۳۲ سال از آن تابستان گذشت که جانهای بیگناه را یکی پس از دیگری ابتدا بالای دار بردند و سپس به سینه خاک سپردند. خاکهای سخت از جمله خاک گورستان خاوران هم اما نتوانستند صدای عدالتطلبی و آزادیخواهیِ خفتگان را در سینه خفه کنند.
حالا خاوران سخن میگوید. از فردایی بهتر. از رویش جوانههای آزادگی و روز موعود دادخواهی ….
زمانه به مناسبت سی و دومین سالگرد اعدام دستهجمعی زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ توسط جمهوری اسلامی، از خانوادهها و بازماندگان این فاجعه غیرانسانی و نیز تعدادی از نویسندگان و روشنفکران خواست تا در گرامیداشت قربانیان این جنایت بگویند و معنا و مفهومی که خاوران در این سالها پیدا کرده.
این افراد اغلب سهم بزرگی در دادخواهی و زنده نگه داشتن یاد و نام خاوران به عنوان یکی از اساسیترین نشانههای کشتار ۶۷ دارند.
منیره برادران، نویسنده، فعال سیاسی و از زندانیان سیاسی دهه ۶۰:
خاوران که به معنای به سوی خورشید هم هست، اکنون نامیست آشنا و نمادین. این را مدیون پایداری مادران و خانوادههای اعدام شدگان هستیم. آنها برای حفظ این مکان جنگیدند، از همان سال ۶۰ که اعدام شدگان چپ را در گورهای بینام و نشان خاک کردند و در اعدامهای جمعی تابستان ۶۷ در گورهای جمعی. خانوادهها خاوران را میعادگاه خود، مکان تجمع، سوگ و بزرگداشت عزیزانشان کردند؛ وگرنه این گورستان پرت ممنوعه فراموش میشد.
اگر اجازه گذاردن سنگ یادبود را از خانوادهها گرفتند، آنها تمام خاک گورستان را گل گذاشتند و نام گلزار خاوران بر آن نهادند. خاوران تنها یک گورستان معمولی نیست، آنجا جدال بین حقیقت و دروغ است. سمبل مقاومت در برابر سیاست فراموشی از یک سو و سند جنایت جمهوری اسلامی است. مردگان آنجا هم مردگان معمول نیستند. مرگ آنها فرا نرسیده بود. آنها پرشورترین زندگان کشور ما بودند. آنها را کشتند، اعدامشان کردند.
گلزار خاوران باید بماند. این گورستان بیش از آنکه در خدمت مردگان باشد، در خدمت جامعه زندگان است. زندگان امروز و فردا، برای “دیگر هرگز”.
بانو صابری، همسر عباسعلی منشیرودسری، از اعدام شدگان سال ۶۷:
روزها و سالهای اول نفسِ وجودی خاوران در مغز من نمیگنجید. آنجا وقتی خودم را همراه با مادران و همسران و فرزندان میدیدم که زمین سفت را با ناخن میخراشیم تا شاخه گلی بنشانیم یا هر کدام سرگردان و مستأصل دور تا دور زمین خاوران راه میرفتیم سرم منگ و بزرگ میشد مثل یک طبل. آنجا فهمیدم مسخ یعنی چه. باورم نمیشد که این همه جوان و جانهای شیفته – عزیزان ما – را کشته و اینجا دسته جمعی دفن کردهاند. با خودم مویه میکردم محالِ ممکن است در قرن بیستم بغل گوشمان این اتفاق افتاده باشد اما آب از آب تکان نخورده و دنیا زیر و رو نشده باشد. به مرور اما به این تنهایی و بیپناهی در خیل مردم عادت کردم. فهمیدم خاوران تنهاست و این بر غم و ناباوری من به انسانیت افزود ولی حالا که سالهاست از خاوران دورم، خاوران برای من وطن است. ایران است.
مهدی اصلانی، نویسنده و زندانی سیاسی دهه ۶۰:
مکانی که در جاده قدیم خراسان واقع شده و لعنتآباد نام گرفته و خانوادهها گلزار خاوران نام نهادهاند، گورستانی عادی نیست. خاوران امروزه به نمادِ قتلعامِ تابستانِ مرگ، فارغ از هر اندیشه و مرام بدل شده است. این مکان تفاهمِ وجدانهای زخم خورده است. خاوران یگانه گورستانِ قربانیان نیست، اما مهمترین آن است. اهمیتِ خاوران نه از آن روست که عمدتا و شاید (تنها؟) مارکسیستها را در آن دفن کردهاند. خاوران افزون بر هویتی مستقل از گورستانهای عمومی، به نمادِ جنایت بدل شده است. خاوران شناسنامه جنایت نظام اسلامی است. مکانی است برای تجمع همه ساله و مکانی است برای صدای اعتراض ماندن. خاوران تنها گورستانِ مرگفروشان نیست. از روز روشنتر است که پس از سقوطِ حکومتِ اسلامی دهها گورِ جمعی، در کنارِ دیگر جنایاتِ بیشمارِ حکومت اسلامی کشف خواهد شد. خاوران امروز اما به مهمترین محلِ اعتراض به کشتارِ تابستانِ ۶۷ بدل شده است. خاوران ياد و حافظه است به جای فراموشی. در فردای زمینگیر شدنِ تمام حکومتهای خونریز، از جمله مکانهایی که به عنوانِ نمادِ نقضِ آشکارِ حقوق انسانی موردِ توجه جامعه جهانی قرار میگیرد، گورهای جمعی است. گور جمعی در تمام آیینها نشانِ زیر گرفتنِ کرامت انسانی است. پس از سقوطِ حکومتهای تکساخت، از جمله در یوگسلاوی، عراق، افغانستان و …، گورهای جمعی بسیاری کشف شد. کشتارِ جمعی نشانِ جنایتی ویژه است. مُراد از تأکید بر جنایتِ تابستان سال ۶۷ ویژگی این جنایت است وگرنه کیست که نداند حکومت اسلامی در عمرِ پُربرکتِ!! خود دهها جنایت مخوف کرده است. اغلب گورهای جمعی پس از سرنگونی حکومتها کشف میشوند و محافل حقوق انسانی از آنها به عنوانِ یکی از اسنادِ آشکارِ جنایت علیه بشریت سخن به میان میآورند. خاوران را اما مادران داغ و درفش در بودِ نامبارک این نظام جهنمی کشف و با ناخن شخم زدند.
حفاری خاوران يعني كشفِ استخوان و هر استخوان يعنی حضورِ غايبِ يک انسان. خاوران سند جنایت است و مسلخِ هزاران هزار جانِ جوان. اين سند پُر بها را همانگونه كه هست بايد پاسداری كرد. اين مهم متوجه همه وجدانهای زخم خورده است. آخر آن، هزاران جانِ روشنِ خفته، عطر صد باغ و خاطره را دارند. خاوران مُهری است بر درستی این حُکم و اصلِ بارها به اثبات رسیده تاریخ: سیستم جنایت را نمیتوان تا مدتهای طولانی در اسارتِ خطا نگاه داشت و پنهان کرد. جنایت و بررسی آن شاید تنها مورد تاریخی است که مشمول معافیت و مرور زمان نمیشود. خاوران یاد است به جای فراموشی.
نسیم خاکسار، نویسنده:
خاوران در فرهنگ مبارزاتی و همگانی مردم ما، اکنون به نماد یک نه همگانی به جمهوری اسلامی و استبداد در تمامیت خود، چه سیاسی و چه مذهبی تبدیل شده است. زنان و مردانی که تابستان سال ۱۳۶۷ در زندان به آمران و عاملان جنایت در جمهوری اسلامی نه گفتند، از وجدان جمعی مردم ایران دفاع کردند.
در گورستان خاوران انسانهایی خفتهاند که با وجود داشتن راه و شیوههای گوناگون و متفاوت در فکر کردن به جهان و مبارزه سیاسی، در آرزو با هم مشترک بودند. آرزوی همه آنان، آرزوی نیک بختی و آزادی همگانی برای همه انسانها و برقراری جامعهای بود که در آن کار، شادی، آزادی و عدالت اجتماعی برای شهروندان آن جامعه فراهم باشد. این آرزوی آنان است که بازماندگان آنان، مادران، پدران، همسران و خواهران و برادران و یاران آنها را به گورستان خاوران فرا میخواند تا بانگ دادخواهی سر بدهند. این آرزو در انسان، روی به آزادی و گشودگی دارد. آزادی از هرگونه استبداد و گشودگی در برابر هر فکر و رفتار زندگیبخش و به تعبیری گشودگی در برابر هستی و جهان. یاد و آرزویشان زنده باد.
