* مطالب این بخش برگرفته از «تریبون زمانه» هستند. تریبون زمانه، آنچنان که در پیشانی آن آمده است، تریبونی است در اختیار شهروندان. همگان میتوانند با رعایت اصول دموکراتیک درج شده در آییننامه تریبون آثار خود را در آن انتشار دهند. زمانه مسئولیتی در قبال محتوای این مطلب ندارد.
فریدریش نیچه (۱۸۴۴ – ۱۹۰۰)، متفکری که با عصر خویش درجنگ بود. برای درک دیدگاه نیچه در مورد «مرگ خدا» و «اراده قدرت»، ما احتیاج داریم جهانی را که او درآن میزیست بشناسیم.
قرن نوزدهم نیچه، عصرشکوفایی صنعت وتحولات اجتماعی بود. آلمان قدرت صنعتی عظیمی بود که تحت رهبری امپراطور ویلهلم اول متحد شده بود. جامعه اروپا داشت از درون توسط طبقه متوسط درحال رشد، تغییرشکل میداد. طبقه کارگر ازشرایطشان شاکی بودند و تحت تاثیرعقاید مارکس رویای انقلاب درسرمیپروراندند. همه ملهم ازامکانات علم، دموکراسی، سوسیالیسم و پیشرفت، به آینده چشم دوخته بودند.
اما شامه نیچه بوی تعفن چیزی فاسد شده را در بن همه این تحولات حس کرد. او لفافهای محاورات رسمی و مودبانه را کنار زد تا حقیقت ساده ای را نمایان کند. دیگرجایی برای خدا درجهان نو و شجاع علم و پیشرفت نبود. درواقع اغلب انسانهای پیشرو آن عصر نیازی نمیدیدند جایی برای خدا باز کنند، چون دیگر به آن ایمانی نداشتند. این بیانگر یک تحول عظیم اجتماعی بود. مسیحیت در تمام طول قرون وسطا و رنسانس از طریق نمایندگانش درکلیسا ودولت براروپا حکومت کرده بود. ایمان مذهبی به زندگی در تمام سطوح جامعه، ازمراسم مختلف دربار شاه تا نظارت برکارگران فقیر، شکلی و رنگی داده بود. خدا طی سدههای هیجده و نوزده تدریجا توسط علم و دولتهای سکولارکه کلیسا را تضعیف میکردند، کنارگذاشته شده بود. درزمان نیچه، خدا، اگرنگوییم به خرافه ولی به امری خصوصی تبدیل شده بود.
خدا بیمارشد زمانی که اجازه داده شد هستیش در محافل بزرگان زیر سؤال رود. او از آن روزی که بنیاد علم گذاشته شد و علم راهنمای بهتری ازایمان برای جهان واقعی از کاردرآمد، از اریکه قدرت سقوط کرد. نیچه اعلام کرد: «خدا مرده است و همه ما قاتلان اوییم» (حکمت شادان بخش ۱۲۵)
مردم اغلب فکر میکنند نیچه از “مرگ خدا” خوشحال بود. در واقع موضع نیچه بسیار پیچیده تر و جذابتر ازاین است. نیچه اعتقاد داشت «مرگ خدا» امکانات بینظیری را برای اندیشه آزاد ایجاد میکند. اوشادمانه میگوید: «بالاخره دوباره افق بنظر بازمیرسد» .. «دریا، دریای بازما، دوباره آنجاست. شاید تا کنون هرگزچنین دریای بازی وجود نداشته است.» (حکمت شادان بخش ۳۴۳). نیچه همچنین دید که مرگ خدا جوامع اروپایی را با مشکلات اخلاقی روبرو میسازد. طی قرون متمادی ایده خدا بنیاد ارزشهای اخلاقی بوده است. بدون این شالوده، ارزشهای اخلاقی اکثریت جامعه سست وبی اعتبار میشود. در زمان نیچه متفکرین پیشگام مبانی ارزشی که طی قرنها نظم اجتماع را حفظ میکرده اند، زیرسئوال برده بودند. داروین، مارکس و داستایوسکی مسائل اخلاقی را ازدیدگاههای تکاملی، اقتصادی و هستی گرایانه به بحث گذاشتند. میرفت که بزودی آشکارشود: اخلاق درحقیقت اختراع بشراست.
