به رسمیت شناختن دیکتاتوری مذهبی و بی قانونیهای شکل گرفته به اسم دین، مرزی بین خودی و غیرخودی است. بهائی باشی یا مسیحی، درویش باشی یا یهودی، سنی باشی یا حتی شیعه فرقی نمیکند اگر خط قرمزها را نادیده بگیری و سرخم فرود نیاوری، غیرخودی و مرتد خوانده میشوید.
محمدعلی طاهری که از او به عنوان بنیانگذار طب مکمل ایرانی، فرادرمانی و سایمنتولوژی و نظریه پیوند شعوری که موسسه فرهنگی هنری «عرفان حلقه» را در دهه ۸۰ شمسی به ثبت رسانده، از جمله قربانیان حکومت دینی جمهوری اسلامی است.
او کسی است که برای انتقال آموزههایش از زبان دینی عام جامعه استفاده میکند و از دید آنانی که نگران بهشت رفتن مردم ولو به زور هستند، خط قرمزها را نادیده انگاشته و با دید و قرائتی دیگر به معنویت و دین نگاه کرده است؛ او عرفانی را بنا نهاده که آن عرفان، از دید استبداد دینی، عرفان ولائی نبود.
طاهری که مریدان و هوادارانش اورا با لفظ استاد خطاب قرار میدهند، علیرغم اینکه فعالیتهایش در گذشته در ایران آزاد بوده و از آن تقدیر شده، از اواخر سال ۱۳۸۹ و پس از گستردهتر شدن دامنهٔ مخاطبانش، با محدودیتهای گستردهای روبرو شد که در نتیجه اعمال این محدودیتها مجبور به توقف کلیه فعالیتهای خود از تاریخ ۱۰ مردادماه سال ۱۳۸۹ گردید. او در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۰ برای سومین مرتبه و بازداشت شد و از آن زمان در زندان به سر میبرد و در حال گذراندن پنج سال حبس تعذیری که بدان محکوم شده میباشد. نام او به گزارش خبرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به عنوان یکی از ۱۳ نخبهای که حقوقشان در ایران نقض شده روی میز شورای حقوق بشر سازمان ملل قرار گرفتهاست.
اعتصاب غذای محمد علی طاهری بهانه ای شد تا پای حرفهای یکی از شاگردان او، مؤسس مرکز غیرانتفاعی اینتریونیورسالیسم در امریکا، و همچنین رئیس کمپین بینالمللی حمایت از آقای طاهری، خانم شهناز نیرو منش بنشینم و از او در مورد وضعیت جسمانی استادش پس از اعتصاب غذایی که بیش از یک ماه از شروع آن گذشته، بپرسم.
در این گفتوگو او از بیشتر از سه سال تنهایی و خیانت و نفاق میگوید، از سختیهای راه میگوید و دشنامها و تهمتهایی که متوجه او و استادش بوده، شاید اگر او نبود، طاهری تنها میماند و تاکنون جز سنگ قبری با شعری روی آن، نامی از او باقی نمانده بود.
• خانم نیرومنش آیا شما از وضعیت دکتر طاهری پس از آخرین اعتصاب غذایی که شروع کردهاند، اطلاعی دارید؟
بله، ایشان اعتصاب غذای خود را از بیشتر از دو ماه قبل شروع کردند ولی خبر رسمی آن از ۴ آبان ماه بوده و هماکنون حدود دو ماه است که در اعتصاب غذاهای متوالی بسر میبرند. ایشان در ابتدا اعتصاب غذای تر را شروع کردهاند و موقع شروع اعتصابشان اعلام کردهاند که این اعتصاب غذا را تا مختومه شدن پرونده ارتداد و افساد فیالارض و توهین به مقدسات و سب النبی و دیدار با وکیل و انتقال به بند عمومی زندان ادامه خواهند داد. چرا که این پرونده از همان ابتدا به شکلی بود که میخواستند برای ایشان پاپوش درست کنند و به صورت جدی عوامل اطلاعات سپاه دنبال این قضیه بودند و استاد نیز از همان اوایل که متوجه منظور آنان شده بودند به صورت جدی جلوی این قضیه ایستادگی کردهاند و همیشه اعتراض خود را نسبت به این امر عنوان کردهاند اما وقتی که به اعتراض ایشان توجهی نکردند و استاد فهمیدند که اطلاعات سپاه به هر نحوی از انحاء میخواهد این پرونده را با این اتهامات واهی به جلو پیش ببرد، موجب شد که این بار استاد قبل از شروع اعتصابش اعلام کنند که تا بسته شدن این پرونده و اتهامات دروغینی که متوجه ایشان شده است، به اعتصابش همچنان ادامه خواهد داد.
