نوشتن به زبان غالب به معنای یکسان شدن نیست. استراتژیهای بینازبانی زیادی وجود دارند که نویسندگان جوامع حاشیه از آن برای متمایز ساختن خود از فرهنگ غالب استفاده میکنند. ماهیت ترکیبی متن بینازبانی مرکز یا حاشیه را برتری نمی دهد اما در عوض دیالکتیکی بین زبانهای مرکز و حاشیه ایجاد میکند.
کردها را غالباً جمعیتی بزرگ از مردمی بدون کشور مینامند. اکثریتِ جمعیتِ تخمینیِ ۲۵ تا ۳۰ میلیونیِ آنها در غرب ایران، شمال عراق، شرق ترکیه و شرق سوریه به طور همجوار سکنا دارند؛ و به ترتیب ۱۱ تا ۱۵ درصد، ۱۷ تا ۲۰ درصد، ۱۵ تا ۲۰ درصد، ۱۱ تا ۱۴ درصد از جمعیتِ کشورهای مذکور را تشکیل میدهند (Sheyholislami and Sharifi 77). اولین و دائمیترین تقسیمات سرزمینی آنها در سال ۱۶۳۹ اتفاق افتاد. یعنی زمانی که معاهدهای بین دولت عثمانی و کشور ایران منجر به نخستین مرزبندی رسمی بین دو امپراطوری شد و جدایی سرزمینی را که اکنون کردستان ایران نام دارد از باقی قلمروهای کردنشین به دنبال داشت. وقتی امپراطوری عثمانی در پایان جنگ جهانی اول برچیده شد، آن بخش از سرزمین کردستان که تحت سیطره دولت عثمانی بود بین دولتهای تازه تاسیس عراق، سوریه و ترکیه دوباره تقسیم گشت.
بنابراین جماعت کردزبانان که عمدتاً بین چهار کشور همجوار ترکیه، ایران، عراق و سوریه تقسیم شده بودند، همراه با دیگر اقلیتها، در معرض سیاستهای تمامیتخواهانهی دولتهای متبوعشان قرار گرفتند. هدف آنها از این اعمال قدرت و سرکوب ایجاد ملت-دولتی یک دست ترکزبان، عربزبان و فارسیزبان بود. این سیاستها طیفی از کنشها را در بر میگرفت: ازحذف عمدی زبان (زبانکشی) تا پذیرش محدود و کنترل شدهی زبان کردی. در ترکیه زبان کردی از سال ۱۹۲۵ تا ۱۹۹۱ ممنوع بود و از سال ۱۹۹۱ این زبان آزادی محدود و کنترل شدهای -بیشتر به دلیل فشارهای اتحادیه اروپا- به دست آورد (See Fernandes; Üngör; Zeydanlioğlu). در ایران نیز زبان اقلیتها -از جمله زبان کردی- در زمان رضا شاه، بین سالهای ۱۹۲۵ تا ۱۹۴۱ ممنوع بود (See Hassanpour; Sheyholislami). در حالی که پسر وی، محمدرضا پهلوی، از سیاست پذیرش محدود و کنترل شدهی زبانهای غیرفارسی پیروی کرد که این رویه تقریباً پس از انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ نیز ادامه داشت (Sheholislami). در سوریه، در اواسط دهه ۱۹۵۰، دولت نشریات کردی را از بین برد و آموزش هر زبانی غیر از زبان عربی را ممنوع اعلام کرد Hassanpor, Skutnabb-Kangas, and Chyet 370))، سیاستی که تا سال ۲۰۱۱ و جنگ داخلی سوریه ادامه داشت. تنها در عراق بود که زبان کردی مقبول واقع شد و امکان استفاده از آن در رسانهها، مقاطع تحصیلی ابتدائی و ادارات محلی وجود داشت (Hassanpour). تشکیل حکومت اقلیم کردستان در سال ۱۹۹۱ و رسمیسازی زبان کردی به عنوان یکی از دو زبان کشور عراق در سال ۲۰۰۵ نیز به شکوفایی بیشتر زبان کردی در کردستان عراق کمک شایانی کرد.
در حال حاضر علیرغم کم کردن ممنوعیتها برای استفاده عمومی از زبان کردی در ترکیه از سال ۱۹۹۱ و همچنین تعریف رشته زبان و ادبیات کردی در مقاطع دانشگاهی در شهر کردنشین سنندج ایران به سال ۲۰۱۵، هنوز در این دو کشور این حق برای زبان کردی وجود ندارد که در مدارس تدریس شود و یا وسیلهای برای آموزش باشد. بنابراین، با ادبیاتی که به حداقل قرن ۱۶ برمیگردد، زبان کردی هنوز درگیر مبارزه برای بقا در ترکیه و ایران است (see Zeydanlioğlu; Sheyholislami ) و در سوریهی جنگزده نیز نسبت به آیندهی کردها قطعیتی وجود ندارد.
استراتژیهای «مال خود کردن زبان» قابل تسری به آثار اقلیتهای کرد در ترکیه، ایران و سوریه است، چرا که این متون بینازبانی با ادغام زبان رسمی در زبان بومیِ کردی خود در برابر تکفرهنگگرایی تحمیلشده از سوی دولتها، مقاومت نشان میدهند.
روند یکسانسازی زبان از طریق سیستم آموزشی، زبان رسمی دولتهای حاکم را بر کردها و دیگر اقلیتهای زبانی تحمیل میکند. در نتیجه اقلیتها بدون آموزش زبان مادری خود و دسترسی به میراث ادبی آن زبان، غالباً با حس نزدیکی، احترام و تحسین نسبت به زبان رسمی (تحمیلی) کشور خود بزرگ میشوند. برخی از این کودکان دوزبانه، که تنها به زبان رسمی حاکمیت آموزش دیدهاند، تبدیل به چهرههای شاخص ادبیات ترکیه، فارسی و عربی شدهاند. در واقع آنها الهام هنری خود را در وهله اول به کانون ادبیات رسمی (غیر کردی) مدیوناند.
پدیدهی نوشتن به زبانی غیر از زبان مادری، که «بینازبانی ادبی» نامیده میشود، (Kellman, Translingual Imagination)، به طور گسترده در رابطه با ادبیات کشورهایی که توسط قدرتهای اروپائی استعمار شدهاند، مورد بحث قرار گرفته است. بسیاری از نویسندگان عصر استعمار برای نشان دادن وضعیت زندگی خود، مجبور به استفاده از زبان تحمیلی اروپائی بودهاند. برخی از آنان مناسب بودن و کفایت زبان تحمیلی را برای توصیف تجربه پسااستعماری خود مورد استنطاق قرار دادهاند و به دلیل رها نمودن زبان مادری خود و مشارکت در شکوفایی زبان سلطه ابراز احساس عذاب کردهاند . چینوا آچه به، برای مثال، اعتراف میکند که ننوشتن به زبان مادری «به مانند خیانتی دهشتناک است و منجر به احساس گناه میشود» (۶۴)
با این حال، نوشتن به زبان غالب ضرورتاً به معنای ادغام یک نویسنده بومی در فرهنگ استعماری نیست. در نقدهای پسااستعماری اینگونه مطرح شده است که مردمان تحت سلطه، (با زبان سلطه) خطاب به عوامل سلطه سخن سرمیدهند: «وقتی مردمان بومی تاریخ و میراث خود را با استفاده از زبان استعمارگر مینویسند» (Kharbe 425)
به گفته «اشکرافت»، «گریفیث» و «تیفین»، تمهید متون پسااستعماری روگردانی از استانداردهای هنجاری مطلوب و استفادهی صحیح از زبان مرکز است. این امر به عنوان ابزاری جهت مقاومت به کار بسته میشود و به شیوههایی مورد استفاده قرار میگیرد که بتواند به طور گسترده تجربیات پارهپارهی فرهنگی را نشان دهد(۳۸-۳۹)
شیوههایی مانند استفاده از سنت شفاهی و روشهای خاص روایت به عنوان استراتژیهایی زیرزمینی توصیف شدهاند که نویسندگان بومی از آن برای ایستادگی در برابر یکسانسازی استفاده کردهاند. این «مال خود کردن» زبان استعماری بدین معناست که نویسنده پسااستعماری زبان مرکز را برای بیان ضرب المثلها، چیستانها، آوازها، سرودها، افسانهها و عبارات مصطلح در فرهنگ بومی خود به تصرف در میآورد و بدین طریق سنت شفاهی بومی را به کمک متن نگاشته شده به زبان حاکمیت حفظ میکند. نتیجه متنی است که باورهای مختلف را تلفیق میکند و به هم پیوند میزند و مرکز یا حاشیه را برتری نمیدهد، اما در عوض دیالکتیکی بین زبانهای مرکز و حاشیه ایجاد میکند (۴۱).
