عشق در زندگی مردم این عصر جایگاه شگفتانگیزی دارد. آشنایی حسی و تجربی با عشق از سنین نوجوانی و بلوغ آغاز میشود و افسون آن تا کهنسالی به درازا میکشد. هم جاذبه عشق و هم درد عشق، پایان ناپذیرند. عشق موضوع مرکزی انبوهی از آثار ادبی و هنری مدرن است، سناریوی محبوب و همیشگی بسیاری از فیلمها و سریالهای تلویزیونی را تشکیل میدهد و مایه رونق تبلیغات اقتصادی و تجارتی میشود. آنجا هم که ژانرهای متفاوت جنایی، فضایی و دلهرهآور به نگارش و نمایش در میآیند، همواره با چاشنی یک عشق رُمانتیک و یا صحنهای عاشقانه، رنگ و لعاب میگیرند. هم مؤمنین عالم ربانی و هم سوداگران بهشت زمینی با وعده عشق برای جذب انبوه جستجوگران سعادت، تلاش میکنند. عشق انگیزه ونیروی محرکه انبوهی از نیکوکاریهای بشری و هم بسیاری از کینهتوزیها و خشونتورزیهای میان انسانها به شمار میرود. عشق به روایتی، به مذهب زمینی مردم این جهان تبدیل شده است.
به راستی عشق چه معجونی است که کامیابی از آن نیروی شادی، سعادت، سبکباری و مهربانی میآفریند و ناکامیاش اندوه، خشم، حسد، نفرت و گاه خصومتی برانداز را در جان انسان امروزی به جوشش در میآورد؟ آیا عشق پدیدهای، رویدادی و یا برآمدی مطلقا حسی، عاطفی و مستقل از زمان، وضعیت تاریخی−اجتماعی، تحولات سیاسی و تعلقات فرهنگی انسانها است؟ آیا میتوان عشق را منحصرا در چارچوب مکانیسمهای روانی انسان طبقهبندی کرد و نظارت بر آن را برعهده روانشناسی گذاشت یا بایستی آن را در فرآیندهای زندگی اجتماعی و روابط میان انسانها درکاوید و از رشتههای دیگر پژوهشی نیز در کندوکاو آن مدد گرفت؟
این نوشته، تأملی است درباره خاستگاه، گذرگاهها و مکانیسم اجتماعی عشق رُمانتیک. دگرگونیهای عشق در روند تاریخ اجتماعی و سرانجام سحرزدایی از عشق به عنوان نیرویی غیر زمینی و مهار ناپذیر در سایه مطالعات و رویکردهای جامعهشناسانه.
عشق چیست؟
مفهوم عشق در دنیای امروزی به شکل اغراقآمیزی بی در و پیکر، رنگباخته و روزمره شده است. از آن در بیشماری از ارتباطها و معناهای متفاوت و متناقض استفاده میشود. در رسانههای گروهی، در کوچه و بازار و گفتوگوهای روزمره از عشق به خدا، به طبیعت، حیوانات، گل، کودک، خانواده، عشق به کار، کتاب، هنر، موسیقی، گردشگری و آشپزی، عشق به پول، تجملات، قدرت و انبوهی دیگر از کششها و دلبستگیهای زودگذر انسانها نسبت به دنیای پیرامونیشان سخن میرود. باری عشق در این زمانه کلامی مستعمل، بیرمق و همهجا ورد زبانهاست.
موضوع این نوشته نیز عشق است. عزیمتگاه آن مهرورزی، شیفتگی و شوریدگیهای انسانی در ترکیب ویژه آنها با تمنای یگانگی است. این پهنه از روابط انسانی را عشق رُمانتیک مینامند. مفهوم عشق را از زوایای گوناگونی تعریف کردهاند و درباره عشق در پرتو بسیاری از رشتههای علمی مطالعه و کند وکاو شده است: در فلسفه، روانشناسی، مردم شناسی، جامعهشناسی، زبانشناسی، دین شناسی، هنر و ادبیات. از اینرو تعریفهایی که از عشق به نگارش درآمدهاند، پرشمار و متنوعاند. پهنه و زاویه و تأکیدهای علوم مختلف درباره عشق نیز متفاوت هستند. برخی سرشت عشق را در احساسهای بشری و برخی دیگرآن را در ذاتی متعالی، ترافرازنده و غیر تجربی جستوجو میکنند. عشق از افق جامعهشناسی، یک رابطه اجتماعی متآثر و برآمده از چگونگی ساختارها و تحولات اجتماعی در روابط انسانی در یک جامعه معین است.
یکی از تعریفهای کلاسیک و پایهای درباره دوستی که به عشق نیز اشارت دارد، متعلق به ارسطو است. نکته درخشان نگاه ارسطو به این مقوله، صرفنظر از نگرش عمیقا پدرسالارانه او، تجزیه و تحلیل از دوستی و عشق به عنوان یک رابطه اجتماعی است. او عشق و محبت را نه جادویی و آسمانی، بلکه رویدادی انسانی و زمینی ارزیابی میکند، نکتهای که نگرش او را در این باب به افق جامعهشناسان نزدیک میکند.
ارسطو عشق را جلوهای از دوستی و دوستی را فضیلتی انسانی میداند که بر سه نوع ردهبندی میشود: دوستیای که انگیزه آن سودجویی است، دوستیای که برای لذتجویی شکل میگیرد و دوستی کامل. “دوستی نوع اول ودوم زود از میان میروند و همینکه یکی از دو طرف دیگر سودمند و یا مایه لذت نباشند، دوستی به پایان میرسد.”[1] اما دوستی نوع سوم، یعنی دوستی کامل، از نظر ارسطو مردانه است یعنی تنها مردان شایستگی و کیفیت لازم برای رسیدن به این فضیلت را دارند.
دوستی میان زن و مرد امکانپذیر است، اما از نوع دوستی کامل نیست، زیرا به پندار ارسطو، زنان ومردان دارای خصایص متضادند و از حیث نیکی و ارزش برابر نیستند.
ارسطو عشق را در چارچوب دوستی نوع دوم ردهبندی میکند: ” عاشق و معشوق از چیزی واحد لذت نمیبرند، بلکه عاشق از دیدن معشوق لذت میبرد و معشوق از توجه عاشق. در این گونه موارد گاهی پایان شکوفایی جوانی سبب پایان گرفتن دوستی میشود: یکی از دیگری سیر میگردد و دیگری از توجهی که به آن خو گرفته است بینصیب میماند. اما بعضی اوقات هم این گونه دوستی پایدار میماند و این در صورتی است که هردو طرف بر اثر معاشرت دراز مدت به سیرت یکدیگر دل ببندند و دارای سیرت مشابه باشند.”[2]
گمان میرود که شور و شیفتگی عاشقانه در آن عصر با تشریفات همسرگزینی که در سیطره اقتدار طبقاتی و خویشاوندی قرارداشت، همواره در یک مجموعه واحد نمیگنجیده و حریف عشق الزاما به مقام شریک زندگی برگزیده نمیشده است.
جامعه شناسی عشق
در ادبیات جامعهشناسانه، تئوری واحدی در تبیین عشق وجود ندارد.[3] در جامعهشناسی عشق، میتوان به سه نگرش متفاوت اشاره کرد. نمایندگان هر سه نگرش، خاستگاه اجتماعی عشق را از پهنه روابط انسانی استنتاج میکنند:
۱. جامعه شناسانی چون امیل دورکیم، تالکوت پارسونز و نیکلاس لومان که عشق را در چارچوب تئوریهای ساختار اجتماعی بررسی کردهاند و شکلگیری عشق رُمانتیک را با فرآیند جدایی پهنههای درهم تنیده زندگی اجتماعی از یکدیگر و آزادی و استقلال یابی تدریجی فرد مرتبط میدانند.
۲. جامعه شناسانی چون گئورگ زیمل که کانون توجه خود را برای بررسی عشق بر کنشهای اجتماعی قراردادهاند.
۳. جامعهشناسانی چون رونالد کولینز و پتر.م. بلاو که عشق را در محدوده گزینش عقلانی و مبادله منفعتطلبانه رده بندی میکنند.
در تحلیلهای فمینیستی که موقعیت نابرابر زنان در جامعه، فرهنگ و روابط اجتماعی در کانون مطالعه آنها قرار دارد، به عشق نیز به عنوان رابطه اجتماعیای که متاثر و دستخوش نابرابری جنسیتی در جامعه است، پرداخته شده است. برخی از فمینیستهای کلاسیک عشق را کلید اسارت زنان میدانستند، زیرا از نظر آنان عشق و سکسوآلیته بر مدار یک جنگ قدرت حرکت میکنند. مردها در این جنگ قدرت به دلیل تفوق اقتصادی و جنسیتی، همواره موقعیت برتر را در اختیار دارند[4]. این تئوریها را میتوان به لحاظ روششناسی در چارچوب نظریاتی ردهبندی کرد که عزیمتگاه تحلیلیشان ساختارهای اجتماعی است.
در بطن اغلب بررسیهای معناشناسانه از عشق و در میان انبوهی از تفاوتهای پژوهشی، فصل مشترکی وجود دارد، فصل مشترکی که هویت عشق رُمانتیک را شکل میدهد: “رابطه”. هسته عشق در مفهوم رُمانتیک آن، یک ” رابطه اجتماعی” است. شوریدگی و شیفتگی آمیخته به تمنا، منحصرا در رابطههای انسانی به وجود میآید و معنا پیدا میکند. در شیفتگی و شوریدگی انسان نسبت به خدا، طبیعت، دانش و اشیا، رابطهای متقابل و تمنایی جسمانی وجود ندارد و از این رو زیر عنوان “رابطه” تعریف نمیشود. “رابطه اجتماعی” متاثر از وضعیت و مناسبات انسانها در زمانها و موقعیتهای متفاوت زندگی اجتماعی در جامعههای مختلف است. باری عشق پدیدهای زمینی، انسانی و دارای هستی اجتماعی معین است.
عشق، یک تمرین، درسی از لومان
نیکلاس لومان، یکی از پیشگامان جامعهشناسی مدرن، که برای نخستین بار در درسنامهای زیر عنوان “عشق، یک تمرین” [5] در سال ۱۹۶۹عشق را زیر عنوان یک رابطه اجتماعی در چارچوب ابزارهای ارتباطی میان انسانها بررسی کرد، نمونه جامعی را از نگاه جامعهشناسانه به عشق عرضه کرده است. لومان عشق را در چارچوب تئوری ابزارهای ارتباطی و به عنوان یک ابزار ارتباطی میان انسانها بازنگری میکند. آن را نه پدیدهای منفرد و بیهمتا، بلکه به عنوان ارتباط اجتماعی میبیند که به سیستمهای ساختاری وابسته است و از جهاتی با رابطههای دیگر قابل مقایسه است. بر چنین پایهای، او دگرگونیهای عشق را به عنوان یک ابزار ارتباطی در روند تحولات اجتماعی دنبال میکند. عشق در این مسیر تاریخی، مدام از دیگر اجزای سنتی، مذهبی، خویشاوندی تفکیک شده، شکل ویژه خود را مییابد و تدریجاد نهادی میشود. رابطه عشق و سکسوآلیته نیز معنای متحولی پیدا میکند
” سیستمهای اجتماعی فقط از طریق ارتباطات به وجود میآیند. ابزارهای ارتباطاتی در روند تکامل اجتماعی متحول میشوند. متناسب با متحول شدن ابزارهای ارتباطی، سیستمهای اجتماعی پیچیده تر میشوند، با پیچیدهتر شدن سیستمهای اجتماعی، امکانهای گزینش نیزمنطقا افزایش مییابند. برای مثال عشق برخلاف همه سنتهایی که آن را به عنوان همبستگی اجتماعی به خدمت کار میگرفتند، اکنون بی دلیل و به عنوان امر شخصی تعریف میشود.[6]
Si on me presse de dire pourquoy je l’aymoys, je sens que cela ne se peut exprimer, qu’en respondant : Par ce que c’estoit luy, par ce que c’estoit moy. [7]
“اگر اصرار کنی که بگویم، چرا عاشق او بودم، نمیتوانم چیزی بیشتراز این بگویم که، چون او او بود و من من بودم.”
در این معنا از دیدگاه لومان عشق یک احساس نیست، بلکه یک کد ارتباطی است که انسان منطبق بر قواعد آن، احساسات را بیان میکند، میسازد،، تحریک میکند،، پبشداوری میکند، تکذیب میکند و خودش را برای تمام نتایجی آماده میکند که در رابطه با این ارتباط مشخص واقعیت مییابد. در بازنگری عشق در قرن هفدهم میبینیم که عشق به عنوان شوریدگی، کاملا آگاهانه به یک مدل رفتاری مربوط میشود که اجرا / بازی میشود. این الگو قبل از یافته شدن عشق، وجود دارد. عشق ابتدا در یک خلاء حرکت میکند و جهتگیری آن به سوی یک الگوی جستجوی تعمیم یافته است که گزینش را تسهیل میکند. لومان بر بستر این تآملات، تز اصلی خود را این چنین مطرح میکند: اشکال ادبی، ایدهآل، اسطورهای عشق و موضوعاتش، همچنین اندیشه هدایتگرش تصادفا انتخاب نمیشوند، بلکه آنها بازتابی از جامعه معین و تغییرات آن هستند. از این رو معنا شناسی عشق در هر جامعه معین دریچهای است برای درک روابط ابزارهای ارتباطی در یک ساختار اجتماعی.[8]
به این ترتیب خاستگاه عشق را، برآمد شوریدگی و شیفتگی احساساتی منطبق بر الگوهای ارتباطی رایج در جامعه و مبادله آن را در میان انسانها تعریف میکنیم. اسارت طولانی عشق در تیره، طبقه، مذهب و ایدئولوژی در درازای تاریخ را که با حسرت آزادی پر نقش و نگار شده است، سرگذشت تاریخی عشق مینامیم و دگرگونیهای آن را در فرآیند تاریخ تحولات اجتماعی دنبال میکنیم.
تحولات عشق در گذر زمان
اجراگری عشق و جفت یابی در گذر زمان، متناسب با تحولات ساختاری در اجتماعات بشری، متحول شدهاند. بیان بیپروای شوریدگی و اشتیاق، گزینش فردی و مستقلانه جفت/همسر، و روش زندگی جفتمدارانه، پدیدهای مدرن ومتعلق به دنیای امروزی است. در تاریخنویسی اروپایی، مبدأ آن را قرن هیجدهم، پس از رخداد انقلاب صنعتی، سست شدن ساختارهای سنتی خویشاوندی، جدایی تدریجی کار از زندگی خصوصی و امکان رها شدن فرد از حلقه خانواده بزرگ، صنف و طبقه میدانند. تحول درساختارهای اجتماعی، برآمد دوران روشنگری و پیدایش درک نوینی از انسان و آزادیهای فردی، زمینه دگرگونی شگرفی را در روابط انسانی به وجود آوردند. در ایران سرآغاز چنین تحولاتی ورود به عصر جدید است که نمود سیاسی آن انقلاب مشروطیت است. از آنجایی که ورود به عصر جدید و گسترش مدرنیت در جامعههای انسانی به تدریج و با فراز ونشیبهای بسیار پیش میرود، همواره بقایای ساختارهای کهن سنتی (هم در بخشهایی از اروپا و هم در ایران) کمابیش در کنار اشکال مدرن مناسبات اجتماعی و رفتارهای جفت جویانه به زندگی خود ادامه میدهند.
جفتیابی
در ساختارهای اجتماعی سنتی و متکی بر مناسبات خویشاوندی
برای پیجویی عشق رُمانتیک، عشقی که مبتنی بر انتخاب داوطلبانه و فردی باشد، نگاهی به مطالعات مردم شناسانه میاندازیم.
مارگارت مید، مردمشناس و فرهنگپژوه آمریکایی، در تحقیقات طولانی و چند لایهای خود از اقوام هفت قبیله ساکن در جزایر اقیانوس آرام به این نکته اشاره میکند که درمیان این اقوام سیستم خویشاوندی فشردهای حاکم است و در محیط زندگی آنها به سختی میتوان از فردیت و ویژگیهای فردی سخن گفت.
“من تلاش میکنم که هر قومی را به گونهای توصیف کنم که پیش از این کاراکترهای متعدد و متنوع در رمانهای بزرگ و قدیمی را ترسیم میکردند. ساکنین این هفت قبیله جزایر پاسیفیک، در اینجا نه به عنوان افراد، بلکه به عنوان فیگورها و گروهبندیهایی متشکل ازافراد که روش زندگی مشترکی را پیش میبرند، بررسی میشوند.”[9]
او در گزارش خود از این قبایل به نکاتی اشاره میکند که به ویژه برای شناخت ساختارهای سنتی− خویشاوندی که در هسته خود امکان شکلگیری هویت فردی و حقوق فرد را برنمیتابیدند، دارای اهمیت هستند. دختران و پسران از سنین کودکی تا بلوغ در گروههای جداگانه مراقبت میشوند. در این زمینه به ویژه تابوی رابطه جنسی میان خواهر وبرادر نقش مهمی دارد. در بازیهای دستهجمعی گروه دختران و گروه پسران در مقابل یکدیگر قرار میگیرند. در مرحله بلوغ جنسی و بروز احساسات جفت خواهی، دختران توسط دختران بزرگتر و با تجربهتر و پسران در نزد پسران با تجربه نکات لازم را میآموزند. رسم حفظ پرده بکارت برای دختران این قبایل وجود دارد. در مورد ازدواج جوانان توسط خانوادهها تصمیمگیری میشود. رابطههای عاشقانه قبل از ازدواج و در زمان تأهل تا زمانی که زندگی مشترک را تهدید نکنند، تحمل میشود.
همسرگزینی در این ساختارها اساسا در راستای مشخصهها و رسمهای تعریف شده خویشاوندی و گروهی انجام میگیرد. برای همسرگزینی برخاسته از دلباختگی، پهنه گستردهای وجود ندارد، مگر گزینش خانواده تصادفا با دلباختگی جوانان انطباق بیابد. از سوی دیگر ظرفیت ساختاری و هویت قومی فضایی برای بال و پر دادن به فرد و خصوصیات ویژه فردی در اختیار ندارد. تصمیمات فردی خارج از چارچوب رسمها و قراردادهای جمعی قوم به انسجام قبیلهای آسیب میرساند و از این رو در این ساختارها شانسی برای بالش هویت فردی وجود ندارد.
شوریدگی و دلباختگی در گذار از اقتصاد زمینداری به عصر جدید
ردپای عشق رُمانتیک در دوره رونق زمینداری را میتوان به روشنی در ادبیات و رماننویسی اروپایی پیدا کرد. عشقهایی منحصر به فرد در مرزهای ممنوعه که عمدتا در میان اقشار اجتماعی بالایی شکل میگیرند. این تراژدیها مملو از دلباختگی و پریشانحالی عاشقانهای هستند که غالبا زیر فشارهای خرد کننده اخلاقی و اجتماعی عصر خود قرار دارند، با درد و رنج درآمیختهاند و با ناکامی به پایان میرسند. رومئوو ژولیت، آنا کارنینا، آدلا دختر برناردا آلبا که برای عشق در برابر سنتهای حاکم سرفرود نیاوردند، همچنان برای مردم این عصر پر کشش و دلنشین هستند. در این رمانها شکلگیری فردیت، تلاش برای کسب آزادی و حق انتخاب فردی و غلبه انعطاف ناپذیر ساختارهای اجتماعی سنتی بر فرد را به خوبی میتوان مشاهده کرد. آنا کارنینا به دلیل شکستن مرزهای سنتی جامعه خود، طرد و از دیدار فرزندش محروم میشود و دلداده او موقعیت ممتازاجتماعی خود را از دست میدهد. سنگینی فشارهای اجتماعی آنا کارنینا را به خودکشی میکشاند. عشق پرشور میان رومئو و ژولیت به دلیل خصومتها و رقابتهای سنتی و خویشاوندی میان خانوادههایشان محکوم به نیستی میشود و دو دلداده از فرط ناامیدی زهر مینوشند و به زندگی ناکام خود خاتمه میدهند. سنتهای سخت جانی که در جامعه فئودالی روسیه به ازدواج اجباری نیکلای با شاهزاده خانم ماریا و تنهایی اندوهبارسونیا دلداده او در رمان جنگ و صلح میانجامد. در خانه برناردا آلبا و عروسی خون لورکا، عاشقی که محبوب خود را از عروسی ناخواستهاش میگریزاند، و آدلا دختر جوانی که برای عشق خطر میکند و با بیرحمی به خون کشیده میشوند.
ادبیات عاشقانه آغاز عصر جدید آغشته به خون عشاق و دلدادگانی است که برای عشق، مرزهای اخلاقی و سنتهای خویشاوندی حاکم را در هم شکستند.
در ادبیات فارسی در عصر زمینداری نیز جرقههای عشق رُمانتیک به چشم میخورد که روند آنها به دلایل فراز و نشیبهای پیچیده تاریخی، دچار گسستهای پایانناپذیر گشته و به فرآیند شکلگیری فردیت و آزادی انتخاب فردی منتهی نشدهاند. از جمله در شاهنامه فردوسی، داستانهای عاشقانه جذاب و پرطپشی به نگارش درآمدهاند. در برخی از این داستانهای حماسی، زنانی در دلباختگی دست بالا را داشتهاند. زنان شاهنامه نه تنها در مناسبات عاشقانه همپایی میکنند، بلکه برخی از آنان همچون سودابه، تهمینه و رودابه ابتکار عمل را به دست میگیرند و برای تجربه عشق پیشقدم میشوند. بسیاری از داستانهای شاهنامه، چهرهها و قهرمانان آن، از اسطورههای شاهان و پهلوانان برگرفته شدهاند.
از اینرو درباره اینکه پهنه انتخاب فردی، فرهنگ دلباختگی و مناسبات عاشقانه تا چه حد درواقعیت زندگی اجتماعی مردم آن عصر متداول و رایج بودهاست، قضاوت روشنی نمیتوان کرد. اما از آنجا که در ساختارهای سنتی و خویشاوندی که زندگی خصوصی با اقتصاد مسلط در هم تنیده و جداییناپذیر بوده است، طبیعتا فردیت، انتخاب فردی و همسرگزینی امکان موجودیت و رشد نداشته و تهدیدی برای موجودیت و تداوم ساختارهای موجود به شمار میآمده است.
مهار عشق
در ساختارهای اجتماعی متکی بر تبار و سیستم خویشاوندی
عشق همانگونه که در تولید نیروی جذبه و اشتیاق مهار گسیخته، قدرتمند است، در شرایط نومیدی و ناکامی، از توانایی تبدیل شدن به نیروی خشم و حسادت مخرب نیز برخوردار است. از این رو رها شدن عنان عشق برای ساختارهایی که بر ستون اصل و نسب ممتاز و برتریهای طبقاتی بنا شدهاند، خطری محتمل محسوب میشود. ریشه نگرانیهای اجتماعی در ساختارهای سنتی، اساسا معطوف به اعتلای شیفتگی و شوریدگی عشق به سوی زناشویی و تولید فرزندانی است که طبیعتا اصالت، نسل و امتیازات طبقاتی را به ارث میبرند. پس بایستی زناشویی فرزندان دودمانهای بزرگ و اقشار متمکن با نظارت خانواده انجام گیرد و همسران آنها برگزیده شوند، تا وارثان لایقی از آنان به جای بماند. این کنترل اجتماعی در اقشار غیر سنتی و غیر متمول که در قید پایبندیهای مالی، دینی، قومی و ملی نیستند و چیزی برای از دست دادن ندارند، در مقیاس ملایمی انجام میگیرد.
مهارعشق، فقط پیش از بهوجود آمدن آن، امکانپذیر است. انسان را در موقعیت دلباختگی نمیتوان سرعقل آورد. بنابراین اسباب کنترل عشق را بایستی پیشاپیش در جامعه فراهم آورد. تدارک و سازماندهی سیستم کنترل کاری یکروزه و ناگهانی نیست، بلکه در روند زندگی اجتماعی نسلهای متمادی شکل گرفته و به سیستم منسجمی تبدیل میشود. این سیستم در فرهنگ، آداب و رسوم و رفتارهای اجتماعی افراد یک جامعه جاری است.. ویلیام جی گود[10] کنترل عشق را منحصرا به کمک مکانیسمهای پیچیدهای که در روابط انسانی نهادینه شدهاند تحققپذیر میداند:
۱. ازدواج کودکان: کودک پیش از رسیدن به سن بلوغ جنسی و تجربه شوریدگیهای عاشقانه جسمانی، توسط والدین به نامزدی و ازدواج همسر آیندهاش در میآید. در بخشهایی از هندوستان عروس نابالغ مدتها نزد خانواده داماد زندگی میکند تا بلوغ جسمانی او فرارسد.