اما این بار علیرغم انتظار ما، در عرض چند هفته ایشان از پا درآمدند که دلیل اصلی آن ضعف جسمانی شدیدی است که در اعتصاب غذاهای متعدد، در طول دوران حبسشان داشتهاند. این یازدهمین اعتصاب غذای استاد بود و ایشان واقعاً توان این همه فشار و ضعف عمومی ناشی از اعتصاب را نداشتند. ضمن اینکه بعد از نامه ای که ایشان به آقای احمد شهید (گزارشگر ویژه سازمان ملل در حقوق بشر برای ایران) مبنی بر موارد نقض حقوق بشر در زندانها توسط اطلاعات سپاه پاسداران نوشتند و در بهار امسال از من خواستند تا به دست دکتر شهید برسانم و آن را رسانه ای کنم، وضعیت ایشان در زندان به کلی تغییر یافت و شرایط زندان را برای ایشان بهشدت سختتر و نامساعد تر کردند و استاد را به سلولی منتقل کردند که شرایط بسیار بدی داشت و از نور و خیلی چیزهای دیگر محروم بودند. همه این عوامل دست در دست هم دادند تا اعتصاب غذای اخیر، ایشان را خیلی زود از پا در آورد و به حالت کما بروند و البته مسئله دیگری که مزید بر علت شد تا استاد خیلی زود از پا در بیایند و به حالت بیهوشی بروند، بازجوئیهای طولانی مدتی بود که در طول دوران اعتصاب غذایش از ایشان انجام شد بطوریکه در همان حالت اعتصاب غذا گاهی به مدت ۲۰ ساعت در طول روز بازجوئی میشدند و در همان حالت به دادگاه میفرستادند وبرمی گرداندند.
ما بعد از بیهوشی ایشان بود که مطلع شدیم که در همان درمانگاه زندان سعی کردند ایشان را با درمانهای جزئی به هوش بیاورند اما وقتی موفق به این کار در درمانگاه زندان نشدند و ایشان به حالت اغما فرو رفتند، مجبور شدند برای درمان ایشان را به بیمارستانی در خارج از زندان منتقل کنند و در آنجا در پروسه درمان، به اجبار غذا و دارو به ایشان خورانند؛ این بود که باعث شد ایشان تقریباً اعتصابشان را شکسته شده و در حالت نیمه اعتصاب قرار بگیرند.
با بهتر شدن نسبی وضعیت ایشان در بیمارستان، بعد از ۴ یا ۵ روز مجدداً از بیمارستان به زندان برگردانده شدند و قولهای مبنی بر قبول درخواستهایشان به ایشان اعلام شد که ایشان هم اعلام کردند تا اربعین به مسئولین فرصت میدهند تا به قولهایی که در طول دوران اعتصابش در رابطه با تجدیدنظر در پرونده داده شده عمل کنند. ولی گویا اینطور نشد و مسئولین علیرغم قول مختومه کردن پرونده با قبول شرایطی از سوی استاد را داده بودند، با وجود گذاشتن شرط و شروطهای بسیار سنگین برای استاد به خواست ایشان که «من فقط در حضور وکیلم به قول شما اطمینان کرده و زیر بار تعهدات میروم» وقعی نگذاشتند. لازم به ذکر است که بازپرس و مسئولین زندان پیشتر نیز قولهایی در این رابطه داده و از ایشان نیز تعهدات یا اقرارهایی گرفته بودند اما در نهایت همه این تعهدات را به جای اینکه برای بسته شدن پرونده ایشان استفاده کنند، به عنوان اتهامات ضمیمه پرونده شان کرده بودند و این بود که دیگر حاضر به قبول این شرایط و امضای تعهدات بد، ن حضور وکیل نبودند.
نهایتاً وقتی که تقاضای دیدار با وکیل از سوی نهادهای امنیتی رد شد، و از طرفی برای گرفتن تعهد مورد آزار و اذیت جسمی قرار گرفتند، استاد زودتر از موعد اعلام شده (اربعین) اعتصاب غذایشان را دوباره شروع کردند و این بار به صورت اعتصاب غذای کامل (اعصاب خشک).
ما هفته پیش مطلع شدیم که ایشان دچار ایست قلبی شدهاند که البته پزشکان موفق شدهاند ایشان را احیا کرده و به زندگی برگردانند.
• شما فکر میکنید که دلیل حساسیت بیش از حد جمهوری اسلامی نسبت به پرونده استاد طاهری چیست؟
به نظر من از دو جنبه میتوان به این موضوع نگاه کرد. جنبه ی عام و جنبه ی خاص.
از نقطه نظر جنبه ی عام، هم اکنون در وضعیتی شبیه وضعیت استاد طاهری زندانیان بسیاری در زندانهای ایران بسر میبرند. حتی بعضی از این افراد عقیده خاصی هم ندارند و چهرههای علمی هستند مثل آقای امید کوکبی یا اینکه برخی از این افراد به واسطه شغلی که داشتند در زندانها بسر میبرند مثل وکلایی که قصد دفاع از موکلینشان را داشتند و یا روزنامه نگاران و….. تا که میرسیم به زندانیان عقیدتی و زندانیان سیاسی که به نظر ما زندانیان سیاسی هم تا زمانی که وارد جنگ با یک حکومت نشدهاند،بهنوعی زندانی عقیدتی محسوب میشوند چونکه به تبع یک عقیده خاص، به شکل خاصی از نظام اجتماعی و نظام حکومتی معتقد هستند. به هر حال این در جمهوری اسلامی بسیار شایع است و اگر بخواهیم از این جنبه به قضیه نگاه کنیم یعنی یک نگاه عمومی داشته باشیم به این موضوع، میتوان گفت که جمهوری اسلامی یک حکومت دیکتاتوری است که از اعتقاد به یک اندیشه خاص و انتشار آن، ارتقاء اندیشه و تقابل اندیشه در هراس بوده و به نوعی همواره سعی داشته تا به هر شکل ممکن از تهدید و ارعاب گرفته تا پاپوش درست کردن و انتساب اتهامات واهی و تخریب و شکنجه و زندانی کردن افراد، این نوع فعالیتها را که ممکن است به دگرگونی ساختار الگوهای فکری گروهی از افراد یا جامعه بیانجامد سرکوب کرده و صداها را خاموش کند؛ غافل از اینکه این تقابل اندیشه است که جامعه را رشد میدهد.
اما اگر بخواهیم از جنبه خاص در مورد شخص آقای طاهری به موضوع نگاه کنیم با حفظ همان فاکتور اول، دو قضیه مضاعف است که باعث فشار بیشتری به ایشان میشود اول این که اطلاعات سپاه که ارکان استبداد را دوام و قوام میبخشد و این استبداد و سانسور را تا داخل خانههای مردم و درون اذهان و اندیشههای مردم دنبال میکند، از اینکه یک فردی پیدا شده است که بدون هیچ گونه تبلیغات، و بدون هیچ گونه امکانات و ابزار خاصی مانند در اختیار داشتن کرسی دانشگاه و تریبونهای عمومی و غیره، خودش به تنهایی شروع به کار کرده و داشتهها و دریافتهایش را صادقانه و بی چشمداشت در اختیار مردم گذاشته و مردم تأثیر دریافتهای ایشان را به صورت عملی در زندگی خودشان احساس میکنند و بعد هر کدام از آنها بعد از تجربه عملی تأثیرات عرفان حلقه، میروند و چند نفر دیگر را در این وادی میآورند، باعث شده است تا در مدت خیلی کوتاهی استاد طاهری این همه طرفدار پیدا کنند بخصوص طرفدارانی که تأثیر اندیشه و دریافتهای ایشان را در زندگی خود به وضوح دیدهاند. بنابراین این محبوبیت ویژه استاد در زمان خیلی کوتاه باعث هراس حکومت شده است چرا که در ایران و در یک سیستم دیکتاتوری به مانند جمهوری اسلامی، هر کسی به محبوبیتی دست پیدا کند باعث ترس و هراس حاکمیت میشود و سعی در خاموش کردن آن صدا میکنند.
و دوم اینکه ترس حکومت از استاد طاهری این است که آموزههای ایشان به گونه ای است که باعث اتصال مستقیم افراد به منشا هوشمندی میشود و این تحول درونی با کمترین هزینه و کمترین امکانات و کمترین زمان برای افراد به دست میآید و آنان میتوانند پاسخ سؤالات اساسی خود را به راحتی دریافت کنند، که این خود نیز باعث افزون تر شدن ترس حکومت شده است. چرا که یک حکومت دینی از اینکه مردم در قضیه معنویت بتوانند استقلال پیدا کنند واهمه بسیار دارد و رودررویی تاریخی عرفان با قشری گرایان و مدعیان شریعت در تاریخ همیشه بر همین اساس بوده است.
• خانم نیرومنش به نظر میرسد که آموزههای استاد طاهری نه تنها منافاتی با اسلام نداشته بلکه در موارد زیادی وقتی ما کتابهای استاد را مطالعه میکنیم و یا به ویدئوهایی که از کلاسهای استاد در شبکه اجتماعی منتشر شده است دقت میکنیم، میبینیم که ایشان در موارد مختلفی به اسلام و آیات قرآن استناد میکنند و حتی یکی از سرداران سپاه هم در تأیید ایشان، مقدمه ای بر یکی از کتابهای استاد مینویسند. با این وجود دلیل صدور حکم ارتداد را چه می دانید؟
شما گفتید که سرداران سپاه در ابتدای این قضیه همراه استاد بودند و فکر میکنم که منظور شما آقای لاریجانی است، باید بگویم که از چند جنبه این موضوع قابل بررسی است. اول اینکه افرادی از داخل حکومت بودند که بنا به حس کنجکاوی شخصی یا علاقه فردی که داشتند، مدتی استاد را همراهی کردند ولی این به معنی این نیست که حکومت از استاد پشتیبانی میکرد. بعدها عده ای از این افراد اگر شناسایی شدند، از سوی حکومت تهدید شدند و کناره گیری کردند و یا اینکه به نوعی خودشان عامل حکومت شدند برای تهدید و تحت فشار قرار دادن استاد.
جنبه دیگر اینکه مثلاً بعضی از افراد حکومتی در مقطعی از زمان بنا به منفعتهای مالی یا دیگر دلایل شخصی کنار استاد قرار گرفتند که همین افراد بعدها برای ایراد اتهام و ایجاد فشار بر استاد، از آنها استفاده شد مثلاً همین آقای لاریجانی کتابهایی تألیف کرده بودند که به فروش نمیرفت و از آنجا که دفتر استاد به طور میانگین هفته ای سه هزار نفر رفت و آمد میکردند و یا استاد دورههایی که برگزار میکردند بسیار پر رفت و آمد بود، این آقا کتابهای خود را برای فروش به دفتر و یا کلاسهای استاد میآوردند و از طریق فروش کتابهایش علاوه بر کسب سود مادی، شهرت هم کسب میکردند.
