سپهر عاطفی و حسام میثاقی – سالن همانقدر شلوغ است که زمان پخش فیلمهای دیگر شلوغ بود. شاید این خصوصیت جشنوارههای فیلم باشد که در یک دورهی زمانی خاص، “فیلم دیدن” در شهر تبدیل به یک گرایش غالب یا به قول آلمانیها “ترند” ( Terend) میشود و آدمها، کیفهای برلیناله را روی شانه میاندازند و در مترو و اتوبوس کاتالوگ جشنواره را ورق میزنند.
«رقصندهی سایه» آخرین ساختهی جیمز مارش کارگردان انگلیسی است که پس از تجربهی چند مستند خوب، حال با یک اثر داستانی پا به جشنوارهی برلین گذاشته است. کلایو اوون، بازیگر انگلیسی که با «نزدیکتر» نامزد اسکار شد و با «شهر گناه» و «اینساید من» مشهور نیز در فیلم بازی میکند. آندرا رایسبرو بازیگر نقش کولت نیز در سال ۲۰۰۸ در فیلم «بیخیال سرخوش» اثر مایک لی نقشآفرینی کرده است.
سپهر عاطفی: داستان فیلم «رقصندهی سایه» در دههی ۹۰ میلادی اتفاق میافتد. در ایرلند شمالی و لندن، جایی که کولت یک عضو ارتش جمهوریخواه ایرلند پس از عملیات ناموفق بمبگذاری در مترو لندن توسط مک (کلیو اوون) مأمور سازمان امنیت انگلستان شناسایی و بازداشت میشود. مک همهی جزئیات در مورد زندگی وی را میداند، او میداند که بیش از بیست سال پیش برادر کوچکتر کولت در یک حادثه و درگیری خیابانی به اشتباه گلوله خورده است و همچنین میداند که او پسر کوچکی دارد که بسیار به او وابسته است. با استفاده از همین نقاط ضعف است که کولت میپذیرد بین ۲۵ سال حبس در انگلستان و همکاری، دومی را انتخاب کند.
رقصندهی سایه، یک اثر متوسط
با استفاده از همین شروع است که تام بردلی، نویسندهی رمان و فیلمنامهی رقصندهی سایه که خود در زمان حوادث مربوط به ایرلند خبرنگار بوده است به روایت یکی از جنجالیترین نقاط تاریخی-سیاسی بریتانیا میپردازد. فیلم با توضیح روابط در ارتش جمهوریخواه ایرلند و سازمان اطلاعات انگلستان به پیش میرود.
سازمانهایی که در عین حال که به نوعی در حال مبارزه با یکدیگر هستند، اشتراکاتی نیز دارند. اعضای ارتش جمهوریخواه ایرلند خشونت را برای مبارزهی خود برگزیدهاند، و هر جا که لازم باشد اعضای خودی را نیز برای اعتراف تحت فشار قرار میدهند. در آنسوی ماجرا سازمان اطلاعات انگلستان برای جلب همکاری قولهایی میدهد که لزوماً به آنها وفادار نیست و هر جا که لازم ببیند آنها را نقض میکند. حتی همکاران و نفوذیهای خود در ارتش را به شکل مهرههایی میبیند که تاریخ انقضایشان که به پایان رسید، کشته شدنشان اهمیت چندانی ندارد.
در این میان رابطهی مک و کولت رابطهی مهمی است که جای کار بیشتری از آنچه در فیلم میبینیم میطلبید. آنها از دو سازمان مخالف هستند در عین حال اشتراکاتی نیز دارند. شاید همین اشتراکات است که ایشان را چنان به هم نزدیک میکند که در آستانهی یک رابطهی احساسی قرار میگیرند. هیچکدام جای پای ثابتی در سازمان خود ندارند. دسترسی مک به بعضی پروندههای مربوط به ارتش جمهوریخواه محدود میشود، کولت نیز بعد از شکست در دومین مأموریت و لو رفتن محل ترور، مورد شک قرار میگیرد و توسط خودیها بازجویی میشود.
نقطهی قوت فیلم اما بدون شک در پایان ناگهانی و غیر قابل پیشبینیاش است. جایی که تمام حدسها در مورد آیندهی کولت و مک با یک صدای مهیب رنگ میبازد. این احتمالاً نقطهی پایانی برای هزینههاییست که خانواده کولت، در راه مبارزهی خود نیز میپردازد.
با همهی این تفاصیل نمیتوان این فیلم جیمز مارش را چیزی بیشتر از یک اثر متوسط دانست.
امتیاز ۷/۱۰
حسام میثاقی: «وقتی اسم کوچکش را میدانی، پس حتماً با هم خیلی صمیمی هستید. نه؟» این جملهای است که کوین در ملاقاتش با کولِت بیان میکند. کولت که بر سر دوراهی وفاداری یا خیانت قرار گرفته و در هر صورت ممکن است زندگی او و فرزندش بهخطر بیفتد، حال باید به کوین که یکی دیگر از اعضای ارتش جمهوریخواه ایرلند است، عدم همکاریاش با سرویس امنیتی انگلستان را ثابت کند. جیمز مارش پس از مستند موفق «مردی روی سیم» و تریلر جمع وجور و تکاندهندهی «پادشاه»، حال با «رقصندهی سایه» در جشنواره برلین و در بخش خارج از مسابقه شرکت کرده است.