به نظر من، استراتژیهای «مال خود کردن زبان» قابل تسری به آثار اقلیتهای کرد در ترکیه، ایران و سوریه است، چرا که این متون بینازبانی با ادغام زبان رسمی در زبان بومیِ کردی خود در برابر تکفرهنگگرایی تحمیلشده از سوی دولتها، مقاومت نشان میدهند؛ و بدین طریق وضعیتی را که حاکی از فرهنگ ملی ناهمگن است به نمایش میگذارند. برای اثبات این مدعا رمان سالهای ابری (۲۰۰۰)، از نویسنده زادهی ایران، علی اشرف درویشیان، برای بررسی مطابق استراتژیهای نوشتار پسااستعماری که «اشکرافت»، «گریفیث» و «تیفین»، در «بازنوشت امپراطور» (۱۹۸۹) عنوان میکنند، انتخاب شده است. میخواهیم نشان دهیم که این رمان متنی ترکیبی و بینافرهنگی است که سلسله مراتب زبان حاکمیت را از طریق تضعیف هنجارهای آن دگرگون میکند و به این ترتیب در شکلگیری ادبیاتی که نشان از ترکیبی بودن متون پسااستعماری نویسندگان کُرد دارد، سهیم میشود.
قبل از این، آلپ اسلان ناس (Alparsalan Nas) دوراهیِ نویسندگان کرد در انتخاب زبان را مورد بررسی قرار داده است. او انتخاب مدیوم (وسیله انتقال پیام) در رمانهای مهمت «اوزون»، نویسندهی کرد اهل ترکیه را تحلیل کرده است. اوزون که چندین رمان به زبان ترکی نوشته بود، یکی از رمانهایش به نام «هاوار دجله» (فریاد دجله، ۲۰۰۳) را به زبان محلی کردی نوشت و همزمان اقدام به ترجمه آن به ترکی کرد؛ اقدامی که نشانگر خروج اوزون از ادبیات ناسیونالیستی بود: به جای اینکه فقط بخواهد زبان کردی را نجات دهد، او «دیالوگی بین زبانها» ایجاد میکند، زیرا از نظر او «نوشتن به زبان کردی، فرهنگ ترکیه و زبان ترکی را نیز غنیتر میکند» (Nas 186). به طور مشابه، یاشار کمال، نویسندهای که از میان نویسندگان کرد اهل ترکیه بیشترین شهرت را در سطح جهانی دارد، با اشاره به اینکه فرهنگهای اقلیت در زبان و فرهنگ ترکی سهیم هستند، از دیدگاه بینازبانی ادبی حمایت میکند (Kemal). کمال خود با خلق رمانهایی حماسی در سنت مردمی، طیفی گسترده از اسطورهها و فولکلور آناتولی را به روایت غالب زبان ترکی وارد کرد: از جمله سه افسانه ی آناتولی (۱۹۶۷)، افسانه کوه آرارات (۱۹۷۰)، و افسانه ی هزار گاو نر (۱۹۷۱).
مانند اوزون و کمال، درویشیان با تاکید بر اینکه زبانها و فرهنگهای فارسی و کردی میتوانند به طور متقابل یکدیگر را تقویت کنند، از بینازبانی تقدیر کرده است («Kurdish Literature Will Find Its Way»). آنچه که در ادامه خواهد آمد، تلاشی است برای توضیح اینکه چگونه وی در یکی از شناخته شدهترین آثارش با ترکیب کردن گویش محلی کردی و فرهنگ محلی زادگاهش در روایتی به زبان فارسی، تمایز فرهنگی خود را با نوشتن به زبان رسمی کشورش برجسته ساخته است.
علی اشرف درویشیان و سالهای ابری
در ایران، سیاستهای حکومتی نسبت به زبان کردی طی دورههای مختلف سیاسی تحت عناوین «زبانکشی» یا «پذیرش محدود و کنترل شده» توصیف شده است (Sheyholislami). تحقیقات علمی که در زمینهی زبانشناسی اجتماعی در ایران انجام شده است همگی به وضعیت در معرض خطر زبانهای محلی به دلیل تاثیر هژمونیک زبان فارسی اشاره دارند (see Bashirnejad; Mashayekh; Zolfaqari). کمارزش جلوه دادن مردمان و زبانهای غیرفارسی چنان نهادینه و رسمی شده است که کلمات «پرشیا» و «پارسی» برای بیان «ایران» و «ایرانی» رواج یافتهاند، که پیامد تاسفبار حذف زبانها و ادبیاتهای اقلیت از کتابشناسی و کتابهای تاریخی را با خود به دنبال داشته است. ²
حذف ادبیاتهای اقلیت در مدارس دولتی ایران [علیرغم مفاد ماده ۱۵ قانون اساسی این کشور که اشاره میکند «استفاده از زبانهای محلی و قومی…و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است» (قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران)]، مانع از دسترسی کودکان غیرفارسیزبان به میراث ادبی بومی خود میشود. طبیعتاً، بسیاری از این کودکان، به خصوص در شهرها، با تحسین ادبیات فارسی و بدون برخورداری از دانشی در مورد دیگر ادبیاتهای قوی و بومی بزرگ میشوند. بسیاری از این افراد بدل به چهرههایی شاخص در کانون ادبیات فارسی شدهاند. از میان آنها، ابراهیم یونسی (۱۹۲۶-۲۰۱۲) و محمد قاضی (۱۹۱۳-۱۹۹۸) که اصلیتی کرد دارند، به طور مشخص در توسعه زبان و ادبیات فارسی با ترجمه و معرفی برخی از رمانهای شاخص جهان سهم به سزایی داشتهاند. یکی دیگر از این چهرههای نویسندهی کرد، علی اشرف درویشیان است که بیشتر به خاطر خودزندگینامهی «سالهای ابری» شناخته میشود.