جنبه دیگر اینکه یکسری از افراد حکومتی از همان ابتدا با قصد و برنامه قبلی وارد گروه شده بودند و استاد را همراهی میکردند تا استاد و مجموعه را ارزیابی کنند تا بعدها بتوانند در موقعیت مناسب به مجموعه و استاد ضربه بزنند. ما میبینیم که آقای لاریجانی علیرغم اینکه ما فکر میکردیم که بنا به علاقه شخصی و ارضای حس کنجکاوی و فروش کتابهایش به استاد نزدیک شده و ایشان را همراهی میکند، در میزگردی که با نمایندگان ولی فقیه و چند تن دیگر از سرداران سپاه و مقامهای امنیتی برای استنطاق ایشان برگزار شده بود، برای اثبات بی گناهی خود دلیل میآورد و در بخشی از سخنان خود اشاره میکند که “شما می دانید که ما به چه دلیل وارد شدهایم” و ظاهراً میخواهد به مقامهای مسئول القاء کند که ما از ابتدا با مأموریت و قصد و برنامه قبلی وارد این سیستم شدهایم.
اما متأسفانه بعضیها فکر میکنند که آقای طاهری در ابتدا مورد تأیید حکومت بوده است و یا حداقل عده ای میخواهند این فکر را عمدی یا سهوی به جامعه القا کنند، در حالی که هرگز اینطور نبوده که استاد طاهری در ابتدا مورد تأیید حکومت باشد و بعد بنا به دلایلی حکومت از ایشان روی گردان شده و به ایشان پشت کند. اصلاً اینطور نبوده و از همان ابتدای کار هم حکومت با ایشان و اندیشه مشکل داشت و اگر استاد طاهری در دانشگاه کلاسی برگزار کرده، نتیجه رویکرد مثبت حاکمیت نبوده است بلکه ایشان از فرصتهای کوتاه برای برگزاری کلاسهای کوتاه استفاده میکردند چرا که بلافاصله و یا بعد از یکی دو روز، از سوی نهادهای امنیتی و حراست دانشگاه کلاسهای ایشان تعطیل میشد. من همین جا باز تاکید میکنم که استاد طاهری هرگز هیچ بده و بستانی با حکومت نداشته و حکومت از همان ابتدای امر مخالف ایشان و مخالف ترویج اندیشه و دریافتهای ایشان بوده است.
بنابراین وقتی متوجه شدند که بر جمع یاران استاد هر روز بیشتر از قبل افزوده میشود، کسانی مثل آقای ” تبار ” و آقای ” روشن منش ” که وابستگی به حکومت داشتند را به جمع یاران استاد فرستادند تا بتوانند استاد را رصد کرده و جلوی توسعه اندیشه ایشان را بگیرند. حتی این آقایان در مقطعی از زمان به استاد طاهری پیشنهاد دادند که شما بیا و این کار را به یک بیزینس تبدیل کن، ماهم کمکتان میکنیم تا مجوزهای لازم را از دولت و حکومت بگیرید و پیشنهاد آنها به استاد این بود که شما این هوشمندی و این طور چیزها را مطرح نکن و در عوض بگو که این دریافتها را من از ائمه گرفتم و آن را به عنوان یک عرفان ولائی مطرح کن تا بتوانیم کمکتان کرده و مجوزهای لازم را بگیریم، اما استاد پیشنهاد آنها را رد کرد و در جواب گفتند که من در مقابل این امانت، باید امانتدار و مسئول باشم و من نمیتوانم به امانتی که به من واگذار شده خیانت کنم.
آقای روشن منش، مباشر آقای ناطق نوری بود و همسر ایشان یکی از شاگردان استاد بودند. او به استاد گفته بودند من با ارتباطهایی که در داخل حکومت دارم میتوانم روند دریافت مجوزهای تشکیل کلاسها و قانونی شدن این عرفان را برایتان تسهیل کنم و بابت این کمکشان مقداری پول هم از استاد گرفتند اما وقتی که برای بار دوم جهت دریافت مجوزها مراجعه کردند، پول بیشتری از استاد مطالبه کردند و همان جا استاد متوجه شدند که ایشان عملاً باجگیری میکنند و پولی هم که قبلاً دریافت کردهاند پول قانونی برای اخذ مجوزها نبوده است، بنابراین استاد عقب کشیدند و گفتند که من همکاری نمیکنم و بابت اخذ مجوزها، به کسی باج نمیدهم. همانجا آقای روشن منش و قبلاً هم آقای تبار قسم خوردند و استاد را تهدید کردند که ما تا تو را به خاک سیاه ننشانیم دست بردار نخواهیم بود و با استفاده از ارتباطاتی که در داخل حکومت داشتند استارت پاپوش درست کردنها را زدند و بعدها همین داستان ادامه پیدا کرد تا جائیکه تبدیل به یک پروژه برای تخریب استاد و عرفان حلقه شد.
