زیر لعابِ بشردوستی، ایالاتمتّحده و بریتانیا و متحّدانشان همانقدر دیوانهاند که دشمنانی که سر به تعقیب و نابودیشان گذاشتهاند.
در رمان سال ۱۹۹۱ دُن دِ لیلو، “مائوی ثای”، بیل گِری، شخصیّت اصلی و نویسنده اعلام میدارد: “سالها قبل، فکر میکردم ممکن است رماننویس حیاتِ درونیِ فرهنگ را دگرگون سازد. اکنون بمبسازان و اسحلهبهدستان این قلمرو را به تسخیر خود درآوردهاند و بر آگاهی آدمی حملههای هوایی میبَرند.” دِ لیلو در زمانهای مینوشت که انگارهی پانهادن دنیا به “عصرِ ترور” پیشاپیش در گفتمان سیاسی و امنیّتی در اواخر قرن بیستم سخت جاگیر شده بود، و تحلیلگران امنیّتی دولتها، “متخصّصان تروریسم”، و نخبگان از درد رابطهی همزیستانهی فسادانگیز “تروریسم بینالمللی” و رسانههای کلان مینالیدند.
توافق همگانی آنموقع اینطور بود که اقدامات خشونتبار غیردولتی، همچون آدمربایی، بمبگذاری، اعدام و غیره نیروشان را نه از تهدید “نظامی” دولت، بل از نشر و عمومیّتیابیای میگرفتند که میتوانستند به وجود آورده به فایدهای سیاسی برش گردانند. در دورانی که جهان فزاینده همچون نمایشی تلویزونی توسّط میلیونها تن تجربه میشد، بحث آن بود که اقداماتی از این دست تعمّداً با این حساب که توّجه دوربینهای تلویزونی، اخبار ساعات پرتماشا، و صفحهی اوّل روزنامهها را به خود جلب کنند صورت میپذیرند، تا نفرت، خشم، یا همدلی ایجاد کنند یاکه بهسادگی توجّه افکار عمومیِ در غیر اینصورت بیتفاوت را به خود معطوف دارند.
دولتها و اعضای رشتهی روبهافزایشِ “مطالعات تروریسم” اغلب بر سر همزیستی همافزای بین تروریسم و رسانههای کلان دادشان به هوا بود. یکی از مکابِ فکری استدلال میکرد که تروریسم به “اکسیژن نشر در افکار عمومی” وابستهست، و اینکه این رشتهی حیات را با ممانعت از رسانهها برای پوشش خبری افراد و سازمانهای مسؤول قطع کرد. دیگران استدلال میکردند که تیمهای خبری و ویراستاران روزنامهها باید داوطلبانه از تخصیص صفحهی اوّل خود یا برنامههای پُرمخاطبشان به وقایع تروریستی، بهرغم اهمیّتشان، امتناع کنند.
هر دوی این استدلالها بر این مبتنیبر مغالطهای واحد بودند: تروریستها مثل نوزادان تاتیتاتیکنانی هستند که اگر بهشان محّل نگذاری میروند ردِّ کارشان و دست از این کارها میکشند. این ایده که رسانهها همدست خودواسته یا بیتفاوت اقدامات تروریستی شدهاند همچنین نتوانست در نظر آورد دامنهی دستاندازی دولتها به تلویزیون و مطبوعات را برای آنکه روایات خودشان از اقداماتی اینچنین را منتشر سازند. این مسائل دیگربار هفتههای اخیر سربرآوردهاند، در پی سه ویدئوی حقیقتاً جانیانه که دولت اسلامی (داعش) روی اینترنت گذاشت. من از دیدن این ویدئوها سر باز زدم، چون اجازه نمیدهم که “قهرمان” مفلوک چفیّهبهسر من را به تماشاچیِ قتل کسی تبدیل کند، چه رسد به قتل روزنامه نگار و مددکار. اینقبیل اقدامات چنان دلآزار، نفرتبار، و نمایندهی جلای سرتاسریِ حتّا ابتدائیترین انگارههای شرافت انسانی و تمدّناند،که شایستهی هیچنوع توّجهی نیستند.
بااینحال، همانطور که هرکسی میداند، این آدمها توّجه شایانی به خود جلب کردهاند. و بهرعم اینکه من نسخهی کامل این ویدئوها را ندیدهام، تصاویر سه انسان سرتراشیده در لباس سرتاسر نارنجیرنگ عمیقاً در “آگاهی” من جاگیر شدهاند، درست مثل هرکس دیگری.
