جام زهر دوم را مدتی لیس میزدند؛ در لوزان جرعهای بزرگ از آن نوشیدند؛ بقیهاش را همه سرخواهند کشید. ادا و اطوار درمیآورند و حوصله سرمیبرند.
جام زهر نخست، پذیرش آتشبس در جنگ با عراق است؛ جام دوم، تن دادن به تسلیم در برنامه هستهای است. در جنگ با عراق میخواستند کربلا را بگیرند و از آنجا به “قدس” بروند؛ در برنامه هستهای میخواستند برای بقای قدرتشان به تضمین هستهای دست یابند. در هر دو مورد شکست خوردند و ناچار شدند از مواضع اعلامشدهیشان عقب بنشینند.
این دو شکست، در پرونده دو جنایت عظیم قرار میگیرند: جنایت تداوم جنگ، اصرار بر شعار “جنگ، جنگ تا پیروزی” و “جنگ تا رفع فتنه از عالم” که حاصل آن تحمیل خسارتهای انسانی و مادی عظیمی به مردم ایران و عراق بود، و جنایت فقیرسازی کشور به اسم “غنیسازی”، که باعث شد کشور و مردم زیر فشار تحریمهای بین المللی درازمدت قرار گیرند، باعث شد در منطقه مسابقه تسلیحاتی و گرایش به اتم تقویت شود، و همچنین باعث شد که رانتخواری از تحریم و عملیات مافیایی برای قاچاق تکنولوژی هستهای، کمپلکس نظامی-اقتصادی-ایدئولوژیک حاکم را پروارتر کند.
جنایتی دیگر که شاخص جمهوری اسلامی است، سرکوبگریهایی است که رژیم تازه، بلافاصله پس از استقرار، در رویارویی با غیرخودیها پیش گرفت. با این سرکوبگریها دهه نخست پس از انقلاب خونین شد. به شدت سر کوب شدند: هم آنانی که انقلاب را نمیخواستند، و هم آنانی که انقلابی دیگر میخواستند، رکن دیگر انقلاب ۵۷ را تشکیل میدادند و تصورشان از انقلاب هر چیزی بود جز استقرار ولایت فقیه. سرکوب هیچگاه قطع نشد. قتلها و بگیر و ببندها زنجیرهای بیگسست را تشکیل دادند، زنجیرهای که آغاز استقرار رژیم تازه را پیوند میدهد به این دوره که شیوخ فرتوت گشتهاند.
جمهوری اسلامی، حکومت پروندههاست، پروندههای قتل، جنگ و فساد. سه پرونده بزرگ، آنسان که اشاره شد، اینهایند: پرونده سرکوب، پرونده جنگ و پرونده هستهای. اینها از هم مجزا نیستند، پیوندی درونی دارند که مبتنی بر ماهیت حکومت فقهاست.
اراده به قدرت فقها نخست در سرکوب تجلی بارز خود را یافت. در جریان سرکوب، حکومت سامان پیدا کرد. وزارتخانه وجود داشت، اما فقها هنوز با دم و دستگاه وزارتی بیگانه بودند. نخستین چیزی که از خودشان ساختند “کمیته” بود، و این “کمیته” و محکمه شرعی بود که شد سپاه و وزارت اطلاعات و دستگاههای امنیتی دیگر. حکومت، گِرد سرکوب خود را ساخت. این سازندگی، ابعاد عظیمش را یافت در جنگ. بر روی جنازه “شهدا” دستگاه نظامی فقها تکامل یافت و عریض و طویل شد. با سرکوب و جنگ، اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی تشخص یافت. برای جریان یافتن پول نفت و پول استثمار، کانالکشی شد. کانالهای اصلی و فرعی مشخص شدند. بر این پایه انباشت اولیه سرمایه در جمهوری اسلامی روند خود را یافت و “بورژوازی” اسلامی سر برآورد؛ پدیدار گشت در هیئت سردار، آخوند امنیتی، آخوند وزارتی، نوآیتاللهها، بازاریهای قدیمی مرتبط با رژیم جدید، صاحبان و مدیران جدید کارخانههای غنیمتی، دلالها، مجموعهای از نخالهها و هفتخطها و مشتی مهندس و کارگزار دورقابچین که میتوانند خدمتگزار هر رژیمی باشند. جنگ که پایان یافت، این طبقه حاکم، فرصت تازهای برای غنی کردن خود یافت: “سازندگی” پس از جنگ و در ادامه آن غنیسازی اورانیوم. اتم شد اسم رمز مافیای ولایی. با آن هر دری را گشودند، اسکلههای غیر رسمی درست کردند، کارخانههایی درست کردند که در هیچ جا وجودشان ثبت نشده است، و در بازار ایران و در پایتختهای متعددی در این گوشه و آن گوشه جهان تجارتخانه برپا کردند. امنیتیها تاجر و تاجرها امنیتی شدند. اقتصاد سیاسی آخوند−سردار-تکنوکرات، رادیواکتیو شد.
آنچه سه پرونده سرکوب، جنگ و اورانیوم را به هم ارتباط میدهد، قدرت و پول است، یک اقتصاد سیاسی است که فقط با بازار و کارخانه توضیحدادنی نیست و باید در نوشتن “کاپیتال” آن، اوین و کهریزک و دیگر کارخانههایی از این دست را هم منظور کرد. نقد اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی، در درجه نخست برملاسازی خون و فساد است.
جنگ را نتوانستند ادامه دهند. در جایی نیروی غریزه بقا از طمع اقتصاد جنگ پیشی گرفت. جام زهر را نوشیدند و در آن حال دست به کشتار بزرگ زدند، کشتار تابستان ۶۷. فصل جدید “سازندگی” با این کشتار آغاز شد. پس از آن بورژوازی اسلامی پا نهاد به مرحلهی “دربیاور و لذت ببر”. لقمه چرب از سازندگی، به بخش نظامی رسید. پویش نظامیگری و درسی که جمهوری اسلامی از ماجرای حضیض صدام حسین گرفت، کانال باز شده با جنگ را بدون پیچ و خم مهمی به کانال غنیسازی اورانیوم وصل کرد. فرقه حقه وارد فاز رادیواکتیو خود شد و بخش مهمی از اقتصاد سیاسی جنگ در قالب اقتصاد سیاسی هستهای تداوم یافت. همه راضی و مغرور شدند، هم ایدئولوگها، هم سرداران و تاجران، و هم بسیجیان که اکنون میدانستند درباره چه چیز باید شعار دهند.
شیعیگری و جریان اصلی ناسیونالیسم ایرانی یکی نیستند، اما هر یک عنصر سازندهای از دیگری است. در خلق جنبش سیاسی شیعی، در شکل خمینیسم، ژنهای مختلفی دخالت داشتهاند که بیگمان یکی از مهمترین آنها ناسیونالیسم است. خمینیسم مدعی بود که آنچه را ملیگرایان قادر به انجامش نبودهاند، او محقق خواهد کرد: استقلال، سازندگی و دستیابی به عظمت ملی. اگر خمینیسم چنین ادعا و آرمانی نداشت، مهندسان دور آن جمع نمیشدند. مهندسان رکنی از جنبش خمینی هستند. خمینیسم، جنبش آخوندی ناب یا آخوندی-بازاری-لومپنی نیست، ترکیبی است از ایمان و تکنیک، و حقیقت “مدرن” آن را بهتر درک میکنیم اگر آن را به صورت جنبشی آخوندی-مهندسی در نظر گیریم.
مدرنیزاسیون شاهی مهندس تولید کرد و بینش مهندسی − اراده به خراب کردن و ساختن و پنداشتِ بهتر بودن و حساب همه چیز را داشتن − بر فرهنگ سیاسی کشور غلبه کرد. سازمانهای چریکی هم پایی در این بینش مهندسی داشتند. بینش مهندسی به راحتی به نظامیگری میرسد. ماشین، اسلحه است؛ و اسلحه، ماشین است. سردار−مهندسان برای آخوندها درس اتمشناسی گذاشتند و آخوندها امامزاده تازهای بنا کردند: اورانیوم. احساس غرور و سازندگی و عظمتطلبی مهندسی، یعنی آن رشتهای که اورانیوم را به ناسیونالیسم پیوند میدهد، باعث شد که وجیه المله کردن آن کار سادهای باشد. اورانیوم داشت به سریش ملی ما تبدیل میشد. میهنپرستان غیر مذهبی هم اورانیومپرست شدند. اورانیومپرستی، هم با کمسوادی و کوتهبینی ملی جور درمیآید هم با رجزخوانی و لافزنی ملی. محمود احمدینژاد نماد این ادبار است، کسی که در همه حضور دارد، در این یکی کمتر، در آن یکی بیشتر.
خطوط اساسی آنچه دانش هستهای خوانده میشود، بیش از شش دهه پیش ترسیم شده است. همه منابع در دسترس هر دانشجوی فیزیک قرار دارد. میتوان در آشپزخانه خود نشسست، تخمه بو داد و آن منابع را مطالعه کرد. تکنولوژی هستهای داستان دیگری دارد. بر خلاف ادعای مشهور احمدینژاد نمیتوان در آشپزخانه تکنولوژی هستهای بار گذاشت. تکنولوژی، تئوری نیست که آن را بخوانید. دستگاه را باید بسازید و اگر نتوانید بسازید باید از جایی بخرید، اما اگر به شما ندهند و شما مصمم باشید آن را به دست بیاورید، باید به فکر دوز و کلک باشید. سازمانی باید درست شود برای این کار که کسی نمیداند چه میکند. و این سازمان مدام عریض و طویلتر میشود.