۲. تعیین همسر برای کودکان بلافاصله پس از تولد: این رسم در ساختارهای خویشاوندی مرسوم است. نوزادان در بدو تولد برای زناشویی با یکدیگر نامگذاری میشوند و در تمامی مراحل کودکی مهر همسر آینده را بر پیشانی دارند و سرنوشتی جز پیوند زناشویی با کسی که از کودکی به عنوان همسر او تعیین شده است را ندارند.
۳. در انزوا نگهداشتن و کنترل سختگیرانه جوانان در ارتباط با دنیای بیرونی، گزینش همسر و تدارک ازداوج توسط والدین و ریش سفیدان فامیل.
در جوامع مدرن نیز علیرغم ارج گذاری به فرد و آزادیهای فردی، عشق کنترل میشود، کنترلی که متناسب با ساختار اجتماعی و فرهنگی مسلط در آنهاست. همچنین اشکال سنتی همسرگزینی در درون بخشهایی از اقلیتهای قومی و مهاجرین که پایبندیهای سنتی و مذهبی ویژه خود را حفظ کردهاند، رایج است. برای نمونه در بسیاری از خانوادههای مهاجرین نامزد کردن فرزندانشان با فرزندان خویشان نزدیک در کشور خودی، همچنان متداول است. تراژدیهای بیشماری که از این ازدواجهای خویشاوندی از راه دور سرچشمه میگیرند، در عزم راسخ خانواده برای همسرگزینی فرزندان تزلزلی ایجاد نمیکند.
در بسیاری از جوامع در حال گذار از جمله در ایران، همه این اشکال مدرن و سنتی فرآیند جفتیابی به موازات یکدیگر وجود دارند و هر کدام در گوشهای از جامعه اجرا میشوند.
پروسه شکلگیری عشق رُمانتیک
عشق رُمانتیک بر پایه فردیتمداری و حق انتخاب فردی در جامعه انسانی شکل گرفت. پایههای فلسفی و فرهنگی فردیتمداری در دوره “روشنگری” پیریزی شد. این روند در پی صنعتی شدن جامعه، جدایی اجتناب ناپذیر حرفه و اشتغال از خانواده، گسترش فزاینده تقسیم کار اجتماعی آغاز شد و فروپاشی تدریجی خانوادههای بزرگ و شکل گیری جامعه شهری مدرن و فرآیند جدایی فزاینده پهنههای امور شخصی از اجتماعی را به دنبال داشت. به این ترتیب موانع و محدودیتهایی که در برابر تحرک و بالندگی فردیت انسانی قرار داشتند، به ناگزیرکاهش چشمگیری یافتند. روزی این انسان رها شده از بند زمین و خانواده و سنت، کوله بارش را بست و در جستجوی نان راهی شهر شد. آنگاه رها از حیطه اقتدار خانواده و ریشسفیدان آبادی، تنها در ازدحام شهر، فرسوده از کار طاقتفرسای دستمزدی، پرسهزنان در کوچه و بازار در جستجوی همسری/جفتی برای خود، آدمیان را ورانداز کرد. و این چنین شد که عشق رُمانتیک در شکل رابطههای اجتماعی مبتنی بر کشش و انتخاب فردی در زندگی انسانها اجتماعی آغاز شد.
عشق رُمانتیک همواره متآثر از جامعه و هویت اجتماعی افراد درگیر عشق است، و بر بستر کنشهای اجتماعی و مبادلهای منفعتطلبانه جریان دارد. در روند و مبادله عشق، خودفرمانی شخصیتی و اجتماعی زنان شکل میگیرد از این رو تحقق عشق رُمانتیک در جامعه به میزان بهرهمندی زنان از حق انتخاب وابسته است.
امیل دورکیم نخستین جامعهشناسی بود که از سویی به ریزش ساختارهای خانوادههای بزرگ، فروپاشی جماعتهای روستایی و از هم گسیخته شدن بندهای سنتی و از سوی دیگر به پروسه رشد فردمداری و خودگردانی فردی میپردازد. عشق رُمانتیک بربستر تحولاتی ساختاری در جامعه و شکلگیری درک نوینی از آزادی و حقوق فردی انسان به وجود آمد.
اولریش بک، جامعهشناس آلمانی، پروسه مدرنیسم و رشد فردیتمداری را ثمره آزاد شدن انسان از غلبه خانواده، کلیسا و بندهای طبقاتی ارزیابی میکند.[11] این پروسه از رنسانس آغاز شد. در این گذار سرانجام آزادی و استقلال فرد از سلطه سنت واقعیت یافت. گذار به مدرنیت بر بستر تحولاتی همچون گسترش کار دستمزدی، افزایش و پیشرفت حقوق شهروندی، افزایش رفاه عمومی و گسترش امکانات آموزشی انجام گرفت. او فرآیند فردیت مداری را در سه مرحله تبیین میکند:
۱) رها شدن فرد از قید و بندهای خانوادگی و سنتی،
۲) از دست رفتن امنیتی که در چارچوب مناسبات خویشاوندی جریان داشت، بر اثر سحرزدایی از هنجارها و سنتهای کهن.
۳) شکلگیری نوع دیگری از وابستگی و کنترل اجتماعی از طریق استاندارد کردن همه سطوح جامعه. قید و بندهای سنتی، با مرزهای ممنوعه جدید و “باید و نباید”های دیگری جایگزین شدند. به جای خانواده و قبیله، نهادهای اجتماعی همچون آموزشگاه، ارتش و دادگاههای جزایی و جنایی هدایت و کنترل اجتماعی را برعهده گرفتند. جدایی فرد از خانواده بزرگ و سنتهای کهن به آزادی او منجر نشد. وابستگی او در شکل دیگری به بازار کار، به بازار آموزش، به مصرف، به بیمههای رنگارنگ و به قوانین قی ادامه دارد. وضعیتی که اولریش بک آن را ساختار کنترلی وابسته به نهادها برای کنترل موقعیتهای فردی مینامد.
