در سال ١٩٧٦ نورمن کوزینز روزنامهنگار آمریکایی، برای اولین بار در مطلبی که در ژورنال پزشکی نیوانگلند منتشر شد به تأثیر خنده در درمان بیماریها اشاره کرد. کوزینز که خود به یک بیماری سخت مفصلی به نام اسپوندیلیت آنکیلوزان دچار بود به صورت تجربی به نکته جالب توجهی دست یافت.
یک ساعت تماشای فیلمها یا برنامههای تلویزیونی خندهدار سبب فعال شدن ٣٩ ژن مختلف در بدن میشود.
او متوجه شد که هر گاه از لحاظ روحی تحت تأثیر فشار عصبی و یا افکار منفی قرار میگیرد بر میزان درد و محدودیتهای فیزیکیاش افزوده میشود. به همین دلیل تصمیم گرفت شانس خود را با افزایش مثبتاندیشی، داشتن احساسات و عواطف مثبت و دور کردن تفکرات منفی آزمایش کند. راه حلی که او برای این کار انتخاب کرد تماشای هر روزه فیلمهای کمدی و به ویژه فیلمهای کمدی برادران مارکس بود. تجربیات کوزینز نشان میداد تنها ١٠ دقیقه خندیدن از ته دل، چیزی معادل دو ساعت خواب راحت و بدون درد را برای او به ارمغان میآورد. جالب اینکه او نهایتاً با ادامه این روش درمانی موفق شد بیماری سخت و پیشرونده خود را کنترل کند.
اگرچه در آن سالها پزشکان موفق به یافتن دلیلی موجه برای این بهبود نشدند اما امروزه دلایل این درمان تا حد زیادی برای دانشمندان روشن شده است. در واقع تغییر ذهنیت و عواطف کوزینز سبب ایجاد تغییرات شیمیایی در بدن او میشد. تغییراتی که باعث فعال شدن ژنهایی جدید در مسیرهایی موثر برای بهبود بیماری میشدند. او با استفاده از این روش توانسته بود ژنهای مسبب بیماری را خاموش کرده و در عوض ژنهای عامل بهبود بیماری را به کار بیندازد.
سالها پس از آن ماجرا تحقیقاتی که توسط پروفسور تاکاشی هایاشی (Takashi Hayashi) دانشمند ژاپنی صورت گرفت نتایج مشابهی به همراه داشت. مطالعه هایاشی که بر روی بیماران مبتلا به دیابت صورت گرفت نشان میداد که یک ساعت تماشای فیلمها یا برنامههای تلویزیونی خندهدار سبب فعال شدن ٣٩ ژن مختلف در بدن میشود. اگرچه هیچکدام از این ژنها نقش مستقیمی در تنظیم قند خون نداشتند اما سطح قند خون این بیماران در مقایسه با زمانی که به جای تماشای فیلم کمدی به یک سخنرانی علمی در مورد بیماری دیابت گوش داده بودند بسیار بهتر کنترل شده بود. نتایج تحقیقات به اینجا رسید که خنده سبب فعال شدن ژنهای ویژه مرتبط با فعالیت سیستم ایمنی شده و فعال شدن این سیستم سبب کنترل مناسب قند خون در این بیماران شده بود.
مطالعه دیگری که در دانشگاه تولدو در ایالت اوهایو انجام شده توضیحدهنده این مطلب است که چگونه ذهن انسان میتواند احساسات و تجارب او را درک کرده و منجر به ایجاد واکنشهای شیمیایی در قبال آنها شود. برای انجام این تحقیق، افراد داوطلب مورد مطالعه بر اساس پاسخهایی که به فرمهای پرسشنامه داده بودند به دو گروه مثبتنگر یا خوشبین و منفینگر یا بدبین تقسیم شدند. داروهای مورد استفاده در تمامی مراحل تحقیق نیز از میان داروهای پلاسبو انتخاب شدند. (پلاسبو به مواد بیاثری گفته میشود که در تحقیقات پزشکی تنها برای سنجش تأثیرات روانی یک دارو بر انسان و برای گروههای هدف مشخص تجویز میشود.)
در بخش اول این مطالعه که در سال ٢٠٠٥ انجام شد به تمامی افراد از هر دو گروه داروهای پلاسبو داده شد و به آنها گفته شد که مصرف این دارو منجر به ایجاد حالت بد و ناخوشایندی در بدنشان خواهد شد. نتیجه این شد که پس از مصرف قرصها افراد بدبین در مقایسه با افراد خوشبین دچار حالت بد جسمانی بیشتری شدند. اما در بخش دوم مطالعه که دو سال بعد یعنی در سال ٢٠٠٧ و بر روی همان دو گروه داوطلب صورت گرفت قرصهای بیاثر دوباره به افراد داده شد و این بار به آنها گفته شد که این قرصها سبب ایجاد خواب راحت و آرام خواهند شد. جالب این بود که این بار، قرصها بر افراد مثبتنگر بیش از گروه مقابل تأثیر گذاشت.
ژنها نه به صورت انفرادی بلکه به صورت دو یا چندتایی و در همکاری با یکدیگر منجر به تولید محصول نهایی میشوند و به همین دلیل از همکاری سیستماتیک ترکیبهای مختلف ژنها، تولیدات بسیار متنوعی قابل انتظار خواهد بود.
در حقیقت این افراد به دلیل دیدگاه ذهنی مثبت و امیدوارانه نسبت به همه مسائل، توجه و تمرکز بیشتری بر تأثیرات مثبت و مفید دارو داشتند و افراد گروه دوم نیز به همین شکل پاسخهای قویتری نسبت به تأثیرات منفی داروهای تجویزی نشان داده و به صورت غیر ارادی به دنیال بدترین و منفیترین اثرات آنها بودند. این ماجرا در حقیقت مطالعههای قبلی را به این صورت تأیید میکرد که بدن افراد مثبتاندیش به علت باور مثبت نسبت به قرصهایی که تحت عنوان آرامشبخش تجویز شده بودند به صورت غیرارادی مواد شیمیایی ترشح میکرد که سبب خواب آرام و راحت میشد. مغز افراد بدبین نیز به صورت ناخودآگاه و به علت قبول داشتن تأثیر داروی مورد استفاده در مطالعه اول منجر به تحریک گروهی از مواد شیمیایی در این افراد میشد که سبب ایجاد حالتهای ناخوشایند در آنها شده بود.
چگونه ذهن بر بدن تأثیر میگذارد؟
تغییر دیدگاه اصلی در مورد ژنهای انسان زمانی پیش آمد که دانشمندان موفق به کشف کامل نقشه ژنتیکی انسان شدند.
پیش از آغاز پروژه ژنوم انسان در سال ١٩٩٠ تصور بر این بود که ساختار ژنتیکی انسان دارای حدود ١٤٠ هزار ژن باشد. این باور از آنجایی نشأت میگرفت که تولید پروتئینهای بدن بر عهده ژنها است و چون تعداد پروتئینهای ساختار بدن انسان به حدود ١٤٠ هزار عدد میرسد برآورد تعداد ژنها نیز با این عدد برابری میکرد. اما در انتهای این پروژه در سال ٢٠٠٣ که منجر به دستیابی به نقشه کامل ژنوم انسان شد نتایج جالبی به دست آمد که نشان میداد تعداد ژنهای انسان عددی بسیار کمتر از عدد مورد انتظار و فقط در حدود ٢٣ هزار است. عددی که به ظاهر حتی برای فعالیت بخشهای مختلف مغز نیز کافی به نظر نمیرسید، چه رسد به تمامی بخشهای بدن.
پاسخ به این معما منجر به طرح دیدگاهی جدید شد و آن این بود که ژنها نه به صورت انفرادی بلکه به صورت دو یا چندتایی و در همکاری با یکدیگر منجر به تولید محصول نهایی میشوند و به همین دلیل از همکاری سیستماتیک ترکیبهای مختلف ژنها، تولیدات بسیار متنوعی قابل انتظار خواهد بود. در حقیقت در یک زمان مشخص گروهی از ژنها ممکن است فعال یا غیر فعال باشند.
فعالشدن و غیرفعالشدن ژنها تحت تأثیر محرکهای محیطی
ژنها را میتوان بر اساس محرکهایی که سبب فعال شدن آنها میشوند به گروههای مختلفی تقسیمبندی کرد. به عنوان نمونه ژنهای وابسته به فعالیت و تجربه شخصی، در هنگام تجربه یک موضوع جدید و یا یادگیری اطلاعات جدید و حتی در هنگام بهبود یافتن از یک آسیب، فعال میشوند. این ژنها منجر به تولید پروتئینها و پیامآوران شیمیایی ویژهای میشوند که سلولهای بنیادی مغز را برای تبدیل شدن به سلولهای مورد نیاز در مواقع ضروری از جمله روند درمان یک بیماری ویژه رهبری میکنند.
مطالعه علم اپیژنتیک نشان میدهد که انسان به جای آنکه مغلوب ژنها و توالی آنها شود میتواند از طریق خودآگاهی و القاء واکنشهای محیطی لازم منجر به تغییرات فیزیکی مطلوب چه در بعد ساختاری و چه در زمینه عملکرد بدن شود.
