کم‌تر کسی است که به کاشان رفته باشد و سری هم به شاهزاده ابراهیم زده باشد. حتا همه‌ کسانی هم که «هامون» مهرجویی فیلم مورد علاقه‌شان است، نمی‌دانند که این امام‌زاده یکی از مکان‌های فیلم‌برداری آن فیلم است. آن‌جا که در رواق آینه‌کاری امام‌زاده، هامون از علی عابدینی می‌پرسد: «چرا می‌گن ابراهیم پدر ایمانه؟» و علی عابدینی پاسخ می‌دهد: «جنون الهی…»

اغلب گردش‌گرانی که به کاشان می‌روند، بازدید خود را از شهر به حمام فین و خانه‌های سنتی آن محدود می‌کنند و نمی‌دانند که از تماشای یکی از زیباترین بناهای عصر قاجار محروم مانده‌اند. امام‌زاده ابراهیم جدای از این‌که معماری سنتی ایران را به شکل جزء به جزء بازتاب می‌دهد، به واسطه‌ داشتن فرشته‌هایی برهنه در تزئینات خود، از نمونه‌های دیگر قابل تشخیص است.

فرشته‌های برهنه‌ شاهزاده ابراهیم نزدیک به دویست سال بر سقف پر نقش و نگار این امام‌زاده در پروازند، به درخواست خاله بیگم زنی از اهالی فین و به دست میرزا عبدالرحیم ضرابی کاشانی نقش شده‌اند. چنان که یکی از نوادگان خاله بیگم که حالا متصدی امام‌زاده است نقل می‌کند، در نیمه‌ دوم قرن ۱۳ هجری قمری، او خواب مردی نورانی و سبزپوش را می‌بیند که خود را شاهزاده ابراهیم معرفی می‌کند.
شاهزاده ابراهیم در خواب خاله بیگم نسب‌اش‌ را به یکی از امامان شیعه می‌رساند و از او می‌خواهد تا بر مزارش بقعه‌ای بنا کند. خاله بیگم دست به کار می‌شود و هنرمندانی استخدام می‌کند تا خواسته‌ او را بر قطعه زمینی که تصرف‌اش کوشش زیادی نمی‌طلبد اجابت کنند و نتیجه‌ی کار بنای کوچک و بی‌ادعایی است که می‌توان آن را کمینه‌ای تمام عیار از معماری عصر قاجار به شمار آورد. این بنا به مرور زمان تکمیل شده و آرایه‌هایی به آن اضافه شده است.
تلفیق سنت و مدرنیته یکی از مولفه‌های مهم معماری عصر قاجار است. تردد شاهان و شاهزادگان قاجار به فرنگ و شیفتگی‌های معروف آنان از تمدن غرب، تاثیرش را بر معماران و هنرمندان ایرانی هم گذاشت. بنا به سفارش آنان، هنرمندان تلاش کردند عناصر وارداتی هنر غربی را در استخوان‌بندی کلی بناها و تزیینات داخلی به کار ببرند. آینه‌کاری، گچ‌بری‌های پیچیده، استفاده از کنگره‌ها، گرته‌برداری از نقش‌ گل تخت جمشید در نقاشی‌ها، استفاده از نقش گل لندنی در کاشی‌کاری‌ها و بازنمایی روح حاکم بر نقاشی‌ دیواری غربی، معماری عصر قاجار را از دوره‌های دیگر متمایز می‌کند و بنای امام‌زاده ابراهیم همه‌ی این آرایه‌ها را در خود دارد.
با این همه، تاثیر غریب میرزا عبدالرحیم از نقاشی فرنگی، نکته‌ای است که این بنا را از نمونه‌های مشابه به طور کلی جدا کرده است؛ برخی از صحنه‌هایی که میرزا عبدالرحیم از امامان شیعه نقش کرده است، بسیار شبیه به تابلوهایی است که از عیسی مسیح و حواریون کشیده شده است.
در این نقاشی‌ها میزانسن به گونه‌ای تنظیم شده است که مرکزیت با شخصیت اصلی است و کاراکترهای دیگر با حال و هوایی میکل آنژی به قرینه در طرفین او جاگذاری شده‌اند. قامت و هیکل شخصیت‌ها چنان که انتظار می‌رود فربه تصویر نشده‌اند و تمایل نقاش به کشیده‌ تصویر کردن آنان مشهود است. هاله‌های نور دور سر شخصیت‌های اصلی، به شکلی ترسیم شده‌اند که در نگاه نخست، تاج خار عیسی را به ذهن می‌آورند.
اما مهم‌ترین بخش کار میرزا عبدالرحیم که اثرش را به تمامی به نقاشی‌های مذهبی دوره‌‌ی رنسانس در اروپا نزدیک می‌کند، همان فرشتگان برهنه‌ای است که بر سقف شاهزاده ابراهیم کشیده است.
فرشته‌های برهنه‌ میرزا گویی کمینه‌هایی هستند از زنان عصر قاجار با همان مشخصه‌های زیبایی‌شناسانه که آنان را میان مرد بودن و زن بودن وامی‌گذارد؛ ابروهای به هم پیوسته، ته‌رنگ‌هایی از سبیل زنانه، سرخاب روی گونه‌ها، خال پشت لب و گیسوی سیاه، همه از مولفه‌های جمال‌شناسی عصر قاجار برای زنان است، با این‌همه از آن‌جا که در سنت نمایش ایرانی مردان همیشه بدل زنان بودند، کاراکترهای میرزا همگی «خط» دارند.
این محاکات از نمونه‌های انسانی/نمایشی باعث شده تا فرشتگان میرزا سینه‌هایی خرد و ران‌هایی فربه داشته باشند. فرشتگان شلیته‌پوش میرزا تاج پادشاهی به سر دارند و مشت بودن دست‌های‌شان حالتی شبیه به رقص ایجاد کرده است. بال‌های سرخ فرشتگان در ترکیب با برهنگی نمایان‌شان از آن بیش‌تر که احساسی مذهبی به وجود بیاورد یا موجب حزن و اندوه از واقعه‌ کربلا بشود، حالتی از شادی و سرور از تداوم و اقبال حکومت شیعی را القا می‌کند. با این همه، به طور کلی نقش آنان در ترکیب کلی اثر، کاربردی صرفا تزئینی است و به نظر نمی‌رسد آفریننده توانسته باشد آنان را در وحدت بصری درخشانی قرار دهد.
در نمونه‌های اصلی در نقاشی دوره‌‌های بیزانس و رنسانس، فرشتگان اغلب حامل پیامی هستند برای شخصیت اصلی که عیسا یا یکی از شخصیت‌های مذهبی است. این پیام با مرکزیت بخشیدن به عیسی به عنوان اصل حقیقت معنا پیدا می‌کند. فرشتگان بیزانسی فرشتگانی‌اند بدون پرسپکتیو و غرق‌شده در هاله‌هایی از نور که آنان را بیش‌تر موجوداتی ملکوتی و فرازمینی نشان می‌دهد. فرشتگان در دوره‌ی رنسانس لباس‌های‌شان را سبک‌تر کردند و از آن‌جا که تاکید کلی نقاشی این دوره بر جسم است، آن‌ها نیز برهنه‌تر و بسیار شبیه به هیاکل انسانی در رده‌های سنی مختلف تصویر شدند.
در هر دو دوره، فرشتگان از آن بیش‌تر که کاربردی یک‌سره تزئینی داشته باشند، در ترکیبی مفهومی به پیش‌برد روایت تابلو کمک می‌کردند. در اثر میرزا عبدالرحیم با این‌که فرشتگان در جوار تابلوهایی از واقعه‌ی عاشورا تصویر شده‌اند و گویا نظاره‌گر واقعه‌اند، ربط مستقیمی به اصل روایت ندارند. با این‌که نمی‌توان فهمید که این هشت فرشته‌ی شلیته‌پوش در روز عاشورا حامل چه پیامی برای جنگ‌جویان واقعه‌اند، شاید اگر صحنه‌ شهادت امام حسین و در مقابل آن صحنه‌ شهادت ابوالفضل العباس بدون فاصله از ترکیب کلی نقاشی و در متن آن اتفاق می‌افتاد معلق ماندن این هشت فرشته‌ بر فراز سر زائران توجیه زیبایی‌شناسانه‌ی محکم‌تری می‌داشت.
رنگ‌هایی که میرزا به کار برده است رنگ‌هایی درخشان‌اند و با این‌که نقاشی نظم هندسی برجسته‌ و تازه‌ای ندارد، تقلید نقاش از سنت نقاشی اروپایی، با همه‌ی تناقضات‌اش اتفاقی منحصر به فرد آن هم در بنای یک امام‌زاده به وجود آورده است.