونت و زیان‌های غیرقابل جبران دخالت خارجی آگاه‌تر سازند»
– این دیگر شاهکار است! تازه به فکرشان رسیده که با تمام توان شان (کدام توان؟!!) حاکمیت و شخص رهبر و منصوبانش را اصلاح کنند تا مملکت آباد شود و همه خوشبخت شویم! این حرف های مسخره از آنجا نیست که مردم را ابله تصور می کند، نه، سبب این هذیان گوئی فقط این است که اصلاح طلبان در واکنش به «اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» هیچ چیزی برای گفتن ندارند. چه بکنند؟ به مخالفان حاکمیت و رهبر بپیوند؟ که نمی شود. اعتراف کنند که دیگر امیدی به اصلاحات نیست و واقعاً تمومه ماجرا؟ ان هم که نمی شود. پس می افتند به یاوه گوئی. برای فهم این که اصلاح طلبان تا چه اندازه عاری از هر توان و خالی از هر استراتژی و تاکتیکی هستند، باید صحبت های همین آقای مصطفی تاجزاده   www.tribunezamaneh.com   را گوش کرد که بسیار شنیدنی است. او خیلی روشن تصویر می کند چطور تمام قدرت از همه نهادهای قانونی غصب و در دست رهبر قبضه شده است و که رهبر و نهادهای زیر دست اش به هیچکس حسابگو نیستتند؛ نه انتخابات معنی دارد، نه رئیس جمهور، نه مجلس، نه وزرا کاره ای هستند؛ مجلس خبرگان را خودش تعیین می کند و بجای آن که برای گزارش کارکردهایش در آن مجلس حضور یابد، مجلس خبرگان به حضور اش می رود؛ مجلس خبرگان گفته است که قانون اساسی، کف اختیارات رهبر است یعنی اختیارات او فراتر از قانون اساسی است؛ این مجلس حاضر نیست و اجازه هم ندارد که شرح وظائف رهبر را تدوین کند چون معنایش تدوین قانونی برای وظائف او خواهد بود و این هم معنایش این است که قانون بر فراز رهبر است، ولی رهبر خود را برفراز قانون می داند. تاجزاده همه این ها را با جسارتی که فضای نفرت دی ماه از خامنه ای به او داده است بر زبان می آورد و آنگاه می گوید در برابر این بن بست استبدادی، سه راه وجود دارد: یا انتخابات را تحریم کنیم و دست روی دست بگذاریم و ببینیم خودشان کی از از ما دعوت می کنند، که این انتظار عبثی است. دوم این که در انتخابات شرکت کنیم و در همان حدی که روزنه هائی کوچک برای ما باز می کنند قانع باشیم، که این هم مطمئن باشید همه روزنه ها را برما می بندد. و سوم – که راه پیشنهادی تاجزاده است – “از همین روزنه ها استفاده کنیم ولی در عین حال سعی کنیم به تدریج این روزنه ها را بزرگتر بشود تا این مسیر بدعت آمیزی که ما تا به امروز آمده ایم برگردد، یعنی همه سعی بکنند پاسخگو باشند، همه سعی بکنند که در چهارچوب قانون عمل بکنند، نهادهای انتصابی سرجای خودشان بنشینند، و یواش یواش بی طرف بشوند و بقیه مطالبان مان برآورده بشود”.

خلاصه:

اصلاح طلبان می بینند که حالا از دو سو در منگنه اند: هم قدرت حاکمه همه راه ها را به رویشان بسته است، و هم آن توّهم از پائین که سبب می شد بخشی از مردم در انتخابات به آن ها رو کنند، ریخته است و این بار دیگر زمینه ای چون انتخابات هم ممکن است هیچ “روزنه” ای برایشان باز نکند. (بخصوص که علاوه بر قطع امید مردم از انتخابات و موج پشیمانی “روحانی مچکر”ها، سخن از طرح حذف انتخابات ریاست جمهوری و انتصاب رئیس جمهور منتخبِ رهبر توسط مجلس است که البته خود این طرح هم بقول خارجی ها plan B یا نقشه ذخیره و اضطراری برای زمانی است که نقشه اصلی به سنگ بخورد و حالا که می بینند دیگر فراخوان رهبر که مخالفان هم بیایند رای بدهند، حتا موافقان را جذب نخواهد کرد، مجلس دست نشانده را جای انتخابات می نشانند). پس اصلاح طلبان برای باز کردن “روزنه” ای در این تنگنا، تنها فکری که دارند فریب دادن مردم و امید دادن به آن هاست که مبادا انتخابات را که تنها روزنه تنفسی ما بوده تحریم کنید. کماکان در انتخابات شرکت کنید و ما قول می دهیم با استفاده از روزنه ای که شما با رای خود به ما می دهید، برویم نهادهای انتصابی را سر جایشان بنشانیم و رهبر را تابع قانون و پاسخگو کنیم و بقیه مطالبات مان را هم همینطور از حلقوم شان بیرون بکشیم. شما فقط از نظام و امکان اصلاح آن مأیوس نشوید، خواهش می کنیم!
حکایت موش هاست و این که کدام باید زنگوله را بر گردن گربه بیاندازد! یاد آور آن مثل هر چند بی نمک ولی معروف در این موارد است که: برای کشتن پشه، او رابگیرید، زیر بغل هایش را قلقلک بدهید، وقتی از خنده دهان باز کرد، کمی گرد DDT در دهان اش بریزید و کار تمام است!
اصلاح طلبان هرچه را از دست داده باشند، عوامفریبی و کلاشی و هوشیاری برای حفظ نظام اسلامی علیرغم همه اختلاف منافعی که با رقبا دارند را از دست نداده اند.
پاسخ های تاجرزاده به مخملباف و سخنرانی متعاقب اش درست برعکس دلخواه شان، حجت را برای مردم بیزار از جمهوری اسلامی تمام کرده است. او نشان می دهد که حتا در موضع تظاهر به تفاهم با معترضین، قادر به فهم واقعیت نیست و سفت و سخت در موضع حقانیت سرکوب آن است تا ایران سوریه نشود! به هیچ شکل و زبانی بهتر از این نمی شد ورشکستگی کامل اصلاح طلبان، ناممکنی ی هرنوع اصلاح این رژیم و بن بست رژیم جمهوری اسلامی را تفهیم کرد. آن «به رسمیت شناخته شدن حق اعتراض» که تاجزاده ادعای کذب اش را دارد، حتا اگر واقعیت داشته باشد مدیون طغیان توده ای از پائین است. حتا همین که آقای تاجزاده دل شیر پیدا می کند که اینگونه استبداد مطلقه فقیه را به چالش بکشد و از لزوم سرجای خود نشاندن او حرف بزند، با تنفس از فضای «مرگ بر خامنه ای» است که ایران را فراگرفته است.
در اول ماه مه سال ۱۹۷۵ وقتی که قدرت نظامی و سیاسی اهریمنی ابرقدرت آمریکا و سگ زنجیری اش دولت ویتنام جنوبی به شکست قطعی رسیدند، نیروهای ویت کنگ، سایگون را تسخیر کردند و سربازی از پله های کاخ ریاست جمهوری بالا می رفت تا پرچم سرخ ویتنام شمالی را بر فراز کاخ نصب کند. افسر محافظ کاخ به استقبال اش آمد و گفت: آمده ام کاخ را تحویل شما بدهم. سرباز گفت: برو کنار از سر راهم. ما خودمان کاخ را فتح کرده ایم!

لینک مطلب در تریبون زمانه

منبع اصلی: اخبار روز


در همین زمینه: