استیون براون ـ زیباییشناسی، مفهومی منشعب از فلسفه هنر قرن هجدهم میلادی است که بر اساس آن ادراک زیبایی توسط فرایندی مستقل از روند تماشای اشیای معمولی نمود مییابد. از اینرو ستایش ما از یک نقاشی نفیس، از حیث شناختی، متفاوت از مثلاً تحسین یک سیب است. حوزه “عصبشناسی زیبایی” (Neuroesthetics)، مابین اشیای هنری و غیر هنری با تلاش برای تعریف قسمتهایی از مغز آدمی که میانجیگر احساس تحسین آثار هنری هستند، تمایز قائل میشود.
مطالعات حوزه عصبشناسی و همچنین زیستشناسی فرگشتی (یا تکاملی) اما مانع از اعمال چنین تمایزی میشوند. مطالعات حوزه تصویرسازی عصبی انسان بهشیوهای متقاعدکننده نشان از همپوشانی قسمتهای مرتبط با حس زیباییشناختی مغز و دیگر قسمتهایی از این اندام میدهند که میانجیگر تحسین غریزیمان از اهمیت تکاملی اشیا و مفاهیمی نظیر میل به غذا یا جذابیت جنسی هستند. از اینرو وجود سامانههایی مختص به تحسین اشیای هنری در مغز انسان نامحتمل است و در عوض امکان دارد که سامانههای زیباییشناختی جامعالاطرافی با قابلیت تعیین نحوه میل به یک شیئی، حالا چه یک تکه کیک باشد و چه یک قطعه موسیقی در مغز آدمی وجود داشته باشد.
لذا ما تصمیم گرفتیم آن قسمتهایی از مغز را که مرتبط با میل زیباییشناختی است، بهتر بشناسیم. بههمینمنظور، دست به بررسی ۹۳ عصبنگاری از قوای بینایی، شنوایی، چشایی و بویایی زدیم و از آن برای یک ارزیابی آماری بهمنظور تعیین فعالترین نواحی مغزی در جریان این ۹۳ مورد استفاده بردیم. تمرکز ما در این بررسی، معطوف به واکنشهای مثبت زیباییشناختی بود و حس لامسه را هم در نظر نگرفتیم، چراکه پژوهشهای کافی برای کسب نتایج اطمینانبخش از آنها در دسترس نبود.
بالاخره نتایج حاکی از این بود که مهمترین بخش مغز آدمی در القای کشش زیباییشناختی، ناحیهای موسوم به “اینسولای پیشین” (Anterior Insula) است که در میانه یکی از چینخوردگیهای عمیق قشر مخی قرار دارد. این چیز شگفتانگیزی بود؛ چراکه ناحیه اینسولای پیشین، غالباً مسئول برانگیزش احساسات منفی همانند تنفر و درد است و همین نکته هم این قسمت از مغز را نامزد نامحتملی برای احاطه بر احساسات زیباییشناختی میکند. چرا باید آن بخشی از مغز که بهعنوان شاخص فرآیند تولید درد و تنفر عمل میکند، در عمل محور احساس ستایش هنری هم باشد؟
شرح و تفسیر خودمان از این نتایج، حاصل تئوریهای شناخت احساسات است که میگویند احساس زیباییشناسی در ریشهایترین شکل آن، ارزیابی اعتبار یک شیئی است. به عبارت دیگر، برای تعیین این است که آن شیئی آیا “برای من خوب است؟” یا “برای من بد است؟”. ماهیت این ارزیابی، بستگی شدیدی به وضعیت فیزیولوژیکی فعلی من دارد. تماشای یک کیک شکلاتی، اگر البته گرسنه باشم، به برانگیزش احساسات زیباییشناسی مثبتی میانجامد، حالآن که اگر از دلدرد بنالم، این احساس حالت تنفر به خود میگیرند. اشیایی که پاسخگویی نیازهای فیزیولوژیکی فعلیمان هستند، احساسات مثبت زیباییشناختی (نظیر لذت) را برمیانگیزند، اما آنهایی که در تعارض با چنین نیازهایی هستند، ارمغانی جز احساسات منفی (نظیر تنفر) را به همراه ندارند.
حال اینسولای پیشین را چگونه میتوان در این نظریه جا داد؟ به ظاهر این بخش از مغز، هنگامیکه به تضاد مابین محیط درونی و بیرونی مغز میاندیشیم، بیشتر همسو با درونیات است. این بخش، جزئی از سامانه “تحریک درونی” مغز است که به کنترل وضعیت اندامهای درونیمان میپردازد. اجزای دیگر مغز اما به طور مستقیم به اشیای محیط بیرون واکنش نشان میدهند، یعنی اتصالات عصبی مغز (یکی از آن قسمتهایی که به ظاهر برای پردازش اطلاعات مرتبط با کیفیات حسی اهمیت دارد، “قشر اوربیتوفرانتال” است).
قسمتهایی از مغز همانند اینسولای پیشین و قشر اوربیتوفرانتال که با طعم، یا رایحهای خوش دچار تحریک میشوند، همان قسمتهایی از مغز هم هستند که تحت تأثیر تماشای یک نقاشی عصر رنسانس یا موسیقی دوران باروک تحریک میشوند. واقعاً هیچ مدرکی دال بر تفاوت نواحی تحریککننده احساس لذت هنری با نواحی مرتبط با برانگیزش احساساتمان نسبت به اشیای مهم و تأثیرگذار در حیات و بقای ما وجود ندارد. از اینرو معقولترین فرضیه تکاملی در اینجا میتواند این باشد که سامانه زیباییشناسی مغز ما در ابتدا برای ارزیابی اشیایی مهم از حیث زیستی، مثل منابع غذایی و جفتگیری مطلوب تکامل پیدا کرد و بعد به آثار هنری نظیر نقاشیهای نفیس و موسیقی هم گرایید. بههمان اندازه که فلاسفه باور به وجود یک سامانه منحصر به فرد مغزی برای ستایش از آثار هنری دارند، این پژوهشها هم حکایت از آن میکنند که واکنش مغز انسان به یک تکه کیک و قطعهای موسیقی در واقع هیچ فرقی ندارد.
منبع: Scientific American
پانویس:
نویسنده این مقاله (استیون براون)، سرپرست آزمایشگاه NeuroArts، وابسته به دپارتمان روانشناسی، عصبشناسی و رفتارشناسی دانشگاه مکمستر کاناداست.
توضیح تصویر:
بخشی از تندیس داود نبی، اثر میکل آنژ / منبع: iStock/aaM Photography, Ltd.