مساله حجاب اجباری مورد بحث فراوان بوده، اما کمتر از زاویه حقوق بشری بدان پرداخته شده است. در اینجا حجاب اجباری برای زنان از زاویه حقوق بشری بررسی می شود. این نوشته تلاشی است برای روشن کردن عملکرد حجاب اجباری در نقض حقوق جنسی زنان. در این نوشته بطور مشخص، نفی هویت جنسی و نقض یکپارچگی جسمانی و روانی زن توسط حجاب اجباری مورد توجه است.
غیرجنسی ساختن زنان در حوزه عمومی
پس از انقلاب 1357، دولتمردان حکومت جمهوری اسلامی اعلام کردند که زن با حجاب اسلامی باید زنانگی خود را بپوشاند تا هیچگونه احساس جنسی را برنیانگیزد. حجاب اسلامی آزادی ورود به جامعه را به زنان داد، اما حق ابراز زنانگی در حوزه عمومی را از آنها گرفت.
“حجاب به عنوان ابزار پوشاندن و انکار جنبه جنسی شخصیت زن نقش عمدهای در تعریف جایگاه زنان دارد. پس از انقلاب زنان فرصت حضور در حوزه عمومی را به این شرط یافتند که حجاب داشته باشند، یا به بیان دیگر، هویت جنسی خود را پنهان ساخته و بصورت موجوداتی غیرجنسی (asexual) در جامعه ظاهر شوند. حجاب از زن موجودی به ظاهر پوشیده و غیر جنسی میسازد.”(1)
“زنان با رعایت حجاب به عرصه فعالیت اجتماعی و از جمله آموزش و اشتغال راه یافتند و تقریبا مانع جدی در زمینه مشارکت اجتماعی در مقابل خود ندیدند. ولی در مقابل هویت زنانهشان به عنوان جدیترین مانع در مقابل ایشان قرار داده شد و محبور شدند که جنس خود را به عنوان زن پنهان نگاه دارند. یعنی اینکه برجستگیهای اندام زنانه و موی سر را با «حجاب اسلامی» بپوشانند، آرایش نکنند، لاک نزنند و خلاصه نشانهای از جذابیت جنسی با خود نداشته باشند. “(1)
حجاب اجباری: نفی هویت جنسی زن
حجاب اسلامی در حقیقت یک نوع قرارداد اجتماعی است میان زن و دیگر اعضای جامعه: زن با پوشیدن حجاب اسلامی به اصطلاح اعلام می کند که قصد هیچگونه فعالیت جنسی در حوزه عمومی را ندارد و مایل است زنانگی خود را کاملا انکار کند و همدوش با مردان به فعالیت اجتماعی بپردازد. جامعه نیز می پذیرد که چشم خود را به روی جنبه جنسی شخصیت زن ببندد و او را اگر نه به عنوان موجودی برابر با مرد، بلکه به عنوان موجودی غیرجنسی بپذیرد.
این نکته بسیار مهمی درباره کاربرد حجاب اسلامی است: انکار جنبه جنسی زن توسط خود او و جامعه.
این انکار زنانگی در حقیقت انکار شخصیت انسانی زن است چرا که انسان موجودی جنسی است، و شخصیت او دارای یکپارچگی است. یعنی نمی توان بخشی از شخصیت انسان را از بخش های دیگر شخصیت وی جدا ساخت. حجاب تلاش دارد که هویت جنسی زن را پنهان کند، زن را موجودی غیرجنسی بسازد، و این به شخصیت انسانی زن آسیب می زند. مرد موجودی جنسی است، چرا زن نباید موجودی جنسی باشد؟!
یکپارچگی شخصی (Personal Integrity)
یکپارچگی شخصی حق هر انسانی است. یکپارچگی شخصی هم از نظر جسمانی و هم از نظر روانی دارای اهمیت است و بر مبنای آن است که فرد می تواند زندگی عادی داشته باشد و از زندگی خود لذت ببرد و توانایی های فردی و اجتماعی خود را شکوفا کند.
اگر یکپارچگی شخصی فردی از نظر جسمانی آسیب ببیند و عضوی از بدن وی بریده شود، طبیعی است که فرد دیگر نمی تواند مانند گذشته به زندگی عادی خود ادامه دهد و با دشواری های فراوانی روبرو خواهد شد. یکپارچگی جسمانی یعنی بهم پیوستگی همه اعضای بدن، یعنی نباید هیچ عضوی از بدن را قطع کرد یا بدان آسیب رساند. احترام به یکپارچگی جسمانی فرد از جمله یعنی هرگونه شکنجه بدنی ممنوع.
