جمعی از روشنفکران و دانشگاهیان در اروپا و آمریکا ضمن اعلام همبستگی با اعتراضهای مردمی در ایران و محکوم کردن سرکوبها، خواهان آزادی زندانیان سیاسی و خواستار همبستگی بینالمللی با این قیام عدالتطلبانه مردم ایران شدهاند.
متن این اعلام همبستگی به شرح زیر است:
از حدود دو هفته پیش، موجی از تظاهرات عمومی علیه حکومت دینی و فلاکت اقتصادیای که بر مردم تحمیل کرده، ایران را به لرزه در آورده است. پاسخ حکومت نیز طبقِ معمول سرکوب، زندان و کشتار بوده است.
چندین روز متوالی، تظاهرات اعتراضی علیه ساختار سیاسی و اقتصادی حاکمیت در ایران در بیش از ۹۰ شهر ایران برگزار شد. این درحالی است که سرتاسرِ کشور تحتِ نوعی کنترل نظامی قرار دارد، و هر نوع تظاهرات سیاسی در خیابان بسیار گران تمام میشودِ، و با باتوم، چاقو، تیراندازی، و حتی کشتار افراد، پاسخ داده میشود. بنا بر آمارها، مردم ایران در دههی اخیر پانزده درصد فقیرتر شدهاند. نئولیبرالسازیِ اقتصادِ ایران از زمان دولتِ پس از جنگ (ایران و عراق) به ریاست هاشمی رفسنجانی شروع شده است. با این حال، دولتِ «اعتدال گرای» کنونی، یعنی دولتِ روحانی، این روند را چنان سرعت بخشیده که برای بخش بزرگی از طبقات میانیِ و پایین جامعه امرار معاش تقریباً غیرممکن شده است.
این قیام مردمی برای کسانی که اعتراضاتِ سندیکاهای کارگران، معلمان، و دانشجویان را در سالهای اخیر نادیده گرفتهاند غیرمنتظره و غیرقابلدرک بوده است. آنچه که به لحاظ اجتماعی الهامبخش این جنبش بوده، اعتراضات کارگرانی بوده است که در سالهای اخیر حقوقهایشان پرداخت نشده و در این مدت مدام سطح زندگیشان افت کرده است. این غفلت همچنین از عدم بازنمایی مناسب این تجمعها ناشی میشود، تجمعهایی که زمینهساز قیام مردمی اخیر بوده و در آن اعضای سندیکاهای معلمان و کارگران بخش حملونقل، مشارکت فعال داشتهاند (سندیکالیسم در ایران را نباید با معادل فرانسوی آن همتراز گرفت زیرا اتحادیهها عملاْ در ایران اجازهی فعالیت ندارند و اعضای فعال آنها در زندان هستند). ریشه این تجمعها، علاوه بر این، به مطالبات بازنشستهها و مشکلاتی برمیگردد که موسسههای مالی و اعتباری ایجاد کردهاند، موسسههایی که مدیران آن پس از پولشویی پول هنگفتی به جیب زده و بعضاً کشور را ترک کردهاند. از بیش از یک سال پیش، ساکنینِ شهرهای کوچک، بی آنکه چندان به چشم بیایند، مقابلِ شهرداریها و بانکها تجمع کردهاند. بر اساس آمار و ارقام رسمی، در طول ۶ ماه اخیر، بیش از ۹۰۰ تجمع کارگری در ۵۰ شهر مختلف برپا شده است. اما این تجمعات سرکوب و در رسانهها نادیده گرفته شدهاند. از این گذشته، طی زلزلهی اخیر (آبان ۹۶ در کرمانشاه)، مردم بهوضوح بیکفایتیِ حکومت را در حلِ بحران مشاهده کردند. بیتوجهی حکومت به نیازهای مردم زلزلهزده خشمِ مردم را برانگیخت. با وجودِ همبستگیِ چشمگیرِ مردم با قربانیان این فاجعه، خشم و غضب از بیکفایتی دولت باروتِ قیامهای اخیر را مشتعل کرد.