کارکرد اتم در ایران نه حل مسئله انرژی، نه تولید داروهای ویژه، و نه خدمت به تولید دانش است. اورانیوم در خدمت تولید مافیا است، در خدمت نظامیگری است. سرانجام زمانی پرونده اتمی رو خواهد شد، آنگاه مردم ایران خواهند فهمید در آن دورانی که زیر فشارهای تحریمی بودند، سازمانهای جاسوسی مختلف − سیا و موساد و بقیه − و مافیای حکومتی در ایران بر سر چه خوان نعمتی نشسته بودند.
اما این پرونده کی رو خواهد شد؟ پس از آنکه به صورت علنی پرونده کشتارها و سرکوبها رو شود و بررسی آن آغاز گردد. آن موقع، هم نوبت گشودن پرونده جنگ خواهد رسید، هم نوبت گشودن پرونده اتمی. آن هنگام ربط شکنجه و کشتار در زندانها، با “جنگ، جنگ تا پیروزی” و “انرژی هستهای حق مسلم ماست” بر همگان آشکار خواهد شد.
بسیار خوب شد که جام زهرِ تن دادن به آتشبس در جنگ با عراق را سرکشیدند. این جام زهر دوم هم گوارای وجودشان باد! آن را سر میکشند، از سر بیچارگی و نگرانی از عاقبت کار خویش. شاید حتا رؤسای اصلی مافیای اتمی پی برده باشند که ادامه بازی با اورانیوم ممکن است برایشان خطرناک شود. تصمیم گرفتند کوتاه بیایند. این کوتاه آمدن، مهار مافیای اتمی نیست، چنانچه پذیرش آتشبس، مهار تازهژنرالهای کوبنده بر طبل جنگ نبود. سرداران، زمینههای دیگری برای سازندگی یافتند. این بار هم خواهند یافت.
ضمن خوشحالی از ریختن جام زهر دیگری در حلقوم رژیم، بایستی این تأسف را هم ابراز کنیم که این مردم ایران نبودند که رادیواکتیویتهی ولایی را مهار کردند. ایدهآل این بود که یک جنبش اعتراضی وسیع رژیم را مهار میکرد، جنبشی علیه فقیرسازی بر اثر “غنیسازی”، جنبشی ضد مافیای ولایی، جنبشی ضد نظامیگری، جنبشی با آگاهی زیستمحیطی و آشنا با بحثها درباره تکنولوژی اتمی از جمله پس از فجایع چرنوبیل و فوکوشیما.
در مذاکرات هستهای، رژیم از سربیچارگی گام به گام واداد و اینک پس از دست شستن از غنیسازی کلان و سطح بالا، و در عوض گرفتنِ حقِ داشتن تعدادی سانتریفوژ کمبازده به عنوان اسباببازی برای سرگرمی مهندسانش، وامانده است که واماندگیاش را چگونه به عنوان پیروزی بفروشد. آنچه را که اینک کارگزاران رده سوم کشورهای ششگانه مذاکرهکننده میدانند، ولی فقیه و وزیر خارجهاش از مردم ایران پنهان میکنند. بیهوده نبود که مذاکرات لوزان طول کشید، چون توافق که حاصل شد، بحثی طولانی درگرفت بر سر نحوه اعلام آن؛ و اِصرار ایلچیهای ولایی همه آن بود که اَسرار برملا نشود تا مبادا مردم ایران در جریان تمام داستان قرار گیرند.
و حالیا مردم! کنجکاو شوید، شهامت داشته باشید و بپرسید! با “غنیسازی” − که به قیمت فقیرسازیتان، و به قیمت انزوای کشور و مسابقه تسلیحاتی در منطقه تمام شد − کلاه گشادی بر سرتان رفت. این کلاه، همسان کلاه گشاد خونین جنگ است. در خاطر داشته باشید که تعداد کثیری از فرزندانتان را کشتند، قلمها را شکستند و روزنامهها را بستند، تا چنین کلاههایی بر سرتان بگذارند.
لینک مطلب در تریبون زمانه
بدون شک هموطن خوب ما جناب نیکفر مثل همیشه واقعیاتی را که بسیاری نمی فهمند و یا مثل اصلاح طلبان خود را به نفهمی مصلحتی زده اند بیان کرده اند .اما به ایشان یاداوری می کنم که این جام زهر سوم است..خمینی با قبول بیانیه الچزبره و پذیرش همه مطالبات امریگا و آزاد کردن گروگانهای امریکایی وپیش کش کردن ۴۰ ملیارد رلار به شیطان بزرگ جام زهر اول را سر کشیده بود ،اما چون لوچ های ایران (توده ای ها -فدائیان خلق و….)مست که شیفته ان (ضد امپریالیست نستوه) بودند جام زهر را در دست امامشان ندیدند…-جناب نیکفر این جام زهر سوم بود ..