به همین ترتیب، یکپارچگی روانی فرد نیز بایستی مورد باشد. نباید به شخصیت کسی از نظر روانی آسیب زد؛ نباید کسی را وادار کرد که یک جنبه از شخصیت و روان خود را منکر شود. هویت جنسی بخش عمده و بسیار مهمی از شخصیت انسان است. انسان یک موجود جنسی است و جنسی بودن بخشی جدایی ناپذیر از شخصیت انسان است. احترام به یکپارچگی شخصیت انسانی یعنی احترام به جنسی بودن او. یعنی نباید کسی را موظف کرد که جنسی بودن خود را انکار یا حتی پنهان کند.
یکی از حقوق و خواسته های افرادی که کاملا مرد یا زن دگرجنس گرا نیستند، این است که آنها را همانطور که هستند بپذیریم و به یکپارچگی شخصی آنها احترام بگذاریم. سعی نکنیم آنها را وادار کنیم به گونه ای تغییر کنند که در یکی از قالب های ذهنی ما به عنوان مرد یا زن براحتی جای گیرند. شاید ظاهر آنها یا هویت جنسی آنها برای ما ناآشنا باشد، دلپذیر و خوشایند نباشد، و حتی از آنها بدمان بیاید و آنها را زشت و چندش آور بدانیم، این حق ماست که هر سلیقه ای داشته باشیم و از هرکسی بدمان بیاید یا خوشمان بیاید. اما بهرحال باید برای آنها حق زندگی و برخورداری کامل از حقوق بشر قائل شویم؛ به همه حقوق بشر آنها احترام بگذاریم و اجازه دهیم که هرگونه که هستند، در یکپارچگی جسمانی و روانی به زندگی ادامه دهند، و به خاطر دل ما و سلیقه فردی یا جمعی ما مجبور به تغییر جسمانی یا روانی شخصیت خود نباشند.
خواننده اتریشی برنده جایزه Eurovision 2014
یک نمونه بارز اینگونه افراد که براحتی در قالب های ذهنی نمی گنجد خواننده اتریشی کنچیتا وورست (Conchita Wurst) است که ظاهرش ترکیبی از زن و مرد است. جمعی که جایزه بهترین آوازه خوان را به وی می دهد، در حاشیه نیز این پیام را می دهد که به یکپارچگی شخصیت این خواننده احترام می گذارد و او را از نظر جسمانی و روانی همان گونه که هست به عنوان یک انسان هنرمند می پذیرد و به هنرش ارج می گذارد.
استفاده ابزاری از زن: نقض یکپارچگی شخصی زن
زن همانند مرد یک انسان است. مرد یک انسان نر است، و زن یک انسان ماده.
زن و مرد هر دو باید حقوق و فرصت های برابر در زندگی فردی و اجتماعی داشته باشند. اما استفاده ابزاری از زن برای لذت جنسی مرد یا برای پول در آوردن، نقض یکپارچگی شخصیت زن است چرا که تنها جنبه جنسی بودن و سکسی بودن زن را برجسته می کند و به عنوان ابزار مورد استفاده قرار می دهد و بدین ترتیب دیگر جنبه های شخصیت انسانی زن انکار می شود.
زن باید به عنوان یک انسان در تمامیت خود مورد پذیرش و احترام باشد. جنسی بودن و سکسی بودن یک بعد از شخصیت زن است. گستردن این جنبه ی جنسی و سکسی به تمامی شخصیت زن نه تنها توهین به وی، بلکه نقض حقوق بشر اوست. تک بعدی جلوه دادن زن نقض یکپارچگی شخصیت زن، و افزون بر آن، نقض حقوق جنسی وی است.
زن هم به مانند مرد حق لذت جنسی دارد، و باید از همه حقوق جنسی برخوردار شود. اگر به زن به عنوان ابزار لذت جنسی مرد نگریسته شود، حق لذت جنسی زن چه می شود؟ زن هم حق لذت جنسی دارد و حقوق بشر وی شامل همه حقوق جنسی ای می شود که مرد از آنها برخوردار است. محدود کردن شخصیت زن به ابزار جنسی برای مرد در حقیقت انکار حقوق جنسی زن نیز هست.
به همین اندازه که محدود کردن شخصیت زن به ابزار جنسی نادرست است، انکار کردن هویت جنسی زن نیز نقض یکپارچگی شخصی وی بشمار می رود.
حجاب اجباری: نقض یکپارچگی جسمانی زن
حجاب اسلامی به اندام های بدن زن آسیب فیزیکی وارد نمی کند، اما اندام های زنانه و زنانگی زن را می پوشاند. حجاب اسلامی برای آن است که مو و برجستگی پستان ها و قوس های بدن زن پوشانده شود. به ظاهر، حجاب اسلامی “زیبایی” زن را می پوشاند تا هوس جنسی مرد تحریک نشود. اما در حقیقت همه زنانگی زن را می پوشاند و تلاش برای انکار ویژگی های جنسی بدن زن دارد. هر آنچه که زنانه است، با حجاب اسلامی باید پوشانده شود.
