سارا دلدار، زندانی سیاسی سابقِ گیلانی و اهل رشت، ۳۲ ساله، که در جریان اعتراضات زن، زندگی، آزادی در ۱۴۰۱ دستگیر شده بود، در اثر عفونت‌های ناشی از جراحات ساچمه در سر و بدن، جان خود را در یکی از بیمارستان‌های رشت از دست داد. او  ۹ ماه پیش، در دی ماه ۱۴۰۲، پس از سپری‌کردن شش ماه حبس، به طور مشروط از زندان لاکان رشت آزاد شده بود.

سارا دلدار، بنا به گزارش نهاد‌های حقوق بشری، در بحبوبحه خیزش زن، زندگی، آزادی به دلیل کمک به مجروحین خیزش  سراسری ۱۴۰۱ توسط نیروهای جمهوری اسلامی مورد اصابت ساچمه قرار گرفته و در رشت بازداشت شده بود.

بنا به گزارش منابع حقوق بشری، «در آستانه سالگرد اعتراضات ۱۴۰۱ به خانواده سارا دلدار فشار آورده‌اند که درگذشت او را علنی نکنند. به همین دلیل مراسم تدفین او تنها با حضور تعداد محدودی از افراد خانواده انجام شد».

مرگ سارا دلدار به‌عنوان یکی از بازداشتی‌های قیام ژینا و به‌عنوان کسی که به مجروحین کمک می‌کرده، در آستانه دومین سالگرد خیزش زن، زندگی، آزادی عمیقاً تراژیک است. مرگ او بر اثر عفونت‌ ساچمه‌ها مصداق نقض حقوق بشر و حقوق زندانیان است.

 در این گزارش مروری می‌کنیم بر پرونده قضایی او، سرنوشت او در زندان لاکان رشت و زندگی این زندانی سیاسی سابق پس از آزادی مشروط.

از روند پرونده قضایی سارا دلدار، نظیر تاریخ دقیق بازداشت او و نهاد‌های قضایی‌ای که برای او حکم صادر کردند، اطلاعات دقیقی در دسترس نیست. با‌ این‌حال، او پس از آزادی در چندین پست اینستاگرامی تجارب خود در زندان و دوران پس از زندان را منتشر کرده است که می‌تواند برای بازسازی پرونده قضایی او راهگشا باشد.

سارا دلدار، بنا به گفته خودش در اینستاگرام، به دو اتهام «تبلیغ و توهین علیه نظام» و «ترویج فساد و فحشا و ارتباط با رسانه‌های معاند» به «یک سال و سه ماه و ده روز» و همینطور «شش ماه» حبس محکوم شده بود. از نهاد قضایی که این حکم را صادر کرده اطلاعاتی در دسترس نیست. این زندانی سیاسی پس از گذران دوران حبس خود بابت جرم دوم، پس از شش ماه حبس در زندان لاکان رشت به شکل مشروط در اواسط دی ماه ۱۴۰۲ آزاد می‌شود.

در دی ۱۴۰۲، سارا دلدار، فعال مدنی، زمانی که در زندان لاکان رشت به‌سر می‌برد، به دلیل «توهین به قاسم سلیمانی در صفحه‌ اینستاگرام خود» به یک سال حبس محکوم شد. بازجوی او، بنا به پست اینستاگرامی که چهار هفته پیش منتشر شده، این اتهام را مطرح کرده بوده که او در اولین سالگرد زن، زندگی، آزادی به قاسم سلیمانی، فرمانده سابق سپاه پاسداران توهین کرده است. سارا دلدار ایگونه روایت کرده است:

این چیه نوشتی توهین کردی به سردار، گفتم من هیچ وقت به احدی توهین نکردم و نمی‌کنم. گفت نزدیک سالگرد نوشتی عجب بوی کتلتی میاد کاش هر روز بوی کتلت بیاد. گفتم دوستم درست کرد، من توییت کردم چه ربطی داره.

بازجوی او همچنین سارا دلدار را تهدید به انتقال به تیمارستان کرده بوده است:

گفت اجازه ندادم حرف بزنی و بعد برات پزشکی قانونی می‌نویسم بری احتمالا دیوونه خونه عقلت سر جاش بیاد.

