یک مقاله و یک مکاتبه بین علی شاکری زند و علیرضا منافزاده
دو متنی که در زیر دیده می شود متون یک مکاتبه است درباره ی یکی ازنکات مطرح شده در مقاله ای از آقای محسن رنانی استاد اقتصاد در دانشگاه اصفهان پیرامون تأثیرات احتمالاً نامطلوب تدریس زبان فارسی از سال نخست دبستان به کودکانی که فارسی زبان مادری آنان نیست، و نقش این روش به عنوان یک عامل بازدارنده در «توسعه» از راه جلوگیری از توسعه ی برخی از قوای روحی و دماغی کودکان که باید در آن سالهای زندگی به رشد خود و انکشاف شخصیت کودک ادامه دهند.
متن نخست نامه ای است از علی شاکری زند به آقای علیرضا مناف زاده به عنوان شخصیتی دانشور و صاحبنظر در این زمینه و پرسش از وی درباره ی نظریه ارائه شده از سوی آقای محسن رنانی.
متن دوم پاسخی است مختصر و مفید از آقای علیرضا مناف زاده به پرسش آقای علی شاکری زند، که در آن از چند زاویه به مسئله برخورد شده و البته در صورت ادامه ی بحث چه بسا که می تواند با در بر گرفتن ابعاد دیگری از موضوع بازهم گسترش یابد.
احترام آزادی
اینک متون مورد اشاره:
سلام آقای مناف زاده ی عزیز
امیدوارم که تندرست و کامروا باشید
مدتی است از شما هیچ خبر ندارم.
موضوعی پیش آمد که خواستم نظر شما را درباره ی آن جویا شوم.
ضمنا فرصتی بود برای تماس مجدد و کسب خبر از احوالتان.
موضوع این است که مقاله ای می خواندم از آقای محسن رِنانی استاد اقتصاد در دانشگاه اصفهان.
مقاله های ایشان معمولا بسیار سنجیده و پرمغز است.
اما در مقاله ای که پیوند آن را در زیر برایتان می گذارم نظریه ی جدیدی مطرح شده که با هیچ ارجاع علمی به کشف کنندگان یا
وضع کنندگان آن همراه نیست.
و منِ خواننده ی شکاک نمی تواند دریابد که منشاء این نظریه چیست و خود آن بر اساس چه پژوهش هایی استوار است.
اصل پیشنهادی که در آن مطرح شده، مبنی بر آغاز آموزش کودکان در سه ساله ی نخست دبستان با زبان مادری به نظر من نادرست نمی نماید اما سخن بر سر نظریه ای است که برای توجیه آن عنوان شده است.
فکر کردم در این زمینه شما باید صاحبنظر باشید و بهترین کسی خواهید بود که می توان از نظر وی استفاده برد.
اگر محبت کرده مقاله را بخوانید و نظرتان را بخصوص درباره جنبه ی نظری قضیه بفرمایید بسیار سپاسگزار خواهم شد.
و در نتیجه پایه ی آن نظریه خوب است که شناخته شود.
البته ارتباط انترنتی محدودی هم با ایشان دارند که در صورت لزوم می شود برای پرسش از اطلاعات خود ایشان از این ارتباط استفاده کرد.
اما عجالتاً اظهار نظر شما می تواند کمکی مهم در این مورد باشد.
با سپاس قبلی و امید دیدار
پاریس، یکشنبه ۲۵ دسامبر ۲۰۱۶
ع. شاکری زند
و اینک پیوند انترنتی مقاله ی آقای رنانی
آقای شاکری عزیز، سلام
مقالۀ آقای محسن رنانی را خواندم. با آنچه در بارۀ آثار مخرب «بیعدالتی آموزشی» در روان و شخصیت کودکان گفته اند، نمیتوان مخالفت کرد. اما به نظر من، در بررسی این مشکل به چند نکته باید توجه کرد:
۱. در زمانی که آموزش سراسری در ایران معمول شد، دولت امکانات آموزشی زیادی نداشت.
۲. با توجه به جنبشهایی که یکپارچگی ایران را تهدید می کردند، سرآمدان سیاسی و فرهنگی به دنبال مدلی وحدتبخش بودند که ایرانیان را به هم نزدیک کند. فراموش نکنیم که بسیاری از سرآمدان فرهنگی و سیاسی ایران در آن زمان آذربایجانی بودند.
۳. در ترکیه نیز به دنبال همان مدل رفتند. آن مدل کم و بیش از روی مدل فرانسوی گرته برداری شده بود. ایرانیان در آن زمان به آنچه در ترکیه میگذشت، بسیار توجه میکردند.
۴. کسانی مانند محمود افشار حتی پیشنهاد میکردند برای یکدست شدن مردم دولت باید مردمان مناطق گوناگون را بکوچاند.
