علی افشاری- رابطه بین انتخابات و جنبش اجتماعی بحثی دامنه‌دار و چندوجهی است. مطرح بودن پارامتر‌های متعدد و گاه ناهمگون اجازه صدور حکمی کلی و قطعی در این خصوص را نمی‌دهد.

 البته هر دو موضوع به لحاظ چهارچوب معنایی و جایگاه سیاسی موجودیت کاملا متفاوتی دارند. اما در مقاطعی انتخابات می‌تواند مقدمه و یا عامل شتاب‌بخش در بروز جنبش اجتماعی باشد و بر عکس انتخابات آزاد و درست، می‌تواند هدف و خواست یک جنبش اجتماعی را تشکیل دهد. به عنوان مثال در خرداد ۱۳۸۸ انتخابات منجر به اوج‌گیری جنبش سبز شد و حرکتی که برای فتح صندوق‌های رای آغاز شده بود را به خیابان‌ها کشاند و خصلتی جنبشی بدان بخشید.
 
عده‌ای پیشنهاد داده‌اند که می‌توان با شرکت در انتخابات ریاست جمهوری آتی مشابه سال ۱۳۸۸ یک جنبش اجتماعی قدرتمند راه انداخت. این رویکرد، به انتخابات به چشم فرصتی برای تحرک بخشیدن به جنبش دموکراسی‌خواهی می‌نگرد.
 
از آنجایی که انتخابات ریاست جمهوری یازدهم در پیش است و بزودی به مهمترین رویداد سیاسی آینده ایران تبدیل خواهد شد، پیشنهادی در عرصه سیاسی ایران مطرح است که می‌توان با شرکت در انتخابات ریاست جمهوری آتی مشابه سال ۱۳۸۸ یک جنبش اجتماعی قدرتمند راه انداخت.
 
این دیدگاه متفاوت با راهبرد انتخابات‌محور یا استراتژی بازگشت به قدرت و یا اصلاحات پارلمانتاریستی و با استفاده از سازوکار کنونی قدرت است که می‌کوشد تا با نشستن بر مسند ریاست جمهوری و استفاده از امکانات دولت و قوه مجریه برنامه اصلاحی را به پیش ببرد.
 
این رویکرد برخورد تاکتیکی با انتخابات دارد و به آن به منزله فرصتی برای تحرک بخشیدن به جنبش دموکراسی‌خواهی و خروج از رکود کنونی می‌نگرد.
 
این یادداشت راه‌کار سیاسی فوق را به چالش می‌کشد و مشکلات آن را طرح می‌کند که در مجموع بخت موفقیت بالایی ندارد. البته به نظر نگارنده می‌توان از انتخابات در سطح تاکتیک و به عنوان ابزار، استفاده کرد تا خارج از فرایند انتخابات ، گذار مسالمت‌آمیز به دموکراسی در ایران را جلو برد.
 
اما این طرح به شکل مکانیکی و بدون توجه به تفاوت شرایط و زمانه می‌پندارد که نفس شرکت در انتخابات ریاست جمهوری می‌تواند جنبش‌ساز باشد.
 
چنین نگرشی بر پیش‌فرض غلطی متکی است که می‌انگارد رابطه‌ای تعیین‌کننده بین جنبش اجتماعی و استقبال از صندوق‌های رای وجود دارد. در حالی که چنین رابطه‌ای وجود ندارد. رویداد تاریخی خرداد ۱۳۸۸ یک حالت از شکل‌های محتمل بود. اما تضمینی وجود ندارد که شرکت در انتخابات ریاست جمهوری بتواند لزوما اقتدار نظام سیاسی را متزلزل ساخته و مسیر تغییر مثبت را هموار کند.
 
در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری کافی بود رهبری جلوی تقلب را می‌گرفت و یا میرحسین موسوی نمی‌ایستاد و تن به پذیرش نتیجه انتخابات می‌داد ، در این صورت به احتمال بسیار زیاد جنبش سبزی [در شکل یک جنبش اعتراضی‌] شکل نمی‌گرفت.
 