علی اشرف درویشیان، محقق و نویسنده ایرانی، در کرمانشاه در سال ۱۹۴۱ در خانوادهای پرجمعیت به دنیا آمد. در خانواده آنها عموها و دائیها و پدربزرگ و مادربزرگ، والدین، خواهران و برادران همه با هم زندگی میکردند. پدر و برادرانش آهنگر بودند و دائیهایش در شرکت نفت کار میکردند. سرچشمه تعهد مادامالعمر درویشیان به طبقه کارگر، مقالات مارکسیستی و کتابهای ماکسیم گورکی بود که دائیهایش به خانه میآوردند. این حس عدالتخواهی بعدها در آثارش، که بیشتر بیانگر زندگی دشوار تودههای فقیر در کرمانشاه بود، خود را نشان داد. درویشیان سپس تحت تاثیر نویسندگان برجسته ایرانی مانند جلال آل احمد و سیمین دانشور قرار گرفت و ترغیب شد که به طور جدی به نوشتن روی بیاورد (Darvishian, “I Like the World”)
اما کسی که در شکلگیری زندگی درویشیان به عنوان نویسنده نقش اصلی را ایفا کرد مادربزرگ او بود. زنی فاضل که بسیاری از افسانههای کردی و سنتهای کرمانشاه را از بر داشت. به دلیل تاثیر وی، جمعآوری افسانهها و اسطورههای محلی تبدیل به یکی از علایق مادام العمر درویشیان شد. اسطورهها و ضرب المثلهای کردی، دایرهالمعارف گویش کرمانشاهی و دایره المعارف اسطورههای مردم ایران ماحصل این اشتیاق به سنت شفاهی زبان کردی است. حضور این سنت شفاهی غنی در سالهای ابری نیز قابل ردیابی است.
به دلایل واضح، نقدهایی که بر سالهای ابری نوشته شده همیشه متمرکز بر چگونگی نمایش واقعیتهای اجتماعی و سیاسی ایران در سالهای بین اواخر جنگ جهانی دوم تا سقوط رژیم پهلوی در سال ۱۹۷۹ است، اما تقریباً هیچ توجهی به تحلیل ویژگیهای ادبی رمان نشده است.
سالهای ابری، که اولین بار در سال ۱۹۹۱ منتشر شد، یک رمان چهار جلدی دربارهی زندگی پسری به اسم شریف است که وقایع داستان را همانگونه که تجربه میکند به روایت میکشد. رمان در سن سه یا چهارسالگی شریف -که با والدین، پدربزرگ و مادربزرگ، عموها و دائیها و دو برادر کوچکترش در کرمانشاه زندگی میکند- آغاز میشود. وقتی پدر شریف از کار بیکار میشود، تنها منبع ناچیز درآمد آنها بافندگی مادر و خیاطی مادربزرگش است. برای کمک به خانواده، شریف و برادران و عموها و دائیهایش از سن کم مشغول به کارهای پست میشوند. دائیهایش او را با عقاید مارکسیستی آشنا میکنند و بعدها به حزب مارکسیست مخالف حاکمیت وقت، یعنی حزب توده میپیوندند. اما پس از سرکوب بیرحمانه مارکسیستها توسط محمدرضا شاه -که پس از کودتای ۱۹۵۳ قدرت را تماماً در دست گرفته بود- بسیاری از اعضای حزب توده، از جمله دایی شریف، امید خود را به آن حزب از دست دادند و به آیت الله خمینی گرایش پیدا کردند. اما شریف به عقاید سوسیالیستی خود وفادار میماند و به مبارزه خود علیه سرکوب مردم توسط خوانین محلی و مقامات حکومتی ادامه میدهد. یک روز وقتی مشغول جمعآوری ضربالمثلها و اساطیر کردی در روستایی در کرمانشاه است، نیروهای امنیتی به او مشکوک میشوند و دستگیرش میکنند. پس از آن، زندان و شکنجه تبدیل به بخش اساسی زندگی شریف میشود و او ۱۱ سال را در زندان شاه سپری میکند. سرانجام با انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹ آزاد میشود و رمان سالهای ابری نیز در همین نقطه پایان مییابد.
به دلایل واضح، نقدهایی که بر سالهای ابری نوشته شده همیشه متمرکز بر چگونگی نمایش واقعیتهای اجتماعی و سیاسی ایران در سالهای بین اواخر جنگ جهانی دوم تا سقوط رژیم پهلوی در سال ۱۹۷۹ است، اما تقریباً هیچ توجهی به تحلیل ویژگیهای ادبی رمان نشده است. این قصور با توجه به اینکه سالهای ابری یکی از غنیترین منابع سنت شفاهی کردی است جای تاسف دارد. بخش بزرگی از رمان که به کودکی شریف میپردازد متشکل از داستانهایی است که توسط شخصیتهای مختلف، به خصوص سالمندان، روایت میشود. این روایتها شامل طیفی از افسانههای کردی، عبارات مصطلح، آوازها، ضرب المثلها و اسطورهها و تاریخ شفاهی کرمانشاه است.
خوانش پسااستعماری سالهای ابری
همانطور که قبلا گفته شد، نویسندگان پسااستعماری در آثارشان از فرهنگها و سنتهای محلی خود بهره میبرند: متون شفاهی، زبان بومی، فولکلور، اساطیر و تاریخ. این اصرار بر سنت شفاهی در ادبیات نوشتاری نتیجهی نبود یک سنت ادبی است. به دلیل این شکاف، نویسنده بومی نه تنها مجبور است که از یک زبان به زبانی دیگر ترجمه کند، بلکه از «فرهنگی شفاهی به فرهنگی نوشتاری» نیز مجبور به ترجمه است (Talib 75). ایندست متون نوشتاری که با اقتباس از روایتهای شفاهی به رشته تحریر درمی آیند غالباً منطق شفاهی بودن کلام را حفظ میکنند. بنابراین تاریخ و میراث بومیان با استفاده از زبان استعمارگر حفظ میشود (Kharbe 425).
خودزندگینامه درویشیان از آن جهت مشابه نمونههای ادبیات پسااستعماری است که اسلوب روایت آن از روایتهای شفاهی سود میبرد، حتی با وجود اینکه به تنها زبان رسمی کشور یعنی فارسی نوشته شده است. شفاهی بودنِ کلام، اسلوب اصلی خلق بسیاری از نوشتارهای پسااستعماری مانند سالهای ابری است، که سرشار از ضرب المثلها، آوازها، عبارات مصطلح منطقهای، افسانههای ناحیه و اسطورههاست.
در سالهای ابری، سنت شفاهی یک منطقه از طریق خانوادهای روستایی نمایش داده شده و در متن نوشتار حفظ میگردد. این خودزندگینامه توسط یک فرد واحد نوشته نشده است، بلکه یک بیوگرافی جمعی است که در آن روایت راوی اول شخص با روایتهای شفاهی پدر راوی «بوچان»، مادر او «زری»، مادربزرگش «بیبی»، و شوهر بیبی «عمو الفت» درمیآمیزد. چند صدایی بین بسیاری از شخصیتها و راوی اول شخص (شریف) تقسیم میشود که این همهمه به سرگذشت و تاریخ نانوشتهی این منطقه بسیار نزدیک است.
علاوه بر بازتاب تاریخ منطقه، درویشیان به باورهای فرهنگی محلی نیز در نوشتار خود اتکای زیادی دارد. یک مثال جالب از ثبت سنتهای محلی در این رمان، سنت ازدواج دخترها با دریاچههایی است که در حال خشک شدنند. در بخشی از رمان، «نازکا»، زنی کهن سال که به عقد یک دریاچه در حال خشک شدن درآمده است، داستانش را اینگونه روایت میکند:
«مرا بر اسبی سوار کردند و بردند لب چشمه. خبطه عقد را خواندند. سه بار از من پرسیدند، «نازکا فرزند کاووس، آیا حاضری زن کانی کاو بشوی؟» آری. سه بار آری گفتم. چهل شب. در پای چشمه خوابیدم و پیش از اذان صبح در پای چشمه لخت شدم و با چلکلید هفت بار از آب چشمه به سرم ریختم. کلبه کوچکی در پای چشمه برای من و کانی کاو برپا کردند…اما تقصیر از او بود…مزارع مردم از بیآبی سوخت» (درویشیان، صفحه ۵۵۹)
همانگونه که خاطره بالا نشان میدهد، اساس بسیاری از باورها و سنتهای محلی منعکس در رمان، باوری عمیق به نیروهای ماوراطبیعه و قصههای بومیست. از همان ابتدای رمان، وقتی مادر شریف، زری، کوچکترین پسرش را به دنیا میآورد، خوانندهها با جهانی آشنا میشوند که در آن طبیعه و ماوراطبیعه غیرقابل تمییز از هم هستند (۱۴-۱۸). آل³ برای گرفتن جان زری میآید و قلب او را با دستان زرد استخوانیاش میگیرد. اگر قلب در آب رودخانه فرو رود، مادرش میمیرد. شریف جیغ میکشد و ما میفهمیم که همه اینها فقط توهماتش است. با این حال، آل تنها موجودی خیالی ساخته ذهن شریف نیست. سرانجام با تولد کودک، یکی از قابلهها جفت را میگیرد و در آن سوزن فرو میکند. سپس آن را در پارچه ای میپیچاند و در گوشهی باغ چال میکند تا آل جان کودک را نگیرد. ناگهان، گربهای سیاه ظاهر میشود و قابلهها به سرعت او را از خانه دور میکنند. آنها مطمئن هستند که آن گربه آل است و به وجود آن به اندازه وجود جن اطمینان دارند.
جالب است که بدانیم باور به این « افسانههای پیرزنان»، مخصوص زنان نیست و مردان نیز این اسطورههای محلی را باور دارند. پدر شریف با اطمینان از وجود جن به عمو الفت میگوید: « تو خودت بهتر میدانی که هر خانهای جن دارد… هرجایی ساختمانی بشود جن زودتر از صاحبخانه به آنجا خانهکشی میکند.» (صفحه ۳۷). در سرتاسر رمان ارجاعات بسیاری به باور به جادو، مانند «چشم زخم»، وجود دارد. یک صحنه کوتاه قابل توجه در این مورد، صحنهایست که مادربزرگ شریف، بیبی، از ترکیب ادرار یک پسربچه با مدفوع یک سگ سفید برای دفع جادوی سیاه یک زن استفاده میکند (۷۲۴).
بیبی اولین شخصیت این رمان است که به عنوان قصهگو معرفی میشود. از همان ابتدای رمان، این بیبی است که تخیل شریف را با داستانهایی پیرامون ماوراطبیعه و وقایع خارقالعاده پرورش میدهد. او به داستانهای محلی کردی -که به طور معمول در رمان روایت میشوند- مسلط است. این داستانهای محلی تعریف میکنند که چگونه پرندههایی مانند کاکا یوسف و شانه به سر⁴ زمانی انسان بودهاند و خدا آنها را تبدیل به پرنده کرده است. بیبی داستان را این گونه بازگو میکند: با مرگ پدر، کاکا یوسف برادر کوچکش کاکا یونس را برای به دست آوردن ارث پدر فریب میدهد. بعدها، سرشار از حس پشیمانی، کاکا یوسف خانه و زن و ثروتش را برای یافتن برادرش رها میکند. خدا او را تبدیل به پرنده میکند تا بتواند پرواز کند، برادرش را صدا بزند و از او بخواهد که به خانه برگردد (۲۱-۲۳(. به گفتهی بیبی، شانه به سر نیز زمانی انسان بوده:
«شانه به سر یک عروس بوده. تازه عروس. مادرشوهر بداخلاقی داشته. یک روز مادرشوهر کاسه ای شیر به او میدهد که بجوشاند. عروس شیر را روی آتش میگذارد و مشغول شانه کردن موهای زیبای خود میشود. شیر کف میکند. سر میرود و در آتش میریزد. عروس خیلی میترسد و از شدت ناراحتی از خدا میخواهد که او را به صورت پرندهای درآورد تا از دست مادرشوهر به آسمان پرواز کند. دعایش مستجاب میشود. شانه به سرش میچسبد و میپرد و فرار میکند.» (۳۳۶)
یکسانسازی یا تکسازی زبان، که یکی از دلایل اصلی نارضایتی گروههای اقلیت است، بخش اساسی ایدئولوژیهای ناسیونالیستی و پروژههای «ملت سازی» است. «یک زبان، یک ملت» چنان فراگیر است که بسیاری هنوز چندزبانی را تهدیدی برای وحدت و هویت ملی میدانند.
دنیای بیبی دنیایی است که در آن خیال و واقعیت درهم میآمیزد. او باور دارد که حیوانات همه چیز را میفهمند، بنابراین با آنها مثل انسان رفتار میکند. وقتی خانه اش را ترک میکند با گربه اش صحبت میکند و از او میخواهد که از جوجهها نگهداری کند. او از شنیدن اینکه شوهرش گربهای را کتک زده وحشت زده میشود و میگوید: «شاید از ما بهتران بود. آن وقت میدانی چه به سرمان میآمد؟ آخر بچه و جوان تو خانه داریم.» (۴۷)
در دنیای بیبی، روح و انسان با هم زندگی میکنند. او باور دارد که دختر شاه پریان در اتاق محقر او حضور دارد و به سادگی میتواند از او بخواهد که سوزن گمشدهاش را پیدا کند. تنها باید با گره زدن گوشه دستمالی، بخت دختر شاه پریان را باز کند (۳۱۱).
حتی درختان، غذا و آب نیز روح دارند. در بخشی از دعاهایش، بیبی به رودخانه دانهی نذری میریزد و از رودخانه میخواهد آنها را به مکانی امن و تمیز ببرد. در جایی دیگر، وقتی شریف -که تازه از بیماری خلاصی یافته- میخواهد ترشی بخورد، از ترشی درخواست میکند که به او آسیب نرساند. شریف متعجب میبیند که بیبی خطاب به ترشی میگوید: « ای ترشی، دشمنی با حضرت عباس⁵ کردهای اگر به این بچه آزار برسانی!» (۱۶۳)
این باور به ماوراطبیعه و جادو آنچنان در ذهن او قوام یافته که از آنها در روایتهایش به عنوان واقعیتهایی غیرقابل تردید یاد میکند. شرح بیبی از مرگ برادرش مثالی است از این دست:
«درخت بزرگی وسط حصار خانه ما بود. یک درخت سرو تناور و کهن. آن جوانمرگ یک روز از بازار آمد. مست مست. تلوتلو میخورد. درخت در سر راه او قرار گرفته بود. به درخت حمله کرد. کمر درخت را گرفت و شروع کرد به فشار دادن. پا از زیرش در رفت و با سر به درخت خورد… فردای آن روز تصمیم گرفت درخت را ببرد. دو نفر ارهکش آورد. ارهکشها دست به کار شدند. چندبار که اره را به تنه درخت کشیدند ناگهان جیغ دلخراشی از درخت بلند شد. اره شکست. کارگرها گوشهای خود را با دو دست گرفتند و رنگ از صورتشان پرید. دست از کار کشیدند دو ماه تمام از جای زخم درخت خون آمد. خون پاشویه حوض را پر کرده بود. دو ماه تمام کار ما شستن خون بود. نیمههای شب از جیغ درخت از خواب میپریدیم. گوشهامان را با پنبه پر کرده بودیم، اما جیغ تا مغز استخوانمان میدوید. تا اینکه در یک نیمه شب پس از جیغهای شدید، درخت از محل زخم دو نیم شد و افتاد. درست روی اتاق پهلوان، برادر جوانمرگم… هرشب تا صبح در اطراف درخت صدای شیون و زاری شنیده میشد. پهلوان که تا آن روز هیچ پهلوانی در کرماشان پشت او را به خاک نمالیده بود، روز به روز لاغر و لاغرتر شد. میگفتند قلبش از جا کنده شده است. آنقدر لاغر شد که فقط چشمانش مانده بود. روزها و شبها کنار دیوار حصار مینشست و با چشمان درشت و بیمارش به کنده درخت زل میزد. یک روز صبح زود او را کنار کنده درخت مرده پیدا کردیم.» (۱۰۵-۱۰۶)
بیبی تنها قصهگوی داستان نیست. در شبهای طولانی زمستان وقتی خانواده دور کرسی⁶ جمع میشوند، بزرگترها به نوبت قصههایی در مورد زندگی خود یا قهرمانهای معروف محل تعریف میکنند. داستان چندین نسل توسط اعضای مختلف خانواده بیانم میشود. این روایتهای شفاهی تنها منبع تاریخ این مردمان است. آنها داستانهایی از وقایع گذشته، تاریخ خانواده و کرماشان (نام کردی کرمانشاه) تعریف میکنند.
