بیش از یکسال از شروع جنبشهای ضد اقتداگرایانه در خاورمیانه میگذرد و دومینوی اعتراضها در این مدت به سقوط رژیمهای دیکتاتوری در تونس،مصر،لیبی و یمن منجر شده است. این کشورها دوران تازهای از حیات سیاسی خود را آغاز کردهاند اما هنوز تضمینی برای استقرار دموکراسی نیست و ریسک بازگشت استبداد در قالب و شکلی تازه وجود دارد.
در برخی دیگر از کشورها مانند سوریه و بحرین هم شعلههای اعتراض هنوز زبانه میکشد و مخالفان خلاف تمرینی که در مبارزه علیه حکومتهای کنونی دارند هنوز توفیق عمده ای به دست نیاوردهاند. با این حال اعتراضهای یک سال اخیر جدای تاثیرهای سیاسی عینیاش نمایان کننده تحول فرهنگ سیاسی منطقه نیز بوده است.
تحولاتی که میتوان آن را در بحثهای پرحرارتی چون انتخاب بدیلهای حکومت دیکتاتوری، نسبت دین و سیاست، نقش نهادهای جامعه مدنی، وزن طبقات اجتماعی، اهمیت عرف و قراردادهای اجتماعی مشاهده کرد. “رادیو زمانه” درباره این مسائل با پرفسور” آصف بیات” استاد جامعهشناسی و مطالعات خاورميانه در دانشگاه ايلينويز آمريکا گفتگو کرده است. او تحقیقات فراوانی در زمینه جنبشهای اجتماعی خاورمیانه انجام داده و در زمینه جنبشهای اجتماعی ایران نیز تالیفات متعددی دارد.
بیات طی سالهای اخیر کتابهای “سیاست خیابانی؛ جنبش تهیدستان در ایران ” ، “دموکراتیزه کردن اسلام” ، ” زندگی به مثابه سیاست ؛ چگونه انسانهای معمولی خاورمیانه را تغییر میدهند ” و ” هم جوان و هم مسلمان” را به رشته تحریر درآورده است. او در این گفتوگو از خوشبینیاش به آینده رژیمهای تحول یافته خاورمیانه میگوید و عقیده دارد که نوعی از دموکراسی پارلمانی در این کشورها پاخواهد گرفت.
آقای دکتربیات! بیش از یکسال از اعتراضهای بیسابقه در خاورمیانه علیه حکومتهای اقتدارگرا میگذرد. درباره دلایل بروز اعتراضها به مسایلی نظیر بحران اقتصادی، ناکارآمدی سیاسی و وابستگی حکومتها اشاره شده است.اما باز این سوال به قوت خود باقی است که چه شد این اعتراضها همچون جرقهای در انبار باروت یکباره و بدون پیشبینی قبلی به بسیاری از کشورها سرایت کرد. آیا میتوان مبتنی بر یک نظریه منسجم دلایل بروز این زنجیره از اعتراضها را تبیین کرد؟
به نظر من میتوان به مجموعهای از دو سری دلایل بلندمدت یا ساختاری و دلایل مقطعی اشاره کرد. در درجه اول یک سری تحولات ساختی در جوامع و اقتصاد کشورهای خاورمیانه در سه دهه گذشته صورت گرفته که نتیجه آن بروز شرایط متعارض و آکتور actor – سیاسی جدید است.
از جمله اینکه جوامع خاورمیانه از جمله ممالک غربی طی دهه های اخیر به سرعت شهری شدهاند. در حال حاضر بیش از ۶۵ درصد مردم منطقه در شهر زندگی میکنند. در عین اینکه ساختارهای شهری به طور خزندهای وارد جوامع روستایی شدهاند (مثل سواد، مشاغل خدماتی، وسایل ارتباط جمعی، تلفن، ماهواره، حتی اینترنت…)
شهری شدن برای شهروندان مقداری الزامات، محدودیتها و تعدادی نیازهای به خصوص به وجود میآورد که در صورت برآورد نشدن آنها، ساکنان شهر را به مخالفت و مبارزه میکشاند.
آمریکا (مثل جمهوری اسلامی ایران) سیاست حمایتیاش متناقض است. آمریکا از تغییر رژیم در سوریه، لیبی و در انتها در مصر حمایت کرد ولی در مورد یمن و بهویژه بحرین و البته عربستان سعودی به طور کلی از حفظ سیستمها دفاع میکند
در عین حال شهری شدن امکانات و فرصتهای بسیاری نیز برای افراد ایجاد میکند، مانند فرصتهای ارتباطی، عمل جمعی و هویتهای جمعی ویژه مانند هویت و احساس جوانی. جوانی به عنوان یک مقوله اجتماعی اساسا یک پدیده مدرن و شهری است.