این تظاهرات بیانگرِ خشم و ناامیدی همگانیای است که آرزوهای برآمده از توافق هستهای را به باد داده است. در واقع، قابل پیشبینی بود که فقط نخبگان و طبقاتِ جدیدِ حاکم از این توافق بینالمللی منتفع میشوند. پس از پیروزیِ روحانی در انتخابات ۹۲، طبقاتِ فرادست جامعهی ایران آشکارا همدستِ حکومت شدند. پس از آن شاهدِ نوعی شکاف ایدئولوژیک و عینی در حمایت از حکومت بودهایم. اما اکنون میبینیم که جنبشِ اخیر برآمده از کشمکشهای درونیِ رژیم نیست و بیرون از صحنهی سیاست رسمی جمهوری اسلامی شکل گرفته است. این خیزش بهوضوح جدا و مستقل از صحنه سیاسی همیشگی سالهای اخیر است، و به همین دلیل است که تااکنون مورد غفلت قرار گرفته است. اصلاحطلبان که به هستهی اصلی قدرت در جمهوری اسلامی متصل ماندهاند، جنبش اخیر را حنبشی مبهم و «بیریشه» نامیدهاند و به انواع تئوری توطئه چنگ انداختهاند. با تحقیر، آن را «جنبشِ بیمایگان» مینامند، و این همان چیزی است که یک بارِ دیگر نفرتشان را از طبقاتِ پاییندستِ جامعه نشان میدهد.
از یک سو، اصولگرایان ترجیح میدهند در رقابتشان با دولت و رئیسجمهور صرفاً خواستههای اقتصادیِ جنبش را برجسته سازند، و از سوی دیگر اصلاحطلبان و اعضای دولت این جنبش را حرکتی سیاسی معرفی میکنند که نیروهای خارجی آن را هدایت میکنند. مواضع سیاستمداران خارجی، نظیرِ حمایت ترامپ از این شورش، هم توهم توطئه را تقویت کرده است. اما برای معترضین روشن است که این خیزش هیچ ارتباطی با سود و منفعت خارجیها ندارد.
تا پیش از این، همانند آن چیزی که در وقایع سال ۸۸ دیدیم، تضاد اصلی سیاسی در ایران به مجموعهای از تنازعات بین رهبر ایران، به عنوان رئیس اردوگاه محافظهکاران، و رئیسجمهور، به عنوان نماینده دولت اصلاحات، تقلیل داده میشد. اما امروز سرچشمهی جنبش، نه در این تضاد، بلکه در تضادهای اقتصادی و سیاسی میانِ منافع و خواست مردم از یکسو و کلیّت نظام از سوی دیگر است. قیام کنونی ریشه در مطالبات اجتماعی دارد و خواستار جهتدهی اعتراضات علیه نظام(دینی و دولتی) است. از این نظر باید متذکر شد که این جنبش با جنبش سال ۸۸ تفاوتهای بسیاری دارد. اکثر مردم ایران دریافتهاند که دنبالهگیری خواستها و مطالباتشان به روش اصلاحطلبان یا به شیوههای قانونی نتیجه بخش نخواهد بود. در نتیجه، خواست سرنگونی رژیم بیشتر و بیشتر به گوش میرسد.
این اعتراضات همچنین صدای نسل نوینی از جمعیت ایران است؛ در واقع شاهد آرایش نسلی جدیدی هستیم که رویکرد سیاسی و نگاه متفاوتی به مسأله دین و سکولاریسم دارد؛ نسلی با آگاهی طبقاتی که خواهان تغییر شرایط حاکم بر ایران است. بر خلاف ۸۸، در تظاهرات اخیر هیچ شعاری از سنخ شعارهای مذهبی (همچون «الله اکبر») به گوش نرسید، در مقابل شعارهایی مانند «نان، کار آزادی» و «مرگ بر دیکتاتور» بیشتر در اعتراضها فریاد زده شد. بهعینه میبینیم که این جنبش از حیث اجتماعی و سیاسی عمیقاً مردمی، و از حیث جغرافیایی مرکززداییشده و رها از دستهبندیهای قدرت است. کسانی که به خیابان آمدهاند، بهواسطه ترکیب طبقاتیشان، درآمد و نوع عملکردشان، از جنس دیگری هستند، و به همین خاطر، میتوان گفت که شاهد قیام طبقات فرودست و ستمدیده هستیم.