• بعد از اعدام مرحوم محسن امیر اصلانی، برخی از فعالان حقوق بشر و رسانه اعلام کردند که این اعدام میتواند مقدمه ای برای اعدام استاد محمد علی طاهری و همچنین آیت الله بروجردی باشد. آیا شما این نظریه را تأیید میکنید؟ اگر چنین است به نظر شما هم اکنون خطر اعدام آقای طاهری رفع شده یا نه؟
بله، من صد در صد این نظر را تأیید میکنم و اینها آقای امیر اصلانی را قربانی کردند. حکومت در نظر داشت که قبل از شروع مذاکرات هسته ای و حداکثر تا اواخر شهریورماه و با توجه به فضای متشنج داخل و موج رسانه ای حاصل از آن، که اذهان عمومی روی مسئله داعش و اسید پاشی و چند خبر دیگر متمرکز بود این مسئله را تمام کند و اعدام استاد طاهری را در آن فضای متشنج برگزار کند. ولی در آن ایام با همت دوستان خارج از کشور که توانستند تجمعاتی را در کشورهای مختلف دنیا سازماندهی و برگزار کنند و همچنین تظاهراتی که در داخل کشور برگزار شد، توانستند نظر رسانهها را به سمت وضعیت استاد طاهری جلب کنند و همین مسئله بعلاوه بیانیههای به موقع عفو بینالملل (امنستی) و سازمانهای حقوق بشری باعث شد که آنها فعلاً دست نگه دارند و فرصتشان به خاطر رسانه ای شدن و سرو صدایی که بچهها و یاران عرفان حلقه راه انداختند سوخت شد و از دست رفت. ولی با این حال خطر اعدام آقای طاهری هنوز بهطور کامل از بین نرفته و دنبال فرصت مناسب برای صدمه زدن هستند و در بازداشتهای اخیری که در تجمعات داشتند مأموران هنگام بازجویی به بچههای ما گفته بودند که ما بالاخره کار ایشان را تمام میکنیم و یا بچههای ما را در دادگاههایی که هفتههای گذشته برگزار شد، تهدید کردهاند و گفتهاند که ما بالاخره رئیس شما را اعدام میکنیم و پرونده این قضیه را میبندیم.
• به نظر شما تا چه حد فعالیتهای کمپین نجات استاد طاهری و همچنین تجمعات و تظاهراتهایی که برای جلوگیری از اعدام آقای طاهری در اکثر کشورهای جهان انجام شد، در جلوگیری از اعدام استاد طاهری مؤثر بوده است؟
قطعاً تأثیر گذار بوده است. برای چه استاد طاهری به احمد شهید نامه نوشتند؟ سال گذشته استاد بعد از دو سال حبس در سلول انفرادی، شش روز مرخصی آمدند. در این دو سال بچهها به غیر از فعالیتی که کمپین سه سال پیش در سال ۹۰ انجام داده بود، در سکوت بودند. بنده آن موقع در ترکیه بودم و یک کمپینی تشکیل دادم و در عرض دو سه هفته چهل و پنج هزار امضا جمع شد، این باعث ترس زیاد حکومت شد بطوریکه یکی از همین آقایان آخوند که رابط بین وزارت کشور و وزارت اطلاعات هستند در جایی گفته بودند:” ما طاهری را گرفتیم که تیر خلاص به او بزنیم اما این کمپین تیر خلاص را به ما زد”.