لاله بازرگان، خواهر بیژن بازرگان، از اعدام شدگان سال ۶۷:
هميشه با اشک و خون درباره وقايع سال ۶۷ نوشتهام … چگونه میتوان اين غم را با كلمات وصف كرد؟ چگونه میتوان شرح آنچه بر ما رفت را بر كاغذ نوشت؟ ملاقات ممنوع و ماهها بیخبرى و نگرانى … بعد هم خبر كشتار و يک ساک و مشتى تهديد … ما كه در زلزلهاى مردافكن گرفتار آمده بوديم به دور خود چرخيديم و چرخيديم تا همدردهايمان را يافتيم و راه خاوران را يافتيم …. خاوران مأوا و خانهاى شد براى اندوه بزرگ و دهشتناک ما…. خاوران … خاک … خاک … و تنها خاک … از خاک بر خاک … اما اين خاک حقيقتى خونآلود و وهمانگيز را در خود جاى داده … حقيقت گورهاى دسته جمعى! … جنازه روى جنازه … دادگاه انگيزاسيون و بعد هم اعدام و گورهاى دسته جمعى … براى اولين بار در تاريخ معاصر ايران شاهد وجود گورهاى دسته جمعى هستيم … اين خاک سند است. سند يک جنايت دهشتناک … سرود مقاومت است، سرود مقاومت سروهاى جوان … سرود مقاومت خانوادههاى خاوران. اين خاک عظمت ايستادگى در برابر تاريكى و اختناق را در خود جاى داده است … خاک عشق … دشت خاوران … خاک جانبازى و مقاومت … سرود عشق و پايدارى و پايمردیست … سرود آزادگى و رهاییست …
خاوران
رضا علامه زاده، فیلمساز و نویسنده:
خاوران در فردای آزادی ایران از یوغ ملایان حاکم، همان نقشی را در دادگاه جنایی بینالمللی لاهه برای رسیدگی به جنایت رژیم اسلامی علیه بشریت خواهد داشت که اردوگاههای مرگ در دادگاه نورنبرگ علیه رژیم فاشیست هیتلر.
سولماز علیزاده، فرزند محمود علیزاده، از اعدام شدگان سال ۶۷:
خاوران، نامی آشنا و در عین حال ناآشنا. سالیان درازی طول کشید که معنای سمبلیک خاوران برایم روشن شود: از همان زمان که باید میپذیرفتم پدر دیگر نیست و در گوشهای از خاوران آرمیده؛ در کنار هزاران همرزم خود. آن روزها که با شور و اشتیاق کودکانه به دیدارش در زندان میرفتم، هرگز فکر نمیکردم که روزی در تابستان، پدر عزیزم کشته شود و ساکن خاوران.
اما امروز که ۳۲ سال از آن جنایت هولناک میگذرد، خاوران مفهوم دیگری یافته. باور دارم که روزی بهار آزادی را در سرزمین به یغما رفتهمان جشن خواهیم گرفت و عزیزانمان در خاوران شاهد این بزم و سرور خواهند بود. امید دارم چون تاریخ به من آموخته. به مادران میدان مایو میاندیشم. مادران داغدیده فرزند از دست داده که سالها به منظور آگاهی یافتن از سرنوشت فرزندانشان در این میدان گرد هم میآمدند و با روسریهای سفید و مشتهای گره کرده علیه دیکتاتوری نظامی آرژانتین فریاد سر میدادند. امروز روسری سفید این مادران در میدان مایو نقاشی شده تا یادآور مبارزات آن دوران باشد و درسی برای دیکتاتورها و جانیان تاریخ.
امید دارم روز دادخواهی خاوران نزدیک است. چنین روزی خواهد رسید. دور یا نزدیک خواهد رسید. من به امید آن روز نفس میکشم.
لادن بازرگان، خواهر بیژن بازرگان، از اعدام شدگان سال ۶۷:
قبرستانهای معمولی سنگ قبر دارند. مردم گل بر سر قبرها میگذارند. افراد بر سر مزار عزیز خود جمع شده و عزاداری میکنند. مقداری درخت و شیر آب هست. اثری از زندگی و رفت و آمد در آن به چشم میخورد، اما خاوران یکپارچه خاک است و کلوخ. هیچ اثری از حیات و گل و گیاه در آن دیده نمیشود. یک تکه زمین خشک است با میلههایی آهنین دور تا دورش. تا چشم کار میکند خاک است و خاک. انگار نه انگار که صدها جوان ناکام ایرانی، در زیر زمین، بر روی هم خفتهاند. انگار نه انگار که هزاران نفر در عزای این عزیزان گریانند. انگار نه انگار که مردگان این قسمت، هرگز وجود خارجی داشتهاند. خانوادهها از گوشه و کنار شنیده بودند که رژیم شبانه با بولدوزر چالههایی کنده و عزیزان آنها را در این گودالها به روی هم انداخته و روی آن را پوشانده است. چند نفر بهطور اتفاقی این صحنه را دیده و از آن عکس گرفته بودند. سالها بعد، من این عکسها را در خارج از کشور دیدم. عکسها هولناکاند. نیم تنه و صورت مرد جوانی از خاک بیرون مانده و دست جسد دیگری. این عکسها برای همیشه، نشانههای سبعیت و رذالت رژیم جمهوری اسلامی را در خود ثبت کردهاند. رژیم این روزها از ترس دادگاههای بینالمللی و فشارهای سازمانهای حقوق بشری، تصمیم گرفته است حساب خود را با خاوران برای همیشه یکسره کند. به نظر میآید که حکومت جمهوری اسلامی با بولدوزر خاک را کنده، استخوانهای عزیزان ما را از آنجا در آورده و به جای نامعلومی برده است. دور خاوران هم میلههای بلندتری کشیدهاند و در گذاشتهاند و درها را قفل میکنند که کسی نتواند به آن داخل شود. اسلام، بهویژه مدل شیعه آن، چون خود بر پایه قبر، گریه برای امام حسین، مرده پرستی، امامزاده و … پایهگذاری شده است، اجساد و گور دگراندیشان و مخالفان خود را تحمل نمیکند.
در ۳۲ سال گذشته ملت ما نمونههای بسیاری از این نوع عدم تحمل اسلامی و “بی حرمتی” و ددمنشی نسبت به جنازه و گور مردگان را در قبرستانهای مختلف مشاهده کرده است. شکستن سنگ قبرها، قبرستانهای مخالفان خود را “لعنت آباد” نامیدن، حمله به خانوادههای عزادار در قبرستانها، ریختن زباله بر روی قبر دگراندیشان، له کردن گلهایی که خانوادهها به خاوران میبردند در زیر پوتینهایشان، تخریب گورستان بهاییها و … نمونه بارز این رفتار است.
ابعاد جنایت کشتار سال ۶۷ چنان زیاد است که رژیم همه تلاش خود را میکند تا این جنایت را پنهان کند یا آن را کوچک جلوه دهد. رژیم میخواست سر و صدای این جنایت در هیچ کجا منعکس نشود. اما “خاوران” همه معادلات آنها را به هم زد. در ۳۲ سال گذشته “گلزار خاوران” به کابوس رژیم تبدیل شده است. خانوادهها با حضور همیشگی خود در این محل، یاد فرزندان خود را زنده نگه داشتهاند. آنها بیتوجه به اینکه فرزندانشان هوادار چه گروه و دستهای بودهاند، در کنار هم جمع شده و یک تکه زمین خاکی را گلباران میکنند. صدها گل سرخ به یاد عزیزان پرپر شده، آذین بخش زمین میشود. در میان دستههای گل، عکسهای جوانان به خون خفته، مانند ستارگان آسمان میدرخشند. خانوادهها از مسافتهای دور به خاوران میآیند تا یاد عزیزان خود را زنده نگه دارند. مقلدین خمینی، مردی که ادعا میکرد “شاه قبرستانهای ما را آباد کرده است” نه تنها دهها قبرستان جدید در ایران دایر کرده و هزاران نفر بیگناه را به قتل رساندند، حتی حق مسلم خانوادهها برای رفتن بر سر مزار آنان را هم از آنها دریغ میکنند. آنها همیشه به خانوادهها میگفتند حق ندارید دسته جمعی به خاوران بروید و خانوادهها هم میگفتند “شما فرزندان ما را دسته جمعی اعدام کردید و ما هم ناگزیر دسته جمعی بر سر خاک آنان میرویم.”