اصل موضوع هم از قضا همین است. این ویدئوها نمایشی تبلیغاتی و تئاترگونهاند و واجد پیامهایی هستند که میخواهند به ما برسانند. همچون اعدامهای تصویربرداریشده که برخی گروههای شورشی عراقی در گذشته منتشر میساختند، بناست که این تصاویر شوکآور باشند، و مخاطب اغلب غربی را به هراس انداخته دچار نفرت سازند و قدرت و قساوت پُرکینِ “یحیای جهادگرا” و پیرواناش را به نمایش بگذارند.
درست مثل اسلحهبهدستان و بمبسازانِ دِ لیلو، جهادگراها بهدنبال “شکلدادن به حیاتِ درونیِ فرهنگ” هستند، و توفیق هم یافتهاند. چراکه توسّعاً بر اساس این سه ویدئوی سربریدن، ایالاتمتّحده توانسته افکار عمومی را بابت آنچه در عمل سوّمین جنگ با عراق است متقاعد سازد، و نیز دربارهی حملات هوایی به سوریّه – که بیشتر آمریکاییها چند هفته قبل با هردوشان مخالف بودند.
این ویدئوها همچنین کارآمد بودهاند در تصمیم کنگره برای موافقت با پیشنهاد جنونآمیز اوباما برای تقویّت “شورشیان میانهرو” در سوریّه از رهگذر تسلیح و آموزشدادن ارتش آزاد سوریّه – یعنی همان سازمانی که دو تن از گروگانهای به قتل رسیده را سال گذشته به دولت اسلامی (داعش) واگذار کرد.
در بریتانیا، ویدئوهای داعش برای بهروزساختنِ وضعیّت اضطراریِ ادامهداری توسّط دولت به کار رفت که از واقعهی ۱۱ سپتامبر تا بهامروز بهطور مؤثّر به کار رفتهست، و نیز برای سوقدادن افکار عمومی به بزمِ جنونی ترسخورده. تنها سه روز پس از قتلِ جیمز فولی در ۲۶ آوگوست دولت “هشدارِ تروریسم” را از [وضعیّت] “اساسی” به وضعیّت “صعب” ارتقاء داد، هرچندکه هرگز مدرکی در این باره که حملهی تروریستی به انگلستان در شرف وقوع بودهست را به دست نداد. در پی قتلِ دیوید هِینسِ مددکار در دو هفتهی پیش، دیوید کامرون به بریتانیا وعده کرد که افراد مسؤول بابت “عملی تماماً شیطانی” را “شکار کند”.
هرچند واکنش سرتاسری نظامی بریتانیا هنوز روشن نشدهست، هم دولت آمریکا و هم دولت بریتانیا از ویدئوهای تبلیغاتی داعش جهت توجیه مداخلات نظامیای که کوچکترین بختی برای موفّقیّت ندارند بهره بردهاند، آنهم در دو دولتی که همالان در آستانهی سقوط کامل هستند. تا چنین کنند، هر دو دولت تعمدّاً و بیشرمانه تهدید داعش را عظیمتر جلوه دادهاند، بی کمتر نشانی از دقّت و تحلیل البّته، و ویدئوهای جنایتبار را به یک نگاه درمقام گواهی برای “فرهنگِ مرگ”ای عرضه داشتند که تنها بهدست غرب و بهویژه “رهبری” آمریکا میتوان از میاناش برد، فارغ از سوابق فاجعهبار یکچنین “رهبری”ای در منطقه.
امکاناش هست که داعش تعمّداً قصد آن را میداشته که واکنشی اینچنینی را با این ویدئوها برانگیزد، به این امید که آمریکا را به جنگی دیگر باز کند، با این باور که آرمان بحثانگیزش برای “خلافت” را هرچه ریشهایتر میکند. امّا، چه قصدش این باشد چه نه، این ویدئوها به همین نتیجه راه میبرند. و در نیل به این هدف، یکبار دیگر، نشان میدهند که بهزیر لعابِ بشردوستانه، حاکم مطلقه و متّحداناش همانقدر مجنوناند که دشمنانی که ژست “شکارشان” را میگیرند، و اینکه “تبلیغات تروریستی” همانقدر میتواند به دولت فایده برساند که خودِ تروریست.
منبع : http://stopwar.org.uk/news/sociopaths-united-the-west-versus-isis-is-a-marriage-made-in-hell
لینک مطلب در تریبون زمانه
انتخاب واژه “مجانین” برای برابر نهاد Sociopaths به نظر من بهترین اتخاب نیست. شاید “پلیدان” یا “خبیثان” مناسب تر باشد
زکریا رازی / 22 September 2014