به همین دلیل بود که آنها شمشیرشان را بر علیه من از رو بستند و شروع به شایعه پراکنی و تخریب من کردند و البته آنان با همین شایعه پراکنی ها و تخریبِ بنده، موفق شدند به مدت دو سال مجموعه را ساکت و راکد کنند بطوریکه دیگر کسی به حرف بنده گوش نمیداد و حمایت بچهها را از من و کمپین گرفته بودند و هنگامی که من برای نجات استاد به تکاپو افتاده بودم و از آنان خواهش میکردم که باید سر و صدا کنیم و مسئله را در رسانهها مطرح کنیم، کسی به بنده توجه نمیکرد و دلیلش هم این بود که پنج- شش نفر از شاگردان نزدیک استاد را دستگیر کردند و با تطمیع و تهدید، آنان را مجاب به همکاری با خود کردند. این ۵-۶ نفر که گلوگاه مجموعه را در دست داشتند و متأسفانه هنوز هم برخی از اعضای مجموعه به حساب 6-7 سال پیش فکر میکنند که این افراد از شاگردان دلسوز استاد هستند، از زندان بیرون آمدند و به دروغ پیامی را از طرف استاد در بین مجموعه منتشر کردند و خواستند که اعضای مجموعه و بچهها بنا به خواست استاد هیچ فعالیتی در رابطه با ایشان انجام ندهند و فقط سکوت کنند.
در آن زمان بنده هر چه اصرار کردم که باید کمپین فعال باشد، بچهها گفتند نه، استاد گفته که هیچ فعالیتی انجام نشود، حتی استاد در آن زمان 7 بار اعتصاب غذا کردند ولی به دلیل اینکه کسی به حرف بنده گوش نمیداد، این موضوع رسانه ای نشد و ما نتوانستیم فعالیتهای حقوق بشری خود را ادامه بدهیم. تا آنجا این موضوع پیش رفت که حتی اطراف خانواده استاد نیز پر از افراد نفوذی و اطلاعاتی در لباس شاگرد و مرید شده بود و خانواده استاد را با حرفها و وعدههای دروغ خود تحت تأثیر قرار میدادند و گاها حتی آنان را وادار به انجام کارهایی میکردند که کاملاً بر خلاف مصلحت استاد بود و استاد را تا لبه پرتگاه به جلو میبرد و کاری هم از دست ما بر نمیآمد. مثلاً برای ارائه گزارش از وضعیت استاد، در مجامع حقوق بشری شرکت میکردیم و جلسه میگذاشتیم، آنها سراغ وکیل یا خانوادهاش را میگرفتند و ما میگفتیم که وکیل استاد با نهادهای امنیتی همکاری میکند و خانواده تحت فشار هستند بنابراین این سازمانها هم به دلیل عدم حمایت مجموعه، وکیل و خانواده، گزارشات ما را منعکس نمیکردند. به حرف ما توجهی مبذول نمیداشتند و حتی گاها ما را به ساده لوحی و دروغ گویی متهم میکردند.
تا اینکه همانطور که اشاره کردم خوشبختانه استاد در فروردین ماه ۹۲ به مدت شش روز به مرخصی آمدند و تکلیف را روشن کردند و گفتند که من هرگز نگفتم که فعالیتها را متوقف کنید و ساکت باشید و این ادعا کاملاً دروغ و کذب محض است که از قول من نقل شده است و من قانونا باید مرخصی شامل حالم بشود چونکه نصف محکومیت خود را در سلولهای انفرادی گذراندهام و اگر من دوباره زندان رفتم و تا سه ماه دیگر خبری از من نشد، شما فعالیتهای حقوق بشری خود را انجام دهید و کمپین را فعال کنید.