احمد / 03 April 2015
ممكنه بفرماييد شما كه مردم رو به طغيان عليه حكومت دعوت مي كنيد، كجا زندگي مي كنيد؟
همه ديدند كه هزينه اعتراض به اين حكومت خيلي بيشتر از انقلاب عليه شاه است. مردم نسل تا نسل دارند زندگي روزمره شون رو از دست مي دن. حالا كه دلخوشي ايجاد شده، عده اي شروع به دميدن در شيپورهاي نااميدي و منفي بافي خودشون مي كنند.
فقط نكته جالب اينه كه به اسم و رسم مخالفان اين صلح كه نگاه كنيم، باورمون نخواهد شد كه از چه طيف ها و عقيده هايي زير علم مخالفت با صلح جمع شده و سينه مي زنند. نان اين ها از جنگ است و خون. اگر صلح باشد اينها محو خواهند شد.
همايون / 03 April 2015
متن اصلی توافقنامه به انگلیسی را مرورکردم. مفاد آن با آنچه که خبرگزاری مهر و ایسنا به فارسی برای هموطنانی که دسترسی به آن برایشان ممکن نیست یا به زبان انگلیسی تسلط ندارند، کاملاً متفاوت است. عنوان مواقتنامه :
Parameters for a Joint Comprehensive Plan of Action regarding the Islamic Republic of Iran’s Nuclear Program
چند نکتۀ مهم آن بقرارزیرند:
1- ایران موافقت کرده است که تعداد سانتریفیوژها را به کمتر از یک سوم کاهش دهد. (تعداد فعلی سانتریفیوژها درحال حاضر بالغ بر 19000 است که طبق این توافق به 6140 دستگاه که فقط 5060 دستگاه برای غنی سازی وآن هم با درجۀ خلوص 3.67 درصد به مدت ده سال تقلیل یافته ونوع آنها هم IR-1 نسل اول است که همان سانتریفیوژهای ازرده خارج شده با سرعت کم میباشند که جمهوری اسلامی دربیشتراز 20 سال قبل استفاده میکرد.)
2- ایران موافقت کرده است که در 15 سال آینده از غنی سازی بیشتر از 3.67 خودداری خواهدکرد. (این تسلیم بدون قید وشرط ایران درمقابل همسایگان آنست که اگر حتی آنها اقدام به بلندپروازیهای اتمی دست زدند، ایران طبق این موافقتنامه حق اقدام متقابل را ازخود سلب کرده است.)
3- ایران موافقت کرده است تا مقدار اورانیوم موجود را که بالغ بر 10000 کیلوگرم است، به 300 کیلوگرم با خلوص 3.67 درصدکاهش دهد. (تصور کنید که چقدر سرمایه برای دستیابی به 10000 کیلو اورانیوم در مدت 20 سال گذشته صرف شده است که باید دور ریخته شود.)
4- کلیۀ سانتریفیوژهای پیشرفته تر از IR-1 به انبارهائی زیر نظارت آژانس بین المللی اتمی منتقل خواهندشد.
5- ایرا ن به مدت 15 سال حق غنی سازی در سایت فردو رانداشته و دوسوم سانتریفیوژها و زیر ساختهای آن از بین برده میشوند.
6- غنی سازی به مدت 10 سال فقط درنطنز با استفاده از سانتریفیوژهای نسل اول IR-1 به تعداد 5060 دستگاه وبا غلظت 3.67 درصد انجام خواهد شد.
7- 1000 دستگاه سانتریفیوژهای نوع IR-2M درنطنز و IR-2 و IR-4 و IR-5 و IR-6 و IR-8 به مدت 10 سال به انبارهای زیر نظارت آژانس اتمی منتقل شده و ایران حق استفاده ازآنها رانخواهد داشت.
8- آژانس به کلیۀ سایتهای اتمی ایران به مدت 25 سال دسترسی خواهدداشت.
9- ایران به مدت 20 سال برنامۀ سانتریفیوژسازی را تعطیل خواهدکرد.
10- کلیۀ زیرساختهای غنی سازی اورانیوم در نطنز و بردو برچیده خواهند شد.
11- ایران موافقت کرده است اطلاعات مکفی درمورد تسلیحات مورد سوء ظن خود را به اطلاع آژانس برساند.
12- تجهیزات اصلی رآکتور اتمی اراک معدوم شده وبجای آن باکمک متخصصین 1+5 رآکتور مناسبی طرح ونصب خواهد شد.