یکی از مهمترین فصول این رمان شرح زندگی «داوریشه»، پدربزرگ شریف است که توسط پدر شریف، بوچان، طی سه روز تعریف میشود. او داستان را با شب چله⁷، طولانیترین شب زمستان، آغاز میکند. شبی که تمام اعضای خانواده دور کرسی جمع میشوند و چای مینوشند و تخم هندوانه میخورند. شوهر بیبی، عمو الفت، قصهگویی را با توصیف «سال قحطی» طی جنگ جهانی اول آغاز میکند؛ یعنی وقتی کرمانشاه بدل به میدان جنگ نیروهای روس و عثمانی شده بود که برای سیطره بر ایران در نبرد بودند. در پایان جنگ در سال ۱۹۱۸، آنفولانزایی مسری از طریق مرزهای غربی از بغداد به کرمانشاه وارد شد و نهایتاً کل کشور را که در معرض قحطی بزرگ و شیوع بیماری وبا نیز قرار داشت، فرا گرفت (see Azizi, Jalali, and Azizi). در سالهای ابری، عمو الفت به توصیف چگونگی تاثیر قحطی، وبا و حمله روسیه بر زندگی روزمره کرمانشاه طی سلطنت احمدشاه میپردازد (۱۹۰۹-۱۹۲۵):
«آسیابها، هسته خرما و لوبیا را میهریدند. نانواییها با آرد هسته خرما و لوبیا نان میپختند و به خورد مردم میدادند. نان لوبیا ظاهر خوبی داشت. سفید و برشته اما اگر شکمت خالی بود و میخوردی، بالا میآوردی و میرفتی به آن دنیا… تو همین کوچه آمد طاهر، چندین نفر افتاده بودند و جان میکندند. تو تیمچه ملاعباسعلی یک قزاث روسی جلو یک دهاتی اهل چیابلک را گرفته بود. دهاتی یک کیسه کوچک گندم با خودش برای فروش به شهر آورده بود. قزاق میخواست کیسه گندم را به زور از او بگیرد، اما دهاتی مقاومت کرد. قزاق همانجا ششلولش را کشید و در سینه و شکم روستایی خالی کرد.» (۱۱۱)
بیبی با تعریف تهدید حمله روسیه و بازگویی روایت خود از داستان قحطی ادامه میدهد:
«همهمان از ترس روسها رفته بودیم ته صندوقخانه قایم شده بودیم. درهای خانهها را مردم روز و شب کلوم میکردند…دوره احمدشاه بود. بچه بود… بچه کی میتواند پادشاهی بکند… مردم بدبخت شدند. قحطی آمد. مردم نان لوبیا و هسته خرما خوردند. نانها پر از سوسک و مگس و خرخاکی بود. وبا آمد. سال وبایی تو کوچه ما سی نفر مردند. کسی نبود که آنها را کفن و دفن بکند…» (۱۱۱)
در اینجا، تاریخ نانوشته کرمانشاه از طریق داستانهای بیبی و شوهرش ثبت میشود. این شکل از روایت چندصدایی که در آن خاطرات شخصی، بیوگرافی و تاریخ واقعی به هم میآمیزد از مهمترین تمهیدات بینازبانی این رمان است؛ زیرا شرح حالهای شفاهی، به خصوص در خاطرات کهنسالان، گاهی تنها منابع تاریخاند و اگر ثبت نشوند جنبههای مهم تاریخ محلی برای همیشه فراموش خواهد شد.
تولد درویشیان مصادف با حمله انگلیس و روسیه و اشغال ایران طی جنگ جهانی دوم بود (از ۲۵ آگوست تا ۱۷ سپتامبر ۱۹۴۱) که به موجب آن کرمانشاه به مدت ۴ سال و ۶ ماه تحت کنترل انگلیس قرار گرفت. طبیعتاً، استعمارگرایی انگلیس، جنگ، قحطی و سرکوب سیاسی ویژگی غالب در کل رمان است، به خصوص آنجا که به وقایع منجر به کودتای ۱۹۵۳ میپردازد. در ابتدای رمان، شریف چهار ساله، شاهد شکست خفتبار ارتش کرمانشاه در نبرد با انگلیسیهاست (۵۷-۶۴). بعدها او جنبشهای ضدامپریالیستیای را تجربه میکند که سرتاسر ملت را به جنب و جوش درمیآورد و به تظاهرات تودههای خشمگین و فقرزده طرفدار مصدق در کرمانشاه منجر میشود(۵۶۰-۷۹۲).
در نشان دادن وقایع تاریخی از نقطهنظر محرومان و فقرا، رمان درویشیان «تاریخ زیردستان» را بازسازی میکند که روایتگر استثمار کارگران توسط شرکتهای نفتی انگلیسی-ایرانی، فقر ناخوشایند در روستاها، و آسیبپذیری دهقانان در برابر شهوات و هوسرانی زمینداران فئودال است⁸. این رمان داستانهای فراموششدهی مقاومتهای قدرتمندانه گروهها و افراد محروم اما شجاع را به تحریر در میآورد؛ به عنوان نمونه اعتراضات کارگران در اول ماه می و ایستادگی شریف و داوریشه در برابر بیعدالتی که در نهایت مجازاتهای شدیدی را به خاطر این مقاومت تحمل کردند.
شاید یکی از جالبترین مثالهای مستندسازی تاریخ شفاهی وقتی است که رمان نگاهی به زندگی «شاهمراد مشتاق»، معروف به شامی، شاعر کرد اهل کرمانشاه میاندازد که از کانون ادبی ایرانی و نیز کردی محروم مانده است. شامی شاعری نابینا و فقیر بود که طنزهای اجتماعی مینوشت. شعر «کرایه نشینی» او یکی از معروفترین شعرهایش در کرمانشاه است که بسیاری از مردم حداقل بخشی از آن را حفظ هستند. در رمان، شامی وقتی ظاهر میشود که جمعی از زنان گرد او میآیند، به او چای تعارف میکنند و از او میخواهند که شعر کرایهنشینی را از بر بخواند. او دو شعر دیگر را نیز میخواند: یکی خطاب به مصدق، نخست وزیر آن زمان ایران، و پاسخ مصدق به شامی (۷۱۲-۱۷). در رمان، تمامی اشعار شامی، که در اصل کردی هستند، به فارسی ترجمه شدهاند و در نتیجه قافیه و وزن اصلی خود را از دست دادهاند. این ترجمه، ترجمهای مستقیم و لفظ به لفظ است که بیشتر به خود زبان کردی شبیه است تا به فارسی سلیس. همانطور که در پایین میبینیم، تفاوت اندکی بین شعر اصلی کردی و برگردان فارسی آن وجود دارد. عباراتی که زیر آنها خط کشیده شده به طور مشخص از استانداردهای گرامر و کاربرد فارسی تبعیت نمیکنند:
الف) توای بزانی سگ وه حالم نو/ آسایش نیرم نه روژ و نه شو
راستی که سگ به حالم نباشد/ نه روز آسایش دارم و نه شب
ب) ئه ر بیوشی مردم ئووشن و طووس / له من نپرسین تکلیفمان چس
اگر به آنها بگویی مردم، بگویند به طبس/ از من نپرسید تکلیفمان چیست
ترجمه لفظ به لفظ -به عنوان ویژگی رایج ادبیات بینازبانی- تلاشی است برای اقتباس از روایتهای شفاهی در متون نوشتاری، ضمن حفظ حس شفاهی متن محلی.