فرد رها شده در دنیای امروز بازیچه مد، نوسانهای اقتصادی و بازار است. آزادی و استقلال منحصرا شکلی از وجدان انسانی است. آزادی انتخاب فردی به شدت مخاطره آمیز است. پهنه گزینشی که درفراروی انسان مدرن قرار دارد، با بسیاری از محدودیتهای نهادی استاندارد شده، مسدود شده است.
مهار عشق در جوامع امروزی
فروپاشی سیستمهای خویشاوندی، سنت و قید و بندهای اجتماعی، آزادی مذهب، همه و همه، آزادی بی قید و شرط را برای فرد و شوریدگیهای او به ارمغان نیاوردهاند. انسان رها شده از قید و بندهای سنتی اکنون در انقیاد “باید و نبایدهای” دیگری است. اداره ثبت احوال، کودکستان، مدرسه،، اداره بهداشت و بیمه، مسجد و کلیسا و کنیسه از بدو تولد کودک، حضور او را ثبت میکنند. در گذر زمان مدام نهادهای دیگری همچون پلیس، آموزشگاههای حرفهای، دانشگاه و مؤسساتی که اقتصاد را به چرخش در میآورند، چگونگی حرکت و جهتیابی اجتماعی فرد را هدایت میکنند. همزمان مذهب، انواع و اقسام فرقههای مسلکی/عقیدتی، نهادهای فرهنگی و رسانههای گروهی، در متن و فضای حرکت فرد حضور دارند. فرد آزاد شده از بندهای سنتی خانواده بزرگ در عصر جدید همچنان در قید اعتقادات دینی است و مهر طبقاتی خود را بر پیشانی دارد. آزادی او بایستی به گونهای مهار شود که پایههای مذهب و امتیازهای طبقاتی در جامعه به مخاطره نیفتند. فرد به طور کلی ناگزیر به همسرگزینی سنتی در مناسبات خویشاوندی نیست. اما گزینش او به شیوه هوشمندانه و پیچیدهای در چارچوبهای معینی اتفاق میافتد.
در طبقات مرفه و تحصیلکرده جوامع امروزی کنترل عشق به شکل بسیار برنامهریزی شده و ماهرانهای انجام میگیرد. در این اقشار آزادی فرد و ازدواج مبتنی بر عشق در چارچوب و پهنه کنترل شده طبقاتی− فرهنگی اجرا میشود. زندگی در محلههای ثروتمندنشین، تحصیل کودکان در مدارس خصوصی ممتاز، مسافرتها، مهمانیها و مراودات دوستانه با افرادی که به این پهنه برگزیده تعلق دارند ویا به شکلی مجوز ورود به آن را به دست آوردهاند. تربیت و تمرین رفتار و مَنِشی (habitus)که وابستگی طبقاتی فرهنگی معینی را نمایش میدهد. ویلیام جی.گود به استناد شماری از پژوهشهایی در این زمینه مطرح میکند که بیشتر ازدواجها در ایالات متحده امریکا در چارچوب یک طبقه، یک گروه مذهبی، با تعلقات مشابه قومی و درجه تحصیلی همتراز انجام میگیرد.[12]
بدیهیست که کنترل و هدایت عشق در جامعههای مدرن که هسته آن را خانواده کوچک تشکیل میدهد، به تنهایی توسط خانواده امکانپذیر نیست. مکانیسم کنترل توسط نهادهای اجتماعی آموزشی، خدماتی، فرهنگی و رسانههای گروهی که بخش عمده جامعه پذیری افراد را برعهده دارند، انجام میگیرد. این مکانیسمها از طریق فرآیند تربیتی و فرهنگسازی در تلقیها و پایبندیهای اخلاقی و رفتارهای فردی آموخته و تدریجا درونی میشوند. منافعی که پیشینیان با اعمال اتوریته بر فرزندان پاسداری میکردند، اکنون با آموزش عقلانیت مدرن معطوف به منفعت طلبی فردی حفظ میشود.
گزینش عقلانی و منفعت طلبی فردی در عشق رُمانتیک
در بطن پروسه جفتیابی انسانها که به عشق منتهی میشود، منفعت فردی و انتخاب عقلانی نهفته است. اغلب انسانها پیش از عاشق شدن، تصورات و آرزوهایی از جفت ایدهآل خود در ذهن خود دارند و همواره در جهان پیرامونی در جستجوی چنین قالبی هستند که همه ایدهآلهایشان را در آن بگنجانند. اکنون هرکس فهرست بلندبالایی از صفات مورد پسند برای جفت آیندهاش را در خیال ذخیره کرده است: زیبایی، ثروت، تحصیل، خانواده، تربیت و بیشماری مشخصات ریز و درشت دیگر در این فهرستها جای گرفتهاند. لومان درباره این „مدل جستجوی از پیش آماده“ مینویسد: در حقیقت پیش شرط “عشق در نگاه اول” اینست که فرد قبل از نگاه اول عاشق باشد.[13]
در این عصر به ندرت انسان هوشمندی باب رابطهای را میگشاید که در آن منفعتی نداشته باشد. عشق امروزی عمدتا در چارچوب محاسبه و مبادلهای مبتنی به منافع شخصی جریان میگیرد. ناموفق بودن و غیر واقعی بودن محاسبه در روند رابطهگیری، در اصل منفعتطلبی آن تغیری ایجاد نمیکند. راندال کالینز فرآیند شکلگیری یک جفت را زیر عنوان ارزیابی ارزشهای اجتماعی افراد در برابر یکدیگر توصیف میکند[14]. همه شرکت کنندگان در بازار جفتیابی در جستجوی جفتی هستند که بیشترین ذخایر اجتماعی و کیفیتهای فردی را داشته باشد. در این وضعیت که هرکس پاکتی پر از پیششرطها و مشخصات جفت آینده خود را به همراه میکشد، غالبا میان کسانی که پیششرطهای مشابهی برای جفتیابی داشته باشند، کششی جفتخواهانه شکل میگیرد. از این روست که اغلب ارتباطهای عاشقانهای که به زناشویی منتهی میشوند، میان کسانی به وجود میآید که به قشر اجتماعی مشابهی تعلق دارند و درآمد، تحصیلات و جذابیتهای ظاهریشان، متناسب با یکدیگر است. بیشماری از مشاهدات تجربی بیانگر این نکته هستند که عشق برخلاف آنچه که وانمود میشود، بههیچوجه کور نیست، بلکه با محاسباتی جدی در مسیرهای طبقاتی، نژادی، مذهبی، تربیتی و رفتاری هدایت میشود. کالینز در ادامه مطرح میکند که احساسات پرشور و عاشقانه برخاسته از حس دلپذیری است که در اثر رسیدن به مقصد، برآورده شدن آرزو وتحقق یک رؤیا در انسان به وجود میآید.