۵. کسروی و بسیاری از روشنفکران خواهان از میان رفتن زبانهای قومی و حتی گویشهای گوناگون فارسی بودند.
۶. در دورۀ پهلویها آن مدل را به کار بستند، البته با خودداری از راهحلهای افراطی.
۷. آن مدل، باتوجه به تنگناهای فکری و تاریخی آن زمان، دستآوردهایی انکارناپذیر داشت. اما در دورههایی که حکومت مرکزی ضعیف شد، بهانه به دست نیروهای گریز از مرکز و گاه جدایی طلب داد.
۸. زبانهای قومی در ایران زبانهای فراملی (ترانسناسیونال) هستند (یعنی در بیرون از مرزهای ایران نیز به آن زبانها سخن میگویند) و امروز با توجه به گسترش رسانهها فکر سخیف از میان بردن آنها را باید از سر بیرون کرد.
۹. برای این مشکل باید راه حلهای شدنی و پذیرفتنی پیشنهاد کرد. باید دید «سیاست آموزش به زبان مادری در سه سال اول دبستان» را – چنان که آقای رنانی پیشنهاد میکنند – در چه کشورهایی به کار بسته اند و به چه نتایجی رسیده اند؟
۱۰. آیا گذار به آموزش به زبان فارسی پس از سه سال آموزش به زبان مادری مشکل آفرین نیست؟
۱۱. به نظر من آموزش دوزبانه از همان آغاز دبستان روشی منطقیتر و عملیتر است. در بعضی کشورها ( از جمله در بعضی مدارس نیویورک) این روش را به کار بسته اند و به نتایج کم و بیش مطلوبی رسیده اند. دو واحد درسی به ویژه تاریخ و جغرافیا را که با زبان بیشتر سر و کار دارند، میتوانند به زبان مادری کودکان آموزش بدهند و بقیه را به زبان فارسی. در کنار آموزش دستور زبان و ادبیات فارسی، واحدی نیز به آموزش دستور زبان و ادبیات زبان مادری کودکان میتوانند اختصاص بدهند.
۱۲. به طور کلی، راه حلهایی که کارشناسان پیشنهاد میکنند نباید در کودکان به سست شدن احساس تعلق به کشور بینجامند.
۱۳. زبان فارسی قرنهاست زبان مشترک مردم در مناطق گوناگون کشور است. پیش از معمول شدن آموزش سراسری در مکتبخانههای کردستان و آذربایجان و خوزستان این زبان را گاه در کنار زبان عربی به بچهها یاد میدادند. حتی در مکتبخانههای قفقاز نیز آموزش زبان فارسی رایج بود. میرزا فتحعلی آخوندزاده در قفقاز به دنیا آمده بود و فارسی را در مکتبخانههای آن سرزمین یاد گرفته بود. احمد کسروی نیز فارسی و عربی را در مکتبخانههای تبریز آموخته بود. هنگامی که در خوزستان برای نخستین بار با شیخ خزعل دیدار میکند، آن دو به زبان فارسی باهم سخن میگویند، در حالی که کسروی عربی را خوب میدانست و میتوانست با خزعل به عربی سخن بگوید. اینکه هردوی آنان میتوانستند به فارسی سخن بگویند، نشان میدهد که در آن زمان در مکتبخانهها به کودکان ایرانی این زبان را میآموختند.
۱۴. آموزش دوزبانه به صورتی که من پیشنهاد میکنم عملی تر و پذیرفتنیتر است. این روش حتی به غنیتر شدن زبان فارسی خواهد انجامید. آموزش متدیک زبان فارسی به فارسیزبانان نیز باید در دستور کار سیاستگذاران آموزش و پرورش در ایران قرار گیرد. بسیاری از فارسیزبانان، گاه حتی بعضی از متولیان «خودگماردۀ» زبان فارسی، این زبان را بد مینویسند و در نوشتههاشان غلطهای نحوی بسیار میتوان یافت.
۱۵. میگویند: سنگ بزرگ علامت نزدن است. کسانی که آموزش به زبان مادری را از آغاز تا پایان پیشنهاد میکنند، در باطن میدانند که هیچ حکومتی در ایران به آن تن نخواهد داد. زیرا با چنین کاری مناطق گوناگون کشور درعمل از هم جدا خواهند شد. کسانی هم که با هرگونه آموزش به زبان مادری مخالفت میکنند، آب به آسیاب جداییطلبان میریزند.
۱۶. یک نکته را هم باید بیفزایم و آن اینکه مردمان غیرفارسیزبان در غنای زبان فارسی همیشه سهم داشته اند و نباید گذاشت کسانی خود را متولی این زبان بپندارند و سلیقۀ خود را به دیگران زورآور کنند.
ارادتمند و به امید دیدار
علیرضا مناف زاده
منبع اصلی: گویا نیوز