روزنامه ایران در گزارش امروز خود، ۱۲ آبان، از صدور حکم اعدام برای زن کارمندی خبر داده است که با القاح مصنوعی، از اسپرم مدیر شرکت شصتساله، صاحب فرزند شده است. گزارش به نحوی تنظیم شده است که حق زنان به بدن خود را جرم و جنایت جلوه میدهد و القاح مصنوعی را، که سالانه هزاران زن در جهان انجام میدهند، گناه کبیره تلقی میکند. از سوی دیگر، فردی که القاح مصنوعی را بدون اطلاع همسر خود انجام داده است در جلسه دادگاه برای دفاع از خود از «ژن خوب» سخن میگوید.
اصطلاح «ژن برتر» جایگاه طبقاتی فرادست را یک ارزش تلقی میکند و به آن ذاتی ماورای تاریخ و سلطه اعطا میکند بهنحوی که گویی انباشت ثروت و سرمایه و قدرت محصول قدرتهای ذاتی و بیولوژیک فرد است، مفهومی که نه فقط در اظهارات آقازادههای امروز جمهوری اسلامی بلکه همچنین به شکل روزمره در فیلمهای هالیوود و سریالهای تُرکی به خوردمان میدهند.
نگارنده، منبع مشابه دیگری درمورد صحت و سقم این خبر و جزئیات ماجرایی که در این گزارش روایت شده ندیده است و بنابراین قادر به تأیید آن نیست. با این حال، گزارش روزنامه ایران سمپتوم یا دردنشانی است از بحران بازتولید اجتماعی، ستیزهای جنسیتی و طبقاتی که جامعه ایران را در حال حاضر تکهپاره ساخته است. نگاهی میکنیم به این گزارش.
خسرو و «ژن خوب»
روایتی که گزارش ارائه میدهد از اسفند ۱۴۰۲ آغاز میشود. مرد جوانی با مراجعه به پلیس آگاهی از همسرش و مردی به نام «خسرو» شکایت کرد. این مرد جوان ادعا کرده هشت سال قبل با همسرش ازدواج کرده و اکنون دارای دو فرزند ۶ و ۲.۵ ساله است. او پس از مدتی متوجه میشود که همسرش با فرد دیگری رابطه دارد. پس از زیر نظر گرفتن پنهانی همسرش، که به شکل تیپیکال با نام «عشق» از سوی مردان توجیه میشود، این مرد درنهایت متوجه میشود همسرش در محل کارش، که یک شرکت خصوصی بوده، با مدیر شرکت، خسرو، رابطه دارد.
بنا به گزارش روزنامه ایران، مرد پس از «کشف ماجرا» از همسرش درخواست میکند که ارتباطش را قطع کند و او نیز موافقت میکند. اما چند روز بعد، پسرش به او میگوید که خسرو مادرش را به خانه رسانده است. مرد جوان تصمیم میگیرد دوباره دست به کار شود و به محل کار همسر خود میرود. او در شرح ماجرا میگوید: «روزی که به محل کار همسرم رفتم و از نزدیک چهره خسرو را دیدم ناگهان از شباهت عجیب او و پسرم شوکه شدم و فکر هولناکی مثل خوره به جانم افتاد».
او با دیدن شباهت میان خسرو و پسرش تصمیم میگیرد مخفیانه از فرزندانش و خودش آزمایش DNA بگیرد. پس از دریافت نتیجه آزمایش، متوجه میشود که پدر بیولوژیکی فرزندانش نیست. سپس او از همسر و مدیر شرکت شکایت میکند.
پلیس پس از ثبت شکایت تحقیقات را آغاز میکند و درنهایت مشخص میشود که همسر مرد از سالها پیش با خسرو، مدیر شصت ساله شرکت، رابطهای پنهانی داشته است. همچنین مشخص میشود خسرو نیز مردی متأهل و دارای چند فرزند است. پس از تأیید نتایج DNA توسط پزشکی قانونی که نشان میداد فرزندان متعلق به خسرو هستند، «مریم» و خسرو» بازداشت شدند و پرونده آنها به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد: «وقتی جواب آزمایش را گرفتم دنیا روی سرم خراب شد چراکه فهمیدم من پدر فرزندانم نیستم. حالا هم از همسرم و مدیر شرکت شاکی هستم».
در جلسه دادگاه، شاکی به جایگاه میرود و ادعا میکند همسرش را «عاشقانه» دوست داشته و هرگز تصور نمیکرده که چنین اتفاقی رخ دهد و به دلیل وابستگی بچهها به او، نگران تأثیرات روانی این مسئله بر فرزندانش است. شاکی با ادبیات مردسالار به روزنامه ایران گفته است: «من بعد از آنکه فهمیدم همسرم چه خیانتی به من کرده طلاقش دادم. اما از رفتارهای آنها متوجه شدم هیچکدام از کاری که انجام دادهاند ناراحت و پشیمان نیستند. به همین خاطر درخواست اشد مجازات برای هر دو آنها دارم».