ژنهای وابسته به رفتار نیز در هنگام بروز عواطف شدید، استرس، و یا سطوح مختلف آگاهی (از جمله هنگام خواب و رویا) فعال میشوند. این ژنها پلی ارتباطی میان ذهن و بدن ایجاد میکنند. این موضوع میتواند تا حد زیادی توجیهکننده تأثیر محیط خارج سلولی بر فعال شدن یا غیرفعال شدن ژنها باشد. محیط خارج سلولی که هم به فضای داخل بدن یعنی به عواطف، بیولوژی، تغییرات عصبی روانی و هم به محیط خارج از بدن از جمله آسیبهای فیزیکی، تغییرات دما، ارتفاع، سموم، باکتریها و ویروسها، غذا، الکل و مواد مخدر مربوط میشود.
امروزه دانشمندان معتقدند فعال یا غیرفعال شدن ژنها یا گروههای ژنی مختلف حتی میتواند از لحظهای به لحظه دیگر دچار تغییرات اساسی شود. افکار و احساسات همانند فعالیتهای فیزیکی که در واقع همگی بر اساس انتخابها، رفتارها و تجارب ما شکل میگیرند میتوانند نقش مهمی در روند ایجاد و بهبود بیماریها ایفا کنند.
«اپیژنتیک» و تأثیرات محیط بر ژنها
اپیژنتیک که در لغت به مفهوم “فراتر” یا “خارج از محدوده ژنتیک” است به این مفهوم اشاره دارد که تغییرات ایجادشده در ژنها توسط عاملی فراتر از توالی سکانسهای DNA کنترل میشود که در واقع همان پیامهای صادره از خارج سلول یا محیط اطراف هستند. سیگنالهای صادره از محیط منجر به اتصال یک گروه متیلی (ترکیبی از کربن و هیدروژن) به نقطه مشخصی از ژن میشوند و این روند که متیلاسیون نامیده میشود همان واکنش اصلی است که منجر به خاموش یا روشن شدن یک ژن میشود.
مطالعه علم اپیژنتیک نشان میدهد که انسان به جای آنکه مغلوب ژنها و توالی آنها شود میتواند از طریق خودآگاهی و القاء واکنشهای محیطی لازم منجر به تغییرات فیزیکی مطلوب چه در بعد ساختاری و چه در زمینه عملکرد بدن شود. نکته کلیدی این است که بتوانیم با فعال کردن ژنهای مورد نیاز برای سلامت و غیرفعال کردن ژنهای تحریککننده بیماری، سرنوشت ژنتیک خود را در دست گرفته و فعالیتهای ژنهای خود را برنامهریزی و جهتدهی کنیم.
چگونه ژنهای مفید را فعال کنیم؟
مطالعات اخیر نشان میدهد که اگرچه توالی کدهای DNA هرگز دچار تغییر نمیشود اما هزاران ترکیب و توالی متنوع وابسته به فعال یا غیرفعال بودن بخشهای مختلف در یک ژن واحد امکانپذیر است که تحت تأثیر عوامل خارج سلولی قرار دارند. فعال کردن ژنهای مفید از طریق ایجاد سیگنالهای محیطی مناسب صورت میگیرد. بخشی از این سیگنالها از درون خود بدن نشأت میگیرند. مثل عواطف، احساسات و افکار ما که در صورت قرار داشتن در وضعیت مناسب و مثبت سبب فعالشدن ژنهای عامل سلامت میشوند. اما گروه بعدی سیگنالها پاسخهای بدن به محرکهای ناشی از شیوه زندگی از جمله روش تغذیه، میزان فعالیتهای حرکتی، چگونگی مواجهه با نور خورشید و آلودگی هوای محیط هستند.
به عنوان نمونه میتوان به مطالعهای اشاره کرد که بر روی ٣٠ مرد دارای ریسک بیماری سرطان پروستات انجام شد. در طول دوره این مطالعه که در دانشگاه سانفرانسیسکوی کالیفرنیا انجام شد، این مردان توانستند با استفاده از تغییرات محیطی، موفق به افزایش فعالیت ٤٨ ژن مرتبط با مهار سلولهای سرطانی و خاموش شدن ٤٥٣ ژن گسترشدهنده تومور شوند.
اهمیت این موضوع زمانی آشکار میشود که بدانید تمامی این تغییرات در فعالیتهای ژنها از طریق ایجاد تغییرات مثبت در روش زندگی و تغذیه از جمله کاهش وزن، کاهش فشار و چربی خون و در طول دوره زمانی نسبتاً کوتاه سه ماهه صورت گرفته است. نتیجهای که نشان میدهد تغییر رفتار ژنها لزوماً نیاز به طی زمان طولانی و انجام فعالیت تخصصی نداشته و در بسیاری از موارد از طریق ایجاد تغییرات ساده در روش زندگی و تغذیه امکانپذیر است.
منابع:
-Laughterup-regulatesthegenesrelatedtoNKcellactivityindiabetes, Takashi Hayashi, Biomedical Research
-Psychosomatic research, Journal, 2005, V: 58
– Mental Medicine, Article, WDDTY, May 2014
– Changes in prostate gene expression in men undergoing an intensive nutrition and lifestyle intervention, Dean Ornish