دیگر ویژگیهای بینازبانی در متون پسااستعماری از این قرارند: دخالت در ویرایش با عناصری مانند پاورقی، حاشیهنگاری یا ترجمه در پرانتز، باقی گذاشتن کلمات ترجمه نشده و جعل ترکیب نحوی است. تحلیل ادبی سالهای ابری درویشیان بر حضور شباهتهایی غیرقابل تردید به این المانهای بینازبانی متون پسااستعماری صحه میگذارد. به عنوان مثال، سالهای ابری پر از واژگان کردیای است که ترجمه نشدهاند. اگرچه نویسنده ترجمهی حدود سیصد کلمهی کردی را در پیوست رمان فراهم آورده، اما هنوز کلمات بسیاری از سخنان شخصیتهای کرد در این رمان چهارجلدی ترجمه نشده است. از جمله واژگانی ساده مانند مال (خانه)، شط (دیوانه)، زوران (کشتی)، چارشو (چادر) و غیره. ترجمه نکردن کلمات در یک متن پسااستعماری عملی سیاسی است زیرا ترجمه باعث میشود کلمه ترجمه شده و به دنبال آن فرهنگ «دریافت کننده» جایگاه بالاتری پیدا کند(Ashcroft, Griffith and Tiffin 65). با انکار این امتیاز برای زبان دریافتکننده، نویسنده پسااستعماری خواننده را مجبور میکند تا معنا را در زمینه متن پیدا کند و به گونهای زبان محلی را یاد بگیرد تا بدین طریق تن به تبعیت از فرهنگ غالب ندهد.
آمیزش شاخصههای زبانشناختی دو زبان یا «بینازبانی»، اصطلاحی که نمسر (Nemser) و سلینکر (Selinker) برای توصیف نظام زبانشناختی مورد استفاده یادگیرندگان زبان دوم به کار بردهاند، ویژگی رایج ادبیات بینازبانی نویسندگان پسااستعمار است (به نقل از Ashcrift, Grifiths, Tiffin ۶۴ ). در جوامعی که اکثریت مردم به دو یا چند زبان صحبت میکنند، گروههایی که از لحاظ زبانشناختی در موقعیت زیردست قرار دارند، مجبورند زبان گروه غالب را به عنوان زبان دوم یاد بگیرند. این یادگیرندگان زبان دوم، نظامهایی زبانی به وجود میآورند که از هردو زبان مادری و زبان مقصد متمایز است. سالهای ابری، به دلیل ادغام و مخلوط کردن کردی و فارسی مثالی از این ترکیب زبانشناختی است. اگرچه بسیاری از شخصیتهای رمان به زبان کردی سخن میگویند، گفتگوهای آنها به فارسی ترجمه شده است. با این وجود، این فارسی، فارسی معیار نظام آموزشی نیست، بلکه ذات فارسی در اینجا به علت ترجمهی لفظ به لفظ اصطلاحات کردی دگرگون شده است. وقتی پدر شریف داستان از دست دادن خانه را تعریف میکند، این آمیزش زبانشناختی به وضوح دیده میشود:
«چارهام ناچار بود. پاک و پوچ شدیم. خانهمان چنان خالی شد که شانه به سر، در آن آواز میخواند.» (۳۶-۳۷)
واژگان و منطق معنایی مثال بالا به طور قابل توجهی متفاوت از معاییر زبان روزمره فارسی است و خصوصیات معنایی یک سنت فرهنگی متمایز را نشان میدهد. برای مثال، «چارهام ناچار بود»،یک ترجمه لفظ به لفظ از اصطلاحی کردی است که بیانگر استیصال است، و «شانه به سر در خانه خالی آواز میخواند» یک اصطلاح فارسی نیست و «شانه به سر» معمولا در فارسی روزمره مورد استفاده قرار نمیگیرد. در عوض، معادل کردی آن، یعنی «پپو سلیمانی» یا «پپو» در فولکلور کردی رایج است و این ترکیب فارسی ترجمهی لفظ به لفظ این ضرب المثل کردی است.
استفاده از کلماتی با ساختار تکرارمند، صنعت ادبیِ مهمی در زبان کردی کرمانشاه است. محققان ایرانی مانند «ایرانزاده» و «سپهوند» به اشتباه اظهار میدارند که سالهای تدریس درویشیان در روستاها و الهام گرفتن او از صداهای طبیعت دلایل استفاده او از این کلمات تکرارمند است. آنها این کلمات را مثالهایی از نامآوا توصیف میکنند (۶۲). بنابراین، این دو نفرذ تاثیر زبان کردی بر زبان سالهای ابری را کاملا نادیده میگیرند. در زبان کردی، از عنصر تکرار گاهی برای ایجاد صورت جمع استفاده میشود؛ فرضاً: چشت-مشت (چیزها) یا گل و مل (گل و دیگر گیاهان) (به نقل از Aikhenvald ۴۶). یک مثال در سالهای ابری چپه-چپه (مشت مشت) است که در جمله «بیبی صورت خود را خراشیده و موها را چپه چپه کنده است» دیده میشود(۵۴). گاهی تکرار در زبان کردی برای بیان نامآوا یا اندیشآواهاست، که در رمان درویشیان مکرر به چشم میخورد. برای مثال، وقتی شریف میگوید: «پشت گردنم ملقملق میکرد.» (صفحه ۱۳۷)، او به طور مختصر حس درد ضرباندار را با تکیه بر زبان کردی محلی بیان میکند. خلط مذکور نشانهی وجود پدیدهی زبانشناسانهی رایجی در متون بینازبانی است.
درویشیان نه تنها فارسی راوی را با کردی درمیآمیزد بلکه در دیالوگهای شخصیتهای مختلف، نشانههای زبانی را از فارسی به کردی تغییر میدهد. وقتی راوی وقایع را به زبان فارسی معیار با تغییراتی گاه و بی گاه به زبانی میانه گزارش میدهد، زبان از فارسی معیار راوی به انواع زبانهای محلی دیگر شخصیتها تغییر پیدا میکند. در مثال زیر، راوی از زبان فارسی به فارسی کرمانشاهی، که نوعی فارسی ساخته شده توسط مردم کرمانشاه است و بسیار تحت تاثیر زبان کردی است، تغییر لحن میدهد:
«مدیر از زیر عینکش با خشم مرا نگاه میکند. هول میکنم. به تته پته میافتم. با لکنت میگویم، «به خدا…به خدا…دسمان شکستاوتاود اگه زداودیم تو گوش این.» (۳۵۸)
در اینجا او زبان خود را از فارسی به زبان کردی یک کیسهکش محلی تغییر میدهد:
«سحر که میشود مردی از میان کوچه میگذرد. بیبی میگوید کیسهکش حمام است و به سرکارش میرود. مرد هی داد میزند.