وقتی اسم کوچکش را میدانی، پس حتماً با هم خیلی صمیمی هستید. نه؟
گرهی اصلی روایت تا میانهی داستان، کشمکشی است که کولت را درگیر ساخته و فرصت هرگونه عملی را از او گرفته است. رفتارش نسبت به اطراف، واکنشی است یعنی پیش از آنکه بتواند عملی را مدیریت کند، اتفاق دیگری افتاده و باید عکسالعمل نشان دهد. بنابراین، پرداخت شخصیت کولت میتواند آزمون سختی باشد که مارش تا حدود زیادی از عهدهی انجام آن برآمده است. کولت پرحرف نیست اما گذشتهای که پیش از این و در ابتدای داستان از او ترسیم شده، راه را برای غوطهخوردن در شخصیت کمحرفش فراهم میکند. اما از سوی دیگر شاید کولت بیش از حد برای یک تریلر جنایی خستهکننده و منفعل بهنظر برسد.
پس از گذشت نیمی از فیلم، اضافهشدن روایتهای فرعی، علامتهای سؤال بیشتری را در مقابل بیننده قرار میدهد. حال، تنها تعلیق و کشمکشهای درونی کولت نیست که داستان را برای دنبالکردن جذاب میکند؛ بلکه سؤال دیگری نیز بهوجود آمده: جاسوس دوم کیست؟ همین روایت فرعی نیز در پایان در پیوند با گرهی اصلی، نقشی حیاتی را در هدایت داستان و گرهگشایی پایانی ایفا میکند. فیلم با یک شوک پایان مییابد. شوکی که میتوانست به پاشنهی آشیل فیلم تبدیل شود اما خوب بر اثر مینشیند.
رابطهی کولت و مک اما میتوانست بهتر از اینها پرداخت شود. مک، مأمور سرویس امنیتی انگلیس، پس از کولت شخصیت اصلی فیلم است اما تا پایان نیز، بیننده با هیچ بعدی از شخصیت او آشنا نمیشود و بعید بهنظر میرسد با بازی سرد کلایو اون، ارتباط زیادی با او برقرار کند. زمانی که مک، در دفاع از کولت به رئیس خود در سرویس امنیتی میگوید: «او یک پسر دارد»، دیالوگش بهشدت نچسب و غیرقابل باور بهنظر میرسد. چرا ناگهان مک باید شروع به دفاع از کولت کند و برای نجات جان او با ژستِ مرد اخلاقگرای فیلمهای اکشن از آسمان نازل شود؟ این امر زمانی قابل باور مینِمود که برای پرداخت شخصیت مک، تلاش بیشتری میشد و برای این نیاز دراماتیک (نجاتِ کولت) زمینههایی فراهم میآمد.
اضافهشدن روایتهای فرعی، علامتهای سؤال بیشتر
کولت با نقشهای متفاوتی روبروست. مادر، فرزند، خواهر، عضو ارتش جمهوریخواه ایرلند و جاسوس. در این بین اینطور بهنظر میرسد که سویهی مادری که نگران فرزندش است بیش از همه بهچشم میآید. همین سویه را در مقابل تلاش عجیب مک برای نجات کولت که با استدلال «او یک پسر دارد» انجام میشود قرار دهید تا یک ملودرام بیرنگ و بو داشته باشید. همین ژِست تکراری و دستمالیشده که در تمامی دقایق فیلم برای حفظ آن تلاش میشود، موجب میگردد که کارگردان از دخالت مستقیم در جریان داستان و روایت تاریخیای که مشغول تعریف آن است خودداری کند. چنین نگاهی میتواند این برداشت را به همراه داشته باشد که ارتش جمهوریخواه ایرلند، سرویس امنیتی انگلستان و روایتهای تاریخی که از آنها در فیلم استفاده شدهاند، به آلتی برای بازگویی درامی کلیشهای برای تماشا در آخر هفته همراه با چسِ فیل تبدیل شدهاند.
از سویی نیز نمیتوان گفت مارش برای دخالتگری تلاشی نکرده است اما تلاش او در حد یک ناخُنک کودکانه باقی میماند. اینکه رئیس مک خیلی ساده به او میگوید “سرویس امنیتی برای این مأمور هزینهای پرداخت نمیکند” و دیالوگهایی اینچنین شاید تنها بتواند جای یک متلک به سیستم امنیتی انگلستان در یک فیلم اکشنِ دم دستی را پر کند.
«رقصندهی سایه» آنقدر خوب نیست که بتوانیم بگوییم فیلم خوبی است و آنقدرها هم بد نیست که بگوییم فیلم بدی است! اما دستکم میگوییم از مردی که روی سیم راه رفته بود، بیشتر انتظار داشتیم.
امتیاز: ۶/۱۰
در همین زمینه: