شعرخوانی انتقادی میثم مطیعی در عید فطر، که به گفتهی خود او منصفانه و محترمانه بوده، بیش از هر چیز تداعی کنندهی خشونت، غلبهی روح ستیزه جو و ستیزه طلب است که در ابتداییترین ابیات آن نمود پیدا کرد و نه تنها در قسمت ابتدایی، بلکه به طور کلی دولت و عملکرد دکتر حسن روحانی را نشانه گرفته و هدف اصلی این نمایش مغرضانه و نه منصفانه، سست کردن بنیان دورهی دوم ریاست جمهوری آقای روحانی بود. کلیت این شعرخوانی که مجموعهای از صدا، تن صدا، لحن صدا، نوع نگاه و حرکات بدن را شامل میشود به میزان قابل توجهی القا کنندهی نفس خشونت است و در جامعهی ایران، خشونت و لحن خشونت زا گویا به شکل طبیعی جلوه کرده و زبان تهدید و ارعاب و کینه، زبانی مستقیم و ساده برای به چالش کشاندن گروهی ست که مخالف و یا مدعی مخالفت با همین سبک هراس آمیز و نفاق افکن هستند. لحن تهاجمی و بانگ نفاق که مسبوق به سابقه است و ریشه در آموزههای اجتماعی و تربیتی (آموزش و پرورش، صدا و سیما و..) جامعه ایران دارد. لحنی ارعاب آمیز برای ایجاد جامعهی ترور که نطق کشیدن را همراه با ترس میکند و هر شهروندی را مجاب میکند سخنی نگوید مگر آنکه با موازین و اهداف گروه مسلط سازگار باشد.
فرد شعرخوان که قطعاً با اجازهٔ قبلی و یا احتمالاً با سفارش قبلی این متن را آماده کرده تا علاوه بر زبانهای مختلفِ پیش از این، ازین روش نیز برای به چالش کشاندن دولت حاضر بهرهمند شود و چه زمانی نیکوتر از عیدی مذهبی و فراگیر که بتواند پر طنین تر و رساتر از هر زمان دیگری، تمامیت گروه مخالف را به سخره گرفته و برچیدن عمر آن را اخطار دهد. پیام این تریبون و بسیاری از تریبونهای دیگر در دست رهبران و مسئولان نظام جمهوری اسلامی، پیامی هولناک و آمیخته با بیم است و کافیست که نسل جدید با آن خو گرفته و آن را به عنوان الگویی از سوی سردمداران پذیرفته و در خود اهلی کنند. آنگاه است که دامنه دار شدن خشونت در غالب عرصههای زندگی برخی از شهروندان، منتجه ی همین اهلی شدن خوی خشونت آمیز میشود.
شاید بسیاری از مخاطبان نیز با شنیدن این تریبون اولین نکتهای که به ذهنشان خطور کرد غلبهی روح خشن محتوای متن و ادبیات تحریک کنندهای باشد که شاید منجر به تشدید رفتارها و عملکردهای توهین آمیز علیه دولت، از رهبران گرفته تا شهروندان شود و عواقب ناخوشایند آن در کنار فرمان «آتش به اختیار» رهبر جمهوری اسلامی، بساط آتشی را فراهم سازد که زبانههای آن دامان این دست تریبونها را بگیرد. فرمانی که چندین تعبیر متفاوت به دنبال داشت که یکی از آن اقدام علیه دولت حاضر بود که نتیجهای جز آنارشی را به ذهن متبادر نمیکند.