چیزی که نیچه میخواست بفهمد نیهیلیسم بود. او درآخرین کتابش «اراده قدرت» به این سئوال پاسخ میدهد: «نیهلیسم چه معنایی دارد؟ هدفی وجود ندارد، “چرا؟” پاسخی نمییابد.» (اراده قدرت بخش ۲). اگر خدا مرده است پس همه چیز مجاز است.
نیهیلیسم مشکلی بود که نیچه سعی کرد دراین اثرفلسفی خود به آن بپردازد. درپس تغییرات بیشماری که درقرن نوزدهم درحال رخدادن بودند، یک تحول عظیم فرهنگی قرارداشت که کمتر کسی به آن توجه کرده بود: آن فروپاشی ناگهانی نظام ارزشی مسیحی بود. این رخداد ناچیزی نبود. درسراسر اروپا و جهان مردم تحت تاثیرآن بودند بدون اینکه آنرا بفهمند. فاشیسم، آنارشیسم و بدبینی روبه رشد بود. بی معنایی و نیستانگاری دربین روشنفکران والا مورد استقبال قرار گرفته بود. اگر کاری صورت نمیپذیرفت سده بیستم میبایست شاهد هراس انگیزترین جنگهایی باشد که جهان تا کنون بخود ندیده بوده است.
جنگها رخ دادند و درواقع بسیارهولناک بودند. نیچه در قرن نوزدهم درگذشت و هرگز ندید چگونه متفکرین نازی فلسفه او را مخدوش کرده و ندید چگونه یک چکمه پوش (نازی) را جانشین «ابرانسان ارزش ساز» او کردند. جالبترین چیز درمورد نیچه، بعنوان فیلسوف دگرگون کردن، نحوه برخورد او به بحرانی بود که دراطراف او پدیدار میشد. او با تغییر جهت دادن بحران به سمت مثبت آنرا دگرگون کرد. نیچه تلاش کرد “مرگ خدا” را بصورت فرصتی بینظیر نشان دهد. هر چد “مرگ خدا” بنیاد ارزشهای سنتی را متزلزل کرده بود، ولی به اعتقاد نیچه، این امرضروری بود تا نظام ارزشی جدیدی جانشین آنها شود.
اینجا است که نیچه فرصت استثناییش را درمییابد. او با یاری گرفتن ازتوان عظیم فکریش، به ایجاد یک نظام ارزشی نوین اقدام کرد و شرح داد چگونه این نظام میتواند انسان را به سطح بالاتری از تکامل فرا برد. او نام این نظام را «اراده قدرت» گذاشت.
«اراده قدرت» ابزاری است برای تولید ارزشهای جدید درجهانی که از ارزشهای مسیحی خالی شده است.
«اراده قدرت» میل برای غلبه بر مردم و اشیاء نیست. خواست تبدیل شدن به قویترین گرگ نر و رهبرگله بودن نیز نیست.هیتلر او را اینچنین فهمیده بود اما او اشتباه میکرد. خطای هیتلر این بود که “قدرت” را برابر “کسب سلطه سیاسی” نهاده بود. این بهرحال با درک نیچه از قدرت متفاوت است. قدرت نزد نیچه به معنای “قدرت هستیگرا (اگزیستانسیال)” یعنی توانایی عمل کردن و وجود داشتن است. زرتشت، قهرمان نیچه در کتاب “چنین گفت زرتشت”، حکیمی متواضع است. او”ابرانسان” و”اراده قدرت” را آموزش میدهد ولی تمایلی به کسب قدرت سیاسی ندارد. او به رفتار زننده مردمی که او را در بازار تحقیر کرده و از شهر بیرون میاندازند، با گرد آوردن سپاه وحمله به شهرپاسخ نمیدهد. او آواز خوان و رقصان در جهان میگردد و “حکمت شاد” را به مردمی که گوشی برای شنیدن دارند میآموزاند : او “اراده قدرت” را میپروراند.