بنا به گزارش‌های برخی منابع حقوق بشری، سارا دلدار «در دوران حبس خود شکنجه‌های شدیدی را تحمل کرد که وضعیت جسمانی او را وخیم‌تر کرد. در مدت حبس، سارا از جراحات ناشی از ساچمه‌هایی که به درستی درمان نشده بودند، رنج می‌برد. در دی ماه ۱۴۰۲، مقامات او را به‌طور مشروط برای درمان آزاد کردند، اما عفونت‌ها تا آن زمان آسیب‌های غیرقابل جبرانی وارد کرده بودند». طی شش ماه پایانی زندگی عفونت‌ها وخامت یافته و «سرانجام او پس از یک مبارزه طولانی و دردناک، شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۳، در بیمارستانی در رشت درگذشت».

او در آخرین پست اینستاگرامی خود (۳۱ تیر ۱۴۰۳) تصاویری را از بیمارستان رشت منتشر می‌کند که در یکی از عکس‌ها  کبودی‌های ناشی از ساچمه بر روی پای او کاملاً مشهود است. او در این پست به مسئله کمک به مجروحان خیزش زن، زندگی، آزادی اشاره می‌کند:

… من کاری نکردم جز اینکه زخمیا رو نجات دادم و جراحی کردیم، و سکوت نکردم در برابر وجدانم و و‌جز قلمی که جز راستی هیچ ننوشت …

https://www.instagram.com/p/C9rW3AoIv3n/?img_index=1

در ابتدای ورود به زندان لاکان رشت، سارا دلدار بنا به گفته‌های خود، حبسش را در «بند قرنطینه» یا «بند کانون» همراه با زندانیان محکوم به جرائم عمومی گذراند. پس از مدتی او به بند موسوم به «اعتکاف» منتقل می‌شود و با زندانیانی که «بدون حکم و بلاتکلیف» بودند هم‌بند می‌شود و پس از آن آزاد می‌شود.

پس از آزادی، او به لحاظ روانی درگیر تجارب تروماتیک و «فشار‌های عصبی» در زندان بوده است. نهاد‌های حقوق بشری از شکنجه او در زندان لاکان رشت خبر دادند. این زندانی سیاسی در پست‌های اینستاگرامی نگرانی‌های خود را ازسرنوشت هم‌بندی‌های خود، چه زندانیان جرائم عمومی چه زندانیان سیاسی، ابراز می‌کند. او از دوران پس از آزادی اینطور می‌نویسد:

حتی غذاهایی که هوس کرده بودم برام درست می‌کردن نمی‌خوردم تا اینکه گفتم اینجوری نمیشه باید بلند شم مثل همیشه رفتم سر کار خودم از صبح تا شب درگیر کردم تا برسم خونه بخوابم و فکری نکنم همه رو محل کار خندوندم و انرژی دادم تا اینکه کم کم مریض شدم.

او در ادامه درباره عفونت ساچمه‌ها و تأثیرات آن بر بدن خود می‌نویسد:

پیگیری کردم دکتر رفتم تا اینکه هر روز بدتر عفونت … و هنوز از دومین ماه که زندان بودم پریود شدم، دیگه نشدم تا الان. تو زندان فشار عصبی گرفتم و بعد مشکلای دیگه. گفتم شاید چون من کبدم مشکل داشت این عفونتارو گرفتم. یه هفته بیمارستان خوابیدم دیگه آدم قبل نبودم. ضعیف و ضعیف شدم؛ کم‌خونی شدید و بزرگ شدن طحال و کلیه و تخمدان. بعد دیدم بچه‌هایی که از زندان اومدن خیلیاشون بیماری زمینه‌ای گرفتن. ولی با تمام این رنج ها دردا، ساچمه‌ی تو بدنم و سرم، هر لحظه ناخوداگاه می‌بینم خیابون پر از صدای تیر و خون، رژه میرن تو ذهنم و جز مشت کردن ناخن داخل گوشتم هیچ تسلی نیست. ولی باز هم با تمام وجود به تمام شیر زنان سرزمینم افتخار می‌کنم.

کمپین حقوق بشر ایران اخیراً در گزارشی نوشت که سازمان زندان‌ها و نیروهای امنیتی در ایران، زندانی‌های سیاسی را به‌طور «نظام‌مند» و «عمدی» از دریافت خدمات درمانی، از جمله دسترسی به دارو یا اعزام به مراکز درمانی خارج از بیمارستان، محروم کرده‌اند. بررسی‌های این کمپین نشان می‌دهد که از ۱۰ خرداد تا ۲۵ مرداد ۱۴۰۳، سازمان زندان‌ها، دسترسی به درمان دست‌کم ۳۴ زندانی سیاسی را در زندان‌های مختلف ایران محدود کرده یا به طور کامل مختل کرده‌اند.