13- کلیۀ زباله های اتمی به خارج ازایران حمل خواهند شد.
14- ایران حق ندارد بیشتراز مقدار مورد نیاز رآکتور آیندۀ اراک، اب سنگین ذخیره کند.
15- در 15 سال آینده، ایران حق ساخت رآکتور آب سنگین راندارد.
16- درصورت پیروی ایران از مفاد موافقتنامه با 1+5 ، به تدریج تحریمها برداشته خواهند شد. معهذا درصورت عدم پیروی ایران از مفاد فوق، تحریمها دوباره برقرارخواهند شد.
حال توجه کنید که پس از بیش از بیست سال عملیات مخفی، توسل به بازار سیاه برای تهیۀ تجهیزات و ساخت تأسیسات و تحمیل میلیاردها دلار سرمایه های ملت وکشور، اکنون کارجمهوری اسلامی به جائی رسیده است که باید به نقطۀ اولیه که همان 20 سال پیش است برگردد. بهتراست این موافقتنامه را با قرارداد ترکمانچای مقایسه کرده و آنرا “ترکمانچای اتمی” بنامیم. به این میگویند “خیانت به منافع مردم وکشور.”
تاکی این حکومت جهل وجنون وخیانت میخواهد مردم را درناآگاهی نگهداشته و سرمایه های ملی را به باد دهد؟
علی کبیری / 03 April 2015
جناب نیکفر شما از کجا جزئیات قرارداد را میدانید که ادعا میکنید چه کسی واداده چه کسی برده چه کلاهی سر چه کسی رفته. ای کاش همه از جمله آنها که خود را اپوزیسیون می نامند و سردبیران سایتها و همه بقیه میتوانستند جام زهر سر کسیده و تابو های نشکسته را بشکسته و با سر عقل آمدن، جهان را نگذارند زشت تر از آنچه هست بشود
شهناز / 03 April 2015
عالی
جواد / 03 April 2015
تا ابله در جهان است مفلص در نميماند هزينه هر ناداني حكومتها را مردم فلك زده بايد پرداخت نمايند
معين / 03 April 2015
با تشکر از جناب نیکفر به خاطر مقاله مفید و جالب توجه شان .
حقیقت این است که قربانیان اصلی مانند همیشه مردم مظلوم ایران هستند که تمامی فشارها و تبعیضها و فقر و بدبختی را تحمل کرده و همچنان با فلاکت روزگار میگذرانند .
نوشیدن جام زهر که اسم آن را نرمش قهرمانانه گذاشتند بر ولی امر دزدان جهان مبارک باد .
اما عوارض و آثار این شکست مفتضحانه به زودی دامنگیر ملایان نیز میگردد و به هیچوجه نمیتوانند شکست خور را توجیه نمایند .
بهنام / 03 April 2015
گذشته از محتوای مقاله که بسیار مفید بود،مقاله لحن ادبی داشت،فک می کنم مقاله ای که هدفش تحلیل سیاسیِ،بهتر لحن علمی و ساده داشته با شه تا لحن ادبی،البته نویسنده استاد و صاحب نظر هستند،این مورد به نظر بنده امد.
علی / 03 April 2015
با سلام
نویسنده محترم مطالب درستی را بیان کردند ولی آنچه اغلب ما بدان توجه لازم نداریم عدم وجود خط کشی دقیق برای جداسازی عاملان حکومت و مردم هستند. در واقع حکومت بر ساخته همین مردمی امثال من و شما هستند که بر پایه منافع فردی یا جهل و ناآگاهی در زمره حاکمان وارد می شوند. از کارمند اداره ای که زیرمیزی می گیرد، از مدیری که اختلاس می کند، از دانشجویی که پایان نامه جعل می کند، از پزشکی که جراحی بیمورد تجویز می کند، از بساز و بفروشی که از شورای شهر سردمر می آورد تا راحت تر مجوز ساخت و ساز کلان بگیرد ، از ورزشکار ملی بیسوادی که به مجلس و شورای شهر می رود تا آینده مالی خود تضمین کند، از بدنه سپاه و بسیج و ارتش و … همه همین حکومت و دولت و ملت را تشکیل می دهیم. اینکه مردمی که هشتاد درصد آنها بیسواد و کمسواد هستند بخواهند بمعادلات پیچیده سیاسی حاکمان را درک کنند و سره را از ناسره تشخیص دهند انتظار بیجایی است که اگر اینگونه بود آخوندهای منبری توانایی تحریک احساسات آنها را نداشتد تا تا سوار بر موج این احساسات به خواسته های خود برسند. متاسفانه نردمی که واجدالشرایط این باشند که در زمره مخالفان دانا و عملگرای حکومت قرار گیرند بخش بسیار کوچکی از جمعیت ایران را تشکیل می دهند که سرکوب آنان به سادگی امکانپذیر است. حکومت آخوندی نرز مشتریکی بین دولت و ملت ندارد و دایما در حال جذب و دفع است . لذا سرمایه اجتماعی مخالفن عملگرا در ایران به شدت بی بضاعت است. بر این اساس بسیار منطقی است که سرنوشت این دولت-ملت کسانی خارج جغرافیای آن تعیین کنند چرا که خود توانایی ندارد منافع خود را تشخیص دهد، از منافع فردی عبور کند و آینده فرزندان خود را تضمین کند،
مجید / 04 April 2015
از یک نوشته قدیمی محمدرضا نیکفر در مورد “انرژی هستهای حق مسلم ماست”، برای اینکه بدانید او همواره این نظر را داشته است:
«اتم ایران امروز، آن چیزی نیست که از کتابهای درسی میشناسیم، به صورت شکل ملوسی مرکب از یک هسته و چند توپ کوچک گرد آن. اتم، ناموس رژیم است. اتم، مظهر موتاسیون فسادانگیز ناسیونالیسم ایرانی به عظمتطلبیای است که جنبش اسلامی پدیداری از آن است. اتم، اسم رمز یک همتافتهی ایدئولوژیک-نظامی-اقتصادی است.