فکر کردن، واکنش نشان دادن، صحبت کردن، گوش دادن، آواز خواندن و رقصیدن همه اینها از نظر نیچه قدرت محسوب میشوند. اینها قدرتهای هستیگرایانه هستند، قدرت عمل کردن و بودن. نگاه کردن به یک تابلو نقاشی یا گوش دادن به یک قطعه موسیقی وحس کردن عواطف لطیفی که برانگیخته میشوند، این یک قدرت هستیگرایانه است. طبعا توان کشیدن یک تابلو نقاشی و نوشتن یک قطعه موسیقی قدرتهای هستیگرایانه بزرگتری هستند. انجام کاری بصورت حرفه ای که تحسین دیگران را برانگیزاند و آنها را وادارد بگویند: “شما یک قصاب، نانوا و یا قناد نمونه هستید” نیز توان هستیگرایانه است. شما همین الان با خواندن این متن، درحال استفاده از قدرتهای هستیگرایانه خویش هستید. اینکه بتوانیم لغتی را که از نمادهای مختلف تشکیل شده است باز شناسیم، معنیش را بفهمیم و احتمالا معنی را به تجربیات شخصی زندگی ارتباط دهیم، توانایی یادآوری فصول پیش و یا داشتن ایده ای در ذهن که این بحث به کجا میرود و یا حدس زدن نتیجه احتمالی درآخرکار، همه اینها از نظر نیچه قدرت هستند. ما بواسطه داشتن تواناییهای فکر کردن، حس کردن، عمل کردن و بودن قدرتمندیم.
میل به قدرت در نظر نیچه نشان ضعف و انحطاط نیست. “اراده کردن” قدرت واکنش طبیعی یک حیوان سالم به امکانات بیشماری است که زندگی به او عرضه میکند. خواست قدرت میل وانگیزه ای هست که همه موجودات زنده تجربه میکنند تا بتوانند همه قدرتهای لازم را که به طور ویژه ای به آنها حس توانمندی و زنده بودن میدهد بدست آورند. شیر در پی فرصتی است تا با چنگ و دندان وارد عمل شود. بره، بدون آنکه فکر کند، فرصتی را میطلبد که تا حد امکان بدور ازخطر شیر، بچرد. آنگاه که ما قدرتهایی را که سبب میشوند ما بطور ویژه ای توانمندی و زنده بودن را حس کنیم بکار ببندیم، چه جهیدن بر شکار و خوردنش باشد و یا بلعیدن وهضم مقدار زیادی علف، به این ترتیب ما ازتمام توانمندیهای خویش بهره برده ایم. ما چیزی خواهیم شد که توان شدنش را داشته ایم و آنرا دوست خواهیم داشت.
مقتدربودن حس شورانگیزی است. وقتی ما حس میکنیم توانمندیم، پرازانرژی، مملو از توان بالقوه، لبریز ازشادی و درهماهنگی با وجود هستیم. بی تردیدی ما بنبال فرصتی برای استفاده از قدرتمان هستیم. ما میل به قدرت داریم چون حس قدرتمند بودن بهترین احساس است.
اراده قدرت شما چیست؟ برای پاسخ دادن به این سئوال باید روشن کنی چه چیزی به شما حس توانمندی وخرسندی میبخشد. برخی در کمک به دیگران رضایت خاطرمییابند. برخی درهنر وخلاقیت خرسندی مییابند. برخی در میادین ورزشی، دفترکار، کوه نوردی، موجسواری و یا چتربازی رضایت خاطرمییابند. ما، همه “اراده قدرت” خودمان را داریم که توسط استعدادها و ظرفیتهای ما تعریف میشوند. مهم اینست کشف کنیم که این استعدادها و ظرفیتها چه هستند.