سپس همسر شاکی به جایگاه رفته و در دفاع از خود می گوید:
شوهرم مشکل پزشکی داشت و بچهدار نمیشد و من دوست داشتم بچه داشته باشم. از آنجایی که همیشه دوست داشتم فرزندانم ژن خوبی داشته باشند و باهوش شوند و از طرفی خسرو را مرد باهوشی دیدم، از او خواستم به من کمک کند و با روش لقاح مصنوعی از خسرو صاحب فرزند شدم». او هرگونه اتهام بهاصطلاح «رابطه نامشروع» را رد کرده است.
همزمان شاکی به نشانه اعتراض بلند میشود و میگوید: «دروغ میگوید. من مشکلی برای بچهدار شدن نداشتم». پس از آن هم خسرو به جایگاه رفت و ضمن تأیید اظهارات مریم می گوید: «من هم اتهام زنای محصنه را قبول ندارم». در پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند و با توجه به مدرکهای موجود در پرونده، مریم و خسرو را به اعدام محکوم کردند. روشن نیست ارجاع گزارش به کدام مدارک است، چرا که عمدتاً برای صدور حکم اعدام بابت «زنای محصنه» نیاز به شاهد وجود دارد.
ژن برتر و صنعت فرهنگ جهانی
لقاح مصنوعی حق بدیهی زنان و بخش لاینفک خودآئینی آنان در کنترل بر بدنشان است. سالانه هزاران زن، از جمله زنان لزبین (همجنسگرا)، در سرتاسر جهان از طریق لقاح مصنوعی باردار میشوند. اما نمیتوان از این حق بدیهی با «ژن برتر» دفاع کرد.
ژن برتر یا ژن خوب اصطلاحی است که پس از سخنان نفرتانگیز پسر محمدرضا عارف وارد گفتار سیاسی شد. پسر عارف در یک مصاحبه تلوزیونی در اسفند ۱۳۹۵ گفت:
کسی که توانایی داشته، به یک نقطهای رسیده، حتماً یک استعدادهایی در وجودش بوده … بالاخره درس وراثتی وجود داره، ژنی وجود داره … خب این ژن منتقل میشود، یعنی ما سه تا برادر هر سه خوب تحصیل کردیم. همینجوری هرکسی نمیتونه ادعا کند من اصل و نصب دارم. من افتخار میکنم به این ژن خوب …
«ژن» از لغت یونانی gonos میآید، که به معنای تخم و نسب است. آقازادهها خود را واجد «ژن خوب» میبینند چون قدرت و ثروت بهجیبزده را نه محصول استثمار، رانت، سلب مالکیت بلکه زاده دست طبیعت و سلسلهمراتب ذاتی میبینند. آقازادهها ذاتاً و به شکل بیولوژیک نسبی دارند که آنها را «تحصیلکرده»، «باهوش»، «جذاب و سکسی»، و البته پولدار میکند. این ایدئولوژی سرمایهداری معاصر است که صنعت فرهنگ جهانی هر روزه آن را در ترویج میکند.
حتی اگر این ایدئولوژی جایگاه طبقاتی را ذاتی جلوه ندهد، این ایده نولیبرالی را القا میکند که جابجایی طبقاتی به میانجی «تلاش و کوشش» و «زحمت مضاعف» امکانپذیر است و بنابراین برخلاف دوره فئودالی و سرنوشت محتوم ازپیش تعیین شده، افرادی که در طبقات فرودست در جامعه سرمایهداری زاده میشوند قادر اند جایگاه طبقاتی خود را عوض کنند. حقه «تلاش و زحمت» دستکم از قرن نوزدهم و دوران آدام اسمیت، اقتصاددان بورژوا، تا به امروز یکی از اصلیترین متودهای ایدئولوژیک برای توجیه مناسبات اجتماعی نابرابری است (برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به بخش آخر کاپیتال، مجلد اول، بهاصطلاح انباشت بدوی).
اینکه جزئیات این ماجرا و این گزارش تا چه حد واقعیت دارد باید مورد صحتسنجی قرار گیرد. حتی اگر فرض گیریم که کل این داستان خیالین و زاده فکر نویسندگان روزنامه ایران است، محتوا و نحوه بازگویی داستان مبتنی بر «ژن خوب» و جرمانگاری زنان به دلیل لقاح مصنوعی و صدور حکم اعدام بازتابی است از جامعه فعلی ایران، جامعهای که در آن پدر/مردسالاری اجتماعی و دولتی، به رغم همه دستاوردهای مهم قیام ژینا، بیداد میکند و از سوی دیگر ایدئولوژی طبقات حاکم حتی در برخی طبقات فرودست نیز درونی شده است.