همچنین، زنان، که در جنبش سبز هم مشارکت گستردهای داشتند، در قیام کنونی نیز نقشِ مهمی ایفا کردند. با این حال، شرکت زنان در این جنبش نادیده گرفته شده است. باید اشاره کرد که در سالهای اخیر، مسئله حجاب اجباری و بازداشت زنان در خیابانها بهدلیل نوع لباس پوشیدنشان اعتراضات فراوانی در پی داشته است. ویدئویی که در روز قبل از قیام در شبکههای اجتماعی منتشر شد، زنی جوان را در تهران نشان میداد که روسری خود را بهتنهایی در میدان انقلاب درآورده و قانون حجاب اجباری را به چالش کشیده بود. این تصویر رسانهها و بینندههای ایرانی را منقلب کرد، تا جایی که بسیاری از مفسران آن را «مجسمه آزادی در ایران» نامیدند.
نه تنها زنان، بلکه اقلیتها نیز از زمان انقلاب ۵۷، هدفِ جور و ستمی شناختهشده بودهاند. چه در پروپاگاندا و چه در عمل، رژیم ایران برای هویت سهگانهی «مرد / شیعه / فارس» امتیاز ویژهای قائل شده و کسانی که با این هویت تطابق نداشته باشند دسترسی برابری به امکانها، فرصتها، نهادها و موسسات عمومی ندارند. رژیم ایران از راه برساختن شکاف «سنی ــ عرب / شیعه ــ فارس» ناسیونالیسم مذهبیای را شکل داده که از طریق آن مداخلات نظامیاش در منطقه را توجیه میکند. این مداخلات بیش از پیش مورد انتقاد مردم ایران قرار گرفته است. این گفتمان دولتی حس بیعدالتی را تا آن جا گسترش داده که مردم را به خاطرهی گذشتهی از دسترفته سوق داده، به نوستالژی دوران شاه که هرچند در دوران او حجم فساد تا این اندازه جلوه نمیکرد، اما در عین حال این نوستالژی نشان دهنده گونهی دیگری از ناسیونالیسم است.
دانشجویان چپ، و بهویژه اعضای انجمنهای دانشجویی که در سال گذشته بسیار فعال بودهاند، در این روزها بهای بسیار گرانی را میپردازند. تا کنون، دستکم ۱۰۲ دانشجو بازداشت شده، و طبق معمول، حاکمیت آنها را به عنوان مقصران اصلی وادار به اعترافات تلویزیونی میکند و به این طریق حکمهای قضایی سنگینی برایشان در نظر میگیرد. تنها بر اساس گزارشهای رسمی دولتی، بیش از ۲۰ تن کشته، بیش از هزاران نفر زخمی و بیش از دو هزار کارگر، زن و معترض جوان بازداشت شدهاند. این زندانیان با شکنجههای وحشیانهای روبهرو میشوند که سکهی رایج در زندانهای جمهوری اسلامی است. آنها نیازمند حمایت بینالمللی هستند. خواسته تمامی کسانی که در سراسر جهان علیه هر گونه ظلم و بیداد فعالیت میکنند باید آزادی بلافصل و بیقیدوشرط دستگیرشدهها باشد. بدین ترتیب، ما خواستار همبستگی بینالمللی با این قیام عدالتطلبانهی مردمِ ایران هستیم، قیامی که میتواند الهامبخش همهی مبارزات مردمی منطقه باشد.
برخی از شعارهایی که طی این اعتراضات فریاد زده شده است:
«دانشجو، کارگر، معلم، اتحاد، اتحاد!