آیا این نقض یکپارچگی شخصیت جسمانی زن نیست؟ چرا یک انسان باید بخشی از اندام های بدن خود را انکار کند، انگار که بدون آنها در خیابان راه می رود؟ چرا زن باید موهای خود را پنهان کند، و برجستگی های بدن خود را پنهان کند؟ آیا این جداسازی مجازی اندام های زنانه از بدن زن نیست؟
یکپارچگی شخصیت جسمانی یعنی اینکه همه موجودیت جسمانی بدن انسان در پیوستگی با هم پذیرفته شود و مورد احترام قرار گیرد. کسی حق ندارد سعی کند که بخشی از بدن فردی دیگر را جدا سازد، چه بصورت واقعی و چه بصورت مجازی.
حجاب اسلامی جداسازی مجازی ویژگی های زنانه بدن زن است: موها و برجستگی پستان ها و قوس کمر با پوشش اسلامی از هیکل زن گرفته می شود.
یکپارچگی جسمانی زن بصورت مجازی خدشه دار می شود. تاثیر این جداسازی مجازی در روان خود زن بشدت منفی است چرا که می آموزد که همه ویژگی های زنانه او مایه شرم است و باید پوشانده شود. افسردگی در میان زنان ایرانی، اختلال های جنسی و رشد روزافزون طلاق (2) (3) (4) برخی از پیامدهای حجاب اجباری و درونی سازی نقض حقوق بشر زنان است.
حجاب اجباری: نقض یکپارچگی روانی زن
یکپارچگی شخصیت روانی فرد باید مورد احترام باشد؛ و دولت موظف است که احترام به یکپارچگی شخصیت روانی هر شهروند را تضمین کند. اما حکومت جمهوری اسلامی خود با وضع و اجرای قانون حجاب اجباری به یکپارچگی شخصیت روانی زن آسیب می زند زیرا که زن را موظف می کند جنبه جنسی هویت خود را بطور کامل انکار یا دست کم پنهان کند.
شرط ورود زن به حوزه عمومی پوشش کامل اسلامی است. مجلس قانون ویژه حجاب وضع کرده، اداره های دولتی دستورهای ویژه در این زمینه صادر کرده اند، و دستگاه های اجرایی گوناگون در کشور وظیفه یافته اند که تک تک زنان را مجبور کنند که حجاب اسلامی را رعایت کنند به گونه ای که ورود هر زن به حوزه عمومی بدون پوشش اسلامی با تحقیر و توهین و مجازات جسمانی و مالی همراه است.
آیا این همه تلاش و کوشش و قانونگذاری و دستگاه عظیم اجرایی برای اجباری ساختن حجاب زنان و پنهان ساختن زنانگی آنها چه پیامی به زنان و مردان جامعه می دهد؟ چه آسیب روانی به زنان می زند؟ دختربچه ها چه پیامی درباره هویت جنسی خود می گیرند؟ زنان چه احساسی درباره ی بروز زنانگی خود پیدا می کنند؟ بیخود نیست که نرخ افسردگی و اختلال های جنسی در میان زنان ایرانی بیداد می کند (2) (4).
جداسازی ابعاد گوناگون شخصیت انسان، ولو با تظاهر در لباس پوشیدن و شیوه رفتار، نقص آشکار یکپارچگی شخصی است. از زن انتظار می رود که زن بودن خود را در خانه بگذارد و با ظاهر غیرجنسی به خیابان بیاید و با رفتار کاملا غیرجنسی در دانشگاه و محل کار حاضر شود. کار بدانجا می کشد که کم کم هویت غیرجنسی بر زنان چیره می شود. زن از جنسی بودن خودش بدش می آید و بیزار می شود چرا که آن را مانعی برای حضور خود در جامعه می بیند، آن را مانعی برای یافتن شغل و پیشرفت کاری می بیند، و مانعی برای استفاده از فرصت های اجتماعی می یابد. حتی ارزش رابطه با مرد هم گاه به استفاده از فرصت مالی کاسته می شود.