-سحره…سحره…هلسین…سحره…سحره…هلسین…خدا باوگتان بیامرزد…هلسین…سحره….سحره هلسین.» (۱۸۸-۸۹)
شخصیتهای رمان درویشیان روایان ایدهآل جمعی از مردمی که زبان و گویشی کاملا یکدست دارند نیستند. فارسی آنها ملغمهای از فارسی و کردی است که این خود گواهی بر واقعیت فرهنگی ناهمگون آنهاست. بنابراین، به دلیل سبکی که باورهای مختلف را تلفیق میکند و پیوند میزند، سالهای ابری را میتوان اثری بینازبانی نامید که تن به پیروی از دیدگاه فرهنگ ملی خالص نمیدهد. این خودزندگی نامه مثالی است از «مال خود کردن» یک زبان غالب توسط یک کرد که زبان وی در ایران به حاشیه رانده شده است. استفاده از استراتژیهای متنی برای تلفیق روایتهای شفاهی کردی در نوشتار فارسی، درویشیان را قادر ساخته که زبانی از نظر فرهنگی متمایز ایجاد کند که هم از لحاظ گرامری ساختاری ترکیبی دارد و هم گواهی است بر وجود یک هویت فرهنگی متمایز کردی و به دنبال آن یک فرهنگ ملی چندوجهی.
نوشتن به زبان غالب به معنای یکسان و حل شدن نیست. استراتژیهای بینازبانی زیادی وجود دارند که نویسندگان جوامع حاشیه از آن برای متمایز ساختن خود از فرهنگ غالب استفاده میکنند.
لازم به ذکر است که هویت گروههای به حاشیه رانده شده یکدست نیست و من قصد ندارم که خوانشی جداییطلبانه یا ملیگرایانه بر اثر درویشیان ارائه دهم.⁹ فرهنگها مستعد تغییر هستند و از نیروهای بیرونی تاثیر میپذیرند. تحرکات گروههای فرهنگی مختلف در قلمروهای هم، و مهاجرت حاشیه به مرکز منجر به ناهمگونی هویت فرهنگی و نیز چندوجهی بودن هویت ملی میشود. در نتیجهی تعامل بین فرهنگهای مرکز و حاشیه، شکلهای جدید فرافرهنگی در نقطه تماس حاشیه و مرکز به وجود میآید. این ماهیت ترکیبی ساختارهای فرافرهنگی نه یک ضعف، بلکه قوتی بزرگ (جهت خلق) است؛ زیرا یک نویسنده بینازبان، آنطور که کلمن اظهار میدارد، اسیر محدودیتهای زبان خود نیست (Switching Languages, ix)
علی اشرف درویشیان با اشاره به ناهمگون بودن فرهنگهای ایرانی و سهمی که هرکدام این فرهنگها در زبان فارسی دارند، از رویکرد ترکیبی بودن آثار ادبی حمایت میکند. در حقیقت، او تاکید میکند که دلیل گنجاندن واژگان کردی در آثارش باور وی به این مهم است که «زبان فارسی تنها زمانی کاملا غنی میشود که تمامی زبانها و گویشهای ایرانی را در بربگیرد» («Kurdish Literature»، ۱۶)
نتیجهگیری
یکسانسازی یا تکسازی زبان، که یکی از دلایل اصلی نارضایتی گروههای اقلیت است، بخش اساسی ایدئولوژیهای ناسیونالیستی و پروژههای «ملت سازی» است. «یک زبان، یک ملت» چنان فراگیر است که بسیاری هنوز چندزبانی را تهدیدی برای وحدت و هویت ملی میدانند (McCrone 119). این دیدگاه بنیادگرا طبیعتاً عواقب سویی به دنبال خواهد داشت: حذف زبانهای اقلیت از برنامههای درسی مدارس، ایجاد کانونهای ادبی تکزبانه، کتابشناسیهایی که نمیتواند واقعیتهای چندفرهنگی و چندزبانه کشور را نشان دهد و… در کشورهای قوم-ملتگرا، معمولاً سلسله مراتب زبانی چارهای برای نویسندگان حاشیه باقی نمیگذارد جز اینکه به زبان رسمی و برای مخاطب بزرگتری بنویسند. اما وقتی زبان غالب از کودکی مدیوم آموزشی نیز هست، زبانی بیگانه نیست زیرا مدیومی بوده که نویسنده از طریق آن با شاهکارهای ادبی جهان آشنا شده و قالب فکری نویسندگی خود را بدان مدیون است(Walder 43).
با این وجود، همانطور که دیدیم، نوشتن به زبان غالب به معنای یکسان و حل شدن نیست. استراتژیهای بینازبانی زیادی وجود دارند که نویسندگان جوامع حاشیه از آن برای متمایز ساختن خود از فرهنگ غالب استفاده میکنند. نویسندگانی که این پیشینهی ادبی لازم را دارند ممکن است به زبانهای غالب بنویسند، اما هویت خود را از طریق استفاده از گویشها، صنایع بدیع و اسلوبهای رواییای که در زبان غالب یافت نمیشود حفظ مینمایند. این ذهنگراییهای نو هویتِ بینافرهنگیِ نویسندگان پسااستعماری را در کشوری که از زبان تحمیلی آن استفاده میکنند، شکل میدهد.
این امر و دیگر شاخصههای بینازبانی نظریهی ادبی پسااستعمار در بسیاری از آثار نویسندگان کرد یافت میشود. برای مثال سلیم براکات (Selim Barakat)، یک کرد سوری که از سنت شفاهی کردی، افسانههای سلحشوران و داستانهای محلی دهقانان عاشق و حاکمان مستبد فئودال استفاده فراوانی کرده است. رمان او تحت عنوان فقها الظلام (حکیمان تاریکی، ۱۹۸۵)، در مورد چالشها و دشواریهای زندگی در یک روستای دورافتاده کردنشین در سوریه است و به سبک رئالیسم جادویی نوشته شده است. این رمان را میتوان با در نظر گرفتن سیاستهای ملیگرایانه یکسان سازی دولت سوریه و ایدئولوژی اتحاد عرب که حقوق اقلیتهای قومی را انکار میکند، قرائت کرد. به علاوه، با استفاده از استعارههای فراوان و مجاز، وی توانسته زبان عربی را آنچنان دشوار کند که «حتی خوانندههای عرب نتوانند آن را بفهمند.» (Meyer 88). براکات خود توضیح میدهد که زبان دشوار او تلاشی است برای اینکه بتواند سردرگمی اگزیستانسیال خود را به عنوان یک کرد سوری -که سرنوشتش غریبه بودن در سرزمین خودش است- حل کند (Barakat 46).
استراتژیهای بینازبانی، فارغ از زبان و کشور، بین نویسندگان کرد مشترک است. با استفاده از این تمهیدات متنی، متون نویسندگان کرد منطبق بر روایتهای گفتاری کردی شده و به موجب این توانسته مخاطب بیشتری کسب کند. در عین حال این نویسندگان یک زبان ویژه ذیل زبان حاکمیت خلق کردهاند که از لحاظ فرهنگی از زبان معیار متمایز است و در عین «فارسی»، «ترکی» یا «سوری» بودن، تفاوت خود را به وضوح نشان میدهد. همانگونه که در این مقاله نشان داده شد، ماهیت ترکیبی متن بینازبانی مرکز یا حاشیه را برتری نمی دهد اما در عوض دیالکتیکی بین زبانهای مرکز و حاشیه ایجاد میکند. به علاوه، سلسله مراتب زبانی را از طریق تضعیف هنجارهای زبانی که بدان نوشته شده است، دگرگون میکند. از طریق رسانههای حکومتی و نهادهای آن، زبانهای حاشیه به طور سیستماتیک در معرض زبانهای غالب قرار دارند، اما وقتی یک اثر ادبی اقلیت، مانند سالهای ابری، متکلمین زبان اکثریت را وادار میکند تا خود را با هنجارهای آن وفق دهند، این تعادل به هم میخورد. در ایران، کردها همیشه مجبور به یادگیری زبان فارسی بودند. با خواندن این رمان، دیگر نوبت فارسیزبانان است که خود را با زبان کردی آشنا کنند.