دیگر اینکه این جوامع پر از افراد جوان است با نیازهای به خصوص. همین طور جوامع خاورمیانه به شدت با سواد شدهاند. نرخ باسوادی به خصوص در بین نسلهای کنونی بالای ۹۰ درصد است. در کنار این، گسترش آموزش عالی و دانشگاههای متعدد یک طبقه تحصیلکرده نسبتا وسیعی را به وجود آورده ولی این طبقه تحصیلکرده به دلیل گسترش بیرویه نظام اقتصادی نئولیبرال قادر نیست انتظارات بالا و رویاهای خود را در بازار کار تحقق بخشد.
در واقع بالاترین درجه بیکاری در میان اقشار تحصیلکرده که انتظارات بالایی هم دارند قابل مشاهده است. (در مصر بیکاری بین تحصیلکردگان دانشگاه ۱۰ برابر نرخ بیکاری در بین اقشار عادی و غیر تحصیلکرده دانشگاهی است.) این پروسه منجر به ایجاد طبقه بندی جدیدی شده که من آن را ” طبقه متوسط فقیر” نامیدهام. این طبقه به شدت ناراضی و خواهان تغییر است.
به این اقشار باید ناراضیان اقشار سنتی کم درآمد مانند کارگران را اضافه کرد چون که خیلی از آنها از سیاستهای تعدیل اقتصادی ضرر دیدهاند،بیکار شدهاند و یا آن مزایای سنتی و خدمات اجتماهی دوران” دولت رفاه” را از دست دادهاند. به طور خلاصه تحولات اقتصادی و اجتماعی در منطقه، اقشار و طبقات آگاه،با انتظارات بالا،خواهان مشارکت سیاسی و اقتصادی در عین حال بسیار ناراضی به وجود آورده است.
حالا این آکتورها یا طبقه سیاسی در مرحله ای در صحنه سیاسی ظهور پیدا کرده که ۳ اتفاق مقطعی افتاده است.
اول اینکه در خاورمیانه اسلام سیاسی به گونهای که در ایران یا مصر دهه ۱۹۸۰-۱۹۹۰ بود، به بحران مشروعیت و کارآمدی رسیده و دیگر قادر به جذب چنین طبقه سیاسی نیست.
دوم اینکه سیاست ناسیونالیستی سنتی و پان عربیستی هم به دلیل ناکارآمدیاش در حل مساله فلسطین جذابیت سابقاش را از دست داده و بالاخره این که در یکی دو سال گذشته رسانه های اجتماعی و شهروندی (مثل فیس بوک یا توییتر،تلفن،موبایل و غیره) به شدت در میان شهروندان این کشورها رواج پیدا کرده و فرصت بی سابقهای را برای بسیج سیاسی افراد و طبقات سیاسی شده ایجاد کرده است.
در این شرایط رژیمهای دیکتاتوری که از مشروعیت ناچیزی برخوردار هستند به شدت آسیب پذیر میشوند، به طوری که یک جرقه نظیر به آتش کشیدن “محمد بوعزیزی” در تونس آتش اعتراضهای سیاسی و سپس انقلاب را در منطقه به سرعت گسترش میدهد.
دو نگاه خوشبینانه و بدبینانه نسبت به تحولات خاورمیانه وجود دارد. ناظران خوشبین از قطعی بودن تغییرات تدریجی به نفع دموکراسی در این کشورها سخن میگویند و بدبینها نگران بازتولید دیکتاتوری در شکل و قالبی جدید هستند. دیدگاه شما در این زمینه چیست و تا چه حد مسیر تحولات را برای توسعه دموکراسی در منطقه امیدوارکننده میبینید؟
تصور میکنم من جزء خوشبین ها باشم. گرچه خوشبینی محتاط و حتی نگران. واقعیت این است که قیامهای مردم عرب باعث شده چهار دیکتاتور (مبارک،بن علی،قذافی و علی صالح) برکنار شوند. در این کشورها بسیاری از قوانین محدود کننده مشارکت سیاسی ملغی شدهاند.
جوامع مدنی از آزادی قابل توجهی برخوردار شدهاند. گروه های مختلف خود را سازمان دادهاند. احزاب متعددی ظهور کرده-رسانهها متکثر و نسبتا آزاد هستند. در تونس و مصر انتخابات سالمی برگزار شده است. در عین حال دو کشور پادشاهی یعنی مراکش و اردن مقداری اصلاحات سیاسی را به عمل آوردهاند که به گسترش مشارکت سیاسی و آزادیهای دموکراتیک کمک کرده، اگرچه ساخت قدرت هنوز تغییری نکرده است.