زن ابتدا یاد می گیرد که زن بودن خود را به ظاهر انکار کند و ذره ذره این انکار کردن که در همه لحظه های زندگی زن جریان دارد، به خودپنداره جنسی و روان او آسیب می زند. زن دچار آسیب شخصیتی می شود چرا که باید دوگانگی در رفتار و هویت خود را حفظ کند: موجودی غیرجنسی در بیرون از خانه، و انسانی یکپارچه در خانه. ولی آیا در عمل امکان دارد که انسانی را مجبور کنیم که در دو نوبت متفاوت با دو خودپنداره ی متفاوت و دو شخصیت متفاوت زندگی کند؟ و تازه از نظر روانی و عاطفی و جنسی هم کاملا سالم و متعادل بماند؟
خودپنداره ی فرد به طور مستقیم از نگاه دیگران به خود تاثیر می پذیرد. خودپنداره زنی که حجاب اجباری دارد و مجبور است بطور فعالانه تلاش کند تا غیرجنسی به نظر آید، چگونه است؟
نگاه چنین زنی به هویت جنسی چیست؟ آیا این زن باید بپذیرد که مرد همواره با هویت جنسی خود زندگی می کند و هر آن ممکن است از نظر جنسی تحریک شود، اما زن باید هویت جنسی خود را در حوزه عمومی کنار بگذارد و فقط در چارچوب خانه آن را دوباره در خود زنده کند؟
تاثیر خودپنداره ی متناقض و پاره پاره ی زنی که با حجاب اجباری و نفی هویت جنسی خود بزرگ می شود، بر رابطه جنسی و عاطفی و زناشویی چیست؟
پیامد آسیب به یکپارچگی شخصی زنان می تواند بسیار جدی باشد. متاسفانه هنوز هیچ پژوهشی در زمینه ارتباط میان حجاب اجباری و اختلالات روانی زنان انجام نگرفته است. اکنون که بیش از سه دهه از حجاب اجباری در ایران می گذرد، فرصت بسیار مناسبی است که اینگونه پژوهش ها آغاز شود.
با این وجود شواهدی هست که نشان می دهد این آسیب وجود دارد و تاثیر بسیار منفی روی کیفیت زندگی زنان می گذارد. زنانی که با حجاب اجباری بزرگ می شوند و زندگی می کنند و یاد می گیرند که زنانگی خود را انکار کنند، دچار اختلال های جنسی گوناگون می شوند، از جمله ناتوانی جنسی، بیزاری جنسی یا حتی تنفر جنسی، هراس از آمیزش جنسی، لذت نبردن از آمیزش جنسی، و حتی ناراحتی جسمی و روحی پس از آمیزش جنسی(2).
سلامت جنسی یکی از شرط های سلامت روانی انسان است. میزان گسترده اختلال های جنسی (2) و طلاق (3) و افسردگی (4) در میان زنان ایرانی گویای آسیب های روانی است که زنان در سطح اجتماعی تجربه می کنند.
لذت جنسی حق طبیعی هر انسان است و رفع هرمانعی در راه استفاده از این حق طبیعی برای سلامت جنسی هر انسانی ضروری است. لذت جنسی بالاترین لذتی است که انسان تجربه می کند، و فرهنگ نفی زنانگی با حجاب اجباری، آسیب هایی به یکپارچگی شخصی زنان می زند که آنها را از برخورداری کامل از لذت جنسی محروم می سازد.
در جامعه ای که زنان از حقوق جنسی برخوردار نیستند، هویت جنسی شان انکار می شود، یکپارچگی شخصیت شان نقض می شود، و لذت جنسی حق طبیعی شان شمرده نمی شود، مردان نیز نمی توانند در رابطه با زن بطور شایسته از لذت جنسی برخوردار شوند. اگر زن دچار اختلال جنسی است، مرد هم در رابطه زناشویی با دشواری و آسیب های گوناگون روبرو می شود و چه بسا کار به طلاق می کشد.
گستردگی اختلال های جنسی در میان جوانان به اندازه ای است که گفته می شود بیش از نیمی از طلاق ها در کشور به خاطر مسائل جنسی است(3). پس نقض حقوق جنسی تنها مشکل زنان نیست، بلکه یک مساله اجتماعی است که ابعاد بسیار گسترده و وسیعی دارد و تلاش خواهم کرد که در مقاله های بعدی به برخی از آنها بپردازم. اما حتی همین بعد اختلال های جنسی در سطح گسترده کافی است که این مساله به عنوان یک مساله اجتماعی در سطح جامعه طرح شود، مورد بحث قرار گیرد، و راهکارهای اجتماعی برای آن یافت شود.
1- حجاب و جایگاه زنان پس از انقلاب اسلامی (۱)، نقش حجاب در برابری جنسیتی – سهیلا وحدتی
www.iran-emrooz.net
2- مشکلات جنسی زنان چیستند و چگونه درمان می شوند؟ – عصر ایران
www.asriran.com
3- 78 درصد طلاق ها برای مسائل جنسی – تابناک
www.tabnak.ir
4- شیوع افسردگی در زنان دو برابر مردان – ایسنا
isna.ir
لینک مطلب در تریبون زمانه
بسیار عالی بود حق مطلب ادا شده بود.
فریبرز / 13 November 2014
Trackbacks