در چنین روز و جایگاهی حساس، در عین حال در چنین برحه ای از تاریخ کشور با سخنان و فرمانهایی عجیبِ یکی پس از دیگری، چگونه بدون توجه به محتوای شعر یک مداح فقط با این پیش فرض که طرفدار دارد و تنها یک بار در آن جایگاه شعرخوانی کرده از او دعوت میشود تا علیه دولت با صراحت و به طور مستقیم اعتبار زدایی کند. شعرخوانی که نه تنها در رأس آن اعتبار زدایی معنا مییابد بلکه وحدت زدایی و انزوا سازیِ گروه مخالف ارکان اصلی آن را تشکیل میدهد و به جای تلاش برای تقلیل دادن اختلافات و خشونت پروری و بسط آرامش و آشتی ملی، محرکوار به اساس این مفاهیم طغیان کرده و جامعه را بیش از پیش به تنش، افراط و ارعاب دعوت میکند. این در حالیست که گروه یا گروههای مخالف هرگز دسترسی به چنین تریبونی با این حساسیت زمانی، مکانی و اجتماعی نداشته و اگر تریبونی در اختیار گروههای مخالف نظام جمهوری اسلامی قرار داده شود چنان با سانسور و فیلترینگ همراه خواهد بود که علناً مطلبی برای عنوان کردن و نقد کردن باقی نخواهد گذاشت. و آنچه بیش از هر چیز به ناهمگونی و لحن ناهنجار گونه ی شعرخوان صحه میگزارد همین نکته است که تربیونی مشابه با این درجه از حساسیت هرگز گروههای دیگر را در جایگاه خود نداشته است و این به معنای غلبهٔ روح تبعیض و تلاش جمهوری اسلامی برای انزوای سیاسی جامعهی دگراندیش و تک قطبی کردن قدرت است.
آیا بسط خشونت و نفاق، با زبان شعر، خود آنارشی خودخواستهای نیست که با فرمان آتش به اختیار رهبری پیوند یافته است؟ اگر رئیس ستاد از محتوای شعر بی اطلاع بوده این سؤال مطرح میشود که آیا تریبونی که میتواند نقش سازنده و آشتی ساز و وحدت طلب داشته باشد نباید کنترل شده و موقعیت شناس باشد؟ تریبونی که هزاران نفر مخاطبِ مخالف و موافق و معاند دارد. تریبونی که میتواند مشتهای ارعاب را محکمتر از قبل به یکدیگر گره بزند و همدلی و آشتیِ حداقلی را متلاشی کند چگونه با این سهولت و بی قاعده و خارج از موازین اخلاقی در اختیار او قرار داده شده است؟ با تریبونی میلیونی که برخی مخاطبان آن سردمداران یک کشور هستند، با تریبونی که مخالف را معاند معرفی کرده و اصل تشنج زدایی را زیر پا قرار میدهد، با تریبونی که صلح و آرامش، دو درس اصلی خود را به فراموشی میسپارد، چگونه میتوان جامعهای سالم و به دور از خشونت انتظار داشت. بی تردید یکی از ابتداییترین گامها برای حرکت به سوی جامعهای مدنی با حقوقی تعریف شده و برابر میان اقشار مختلف، حذف زبان آلوده به خشونت و اصلاح لحن بیان برای رهبران جوامع باشد به گونهای که جامعهی کوچکتر و خصوصیتر، یعنی خانواده، بتواند از آن به عنوان الگویی اصلاح کننده و صلح برقرارکننده استفاده کند.
زمانی که قصاص و اعدام در ملأ عام قانون و تماشا کردن و تشویق کردن آن فرهنگ میشود، زمانی که استیفای حقوق اولیهی شهروندی در جامعهای، معاندگری با منافع ملی و انسانی و مقابله با آن فرهنگ میشود، زمانی که زبان انتقاد سازنده، زبان هدایت و ترویج انسانیت، زبانی از جنس فریاد و خشونت از پای تریبونهای عمومی با جملاتی چیده شده از واژگان ناهنجار و ناموزون میشود، چگونه میتوان بستر تربیتی آرام و آیندهای روشن با آسیب پذیری حداقلی برای فرزندان این جامعه متصور شد در حالیکه خواه ناخواه، چه در دامان خانواده و چه در فضای جامعه، با این گونه برخوردهای دهشتناک و تحریک کننده برخورد خواهند کرد و اگر خوشبینانه بنگریم شاید نه به عنوان فرهنگ نهادینه شده، بلکه به عنوان نوعی از رفتار و عملکرد مقبول زیستمحیط خود در مواقعی و شرایطی از آن استقبال کنند.
زینب اسکندری، پژوهشگر تاریخ اجتماعی و فرهنگی