جمهوری اسلامی در منطقه مسابقهی اتمی راه انداخته است. کشورها را به هم مظنون کرده است. فتنهی اتمی، ادامهی فتنهی دینی است و ممکن است به پایان همه چیز منجر شود. اتم یعنی قاچاق تکنولوژی، یعنی زدوبندهای بینالمللیای که بخش بزرگی از سرمایهی کشور را به هدر میدهند. اتم یعنی انزوای جهانی، در همان حال امتیازدهی به این و آن و معاملههای خفتآور. اتم، یعنی منطقه را متشنج کردن، ساختار استبدادپرور منطقه را مستحکمتر کردن، بهانه دادن برای تعویق حل مشکلهای بنیادی آن.
اتم یعنی حماقت، یعنی تداوم ناآگاهی از علل عقبماندگی. اتمی یعنی عوامفریبی. دانش اتمی یعنی جهل مرکب بیدانشی و بیمسئولیتی. تکنولوژی اتمی، تکنولوژیای است که هر مستبد کودن ولی پولداری میتواند آن را در بازارهای جهانی خریداری کند. اتم، یعنی غفلت از نیازهای واقعی جامعه. اتم یعنی ناتوانی در بنای پل و جادهای ایمن، اما توانایی در ساختن بمبی که هر لحظه احتمال دارد بترکد و آن پلها و جادهها را هم با خاک یکسان کند. اتم، یعنی تکنسین مزدور بیسواد بیفرهنگ بیاخلاق. اتم، یعنی بیفرهنگی، اتم یعنی سرنوشت مملکت را به مشتی جانی سپردن. کسی که از شعر خوب، از موسیقی خوب، از خندهی کودکان و از زیبایی انسانها و طبیعت لذت برد، کسی که اندکی تاریخ بداند، تکنسین اتمی نمیشود. اختصاص سرمایهی مملکت به تکنولوژی اتمی و این فوت و فن را از سر نادانی مظهر دانش پنداشتن، یعنی غفلت از تکنولوژی پیشاهنگ در جهان که فناوری دستیابی به انرژیهای بدیل انرژی اتمی و انرژی فسیلی یعنی انرژیهای پاکیزه و بیخطر آب و باد و آفتاب است.
اتم یعنی دانشگاه خفقان گرفته؛ یعنی استادانی که دم برنمیآورند وقتی میشنوند که رئیسجمهور دکتر-مهندسشان مدعی غنیسازی اورانیوم در آشپرخانه میشود. اتم، یعنی دانشگاهی که شهامت ندارد در مورد خطرناک بودن و غیراقتصادی بودن نیروگاه اتمی و غنیسازی و بقیهی قضایا کلاس و سمینار بگذارد. اتم، یعنی اینکه استاد فیزیک اتمی هم بایستی خفقان بگیرد و بگذارد نخالهای چون احمدینژاد درباب معجزات امامزادهی اتمی سخنرانیهای اتمگداز کند.
اتم یعنی رژیم غنیسازی، یعنی رژیمی که اصطلاح غنیسازی را به واژهای متبرک تبدیل کرده و آن را در همه جا به کار میبرد، از “غنیسازی اورانیوم” گرفته تا “غنیسازی اوقات فراغت جوانان”. اتم یعنی این تمامیتخواهی، اتم یعنی رژیمی تمامیتخواه.
