اسلاوی ژیژک، فیلسوف اسلوونیایی، نگران نگرش اروپا به پناهجویان است. نگرانی او از احزاب پوپولیست راست افراطی – از «یوکیپ» در بریتانیا تا «جبههی ملی» در فرانسه – نیست؛ احزابی که موجی از بیگانههراسی را در سراسر این قارهی کهن به راه انداختهاند. لیبرالها هستند که او را نگران کردهاند.[1]
مطالب این بخش برگرفته از «تریبون زمانه» هستند. تریبون زمانه، آنچنان که در پیشانی آن آمده است، تریبونی است در اختیار شهروندان. همگان میتوانند با رعایت اصول دموکراتیک درج شده در آییننامه تریبون آثار خود را در آن انتشار دهند. زمانه مسئولیتی در قبال محتوای این مطلب ندارد.
این فیلسوف پرهوادار، در تازهترین کتاباش، ترور و درگیریهای دیگر با همسایگان، که ماه آینده در آمریکا منتشر خواهد شد، به بحران جاری مهاجران و پناهجویان در اروپا نظر میافکند و وجوه آزارندهی آن را برجسته میکند: تضاد بین ارزشهای غربی و ارزشهای هزاران پناهجویی که از آفریقا و خاورمیانه خود را به اروپا میرسانند، تهدیدات تروریستی از جانب مهاجران، و تنشهای ناگزیری که از رقابت برای دستیابی به مشاغل و منابع به وجود میآیند.
ژیژک به خوانندگان ما میگوید: «جناح چپ سعی دارد این مسئله را نادیده بگیرد. چپها، برای مثال، سعی میکنند مشکلات ناشی از حضور مهاجران را کمتر از واقعیت موجود آن منعکس کنند. کتاب من، خیلی ساده، فراخوانی رسا و نومیدانه به این است که در این باره ساکت نمانیم.» ژیژک، که در آثارش به هر موضوعی از روانکاوی تا مطالعات سینمایی پرداخته، چهرهی برجسته و تأثیرگذاری در نقادی فرهنگی معاصر بوده، و مجلهی فارین پالیسی لقب «فیلسوف نامدار[2]» را به او داده، دیدگاههای بتشکنانهای در باب دموکراسی و سرمایهداری، خویشتنداری گفتاری[3] و میل جنسی عرضه کرده است. شخصیت رک، مخالفخوان، و جنجالیاش او را به چیزی چون یک چهرهی آیینی مبدل کرده، و «برادران مارکسیست» دلباختهی او شدهاند.
به دنبال حملات پاریس در سال ۲۰۱۵، ژیژک هشدار داد که لیبرالها باید خود را از شر تابوها خلاص کنند؛ تابوهایی که مانع از بحث آزاد در خصوص مسائل ناشی از پذیرفتن افراد متعلق به فرهنگهای متفاوت در خاک اروپا، و به ویژه مسئلهی انکار خطرات امنیتی ناشی از حضور پناهجویان، شدهاند.
به عقیدهی ژیژک، سکوت چپها در یک عقیدهی اشتباه ریشه دارد. او میگوید: «من هیچ وقت علاقهای به این رویکرد انساندوستانه نداشتهام که مدعی است: اگر واقعاً با آنها وارد مکالمه شوید، کشف میکنید که ما همه آدمهای همسانی هستیم. نه! نیستیم. تفاوتهای اساسی داریم و همبستگیِ حقیقی، به رغم همهی این تفاوتها است.»
به گفتهی این فیلسوف، درک کردن و اذعان کردن به اختلافات فرهنگی بین اروپاییها و کسانی که برای پناهجویی به اروپا میآیند نکتهای است که برای پذیرش واقعی پناهجویان اهمیت اساسی دارد. به همین دلیل، از پناهجویان با عنوان «همسایگان» یاد میکند. ژیژک میگوید: «در مسیحیت، همسایه همنوع نیست، کسی مثل ما نیست؛ همسایه دقیقاً آن کسی است که فکر میکنید به شما نزدیک است، و ناگهان اتفاق غیر منتظرهای میافتد و آن وقت به خودتان میگویید: خدای من! من اصلاً این آدم را این طور نشناخته بودم. به همین خاطر است که شعار مسیحی “همسایهات را همانند خود دوست بدار” به آن سادگی که به نظر میرسد، نیست.»