خوب طبیعی است که بعد از این پیام استاد ما باید فعالیتهای خود را از سر میگرفتیم و شروع به فعالیت میکردیم به همین جهت تجمعات اعتراض آمیزی را در کشورهای مختلف در مورد وضعیت استاد طاهری ترتیب دادیم که باز هم سیستم امنیتی جمهوری اسلامی توانست این حرکت را با حیله ای جدید خنثی کند. جالب آنکه این بار برای خاموش کردن این فعالیتها از خواهر و مادر و همسر استاد استفاده کردند، بطوریکه یک صفحه کمپین در فیس بوک درست کردند و تصویر مادر استاد را در صفحه گذاشتند و با همراهی خانواده استاد که به دلیل ترس آنان بود توانستند این تجمعات را خاموش کنند و در صفحه کمپین، مادر استاد عنوان کردند که به دلیل این فعالیتها فرزندم متحمل آزار و اذیت بیشتری خواهد شد پس این تجمعات و فعالیتها را متوقف کنید.
پس از این ماجرا دوباره یک سکوتی حاکم شد که در نتیجه همین بی خبری و سکوت که به ظاهرحسب خواست مادر ایشان بر مجموعه حاکم شده بود، در وضعیت استاد نه تنها بهبودی حاصل نشد بلکه بدتر هم شد بدین ترتیب که این سکوت فرصتی را برای نهادهای امنیتی فراهم کرد که بتوانند در سکوت خبری برای پاپوش درست کردن علیه استاد، شاکیان خصوصی با تهدید یا تطمیع پیدا کنند و پرونده استاد را سنگین تر کنند تا بتوانند پرونده استاد را دوباره باز کرده و این بار حکم اعدام را اجرا کنند. تا اینکه همین عامل باعث شد که استاد امسال نامه ای برای من بنویسند و از من بخواهند تا نامه را در اختیار رسانهها و احمد شهید قرار بدهم.
بنابراین حسب تجربه جمعی از وقایع گذشته و همچنین خواست استاد که خطر را به جان خریدند و از داخل سلول انفرادی نامه ای برای شروع فعالیتها و رسانه ای کردن آن ارسال کردند، میتوان نتیجه گرفت که سکوت خبری نه تنها به نفع استاد نیست بلکه فرصت را در اختیار طرف مقابل میگذارد تا بتوانند برای رسیدن به خواستههای خود توطئه چینی کنند.
اما از طرفی بعد از این نامه و رسانه ای شدن آن در شبکههای خارجی و فعال شدن دوباره تجمعات درست است که فعلاً باعث شده تا اعدام را متوقف کنند اما این بار با بی توجهی به خواستههای ایشان میخواهند که با فراهم کردن شرایطی برای ادامه اعتصاب غذای استاد، عملاً موضوع را به سمتی هدایت کنند که ایشان با اعصاب غذا آسیب ببینند. ما در حال حاضر در حال دست و پنجه نرم کردن با این نگرانی هستیم که اگر شرایطی فراهم نشود که استاد اعتصابش را خاتمه بدهند مطمئناً ایشان با ادامه این وضعیت از دست خواهند رفت و البته مسئولیت سلامتی و جان ایشان به عهده ی رهبر حکومت و رئیس جمهور و رئیس قوه قضاییه و مسئولین اطلاعات سپاه و وزارت امنیت است.
لینک مطلب در تریبون زمانه
سلام :
اعلام نظرات خانم نیرومنش رو خواندم ، خب بعضی از مسائل مطروحه درسته و شکی درش نیست اما باعث تعجبه که اگر شما برای رسانه خودتون اعتبار و ارزشی قائل هستید چگونه اجازه میدید متکلم نام و شخصیت اشخاص ثالث رو غیر مستند در تریبون شما و متعاقبا باقلم شما مورد اتهام قرار بده !!! یعنی هرکسیکه در تریبون شما لب به سخن بردارد و مخالف رژیم و اعمال رژیم باشد چون با شما هم رای است مجاز است افراد ثالث رو حتی به دروغ برای منافع جناجی مورد اتهام قرار دهد !!!؟؟؟ واقعا باعث تاسف و تعجبه ! این است رسالت خبری رسانه !!!؟؟؟ نمونه دیگر چنین رسانه خبری در کجای جامعه رسانه قرار داره ؟ به ما هم نشان بدید ممنون میشیم . اگر میشه با ما هم مصاحبه کنید و تریبونتون رو در اختیار ماهم قرار بدید .
پایدار باشید .
مهندس روشن منش . / 17 November 2016