حکومت جمهوری اسلامی با خودش فکر کرده بود که پدر و مادرها پیر شدهاند و به زودی خواهند مرد و این جنایت به فراموشی سپرده خواهد شد. پدر بهکیش که پنج فرزندش به دست این رژیم کشته شده بودند، دق کرد و مرد. مادر پنجهشاهی که پنج فرزندش کشته شده بودند هم مرد، پدر پنجهشاهیها هم درگذشت. مادر ریاحی هم که دو فرزندش در کشتار سال ۶۷ کشته شده بود و دیگری در سال ۶۱، فوت کرد. مادر وطنخواه که صدای خوبی داشت و همیشه سرود میخواند، یک پسرش در سال ۶۷ به دار کشیده شده بود و پسر دیگرش سال بعد از غصه مرگ برادرش خودکشی کرده بود هم فوت کرد. مادر رضایی جهرمی که چهار فرزندش کشته شده بودند، همیشه به خاوران میآمد و با چیدن تعدادی سنگ در کنار هم برای فرزندانش یک قبر کوچک ایجاد میکرد و در کنار آن مینشست. چادر او لای در اتوبوس گیر کرد و اتوبوس حرکت کرد و او کشته شد.
پدر و مادر من و صدها پدر و مادر دیگر هم فوت کردند اما من و صدها چون من زنده هستیم. اگر پدر و مادرها پیر شدهاند و دانه دانه بر خاک میافتند، خواهران، برادران و همسران این جانباختگان هنوز زندهاند. فرزندان آنان امروز بزرگ شدهاند و دادخواه خون پدر و مادرهای خود هستند. مردم ایران بیدار شدهاند و در کنار ما، خانوادههای این قربانیان، خواستار روشن شدن علل این جنایت و به کیفر رسیدن عاملان آن هستند. برای ما قربانیان این جنایت دیگر پاییز سرشار از زیباترین رنگها و نغمه عشق و سرود زندگی نیست. پاییز یادآور برگریزان و به خاک افتادن عزیزانمان است. پاییز سرشار از حزن و اندوه و پیامآور زمستانی سرد و یخبندان است که سالهاست بر کشور ما حکمفرما شده است. این سرما و جمود، سالهاست که هر جوانه و گل زیبایی را نابود کرده و اجازه رشد و نمو به هیچ گیاه زیبا و قشنگی را نمیدهد. در این سرما فقط گیاهان هرز رشد میکنند.
سپیده ناصری، خواهرزاده منصور (مهدی) جهانگیری، از اعدام شدگان سال ۶۷:
قدیمیها میگویند خاک سردی میآورد. خاک خاوران اما انگار همیشه گرم است. وقتی روی زمین قدم میزنی، انگار صدای ضربان قلبهای در گور خفته را میشنوی. انگار دم نفس آخر آن جانهای جوان به صورتت میخورد. آفتاب داغ شهریور را روی پوستت حس میکنی. در آن سال سیاه، داغی آفتاب چه کرد با انبوه بدنهای روی هم انباشته؟ چشم میبندم و زمزمه میکنم:
خسته، ای خاوران، خسته خاوران … صدایی نیست، جوابی نیست.
