«کُردها به غیر از کوهستانها، دوست دیگری ندارند»[1]/ این همان کلماتی هستند که محمد آکسوی[2] به گفتن آنها عادت کرده بود. محمد، رفیق من و یک مدافع نستوه جنبش آزادیبخش کُردها بود؛ که در ۲۶سپتامبر در جریان یک حمله بواسطه داعش [دولت اسلامی] در شمال سوریه کشته شد. هنگامی که او در گذشت؛ بر روی یک نوشتار کار میکرد که با آن جمله آغاز میشد. محمد بیشتر اوقات از ضربالمثلها برای تفسیر فلاکت مردماش استفاده میکرد؛ مردمانی که مدتها است بواسطه قدرتهایی که مدعی گسترش آزادی و دموکراسی هستند؛ مورد دستاویز و یا بدرفتاری واقع میشوند.
نخستینبار؛ محمد را در تظاهرات کُردها در لندن [جایی که او زندگی میکرد] ملاقات کردم. من هم بخاطر دلبستگیام به «جنبشهای دمکراتیک مستقیم»[3]؛ چیزی مشابه جنبش کُردهای سوریه که در حال برپا شدن بود، به این تجمع آمده بودم. اما در پایان تجمع، احساس میکردم که خارج از محل و در حاشیه گردهمایی، یک نفر یواشکی در حال نزدیک شدن به من است، تا اینکه به من نزدیک شد و خودش را معرفی کرد. من با او آشنا شدم همانگونه که هماکنون میشنوم مردم بسیاری او را بعنوان یک انسان مهربان و ساده اما فراختر از خودِ زندگی میشناسند؛ کسی که همیشه در حال انجام دادن چندین پروژه بود: از فیلمها و مقالات گرفته تا رویدادها و جنبشهای سیاسی.
فکر میکنم در وضعیت کنونی، گفتن از آخرین پروژه محمد با مردم، مهم باشد؛ گفتن از آخرین یادداشتاش درباره نبرد در کُردستان، به گونهای که فراتر از آنچه که ما از این موضوع میفهمیم؛ یک خطر [چیزی مشابه یک شرطبندی] وجود دارد. محمد در سایۀ یک رفراندومِ در حال وقوع، در مجاورت کُردستان عراق، در حال نوشتن بود؛ رفراندومی که همه میدانستند با یک پشتیبانی نیرومند از دولت مستقل کُردستان به پایان خواهد رسید. اما جنبش آزادیبخش کُردهای سوریه که محمد بازنمایانگر آن است؛ یک چشمانداز کاملا متفاوتی از کُردهای عراق را دنبال کرده است: آنها خواهان تغییر دادن مرز دولتها نیستند؛ اما به سادگیِ نادیده انگاشتن مرزها و برپایی یک دموکراسی مردمی در یک سطح اجتماعی. با این وجود؛ چیزی که باعث ناامیدی محمد میشد، این بود که به فداکاریهای بیپایان مبارزان کُرد برعلیه داعش در شهرهای سوریه، به گونهای اشتباه به مثابه توجیه مرزها و تقسیمات بیشتر و نه تلاشی برای [مرزها و تقسیمات] کمتر؛ نگریسته میشود.
بیشتر اوقات در رسانههای خبری غربی، کٌردها بعنوان یک مردم همگن و تکریخت باهم گروهبندی میشوند و کُردهای سوریه بخاطر توجهی که کُردهای عراق از رفراندوم خود حاصل کردهاند، یک پساندیشهای متاخر [رونوشت] قلمداد میشوند. اما کُردها در این دو کشور نظامهای سیاسی کاملا متفاوتی را برپا کردهاند. کُردهای سوریه با اعراب، سوریها و مسیحیان در بخش شمالی سوریه یک اتحاد ایجاد کردهاند که از آن تحت عنوان «روژئاوا»[4] [یا رسمیتر، کنفدراسیون دمکراتیک شمال سوریه] نام میبرند. آنها خواستار کثرتگرایی؛ یک خودسامانیِ دمکراتیک برای خود و دیگران در یک سوریۀ تازه متولد شده هستند؛ از اینرو پروژه ملیگرایی را که منتهی به رفراندوم کُردستان عراق شد؛ رها کردند. همانگونه که محمد اشاره میکند: «نه برای ایجاد یک دولت جدید، بلکه برای خلق یک جامعه انقلابی، تعلیمیافته، مدرن، خودآگاه و کاملا دمکراتیک. بنابراین جداییطلبان ارتباطشان را با ما قطع کردند!».
چرا جدا شدن؛ همانگونه که مقامات کُردستان عراق خواستار آن هستند، صرفا مشکلات یک دولت را به دولت دیگری انتقال میدهد؟ محمد مینویسد: «جنگهای بسیاری برای استقلال برپا شدهاند؛ اما آیا با به رسیمت شناخته شدن بعنوان یک دولت؛ سرنوشت کودکان عراقی و عرب، کودکان آفریقایی در لیبی یا کودکان سوریهای که هزاران نفر از آنها در چند سال گذشته جان باختهاند؛ تغییر میکند؟ نه». محمد احساس میکرد که مرزهای منطقه محصول مداخلات غرب پس از جنگ جهانی اول هستند؛ به گونهای که غرب بواسطه این مداخلات، تخاصمات قومی و مذهبی را برافروخته و در راستای بهرهبرداری اقتصادی، مردمان را چندپاره [تقسیم] کرده است.