سعی نکنید برای ارزیابی توانایی و استعدادهای خود اهداف خیلی بالایی انتخاب کنید. تمام قدرتهای ما “ابر قدرت” نیستند. گاهی کارهای نسبتا معمولی به ما حس توانمندی میدهند. نباید ازاین بابت احساس بدی داشته باشید. زوج خوبی، شوهر یا زن خوبی بودن، ساختن یک خانه زیبا،غذایی را عالی طبخ کردن، همه اینها راههای خوبی برای حس کردن قدرتمندی هستند. نباید نگران باشید چرا قدرت شما حول ایجاد آسایش و شرایط لذت بخش میچرخد. اینکه آسودگی و رفاه به شما احساس قدرت میدهد، ضرورتا به این معنا نیست که سرنوشت شما اینست که درآن برای همیشه گرفتار شوید. همه دریانوردان نیاز به بندری امن برای بازگشت دارند، آنگاه که دیگردر دریاهای ناشناخته ماجراجویی نمیکنند.
اگرتوان شما درساخت بندراست اینکار را بکنید، ازحوزه آرام لذت بردن، اشکالی ندارد، بشرط آنکه گاه گاهی پا به بیرون نهید و خود را به چالش کشید.
برخی مردم هرگز به استقبال این چالش نمیروند. نتیجه این است که آنها هرگز نمیتوانند ظرفیتهای خویش را دریابند و توانهای بالقوه شان را به فعل درآورند. برخی هرگز امکان این را نمییابند که خود را به چالش کشند. برخی خیلی ساده هرگزسعی نمیکنند. اگر شما اینگونه زندگی میکنید همین الان متوقفش کنید. بقول بروس لی که عادت داشت بگوید: “خودتان را تلف نکنید”. هیچ چیزی افسرده کننده تراز این نیست که شاهد آن باشیم یک انسان مستعد عمرش را با استفاده نکردن از تواناییهایش هدردهد. مثل این میماند ناظر گلی باشیم که از کمبود نور و آب رنج میبرد. اول رنگش را از دست میدهد، بعد شروع به پژمردن میکند در آخر خشک شده و میمیرد.
اگر این طریق زندگی شماست، به خودتان بگویید: «بس است». قدرتهای خود را بشناسید و از آنها استفاده کنید. توان خود را پرورش داده و برای «اراده قدرتتان» جشن بگیرید.
مقاله فوق ترجمه خلاصه فصل سوم کتاب زیر است:
Life changing: A philosophical Guide by Dr. Timothy Rayner
محمد ارشدی
بسیار عالی بود .
kamikae / 09 June 2016
نیچه همچنانکه متن می گوید : از مرگ “خدا ” خوشنود نیست .او می گوید : “اکنون که خدا مرده است باید بکوشیم خدایی قدرتمند و والاتر و سالم تر بسازیم”
از ضعف مسیحیت خوشنود نیست او می گوید “دوام و بقا ی غایت مطلوب مسیحیت از جمله مطلوب ترین خواست هایی است که وجود دارد ….ما اخلاق نا باوران بدین سان به قدرت اخلاقی نیاز داریم : غریزه صیانت نفس ما نیازمند ان است که هماوردمان نیرومند باقی بماند “.
نیچه خواهان قدرت بر هواداران و دوستدران خویش نیست او از دهان رزتشت می گوید : “یاران اکنون شما را ترک می گویم .زمانی باز خواهم گشت که مرا انکار کرده باشید . زمانی که تاج مرا از سر افکنده باشید . انگاه برابران و برادران خواهیم بود “.
نیچه هوادار بی ایمان نیست اوخواهان ایمان است .او باور دارد : “افرینندگی ایمان است بی باران از ایمان بی بهر ه اند . نیچه می گوید ” ان کس که می بایست می افرید همواره رویایی صادقانه می دید و اختر نشان بود .او به ایمان ایمان داشت ”
نیچه خواهان افرینندگی است .او می گوید : آفرینندگی عشق است ” هر عشق بزرگی نیازمند آفریدن معشوق خویش است ”
و سرانجام نیجه خواهان بیرون کشیدن خود از مهلکه بی چشم داشت یاوری دیگران است .او می گوید : من دستگیره کنار رودم هرانکس که توان خویش دارد در من در اویزد من چوپ پای شما نیستم .