آنچه پس از اعلام نتایج رخ داد ، برنامه‌ای از قبل ‌تعیین‌شده، نبود بلکه حرکتی ناگهانی و غیرمترقبه بود. خشم رای‌دهندگان به موسوی، از تقلب بزرگ منجر به انفجار اجتماعی شد و نیروی محرکه جنبش اجتماعی توانمندی را رقم زد.
 
بزرگترین ایراد این طرح، تحلیل غلط از چگونگی پیدایش جنبش سبز و یا دست‌کم مرحله اعتراض‌های خیابانی است. نه میرحسین موسوی و نه مهدی کروبی با هدف راه‌اندازی جنبش اجتماعی پا به میدان رقابت‌های انتخاباتی نگذاشتند.
 
آنها می‌خواستند در چهارچوب قانونی و متعارف رئیس جمهوری شوند و بر اساس قانون اساسی وعده‌های انتخاباتی و برنامه‌هایشان را تحقق بخشند. مهدی کروبی رویکرد رادیکال‌تری داشت.
 
در حالی‌که میرحسین موسوی ابتدا جایگاه خود را به عنوان نیروی سوم بین اصول‌گرایان و اصلاح‌طلبان تعریف کرد ولی در ادامه، فضای انتخاباتی وی را به جلو راند تا جایی که در پیشانی جنبش تغییرخواهی قرار گرفت.
 
آنچه پس از اعلام نتایج رخ داد ، برنامه‌ای از قبل‌ تعیین‌شده، نبود بلکه حرکتی ناگهانی و غیرمترقبه بود. خشم رای‌دهندگان به موسوی از تقلب بزرگ منجر به انفجار اجتماعی شد و نیروی محرکه جنبش اجتماعی توانمندی را رقم زد.
 
اکثر قریب به اتفاق آشنایان به مسائل سیاسی ایران و از جمله مهندس میرحسین موسوی پیش از انتخابات تصور نمی‌کردند خیابان‌های تهران صحنه رویارویی نیرو‌های خواهان تغییر و حاکمیت شود!
 
آنچه بعد از ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ رخ داد از اساس متفاوت با انتظارات و توقعات پیش از انتخابات بود. محور اصلی اعتراضات تقلب و عدم سلامت انتخابات بود و مسائلی چون عدم آزادی انتخابات و بی‌عدالتی حاکم بر آن اهمیت اولیه نداشتند.
 
فاصله زیاد بین ذهنیت رای‌دهندگان به موسوی و کروبی با آنچه در اعلام نتایج اجرا شد ، شوک سنگینی را به جامعه وارد کرد که در مرحله بعد منجر به طغیان عمومی شد.
 
نپذیرفتن نتایج انتخابات و نافرمانی میرحسین موسوی نقشی کلیدی و تعیین‌کننده در خیزش جنبش سبز داشت. در غیاب چنین رفتاری بعید بود آن رویداد مهم سیاسی به وقوع بپیوندد.
 
فرجام و سیر تحولات جنبش سبز بخش زیادی از جامعه را به این سمت سوق داد که مطالباتی را که می‌خواستند بر برگه‌های رای بنویسند و با دست‌هایشان در صندوق‌های رای بیندازند ، از این پس باید با پا‌ها و گام‌های استوارشان در خیابان‌ها به دست آورند.
 
جنبش سبز در مرحله اعتراضات خیابانی متوقف ماند. بقاعده راهبردی می‌تواند دوباره نیرو‌های خواهان تغییر را به صحنه بیاورد که راه حلی برای گسترش و عبور اعتراضات خیابانی از سد سرکوب حکومت ارائه دهد. بعید به نظر می‌رسد برای اکثر نیرو‌های حامل جنبش سبز بازگشت به عقب قابل قبول باشد.
 
البته ممکن است برخی فکر کنند جنبش اجتماعی با توجه به تنگناهای موجود کارساز نیست اما طبیعی است این نیرو‌ها به سمت رویکرد اصلاحات در داخل حکومت تمایل نشان می‌دهند و از ایده بازگشت به قدرت طرفداری می‌کنند.
 
دشوار بتوان تصور کرد این افراد برای راه‌اندازی یک جنبش اجتماعی وارد یک آکسیون انتخاباتی بشوند. به عبارت دیگر، آنها انتخابات را به عنوان یک استراتژی مورد توجه قرار می‌دهند نه تاکتیک.
 