اتم یعنی مردم را در جهل نگاه داشتن تا ندانند چه فاجعههایی محیط زیست و کلیت هستی آنان را تهدید میکنند. اتم، بیخبری از آلودگیهای زیستمحیطی است، اتم جهالت در مورد آلودگی خفهکنندهی هوای شهرهای بزرگ ایران است. کسی که به این آلودگیها حساس باشد، به اتم نیز حساس است. رژیمی که اتم را بیخطر جلوه میدهد، دشمن محیط زیست است.
اتم یعنی قدرت، اتم یعنی قدرتمند بودن نظامیان و قدرتمندتر شدن آنان. اتم یعنی عریض و طویل شدن دستگاه سرکوب. اتم یعنی توهم، یعنی فوبیای ژرف بیپایان. اتم یعنی بیماری روانی رهبران. اتم یعنی توسری و خشونت، یعنی دیدن دشمن در همه جا. اتم یعنی در موی آشکار زنان هم توطئه دیدن. اتم تصور از آن به عنوان تضمینکنندهی بقای رژیم است. اتم، توهم برتری است، رويای برتر شدن است، عقدهی یک پوتنس دایمی است. اتم جمع بدترین خصایص مردانه است.
اتم یعنی سانسور. اتم تابلوی حوزهای است که مردم حق اظهار نظر دربارهی آن را ندارند. اتم یکی از مقدسهاست، رکنی از الهیات سیاسی است. فلسفهی سیاسی دینی به اتم ختم میشود. از دولتیان نیز کسی مجاز نیست دربارهی آن نظر دهد، مگر به تأیید و ستایش. هیچ کس حق مخالفت ندارد. اتم، یعنی وزارت خارجهی بیاختیار، یعنی کابینهی تشریفاتی، یعنی بودجهی دولتی مخفی. اتم عنوان دیگر ولایت فقیه است. ولایت فقیه عمود خیمهی نظام است و اتم عمود خیمهی ولایت فقیه. کسی که برنامهی اتمی رژیم را بپذیرد، باید به بقیهی قضایا تن دهد. اتم ، یعنی صغارت در برابر ولایت، یعنی زبانبستگی، یعنی جبن و بندگی.
اتم، با این توصیفها با حقوق بشر نمیخواند، با فرهنگ نمیخواند، با عدالت و پیشرفت نمیخواند. همهی ادعاها در مورد مردمدوستی و عدالت و فرهنگ پوچ و یاوه میشوند، اگر ادعاکننده به رژیم اتمی متعهد باشد.»
۱۰ خرداد ۱۳۸۸
از محمدرضا نیکفر
http://zamaaneh.com/nikfar/2009/06/post_118.html
امینی / 04 April 2015
هدف جناب نیکفربررسی تفاهم نامه لوزان نیست بلکه بدرستی می کوشد نگرشی تاریخی –اجتماعی در بررسی جامعه ایران ارائه دهند که قابل تقدیر است اما مقاله ایشان پرسش های چندی را ایجاد می کند که نیازمند بررسی بیشتری است
الف : در اواخر حکومت محمد رضا شاه پهلوی دو دعوت ناسیونالیستی مطرح بود شاه با اتکا به باستانگرایی و بشارت دروازه های تمدن بزرگ و ایت الله خمینی بشارت به بازگشت به اسلام شیعی که قصد داشت دعوت شوندگان را “ادم کند ” . پرسش این است چرا شاه باخت و ایت الله پیروز شد .ظاهرا در ورای ناسونالیسم ما با جنبش “هویت گرایی” روبرو هستیم که نتیجه فروریزی بنیان های سنت و حضور مدرنیسم است . ماکس وبر در قرن نوزده و بسیاری دیگر از جمله هانا ارنت در توتالیتاریسم انرا بررسی می کند .
ب: دعوت مردم به ” درک ” موقعیت خویش از باور به حضور سیاستی اگاهانه در مردم پس از انقلاب اسلامی حکایت دارد .هرچند بررسی وقایع تاریخی پس از انقلاب نشان از شکل گیری جنبشی “شبه توتالیتر” دارد که از لایه های عمیقتر تاریخی اجتماعی روانی ناشی می شود و تکانه های ان جنیش همچنان ادامه دارد . “ادراک سیاسی ” که لازمه ان شکل گیری” انسان” ازاد و رها است هنوز نیازمند کوشش های کنشگران در گذر زمان و امکا نات رو به اینده است .