گزینش و منفعت طلبی فردی در دنیای امروزی تا ابعادی پیشرفت کرده است که مدام بنگاههای خدماتی متنوع و هوشمندانهای برای یافتن جفت منطبق بر ایدهآلهای فردی ابداع میشوند. کار این بنگاهها عرضه خدمات به انسانهای پر توقع و گزیدهخواه این عصر است تا جفتی را که لایق عشقشان باشد، بیابند.
سفارش عشق به آژانسهای جفتیابی
نمونهای از جلوههای گزینش عقلانی و منفعتطلبی برای عاشق شدن و جفتیابی در دنیای فردمدار و پرازدحام، گسترش و تکامل آژانسهای جفتیابی است. این بنگاهها که تدریجا به پیشرفتهترین متدهای دیجیتال سازماندهی جفتیابی مجهز شدهاند، به جفتیابی عقلانی و منطبق بر خواستهای فردی و منفعتطلبانه افرادی که به دلیل شغلی و یا شخصی امکان یافتن جفت مناسب را ندارند، خدمات رسانی میکنند. کارشناسان این آژانسها فهرستی از مشخصات جفت ایدهآل مراجعهکنندگان را جمعآوری و ذخیره میکنند. سپس افرادی را که در جستجوی جفتی با مشخصات مشابه هستند، به یکدیگر معرفی میکنند. افرادی که از طریق این آژانسها با یکدیگر آشنا میشوند، ابدا ناگزیر به تداوم رابطه و پذیرش هیچگونه تعهدی نیستند. برای ادامه و یا قطع رابطه نیز مطلقا آزاد هستند. در صورت ناموفق بودن رابطه، آژانس کاندیداهای جدیدی به آنها معرفی میکند.
با گذشت زمان آژانسهای جفتیابی نیز ناگزیر به تقسیم کار و تخصصی کردن خدمات خود شدهاند. برای گروههای سنی مختلف، مشاغل و سلیقههای مختلف، برای دارندگان مدارک آکادمیک و برای نخبگان، آژانسهایی مختلف با هزینههای مختلف وجود دارد. به این ترتیب انسان مدرن، مدل ایدهآل جفت آینده خود را به آژانسهایی که به دقیقترین و پیشرفتهترین ابزارهای ارتباطی مجهز هستند، سفارش میدهد و سپس در اولین نگاه، یک دل نه، صد دل دلباخته او میشود.
عشق و جفت یابی از راه دور
یکی ازشیوههای مدرن جستوجوگری عشق، گزینش از راه دور است، که از ترکیب و هماهنگی ابزارهای سنتی و مدرن حاصل میشود. در این روش جفت یابی که به لحاظ برخی از اصول پیشبرد کار، مشابه آژانسهای جفت یابی است، خویشاوندان کارکرد و وظایف آژانس را در کشور خودی برعهده میگیرند. آنها برای متقاضیای که در کشور یا قاره دیگری زندگی میکند، فهرستی از کاندیداهای مناسب را تهیه و با ذکر مشخصات برای قوم و خویش خود در خارج از کشور میفرستند. فرد یکی از کاندیداها را میپسندد. سرانجام ملاقاتی در کشور سوم انجام میگیرد، تا پیششرطهای خروج از کشور برای همسر آینده فراهم شود. ازدواج غیابی یا ازدواج در کشورسوم، پیش شرط تعینکننده و اجتنابناپذیر خروج از کشور و تحقق رابطه است. ثمره این نوع همسر گزینی در موارد چشمگیری تراژدیهای بیشماری است که در مراکز مشاوره، پلیس، دادگاهها، خانههای امن زنان در کشورهای میزبان ثبت شدهاند. بخشی از این پروژهها نیز منطبق پیشبینیهای اولیه به ثمر میرسند و رابطه زناشویی به عشق منجر میشود.
هسته این جستوجوگری مدرن−سنتی عشق نیز محاسبه عقلانی و منفعت طلبی فردی از سوی هردو طرف است. این نوع همسرگزینی به اعتبار نبودن اجبارهای خویشاوندی و سنتی و در اختیار داشتن حق انتخاب فردی، مدرن محسوب میشود. اما به دلایل زیر دارای خصلتی سنتی و عقب افتاده است:
− پهنه گزینش در ازدواجهای خارج از کشوری بسیار محدود و در چارچوب گزینش خانوادگی و یا و یا ارتباطهای مجازی محبوس است،
− بدون آشنایی و رابطه گیری در محیط واقعی زندگی دوطرف انجام میگیرد،
− شرط اجتناب ناپذیر تحقق رابطه بی واسطه و رودر رو، در اجرای عقد و ازدواج رسمی است تا کاندیدایی که در کشور خودی زندگی میکند، با ارائه سند ازدواج، ویزای خروج از کشور را دریافت کند و در اولین قرار آشنایی با همسرش حاضر شود،
− اگر محاسبات قبلی دو طرف یا یکی از طرفین پس از آشنایی واقعی نادرست از آب درآید، شانس توقف وعقبگرد مصلحتجویانه و مسالمت آمیز در این نوع همسرگزینی بسیار دشوار است.