منبع: میدان
توضیحات
۱- برای نوشتن این مقاله، نقل قولهایی از رمان طبق سیستم لاتیننویسی کتابخانهی کنگره برای زبان کردی و فارسی، نویسهگردانی شده است.
۲- برای مثال، یان ریپکا (Jan Rypka) در کتاب تاریخ ادبیاتهای ایرانی (History of Iranian Literatures) بخش عمدهای از ادبیاتهای ایرانی را با تمرکز بر ادبیات فارسی نادیده میگیرد و تنها در ارجاعات پراکندهای به ادبیاتهای ایرانی که زبانی غیر از زبان فارسی دارند میپردازد. ریچارد ان فرای (Richard N. Frye) این نقصان را مدنظر قرار داده و اشاره می کند: «از آنجا که این (کتاب) تاریخ ادبیات ایرانی و نه فارسی است، ادبیات بلوچی، کردی، پشتو و آسی از قلمش افتاده است» (۹۱)
۳- یک موجود افسانهای که به زنان در حال زایمان یا نوزادان آنها آسیب می رساند.
۴- پرندهای رنگارنگ که با «تاجی» از جنس پر روی سرش شناخته می شود.
۵- پسر علی ابن ابیطالب، چهرهای مورد احترام بین شیعیان.
۶- کرسی میزی است که زیر آن بخاری قرار میدهند و روی آن پتو میاندازند. در زمستانهای سرد قدیم در ایران، روی میز سماور میگذاشتند و زیر پتو میرفتند.
۷- چله یا یلدا به فارسی.
۸- اخیرا، محققان اذعان به نقش مردم عامه در تحرکات اجتماعی و بررسی هنجارهای فرهنگی شفاهی برای بازگویی «تاریخ زیردستان» را ضروری دانستهاند. این مفهوم را تاریخدانان بریتانیایی مارکسیست مانند ای پی تامسون (E.P. Thompson) و اریک هوبزباوم (Eric Hobsbawm) شکل دادند و بعدها اهالی دانشکده مطالعات زیردستان در جنوب آسیا، که هدف آنها بازنویسی موثقِ تاریخیِ سرگذشت طبقات زیردست و بازگردانی سهم آنها در پویایی تغییرات تاریخی است، این ایده را بسط دادند.
۹- مباحث مطرح شده در اینجا مخالف دیگر رویکردها نسبت به مطالعه آثار نوشته شده توسط نویسندگان اقلیتی که به زبان اکثریت می نویسند، نیست. یک تحقیق از نقطه نظر اجتماعی میتواند سلطهی طبقاتی و توسعهی نابرابر ملتها، زبانها و فرهنگها را در نظر بگیرد و روابط سلطه را حتی در موقعیتی که زبانها از لحاظ قانونی برابر باشند، شناسایی کند (برای مثال در کانادا، نه تنها زبانهای بومی سرکوب میشوند، بلکه زبان فرانسوی، عمدتاً به دلیل عوامل اقتصادی بازار، هنوز تحت سلطه زبان انگلیسی است.)
منابع
Achebe, Chinua. ‘The African Writer and the English Language’. Chinua Achebe’s Things Fall Apart: A Casebook. Isidore Okpewho. 1st edition. New York: Oxford University Press, 2003: 55-66.
Ashcroft, Bill, Gareth Griffiths, and Helen Tiffin. The Empire Writes Back: Theory and Practice in Post-Colonial Literatures. Routledge, 1989.
Azizi, Mohammad Hossein, Ghanbar Ali Raees Jalali, and Farzaneh Azizi. “A History of the 1918 Spanish Inuenza Pandemic and its Impact on Iran.” Archives of Iranian Medicine 13(3) May 2010: 262-265.
Barakat, Salim. “Criss-Crossed Realities like a Game with No Rules.” Banipal: Magazine of Modern Arab Literature 2002.
Bashirnejad, Hassan. “A Study on the Usage and the Status of Persian and Mazandarani in Amol.” MA Dissertation. University of Allameh Tabataba’ee, 2000.
Darvishian, Ali-Ashraf. “Adabīāti Kordī rāhi khod rā peydā khāhad kard (Kurdish Literature Will Find Its Way).” Tehran-e-Emrooz 22 June 2008.
—. “Dilam mīkhāhad jahān rā barf begīrad (I like the world to be covered with snow).” Etemad Daily 1 May 2007: 11.
—. Sālhāyi Abrī (Cloudy Years). Vol. 1. Tehran: Nashre Cheshmeh, 2000. 4 vols.
Fernandes, Desmond. “Modernity and the linguistic genocide of Kurds in Turkey.” International Journal of the Sociology of Language (217) 2012: 75-98.
Frye, Richard N. “Review of History of Iranian Literature by Jan Rypka.” Middle East Journal 23.1 (1969): 91–۹۲٫
Hassanpour, Amir, Tove Skutnabb-Kangas and Michael Chyet. “The non-education of Kurds: A Kurdish perspective.” International Review of Education 42(4) 1996: 367-379.
Hassanpour, Amir. “The Indivisibility of the Nation and its Linguistic Divisions.” International Journal of the Sociology of Language (217) 2012: 49-73.
Iranzadeh, Nematollah, and Tahereh Sepehvand. “A Stylistic Analysis of ‘Cloudy Years’ by Ali Ashraf Darvishian.” Journal of Culture and Literature 4 (2008): 51–۷۷٫
Kellman, Steven G. The Translingual Imagination. Lincoln: University of Nebraska Press, 2000.
—, ed. Switching Languages: Translingual Writers Reflect on Their Craft. Lincoln: University of Nebraska Press, 2003.
Kemal, Yaşar. “Yaşar Kemal on the Kurdish problem.” Radikal. 25 July 2009.
Kharbe, A. S. English Language and Literary Criticism. Discovery Publishing House, 2009.
Mashayekh, Tahereh. “A Study on the Usage of Persian and Gilaki in Rasht.” MA Dissertation. Institute for Humanities and Cultural Studies, 2002.
McCrone, David. The Sociology of Nationalism: Tomorrow’s Ancestors. London ; New York: Routledge, 1998.
Nas, Alparsalan. “Mehmed Uzun’s Postcolonial Struggle Between National Allegory and Hybridity.” European Journal of Social Sciences (37) 2013: 176-190.
Shopen, Timothy, ed. Language Typology and Syntactic Description: Volume 3, Grammatical Categories and the Lexicon. 2nd edition. Cambridge, UK ; New York: Cambridge University Press, 2007.
Sheyholislami, Jaffer. “Kurds in Iran: A Case of Restricted and Controlled Tolerance.” International Journal of the Sociology of Language (217) 2012: 19-47.
Sheyholislami, Jaffer and Amir Sharifi. “’It is the hardest to keep’: Kurdish as a heritage language in the United States.” International Journal of the Sociology of Language (237) 2016: 75-98.
Talib, Ismail S. The Language of Postcolonial Literatures: An Introduction. 1st edition. London ; New York: Routledge, 2002.
Üngör, Uğur Ümit. “Untying the tongue-tied: Ethnocide and language politics.” International Journal of the Sociology of Language (217) 2012: 127-150.
Walder, Dennis. Post-Colonial Literatures in English: History, Language, Theory. 1st edition. Oxford, UK ; Malden, Mass: Wiley-Blackwell, 1998.
Zolfaqari, Sima. “Bakhtiari: Survival or Death?” MA Dissertation. University of Allameh Tabataba’ee, 1997.
Zeydanlıoğlu, Welat. “Turkey’s Kurdish Language Policy.” International Journal of the Sociology of Language (217) 2012: 99-125
بسیار زیبا بود. لذت بردم . زندە و پایندە باشید.
آراس / 31 October 2017