نان، کار، آزادی
دانشجو میمیرد، ذلت نمیپذیرد
ما بچههای جنگایم، بجنگ تا بجنگیم
میجنگیم [میمیریم]، میمیریم، ایرانو پس میگیریم
اسلامو پله کردن، مردمو ذله کردن
ملت گدایی میکنه، آقا خدایی میکنه
آخوند سرمایهدار، پول ما رو پس بیار
اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا
مرگ بر جمهوری اسلامی
مرگ بر این دولت مردمفریب
مرگ بر دیکتاتور
استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی (شعار سنتی رژیم: «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی.»)
رفراندوم، رفراندوم
سوریه رو رها کن، فکری به حال ما کن
زندانی سیاسی، آزاد باید گردد
امضاکنندگان:
جمعی از دانشجویان و فعالین چپ ایرانی ساکن در فرانسه،
دانشکدهی فلسفه دانشگاه پاریس هشت (ونسن سن دنی)
لابراتوار دکترای دانشگاه پاریس هشت
کاترین مالابو (دانشگاه کینگستون)
آویتال رونل (دانشگاه نیویورک)
جفری بنینگتون (کولژ بینالمللی فلسفه، دانشگاه امری، جورجیا)
صفا فتحی (شاعر، سینماگر، کولژ بینالمللی فلسفه)
سایمون کرایچلی (موسسهی تحقیقات اجتماعی، نیویورک)
جوزف ضاهر (دانشگاه لوزان، سوئیس)
مارتین مککوییلان (ویرایشگر پژوهشهای تخصصی، انگلیس)
سایمون مورگان ورثم (دانشگاه کینگستون)
کلر کولبروک (دانشگاه دولتی پنسیلوانیا)
بنجامین نویز (دانشگاه چیچستر)
لوکا پالترینری (دانشگاه رن ۱)
ماری کوییره (دانشگاه پاریس هفت، پاریس دیدرو)
ساوریو انسالدی (دانشگاه رنس)
لورا لوادو (دانشگاه بارسلون)
ساندرو شینیولا (دانشگاه پادووا، ایتالیا)
پلینو پرادو (دانشگاه پاریس هشت، ونسن سن دنی)
ژاک پولن (دانشگاه پاریس هشت، ونسن سن دنی)
آنتونیا سولز (دانشگاه پاریس هشت، ونسن سن دنی)
اریک الییز (دانشگاه پاریس هشت، ونسن سن دنی)
ماتیو رنو (دانشگاه پاریس هشت، ونسن سن دنی)
نادیا یالا کیسوکیدی (دانشگاه پاریس هشت، ونسن سن دنی)
باربارا زایولی (دانشگاه پاریس هشت، ونسن سن دنی)
استفان دووایه (دانشگاه پاریس هشت، ونسن سن دنی)
برتران اوژیلوی (دانشگاه پاریس هشت، ونسن سن دنی)
آنتونیا بیرنباوم (دانشگاه پاریس هشت، ونسن سن دنی)
دیوگو ساردینا (دانشگاه پاریس هشت، ونسن سن دنی)
اوراتزیو ایررا (دانشگاه پاریس هشت، ونسن سن دنی)
اریک لوسرف (دانشگاه پاریس هشت، ونسن سن دنی)
گیوم سیبرتن-بلان (دانشگاه پاریس هشت، ونسن سن دنی)
پاتریس ورمرن (دانشگاه پاریس هشت، ونسن سن دنی)
محمدین کولاشی (دانشگاه پاریس هشت، ونسن سن دنی)
فردریک رامبو (دانشگاه پاریس هشت، ونسن سن دنی)
ویتوریو مورفینو (دانشگاه میلان)
ژرژ نوه (دانشگاه پاریس هشت، ونسن سن دنی)
پیر کسو-نوگس (دانشگاه پاریس هشت، ونسن سن دنی)
یاکوب روگوزنسکی (دانشگاه استرازبورگ)
پاتریس کانیوه (دانشگاه لیل)
بنژامن ژوانو (مدرسهی مطالعات عالی پژوهشهای اجتماعی، پاریس)
صوفی ونیش (مرکز ملی تحقیقات علمی، پاریس)
کریستین دل بیاجو (دانشگاه گرونوبل آلپ)
سارا مکژیان (دانشگاه کرونوبل آلپ)
لینک منبع اصلی: لیبراسیون