دیگر مانع پیشِ رو عملکرد حکومت است. تحقق این راهبرد نیازمند تایید صلاحیت کاندیدایی است که قرار است با حضور در انتخابات جریان‌ساز شود. بدیهی است حکومت اگر فکر می‌کرد موسوی پس از انتخابات چنین واکنشی انجام خواهد دهد و یا برای نظام سیاسی خطر‌آفرین می‌شود، اجازه حضور وی را مانند ادوار قبلی نمی‌داد.
 
رصد کردن رفتار حکومت و بررسی علائم و نشانه‌های موجود، بیانگر این واقعیت است که حکومت صلاحیت کاندیدای جدی غیر از اصول‌گرایان را در انتخابات ۱۳۹۲ تایید نمی‌کند.
 
از سوی دیگر در انتخابات ۱۳۸۸ فعالان ستاد و نزدیکان موسوی و کروبی و رای‌دهندگان تصور می‌کردند سلامت انتخابات در حدی است که امکان تقلب بزرگ را نمی‌دهد. حال دشوار است جمع زیادی را قانع کرد تا در انتخاباتی شرکت کنند که پیشاپیش سلامت آن در حد وسیعی زیر سئوال است!
 
مجموعه عوامل فوق چشم‌انداز موفقیت‌آمیزی برای راهبرد جنبش‌سازی از انتخابات مشابه تجربه ۱۳۸۸ ترسیم نمی‌کند. البته راه‌اندازی جنبش اجتماعی از طریق بهره‌برداری از فرصت انتخابات محدود به این حالت نیست.
 
حتی اگر فرض شود که کاندیدای مورد نظر از فیلتر شورای نگهبان بگذرد باز تضمینی وجود ندارد که وی در برابر تقلب احتمالی ایستادگی کند.
 
اما شرط لازم برای توسل جستن به این ابتکار، داشتن برنامه مشخص و عملی در چهارچوب شرایط واقعی سیاسی ایران برای خیزش مجدد جنبش اجتماعی است.
 
راهبرد جدید باید بتواند راه حل مناسب برای مشکلاتی ارائه بدهد که جنبش سبز را زمین‌گیر کرد. به سخن دیگر تکرار مکانیکی تجربه جنبش سبز کارایی ندارد بلکه شکست بن‌بست کنونی از مسیر آسیب‌شناسی جنبش سبز و عرضه راه‌کاری نوین می‌گذرد.
 
در راهبرد تحرک‌بخشی به جنبش اجتماعی انتخابات جنبه تاکتیکی دارد و فرایند انتخابات نمی‌تواند در سطح استراتژی مورد نظر قرار بگیرد.
 
در افق کنونی عرصه سیاسی انتخابات زمانی می‌تواند در مسیر ظهور جنبش اجتماعی قدرتمند یاری‌رسان باشد که اکسیون‌های انتخاباتی پیشاپیش و قبل از انتخابات سمت‌گیری به سمت احیای جنبش اجتماعی و اعتراض‌های خیابانی داشته باشند نه اینکه مترصد دست‌کاری در نتایج انتخابات برای آغاز اعتراض‌های خیابانی باشند؛ امری که معلوم نیست رخ بدهد.
 
حتی اگر فرض شود که کاندیدای مورد نظر از فیلتر شورای نگهبان بگذرد باز تضمینی وجود ندارد که وی در برابر تقلب احتمالی ایستادگی کند. نپذیرش نتایج انتخابات و نافرمانی میرحسین موسوی نقشی کلیدی و تعیین‌کننده در خیزش جنبش سبز داشت. در غیاب چنین رفتاری بعید بود آن رویداد مهم سیاسی به وقوع بپیوندد.
 
بنابراین ضرورت دارد با دقت و هوشیاری و متناسب با شرایط انتخابات ریاست جمهوری یازدهم در تبیین رابطه فرصت انتخابات و احیای جنبش اجتماعی کوشید. در عین حال این نکته را نیز نباید از یاد برد که راه‌اندازی جنبش اجتماعی لزوما محدود به راه‌کار‌های انتخاباتی نیست.