محمد باور داشت که مدل کُردهای سوریه تحت عنوان «کنفدرالیسم دمکراتیک»[5]، با تمرکزاش بر یک جامعه «خودآگاه زیستمحیطی و تعلیمیافته»، با بکارگیری یک دموکراسی مستقیم که در سطح محله آغاز میشود؛ به کُردها و سایر گروههای قومی این فرصت را میبخشد که در مرز کشورهای موجود، خودگردانی حقیقی خود را داشته باشند؛ در صورتی که اگر حتی مقارن هم باشند هرگز به اندازه کافی بازنمایانگر همه مردم منطقه نخواهند بود. محمد متقاعد شده بود که آنچه کُردستان شاهد آن بود، یک «بحران بزرگ» از سیستم دولتی بود، یک جنگ نیابتی گسترده جهانی. او مینویسد: «[این بحران] با ظهور داعش به نهایت خود رسید؛ یک نیروی فاسد جهادی که سوریه و عراق را به یک برزخ سوزان تبدیل کرد و در عین حال زندگی میلیونها نفر در اینجا و خارج از اینجا را تهدید کرد». اما این تنها بواسطه ظهور یک جنبش دمکراتیک و نیروهای مبارز تاثیرگذار؛ واحدهای حفاظت از زنان و مردم بود که داعش را متوقف و امروز هم در آستانه بیرون کردن آن از سرمایه اصلیاش؛ یعنی شهر رقه[6] است.
محمد به ما یادآوری میکند که «اما این پیروزیها محصول یک هزینه وحشتناک هستند» و این واقعیت دارد. هزاران جوان کُرد در مبارزه برعلیه داعش جان باختهاند؛ ما نباید فراموش کنیم که در غرب کسانی هستند که از وحشت ایجاد شده بواسطه حملات داعش سود میبرند. محمد میپرسد: «چرا؟ چرا فداکاری چنین روحهای از خودگذشتهای؛ در رسانهها توجهی را که سزاوار آنها است؛ دریافت نمیکنند؟». چه اتفاقی رخ میدهد هنگامی که داعش از رقه بیرون میشود، آیا رهبران غربی، واقعا به آنچه که یکبار دیگر برای مردم سوریه پس از تهدید داعش اتفاق میافتد؛ اهمیت میدهند؟ محمد مینویسد: «اگر یک جامعه چندمذهبی و چندقومیتی ایجاد نشود؛ سوریه همچنان منشا جنگ باقی میماند».
محمد و جنبشاش؛ بخشی از یک چشمانداز امیدوارکننده برای منطقه بودند: «ما معتقد هستیم تنها زمانی یک انسان خواهیم بود که تحت یک نظام انسانی زندگی کنیم؛ یک ساختار اجتماعی انسانی مبتنی بر ایدههای انسانی». این همان نظامی است که آنها در حال برپا کردن آن هستند. با این وجود، نمایندگان جنبش کُردهای سوریه، طی چند سال گذشته به دلیل مخالفتهای ترکیه، به مذاکرات صلح ژنو دعوت نشدهاند. از سویی دیگر ایالات متحده اگرچه از حمایت نظامی کُردها، هنگامی که به آنها نیاز داشته باشد، خشنود است؛ اما کُردها را به گونهای دیپلماتیک به متحدان خود در ترکیه تسلیم کرده است. از اینرو ترکیه، به کُردهای سوریه انگِ «تروریست» بودن میزند و بدون دلیل حملاتش را بر نیروهایی که در حال تلاش برای تمرکز بر داعش هستند، آغاز کرده است. محمد مینویسد؛ حتی اگر این وضعیت تداوم یابد: «همانند رایگیری استقلال دولت منطقهای کُردستان، مذاکرات بر سر مرز و شکل دولتها؛ تقسیمات بیشتر، دیوارهای بیشتر و نفرت بیشتری را ایجاد خواهد کرد. حتی کسانی که به سختی برعلیه چنین گروههایی مبارزه کردهاند، کسانی که برای ارائه یک مدل و تصور یک جامعه متفاوت تلاش کردهاند؛ سرد شدهاند».
نام محمد در لیست کسانی قرار میگیرد که در راستای ایجاد یک چشمانداز متفاوت برای خاورمیانه و نهایتا بشریت؛ زندگی خود را نثار کردهاند. او برای رسیدن به این هدف بعنوان یک فیلمساز و روزنامهنگار از لندن راهیِ سوریه شد و به «نیروهای مدافع خلق» [ YPG/ نیروهای کُرد سوری در حال مبارزه با جهادیها] پیوست و هنگامی که داعش در نزدیکی جبهه رقه به یک پایگاه حمله کرد؛ محمد جان باخت. کسانی که محمد را میشناختند، بخوبی از آنچه که ما از دست دادیم آگاه هستند و کسانی هم که در سوریه در چشمانداز او سهیم هستند، هنوز هم از مذاکرات صلح برنامهریزیشده آینده منع میشوند. همیشه ممکن است سیاستمدران کلبی مسلکی باشند که با صحبت کردن از دموکراسی و حقوق زنان به عنوان یک ابزار، رنج و جنگ بیشتری را برای جهان به ارمغان آورند. اما کسانی از ما که در غرب شرافتمندانه از چنین چیزهایی حمایت میکنیم؛ لازم است که به دولتهایمان فشار آوریم تا تغییر کنند؛ تغییر بهپاس گرامیداشتن فداکاریهای محمد و هزاران نفر دیگر همانند او که در راه خلق یک امید نوین جانشان را نثار کردند؛ امید در منطقهای که غرق اشک و خون است.
منبع:
Democracy Is Possible in Syria. My Friend Knew How
By DAVID GRAEBER /OCT, 2017/
پینوشتها:
[1]. “The Kurds have no friends but the mountains”
[2]. Mehmet Aksoy
[3]. direct democratic movements
[4]. Rojava
[5]. Democratic Confederalism
[6]. Raqqa