ژیژک به خوانندگان ما میگوید: «جناح چپ سعی دارد این مسئله را نادیده بگیرد. چپها، برای مثال، سعی میکنند مشکلات ناشی از حضور مهاجران را کمتر از واقعیت موجود آن منعکس کنند. کتاب من، خیلی ساده، فراخوانی رسا و نومیدانه به این است که در این باره ساکت نمانیم.»
مشکل دیگر این فیلسوف با چپها، چنان که در کتاباش نوشته، گرایش پرمخاطرهی آنها به این است که به پناهجویان چهرهای اسطورهای ببخشند و از آنان به خاطر رنجی که کشیدهاند، چهرههایی بسیار بانجابت و باشرافت به تصویر بکشند. ژیژک میگوید: «من علاقهای به این ایدهی رمانتیکِ اشتباه ندارم که رنج کشیدن، شما را تطهیر و تهذیب میکند، و از شما شخص شریف و نجیبی میسازد. نه این طور نیست. رنج و مشقت شما را مجبور میکند به خاطر بقا به هر کاری دست بزنید.»
با این حال، این به معنی آن نیست که اروپا باید کمتر دغدغهی حمایت از درماندگانِ پناهجو را داشته باشد؛ بلکه به این معنی است که، اروپاییها باید نگاه واقعبینانهتری به نوع تلاشهای لازم برای انجام چنین کاری داشته باشند. ژیژک میگوید: «اگر اصل اعتقادتان این باشد که دیگرانی که به آنها کمک میکنیم آدمهای خوب و صمیمی و مثبتاند، خیلی ساده میشود رویکرد انساندوستانه داشت. اما اگر این طور نباشند چه؟ منظور من این است که حتی اگر این طور نباشد، ما باید به آنها کمک کنیم.»
ژیژک در کتاب خود مینویسد: «پناهجویان بهایی هستند که بشریت به خاطر اقتصاد جهانی میپردازد»، و به این نتیجه میرسد که تنها راه حل واقعی این مشکل در درازمدت «یک تحول اقتصادی اساسی است که شرایط ایجادکنندهی پناهجویی را از میان بردارد»، راه حلی که البته وضعیت اضطراری کنونی را برطرف نمیکند. به گفتهی او، تنها گزینهی فعلیِ اروپا التزام آن به تضمین بقای آبرومندانه برای تمام پناهجویانی است که خود را به سواحل این قاره میرسانند.
ژیژک احساس میکند که خودداری چپها از مواجهه با تفاوتهای فرهنگی بین پناهجویان و اروپاییها عملاً به نارواداری دامن میزند. او مینویسد: «تنها کسانی که علناً از این مسئله حرف میزنند دست راستیهای ضدمهاجراناند، و ما در حال واگذاری این صحنه به آنانایم.» چپ اروپایی، به جای «ممنوع کردن هر بحثی از اسلام به عنوان نمونهای از “اسلامهراسی”»، باید این شهامت را پیدا کند که علناً از تفاوتهای موجود بین مجموعه ارزشهای متفاوت بحث کند. ژیژک مینویسد: «این واقعیت آشکاری است که اکثر پناهجویان از فرهنگی میآیند که با برداشتهای اروپایی از حقوق بشر سازگار نیست. مسئله این است که آن راه حلِ آشکارا روادارانه (احترام متقابل به حساسیتهای یکدیگر) به شکلی به همان اندازه آشکار، قابلیت و کارآیی خود را از دست داده است.»
