بسیاری از نظریهپردازان حوزه جامعهشناسی، معتقدند که “مدرسه” به نوعی ساز و برگ ایدئولوژیک دولتی است. به این معنی که مدرسه خود خرده ساختاری است که در مسیر تثبیت آن نگرشی میکوشد که کل نظام حاکم بر یک جامعه آن را اشاعه میدهد. البته واضح است که تنها “مدرسه” نیست که میتواند نهادی برای تثبیت و هژمونی ایدئولوژیهای دولتی باشد. “خانواده”، “رسانهها” و بسیاری دیگر نیز چنین کارکردی دارند و در شکل دادن و هویت بخشیدن به انسان مؤثر هستند.
در جامعهای که همه سعی داشتند ما را به این باور برسانند که شما دختر هستید و لیسانسی بگیرید که لابد یکجور سرجهازی هم باشد، معلم من با وجود اینکه خودش ریاضی خوانده بود، ما را تشویق میکرد که حتماً برویم سراغ رشتههای قوی مهندسی و دانشگاههای دست بالا
قطعاً اشاعه “کلیشههای جنسیتی” و برداشت ایدئولوژیک از جنسیت نیز در این قسم ایدئولوژیها جای میگیرند، اما چه چیز میتواند این کارکرد ایدئولوژیک را خدشهدار کند؟ قطعاً “معلم” اگر بخواهد میتواند تصویری دیگرگون از “جنسیت” بسازد و در کلیشهزدایی از آن نقش داشته باشد.
این موضوع تنها شامل حال معلمان مدارس دخترانه نمیشود و معلمان مدارس پسرانه را نیز در بر میگیرد و آنها نیز میتوانند تصویری دیگر از جنسیت به اصطلاح “مردانه” ارائه کنند.
فارغالتحصیل شده است، در پاسخ به این پرسش، معلم ریاضی دوران دبیرستان خود را به خاطر میآورد. مرضیه میگوید: “تصویری که از معلم ریاضیام به خاطر دارم تصویر زنی است جدی و معلمی که اصول خاص خودش را داشت. اصولاً تصورش این نبود که شما دختر هستید و حالا یک رشتهای را انتخاب کنید برود پی کارش… یادم هست حتی میگفت اگر می¬خواهید بروید دانشگاه و مثلاً ریاضی کاربردی و این حرفها بخوانید همان بهتر که همین حالا کنکور را فراموش کنید.”
مرضیه که میان حرفها خنده به صورتش می¬آید و خودش میگوید که هنوز هم از یادآوری معلم ریاضی احساس خوبی دارد، اضافه میکند: “میخواهم بگویم در جامعه¬ای که همه سعی داشتند ما را به این باور برسانند که شما دختر هستید و لیسانسی بگیرید که لابد یکجور سرجهازی هم باشد، او با وجود اینکه خودش ریاضی خوانده بود، ما را تشویق میکرد که حتماً برویم سراغ رشتههای قوی مهندسی و دانشگاههای دست بالا. خوب شاید من حالا خیلی خودآگاه این تأثیر را نفهمم، اما قطعاً حضور ایشان نقش پررنگی در دوران کنکور من داشته است.”
در مدارس پسرانه نیز معلمان میتوانند برخلاف کلیشهها و باورهای عمومی سخن بگویند. علی ۲۵ ساله و فارغالتحصیل مترجمی زبان انگلیسی، در این زمینه معلم پرورشی خود را به خاطر میآورد: “شاید خیلیها باور نکنند که یک معلم پرورشی چقدر میتواند در نوع تفکر آدم مؤثر باشد، اما واقعاً معلم پرورشی ما خیلی در من تأثیر داشت. خیلی وقتها ما مینشستیم سر کلاس و اصلاً جای کلاس پرورشی میشد کلاس ادبیات و کلی شعر و داستان میخواندیم. حتی یادم هست که بعضی از بچهها که علاقه داشتند شعر یا داستان بنویسند، اینقدر که متنهایشان را به این معلم پرورشی میدادند به معلم ادبیات نمیدادند. در واقع اصلاً معلم ادبیات فقط همان کارهای روزمره و کلیشه¬ای معمول را انجام میداد، اما معلم پرورشی اینطور نبود.”
علی اینطور ادامه میدهد: “میدانم خیلیها باور نمیکنند و تصویر معلم پرورشی برایشان آدمی است که همان ایدئولوژیهای مذهبی را به خورد بچه ها میدهند. معلم ما تصور میکنم که مذهبی بود، اما واقعاً برای ما جور دیگری بود. تقریباً جوان بود و مدام به ما این نکته را منتقل میکرد که زن و مرد هیچ فرقی باهم ندارند و مرد بودن به خشونت و زور و این حرف¬ها نیست. حتی بچههایی که دوست دختر داشتند با ایشان صحبت میکردند و ایشان اصلاً تصویر دیگری از عشق و این چیزها ارائه میداد و میگفت که هیچ وقت دختری را با زور نگه ندارید.”
فرناز استاد خود را استادی جوان معرفی میکند که رویکردش نسبت به استادان کهنهکار دانشگاه متفاوت بود. او میگوید: “در آن سن که ما تازه از مدرسه پا به دانشگاه گذاشته بودیم قطعاً خواندن این متون و نگاه متفاوتی که در بحث و گفتوگو با بچه¬ها و ایشان نصیب ما میشد، زاویه¬ دید ما را از چیزی به اسم زن یا مرد تغییر داد و این مسئله در شکلگیری دیدگاه ما خیلی مؤثر بود. من متأسفانه در دوران مدرسه معلم متفاوتی را به خاطر نمیآورم، اما در دوران دانشگاه که خیلی هم جو تازهای برایمان بود، ایشان تأثیر زیادی بر من گذاشتند.”
فرناز همچنین اضافه میکند: “من تصور میکنم که دید و تفکر معلمان باید کمی فرق کند. آنها باید بدانند که امروز دیگر نباید آن چیزی را به بچه ها یاد داد که مدرسه و کل سیستم میخواهد. امروز معلمی یعنی نگاه متفاوت داشتن. نگاهی که سعی کند از نسل دیگر، نسلی پرسشگر بسازد که تن به هر دستوری که سیستم بخواهد نمیدهد.”