مادربزرگ هم امسال نیست تا روی خاک خاوران چهار زانو بنشیند و گریه کند. عکسهای امسال خاوران را مرور میکنم. تعداد عکسهای کم روی زمین گواه این است که بسیاری از خانوادهها یا از ایران رفته یا در گذشتهاند. خاک خاوران اما همیشه خواهد بود. خون خشک شده مقتولان این جنایت تا ابد عجین شده با خاک این قطعه زمین نامیرا. خاوران و جانهای از دست رفته مدفون در آن از خاطر تاریخ نخواهند رفت، همانطور که نسلکشی یهودیان در آشویتس و دیگر اردوگاههای مرگ هرگز فراموش نشد. همانطور که مسافران هواپیمای ساقط شده توسط موشک سپاه هرگز فراموش نخواهند شد. همانطور که کشتهشدگان نیزارهای ماهشهر، هزار و ۵۰۰ کشته آبان ۹۸، کشته شدگان دی ماه ۹۶، کشته شدگان انتخابات ۸۸، ۱۸ تیر ۷۸ و همانطور که همه درد کشیدگان این ۴۰ سال. راه عدالت و دادخواهی برای تمامی این کشته شدگان و ستم دیدگان از خاوران خواهد گذشت. اگر روزی دادخواهی خانوادههای خاوران به سرانجامی برسد، همه داغدیدگان این ۴۰ سال داد خود را خواهند گرفت.
منصوره بهکیش
ایرج مصداقی، نویسنده و فعال حقوق بشر:
ایرج مصداقی شعر گورستان، از سرودههای زندهیاد نصیر نصیری در سال ۶۸ را به خاوران تقدیم کرد:
استخوان ساقه میشود
و هر ساقه برگ دل ماست
نسیم هرچه عاشقتر است دل بیشتر میتپد
در شبنم سحری اینجا موجهاست
در سوسوی شبتاب
آفتاب دورهگردی است
و در هایهوی بیصدای ما
چکاچاک نیزهها و سینههاست
به جستوجوی گور که هستی
ماه و زیبایی بیمکان میمیرند
آیا عبور پرنده آزادی را
از کوچههای بسته شهر دیدهای
آیا در پس نینی مادران چشمبهراه
خورشید را با جامه تیره سوگ نگریستهای
آن سوی عطر سیب را تفسیر کردهای
به جستوجوی گور که هستی
همه بینامند
همه همنامند
اینجا برای گیاه فصلی نیست
آفتاب در همه تاریخ یکرنگ میتابد
آوارگی مهتاب همه شبها را نامی نیست
در شناسنامههای روز، جز سپید، نامی نسرودهاند
کبوتری در طوفان حزن خویش پر میریزد
جوی باریکی از آتش سینهاش تبخیر میشود
برگ درختان گورستان در پاییز اندوه خویش زرد میشوند
شبها اینجا، وعدهگاه عاصیترین بادهاست
آزادی، نام گمشده خویش را
در پیچ و خم ناپیدای کوچههای این دشت عشق
از استخوانهای پوسیده ما میپرسد
رودخانه رسم دوباره رفتن را
از انگشتان ترکخورده پای ما میجوید
راه همه رهروان و سپیدی همه سپیدارها اینجاست
دروازههای شهر ما
تفسیر تازه هستی است
و پنجرهای داریم به وسعت همه سکوتها
غروبگاهان
چریکی در پوستینی از تاریکی
آرام بر گور ما میگرید
به جستوجوی گور که هستی
پلنگان در کوه غرور خویش آرمیدهاند
و زائران این گورستان
جز نعرههای زخمی پلنگی
چیزی نخواهند شنید
در همین زمینه
- حشمتالله (امیر) آرین؛ سرگذشتی خفته در زیر خاک خاوران
- معصومه دانشمند، مادری خفته در زیر خاک خاوران
- مادران خاوران، فروغ جنبش دادخواهیاند ــ به یاد عالیه علیپور
- چرایی اهمیت گورستان خاوران در امر دادخواهی
- گزارش به «مادران و خانوادههای خاوران»
- اعدام و تصویر کودکانی که در خاکهای خاوران میچرخیدند
- هشت قدم مانده به در، شانزده قدم رو به دیوار – تعیین موضع و دادخواهی
- شرحی بر چند عکس فوری: سنت عکاسی در خاوران
- داستانهای ناگفته زندگی و مرگ در ایران – گفتوگو با ناصر مهاجر
- دادخواهی برای اعدامشدگان ۶۷: وظیفهای اجتماعی
- گزارش به «مادران و خانوادههای خاوران»
- «بیداران» برای دادخواهی: تجربه کاری کارستان
- نقش مادران و جوانان در شکستن سکوت خاوران
- آن میم لعنتی – تابستان ۶۷ و رنج و مشکل کسب خبر