میشود گفت که انقلابهای عربی شاید برای همیشه به ریاست جمهوری مادام العمر و موروثی پایان دادهاند. ولی جای نگرانی هنوز هم باقی است
میشود گفت که انقلابهای عربی شاید برای همیشه به ریاست جمهوری مادام العمر و موروثی پایان دادهاند.
ولی جای نگرانی هنوز هم باقی است. رژیم بشار اسد با بی رحمی معترضین و تظاهرات مسالمت آمیز را به خاک و خون میکشد. حاکمان بحرین با کمک ارتش عربستان سعودی قیام مردم بحرین را تحت کنترل درآورده اند. در مصر هنوز نظامیان در راس قدرت هستند و انقلابیون که خواهان تعمیق انقلاب و دموکراتیزه کردن کشور هستند، در معرض حمله حاکمیت نظامی قرار گرفتهاند ولی دیر یا زود نظامیان مصر حاکمیت را به نیروهای منتخب مردم واگذار خواهند کرد، حتی اگر نفوذ سیاسی خود را حفظ کنند.
روی هم رفته تصور من این است که نوعی از دموکراسی پارلمانی در این کشورها پا بگیرد. حتی اگر این دموکراسی چندان لیبرال نباشد.
درباره غلبه تفکر بنیادگرایی دینی به جای حکومتهای اقتدارگرای ساقط شده در جریان بهار عربی نگرانیهای زیادی وجود دارد. اقبال قابل توجه افکار عمومی به اسلام گرایان در مصر،تونس و لیبی هم به عنوان گواهی بر این نگرانی است. آیا باید در انتظار این باشیم که اسلام گرایان از طریق صندوقهای رای سکوهای قدرت را تسخیر کنند و الگوهای بنیادگرایانه اسلامی را حاکم سازند؟
واقعیت این است که در همه این انقلابها- چه در مصر، لیبی، تونس و در حال حاضر در سوریه، یمن و بحرین- عامه معترضین و انقلابیون شکلی از عقلانیت پساایدئولوژیک و پسااسلامگرایی از خود نشان دادند.
اصولا زبان مذهب(اسلام) در این رویارروییها به طور کلی غایب بود و در خواستهای محوری عبارت بودند از مردم سالاری،عدالت اجتماعی و (کرامه) یا احترام به شرافت انسانی. در مصر برای مثال تظاهرکنندگان فریاد میزنند” الثورّنا مدنیه،لا عسکریه،لادینیه”،یعنی ” انقلاب ما مدنی است،نه نظامی است و نه دینی”.
در همه این انقلابها معترضان شکلی از عقلانیت پساایدئولوژیک و پسااسلامگرایی از خود نشان دادند. اصولا زبان مذهب در این رویارروییها به طور کلی غایب بود و در خواستهای محوری عبارت بودند از مردم سالاری،عدالت اجتماعی و احترام به شرافت انسانی
پس از برکنار شدن دیکتاتورها و باز شدن فضای سیاسی، گروهها،جنبشها و ایده های مختلف در عرصه عمومی فعال شدهاند. انتخابات آزاد کانالی شده است برای بسیج موثر نیروهایی که به طور سنتی از توانایی سازماندهی بالایی برخوردار بودهاند و خود را بدیل حاکمیت خودکامه که سکولار هم بودهاند،معرفی کردهاند. گروهها و احزاب اسلامی در این کشورها از سابقه سازماندهی خوبی برخوردار بودند.
چه “اخوان المسلمین” در مصر یا “النهضه” در تونس که در انتخابات اخیر به پیروزی دست یافتهاند. البته این تعجبآور نیست و همه ناظران انتظار آن را میکشیدند. لیبی هنوز مشخص نیست، بعید نیست در آنجا هم اخوان المسلمین لیبی به موفقیت خوبی نایل شود و البته در مراکش هم حزب عدالت و توسعه به توفیق قابل توجهی دست یافت و رییس حزب به نخست وزیری رسید.
شما نظریه پرداز ” پسااسلامگرایی” هستید و در جریان بهار عربی هم بسیاری از تحلیلگران به این نظریه شما استناد کرده و معتقدند که در آینده خاورمیانه شاهد نوعی اسلام سیاسی سکولار خواهیم بود که در ارتباط و تعامل با جامعه جهانی است. آیا گزارشها درباره قدرتیابی گروههای بنیادگرای اسلامی در کشورهای متحول شده خاورمیانه، شما را نسبت به پیروزی گفتمان پسااسلامگرایی مردد نکرده است؟
جالب است که بسیاری در غرب و همین طور تعدادی از تحلیلگران ایرانی این پیروزی را نشانه رواج” اسلامگرایی” و یا ” Islamism” معرفی کردهاند. گویی مردانی که ریش داشته باشند، یا مومن و نمازخوان باشند و زن مسلمان حجاب دار داشته باشند “اسلام گرا” هستند و لابد خواهان حکومت اسلامیاند. این عدم درک پیچیدگی رفتار دینی از یک طرف و ایدئولوژی سیاسی از طرف دیگر است.
اولا اگرچه رهبری سنتی اخوان المسلمین هنوز در تناقض ایدئولوژیک به سر میبرد (در تقابل شباب الاخوان که به طور کلی گرایش پسا اسلام گرایی دارند) با وجود این به صراحت گفتهاند که خواهان حکومت مدنی هستند نه مذهبی. حزب “النهضه” در تونس به زعامت “راشد الغنوشی” یک حزب پسااسلام گراست.
اگرچه رهبری سنتی اخوان المسلمین هنوز در تناقض ایدئولوژیک به سر میبرد با وجود این به صراحت گفتهاند که خواهان حکومت مدنی هستند نه مذهبی
پس از انتخابات در تونس و پیروزی النهضه،رییس جمهور کشور یک فعال سکیولار و لیبرال است.حزب عدالت و توسعه در مراکش هم به همین سیاق پیرو سیاستهایی شبیه حزب عدالت و توسعه ترکیه است. البته در این برهه، گروه های تندرو و به خصوص سلفی هم به عرصه عموم راه یافتهاند و خود را گاهی به طور افراطی نشان میدهند که البته بیشتر موجب انزجار بسیاری از شهروندان میشود.
بنابراین به نظر میرسد که تفکر پسااسلام گرایی میتواند به پیشروی قابل توجهی دست پیدا کند. (من بهزودی در زمینه گرایش مختلف پسا اسلام گرایانه در ده کشور مسلمان کتابی را انتشار خواهم داد که نشانگر تغییرت بسیاری در بین جنبشهای اسلامی در طی ۳ دهه گذشته است) بر خلاف اسلام گرایی، در اندیشه پسا اسلام گرایی افراد خواهان دولت دموکراتیک مدنی هستند در عین این که میخواهند جامعه دینداری داشته باشند.
بر خلاف اسلام گرایی که در آن به تکلیف افراد تاکید میشود و بر این اساس مفهوم شهروندی نقض میشود.پسااسلامگرایی به حقوق شهروندان احترام میگذارد.
نزدیک ۱۰ ماه از آغاز اعتراضها در سوریه میگذرد و هنوز حکومت اقدام به عقب نشینی اساسی نکرده است. از دید ناظران تغییر سیاسی در این کشور قطعی است و دیر یا زود این تغییر فرامی رسد. با توجه به این که ایران بزرگترین متحد رژیم بعث سوریه است، تغییرات سیاسی در این کشور چه تاثیری بر جمهوری اسلامی خواهد گذاشت؟
تردیدی نیست که رژیم بعثی سوریه به شدت بحرانی است و تلاش فعلیاش برای بقا است. تصور رژیم اینست که همچنانکه “حافظ اسد” توانست مخالفان خود را در “حما” با به توپ بستن شهر و کشتن هزاران نفر از پای در آورد، بشار اسد هم با سبعیت انقلاب مردم را به شکست خواهد کشید.
اگر چه در کوتاهمدت یک توازن قوا بین انقلابیون و نیروهای سرکوبگر رژیم ایجاد شده، در بلند مدت احتمال سرنگونی رژیم بعثی زیاد است. قابل پیش بینی است که تغییر رژیم در سوریه تاثیرات منفی بر رژیم ایران خواهد داشت و موقعیت ایران را در منطقه تضعیف خواهد کرد. به ویژه که حزب الله لبنان که یکی از پایههای نفوذ ایران در منطقه به شمار میرود. با سقوط رژیم بعثی سوریه دچار ضعف خواهد شد.
البته روشن است که جمهوری اسلامی مشروعیتاش را در منطقه به شدت از دست داده، ولی حزب الله لبنان هم این روزها با موضعگیریهای فرصتطلبانه به ویژه به خاطر حمایت اش از حاکمیت سرکوب در سوریه و ضدیتاش با انقلاب دموکراتیک در آنجا در بحران مشروعیت فرو رفته است.
آیا به نظر شما جنبشهای ضد اقتدارگرایانه خاورمیانه تاثیری بر جنبش دموکراسی خواهانه در ایران داشته است؟
طبیعی است که گسترش انقلابهای دموکراتیک در منطقه پیامدهای منفی برای حاکمیت انحصارطلب در ایران خواهد داشت و باید انتظار داشت که به همان درجه به مشروعیت و حقانیت جنبش دموکراسیخواهی در ایران یاری رساند. نباید فراموش کرد که جنبش سبز ایران در واقع پیشقراول این فرم نوین قیامهای رهایی بخش و ضد دیکتاتوری در منطقه است.
عرب بودن به نظرم نقش مهمی در انتشار و گسترش انقلابهای دنیای عرب ایفا کرده است. اینکه مردم عرب همگی به یک زبان صحبت میکنند و فرهنگ سیاسی همدیگر را درک میکنند در سرایت انقلاب از یک کشور به کشور دیگر نقش کلیدی داشته است.
وقتی یک شعار در تونس سر داده میشود، مردم سوریه نیز آن را درک کرده و وزن و آهنگ آن را حس میکنند و این وجه اشتراک در بین مردم عرب به طور طبیعی کشوری مثل پاکستان و یا ایران را از حیطه تاثیر گذاری خود به مقدار بالایی کنار میگذارد. از این رو زبان، سمبولیزم و حتی فرم ارتباط و بسیج در جنبش سبز مجبور است ایرانی باقی بماند.
در یک ارزیابی کلی به نظر شما، جامعه جهانی در جریان جنبشهای اخیر خاورمیانه در خدمت توسعه دموکراسی و کمک به معترضان بودهاند؟
اگر منظور از جامعه جهانی،مردم و گروههای سیاسی و مدنی در کشورهای مختلف باشد،باید گفت آنها به شدت از جنبشهای دموکراسی خواهی در خاورمیانه-چه دنیای عرب و چه ایران- به هیجان آمدهاند.
اینکه مردم عرب همگی به یک زبان صحبت میکنند و فرهنگ سیاسی همدیگر را درک میکنند در سرایت انقلاب از یک کشور به کشور دیگر نقش کلیدی داشته است. از این رو زبان، سمبولیزم و حتی فرم ارتباط و بسیج در جنبش سبز مجبور است ایرانی باقی بماند
درک من از نظرات عموم مردم در کشورهای غربی و همین طور شرقی این بوده که آنها مینویسند، تظاهرات میکنند و … یک همبستگی جهانی به وجود آمده.
چنانچه میدانیم خیلی از جنبشهای اعتراضی و اجتماعی در کشورهای غرب و همین طور آسیایی از مبارزات مردم خاورمیانه الهام گرفتهاند. نمونه بارزش جنبش جهانی(occupy movement) است که در نیویورک شروع شد. تا آنجایی که مربوط به دولتها میشود، برخوردهای متفاوت و حتی در مورد آمریکا مثلا متعارض بوده است.
بسیاری از دولتها از انقلابهای دموکراتیک حمایت میکنند. ولی آمریکا (مثل جمهوری اسلامی ایران) سیاست حمایتیاش متناقض است. آمریکا از تغییر رژیم در سوریه، لیبی و در انتها در مصر حمایت کرد ولی در مورد یمن و بهویژه بحرین و البته عربستان سعودی به طور کلی از حفظ سیستمها دفاع میکند ولی خواهان مقداری اصلاحات تدریجی است.
اجازه بدهید در انتها بگویم رهایی مردم خاورمیانه از رژیمهای سرکوبگرشان توسط خود مردم صورت میگیرد. چنانچه در تونس و مصر دیدیم. این مبارزات خود مردم در درون کشورشان است که جامعه جهانی و حتی دولتهای مخالف را مجبور میکند موضع حمایتی اتخاذ کند.
همبستگی بین المللی برای پیروزی مبارزات انقلابی و اصلاحی بسیار مهم است ولی ماهیت و درجه آن را مبارزات مردم عادی در کشور خودشان تعیین میکنند.
خاورمیانه آبستن دموکراسی پارلمانی است! ولی گمان نمی کنم بی سزارین بشود! تهران ـ شهروند درجه سه
کاربر مهمان / 29 January 2012
شهروند درجه ٣ – سزارین باید توسط مردم انجام بگیرد،نه توسط اجنبی.در غیر اینصورت یا بچه میمیرد و یا مادر
کاربر مهمانmansour piry khanghah / 29 January 2012