ژیژک پا را از این نیز فراتر میگذارد و میگوید که موج ورود پناهجویان به اروپا – و ظهور جنبشهای پوپولیستی که به دنبال متوقف کردن یا پس زدن این موجاند – باید ما را به بازنگری در نفس مفهوم دموکراسی وادارد. «حامیان پناهجویان میگویند: “ما باید پذیرا و دموکراتیک باشیم،”»«اما منظورشان از دموکراسی واقعاً چیست؟ اکثریت مردم که علناً با مهاجران مخالفاند.» با این حال، ژیژک میگوید که: «ما باید، به اتکای یک معیار اخلاقی برتر، از مهاجران حمایت کنیم، حتی اگر اکثریت مردم با مهاجران مخالف باشند.» به گفتهی او، نکتهی اساسی این است اذعان کنیم این نگرش نه یک تصمیم دموکراتیک بلکه یک تحمیل اجباری است.
[1] آنالیزا مرلی در رشتههای ارتباطات و نشانهشناسی تحصیل کرده و به عنوان گزارشگر با نشریهی کوارتزهمکاری میکند. این مطلب برگردان این گزارش از اوست:Annalisa Merelli, ‘Marxist philosopher Slavoj Žižek explains why we shouldn’t pity or romanticize refugees,’ Quartz, 9 September 2016.
[2] Celebrity philosopher
[3] Political correctness
ژیژک و تحلیل های فسیلی اش.یک عالم چرت و پرت سرهم میکند، کاش یکم این فیلسوفان شلم شوربا نویس چند واحد منطق و ریاضی از نظر میگذرانند تا فهم کنند چه خزعبلات بی ارجاعی بیرون میدهند. راست ه چپ نما.
پشمالو نگران اروپای ناز نازی و معصوم شده ،مبادا رفاه حداکثری لازم برای چرت و پرت نویسی ه این حیف نان منقطع بشود.
نکیسا / 07 October 2016
ای کاش می فرمودند که دخالت فرانسه در سوریه از 2011 را با دست به دامان شدن به کدام اصل اخلاقی برتر می توان توجیه نمود ؟ آیا این دخالت بر اساس اقامه ی دموکراسی در سوریه و همه پرسی از سوری ها انجام گرفت؟ یا تحمیلی اجباری بر سوری ها بود؟
دلیل زیربنایی اقتصادی را که بر میشمرد را هر نه چندان مارکس خوانده ای که حتی مغزش در حال تخمیر و کپک زنی باشد ، می تواند برشمرد و اضافات حضرت ژیژک را حاشیه نماید.
در کل به نظرم مساله ی “چرا پناهجو آمد؟” پناهجویان، سوای آن که علت های متفاوت ه بدیهی و غیر بدیهی را میتواند اختیار کند، مساله ای ایست که این خرس پشمالو را به چالش کشیده که به خاطر تزهایی که از مغز تک یاخته ایش می تراود ،کاغذ و جوهر را حرام کند.
مساله این است که سیاستورزان اروپایی هر وقت به سودشان باشد به آراى عمومی عوام عمل می کنند.
دموکراسی گاهی اوقات زبان بیانی برای اکثریت احمقی میشود، جناب فلسفه خوانده ی پشمک فروش چرا به دنبال سیاستمداران چپ و راست افتاده اند تا راهی متعالی تر از چپ و راست بیابند ؟ ایگ امر متعالی تر چیست؟ آیا شما که آن اندازه عقل عملی ندارید که تیغی بردارید و انبوه پشم هایتان را بزدایید میتوانید به غیر از اخلاق بافی های نظری ،پیشنهادهایی برای اخلاق عملی از خود بیرون بدهید؟ تئوری مورالیتی اروپا برای تئوریزه کردن یکی به نعل و یکی به میخ، به کپک زده ای به سان شما نیاز ندارد، سیاستمداران چپ و راست را یک کیسه کردن با ترکیباتی همچون امر اخلاقی برتر: شما باید معلم معارف صومعه های قرون وسطایی می شدید.
آیا اروپا را از تبعات گندکاری هایش معاف میفرمایید؟
نکیسا / 08 October 2016