عشق و جفت یابی مبتنی بر ثواب و نیکوکاری
ویرانی، تخریب، صدمات اقتصادی، آسیبهای اجتماعی و به ویژه از بین رفتن اندوهبار سرمایههای عظیم انسانی نمونههایی از پیامدهای جنگ ۸ ساله میان ایران عراق محسوب میشوند. بیشماری از شهروندان ایرانی، در ماتم از دست دادن فرزندان، همسران و خویشان خود در جنگ نشسته بودند. بخشی نیز با استیصال به آینده ناروشن فرزند جان به در بردهشان میاندیشیدند که معلولیتی را با خود به همراه آورده است. معلولین جنگی، گروهی از جوانانی بودند که درجنگ عضوی از بدنشان را از دست داده بودند، برخی موجزده و برخی در اثر بمبارانهای شمیمیایی به مجروحیتهای دلخراش و مزمنی دچار شده بودند. حقیقتا جامعه پس از جنگ، جامعهای مجروح است. در این وضعیت پروژهای برای همسرگزینی نیکوکارانه در جامعه طراحی و سازماندهی شد که بر مبنای آن، ازدواج با معلولین جنگی که آنان را شهدای زنده مینامیدند و ازدواج با همسران /بیوههای شهدای جنگی به عنوان امر ثواب ارجگذاری و تشویق میشد. زنانی داوطلب ازدواج با معلولین جنگی شدند و مردان بسیاری با اشتیاق، زنان جانبازان را به عنوان همسر دوم یا سوم خود برگزیدند. در این جفتیابی نیکوکارانه نیز پراگماتیسم و منفعت طلبی فردی به دلایل زیر غالب است:
− هم ازدواج زنان با معلولین جنگی و هم مردان با همسران جانبازان، داوطلبانه و برمبنای گزینش فردی انجام میگیرد.
− اقدام فرد داوطلبی که با این پروژه همکاری میکند، از سوی ارگانهای دولتی و مردم مذهبی به عنوان نیکوکاری و ثواب دینی ارجگذاری میشود، موقعیتی که در فرد داوطلب، رضایت خاطرایجاد میکند.
− هم شهدای زنده و هم خانواده شهدا توسط بنیاد شهید با مقرریهای مکفی و پیشکشهای گرانبها تآمین مالی میشوند و مطلقا باری سنگین بر دوش همسر داوطلب خود، نیستند.
− معلولین جنگی و خانوادههای شهدا از امتیازات اجتماعی و آموزشی بیشماری بهرهمندند و در همه عرصهها از سهمیه ویژه برخوردارند.
− نحوه سازماندهی این پروژه نیز کاملا مدرن و در وجوهی به بنگاههای جفت یابی در غرب شباهت دارد.
− در مواردی نیز پس از شکلگیری و تداوم رابطه میان داوطلبین محبت و عشق به وجود میآید.
فردیت مداری و آزادی انتخاب فردی تنها به پهنه روابط عاشقانه و همسرگزینی در روابط روزمره انسانی محدود نمیشود. سویه دیگری از آزادی انتخاب فردی، شرکت داوطلبانه و هم پیوندی افرادی درسیستمهای بسته ایدئولوژیک است که گاه به مسخ عشق و فردیت آنها منجر میشود. برای نمونه زندگی داوطلبانه زنان و مردان جوان در خانههای تیمی و پذیرش ممنوعیت عشق برای پیشبرد بی تزلزل مبارزه، اجرای مطیعانه طلاقها و ازدواجهای گروهی در اردوگاههای رزمی، ازدواج از راه دور بخشی از زنان و دختران اروپایی با جنگجویان داعشی، با هدف پیوستن به جبهه دولت اسلامی درعصری و در جریانهایی انجام میگیرند که آزادی انتخاب فردی در آنها، مقوله بیگانهای نیست.
باری در این روند پیچیدگی فزاینده روابط اجتماعی، فهم و تعریف عشق مدام دشوارتر میشود و سروده شاملو را تداعی میکند که : آی عشق، آی عشق رنگ آشنایت پیدا نیست…!
جامعهشناسی عشق، کند وکاوی پویا و پیشرونده
به این ترتیب جامعه شناسی عشق با عزیمت از مفهوم عشق به عنوان برآمد شوریدگی واحساسات انسانی که منحصرا در قالب رابطههای انسانی معنا مییابد، به سحرزدایی از عشق به عنوان نیرویی غیر زمینی و مهار ناپذیر آغاز کرد؛ با اتکا به تاریخ و مطالعات مردمشناسانه، اسارت فردیت را در سیستمهای خویشاوندی، طبقه، دین و ایدهئولوژی پیگرفت؛ شکلگیری عشق رومانتیک را با پیدایش مفهوم آزادی و حق انتخاب فردی همزمان دانست و به توضیح پیچیدگیهای عشق در دنیای مدرن پرداخت. جامعهشناسی عشق به پیروی از دینامیسم کلیت جامعهشناسی، نقطه پایان و نهایتی نمیشناسد، همچنان که حرکت و دگرگونی در جامعه انسانی توقفناپذیرند.
(چاپ نخست مقاله در نشریه “نگاه نو”، شماره ۱۰۴)
پانویسها
[1] ارسطو، اخلاق نیکوماخوس، ترجمه محمدحسن لطفی، کتاب هشتم، درباره دوستی، ص ۲۹۶
[2] همانجا، ص ۳۰۰.
[3] Vgl. Soziologie der Liebe, Romantische Beziehungen in theoretischer Perspektive, Herausgegeben von Barbara Kuchler und Stefan Beher, Suhrkampp Taschenbuch Wissenschaft, Erste auflage, 2014, S.8.
[4] Vgl Shulamith Firestone , Frauenbefreiung und sexuelle Revolution, Fischer Taschenbuch, Frankfurt am Main, 1975.
[5] Niklas Luhmann, Liebe eine Übung, Suhrkamp Verlag, Frankfurt am Main, 2008
[6] Niklas Luhmann, Liebe als Passion, Zur Codierung von Intimität, , Frankfurt am Main 1996, S 22.
[7] Michel de Montaigne, Essais I, 28, zit. Nach der e’d. de la Pleiade, Paris 1950, S.224
[8] Liebe als Passion, S 23f.
[9] Margaret Mead, Mann und Weib, Das Verhältnis der Geschlechter in einer sich wandelnden Welt, Rowohlt 1958, S. 44
[10] William J. Goode, “The theoretical Importance of Love“, in: American Sociological Review 24 (1959), S. 38-47
[11] Vgl Ulrich Beck, Risikogesellschaft, Auf dem Weg in eine andere Moderne. Edition Suhrkamp, Erste Auflage 1986, S. 206-210
[12] William J.Goode, Die theoretische Bedeutung der Liebe, In: Soziologie der Liebe, S. 70
[13] Niklas Luhmann, Liebe, eine Übung, 2008, S.40
[14] Randall Collins, Love and the Marriage Market, In: Sociology of Marriage and the Family, Love, and Property, Chicago 1985. In: Soziologie der Liebe, S.29