جملات بالا نقل به معنی یا از کتب نیپه یاد اوری شده است
شاهد / 09 June 2016
ﻓﻜﺮ ﻧﻜﻨﻢ ﻓﺮﻫﻨﮓ اﻳﺮاﻧﻲ ﺗﻮاﻥ اﻳﻦ اﺭاﺩﻩ ﻗﺪﺭﺕ “ﻧﻴﭽﻪ” ﺭا ﺩﺭﻙ ﻛﻨﺪ
reza / 09 June 2016
برخی فیلسوفان ایرانی که افکارشان در حول و حوش عرفان دور می زند نیچه را عارفی می داند که در جستجوی معنا است . اما در حقیقت هدف نیچه بر افکندن همه ارزشهای قدیم و فرارویاندن ارزشهای نو بر پایه خلاقیت و آفرینندگی انسان است . کتا ب های خود او از جمله اثر درخشان ” تبار شناسی اخلاق ” ترجمه اشوری را هگشای خوبی است . کتاب دیگر تر جمه شده اثر کارل یاسپرس ترجمه سیاوش جمادی ” نیچه در امدی به فهم فلسفه ورزی او ” گرچه مورد نقد قرار گرفته است اما از نگرشی ژرف برخوردار است و در درک فلسفه نیچه کمک شایانی می کند .
شاهد / 09 June 2016
من با اسم reza درمورد مطلب آقای زراعتی با لباس توی استخر نروید
کامنت یا نظریه گذاشتم ، شخصی که درمورد نیچه کامنت گذاشته اند با
نام reza لطف کنند با نامی دیگر یا همین نام با پسوند یا پیشوند اظهار نظر
بفرمایند ،درواقع مسئولین محترم زمانه طرحی بیاندیشند که تشابه اسمی
سبب سوء تفاهم و بروز احتمالی شارلاتانیسم نگردد. باسپاس فراوان
Reza / 09 June 2016
بااینهمه نمیتوان ازیادبردکه تمام اندیشمندانی که دربسترفرهنگ غربی رشدکرده بالیده وتاثیرگذاشته وتاثیرپذیرفته اندواین دردنیای پیرامونی کمتردیده میشودمیبینیم که درادبیات ،نمایشنامه ،شعرو…تاثیربرجوامعی نظیرمازیاداست اماجامعه ماگویی ازتولیدنظریه پردازانی چون نیچه ناتوان مانده است
ali / 10 June 2016
متن جالبی بود .
سپاس .
یک نکته همیشه وجود داره و او هم اینه که هر اندیشمندی
به اندازه درکش و سیستم فکری که گرداوری کرده طی چند دهه
یک نظریه رو ارایه میده .
اما
چه کسی میتونه با دلیل و مدرک و سند
بگه این نظر درسته و یا غلط ؟ !
شاه شاهان . شاه سرزمین های بزرگ . شاه ایران / 10 June 2016
آقای رضا، مگر شما مالک انحصاری اسم رضا هستید که می آیید و به حالت دستوری عرض میفرمایید کسی به اسم رضا کامنت ننویسد! واقعا خجالت هم خوب چیزی هست.
بهمن موحدی (بامدادان / 10 June 2016
هزار سال پیش فردوسی توسی سخنی گفت که امثال نیچه هنوز نتوانستند بدان برسند:
به نام خداوند جان و خرد/کزین برتر اندیشه نگذرد
—————–
هنوز شرق و غربیان و اعم بی دین و دین نتوانسته اند یک نکته افزون بر این بیت فروسی بیاورند.
——————–
این بیت فردوسی، چنان ناب است که همزمان خداباور و ناخداباور میتواند تمسک بدان کند!
خراسانی / 11 June 2016
مفید بود
رضا3 / 11 June 2016