ج: پس از اینکه جنبش توتالیتر در موقعیت حکومت قرار می گیرد خود را در موقعیتی متضاد و متناقض می یابد از یکسو باید بتواند مدام “هواداران ” را به حرکت اورد واز تبدیل شدن به حکومتی مستقر که شکلی از دیکتاتوری ارتجاعی است جلوگیری کند واز سوی دیگر باید به حکومتی مستقر ایجاد کند و به نیازهای حکومت شونده ها پاسخ دهد. درجمهوری اسلامی این دو شیوه رهبری جنیش و حکومت مستقر به دوگانگی واقعی بدل شده است . تفاهم نامه لوزان که دست پخت” دولت” مستقر است و امید حکومت شوندگان به در اویختن به دستگاه دولت ناشی از این دوگانگی است . تعویق ” سیاست ” در ایران پس از انقلاب نیز اساسا موثر از این دوگانگی بوده است .
شاهد / 04 April 2015
میتوان با فرازهائی از نظرات محمد رضا نیکفر موافق یا مخالف بود، اما بسیار مهم است که افرادی چون او در حوزه عمومی حضور فعال وانتقادی داشته باشند و بعنوان وجدان بیدار افکار عمومی مردمی که (بخاطر خط قرمزهای حکومتی) امکان اگاهی، اظهار نظر و ارزیابی از حیاتی ترین مسائل کشور را ندارند؛ مسائل را بازبینی انتقادی و موشکافی کنند و به آنها که در نهایت بازندگان اصلی این تصمیمات سیاسی سرنوشت سازهستند ابعاد گوناگون انرا بنمایانند.
روشنفکر عرصه عمومی از بالای سر سیاست مداران و سیاست پردازان که خوب و بد اقدامات سیاسی مشخص حکومت در لحظه را مد نظر دارند، به مردم عمق مسائل را با دیدی انتقادی باز نمائی، و تصمیم گیران اصلی را مسئول و پاسخگوی تصمیمات و اقدامات نابخردانه خود میکنند.
آگاه کردن و آموزش مردم و واداشتن آنها به تفکر در مسائل حیاتی کشور کار اصلی روشنفکران عرصه عمومی است، امری که محمد رضا نیکفر در این مطلب، مسئولانه به آن پرداخته است
اسفند / 07 April 2015
اقای نیکفر در مقاله شان از یکطرف از مذاکرات هسته ای ابراز خوشحالی کرده اند و از طرف دیگر اظهار تاسف میکنند. دررابطه با این دوموضعگیری نکات زیر بنظرم میرسد
۱/ خوشحالی اقای نیکفر از نوشیدن جام زهریکه بقول ایشان برای بار دوم و بقول فردی که راجع به مقاله اقای نیکفر اظهار نظر کرده برای بار سوم رژیم نوشیده ولی همچنان زهر بی اثر بوده ،شاید چندان خوشحال کننده نباشد. در حقیقت با این تعبیر بارژیمی روبرو هستیم که به زهر واکسینه شده و خیال رحلت ندارد. این رژیم برای جلوگیری از سرنگونیش در این سی و اندی سال از گردنه هایی گذشته که حتی شیطان را هم متحیر کرده است. شاید بهتر باشد که ازاین ادبیات دیگر استقاده نشود.
۲/ ابراز تاسف اقای نیکفر هم چندان قابل درک نیست. ایشان معتقدند که ً این مردم نبودند که رادیو اکتیو ولایی را مهار کردند ً ْ و ایده الشان اینست که کاش ْ یک جنبش اعتراضی وسیع رژیم را مهار میکردْ . سوال اینست که تنها شیوه مهار رژیم ٍ یک جنبش اعتراض وسیع است؟ این حکم شما که ْ این مردم ایران نبودند که رادیو اکتیو ولایی را مهار کنند بر پایه چه استدلالی است؟ ایا غیر از فشار های مردم ایران و فشارهای بین المللی از نوع جدید ،تحریم به جای بمب و جنگ ،این رژیم را وادار به مذاکره نکرد؟
برخلاف نظر اقای نیکفر فکر میکنم بسیاری از مردم ایران به حد کافی کنجکاو هستند ، و شهامت انرا دارند که بپرسند ، چه بسرشان امده و خواهد امد؟ مصاحبه اقای زیبا کلام گواه این ادعاست.
۱
شریف زاده / 12 April 2015
با سلام
در حال خواندن متن جنابعالی با یکی از دوستان قدیمی تان هستیم
ایشان موافق و بنده به دلایلی مخالف نظرات حضرتعالی هستم.
در وقایع اشاره شده پون چرنوبیل لطفا نومک را هم ذکر فرمائید. و در صحبت از نوکیسه های به نظر شما آقا زاده نیز در خواست های مکرری داشته اید مبنی بر اقدام علیه امنیت عمومی که در فتنه رخ د اد ولی در مقالات هیچ اثری از آن هویدا نیست .
برنامه لوزان را هم چکونه به حضور ریس انرژی اتمی رسید بهتر است دقیقتر بررسی فرمائید تا نکات مبهم آن را بهتر و بیشتر درک نمائید .
مستی / 08 May 2015