بیش از ده‌ماه از آغاز تظاهرات در سوریه می‌گذرد، بیش از پنج‌هزار نفر در جریان این حرکات اعتراضی جان باخته‌اند و بیش از ۲۵ هزار نفر دستگیر شده‌اند، اما نشانه‌ای از لغزش و نرمش در دولت سوریه و در راس آن بشار اسد دیده نمی‌شود. چرا تظاهرات‌هایی که زین‌العابدین بن علی، حسنی مبارک و علی عبداالله صالح را به زیر کشید در سوریه عقیم مانده است؟
 
روند اجرایی شدن جابه‌جایی قدرت در کشورهای مختلف متفاوت است، اما چرا علی‌رغم پایداری مردم سوریه ادامه مبارزه‌های بی‌خشونت در سوریه به سرنگونی دیکتاتور نینجامیده است؟
 
برای روشن شدن وضعیت میدان مبارزه با پرسشی ساده شروع می‌کنیم:حکومت اقتدارگرا چه موقع سقوط می‌کند؟
 
زمانی که شهروندان‌ آن جامعه رضایت خود را به صورت موثری از آن دریغ کنند تا آنجا که حاکمیت بر شهروندان بلاموضوع شود، اما نکته اینجاست که نارضایتی همواره وجود دارد و تا زمانی که سطح آن از آستانه تحمل حاکم بالاتر نرود حکومت پابرجا می‌ماند. این سطح تحمل کجاست؟ جایی که اداره کشور برای حاکم غیر ممکن شود، وضعیت کشور غیر عادی شود و به موازات زایل شدن انسجام حکومت، حاکمیت حاکم غیر قابل اعمال شود. در این شرایط دیکتاتور چاره‌ای جز تسلیم در برابر قدرت نوظهور را ندارد و عقب نشانده می‌شود.
 
پرسش سوم این است که آیا امکان رسیدن به سطح فروپاشی تنها با تمرکز بر تظاهرات‌های خیابانی و سایر کنش‌های “غیراعتصابی” میسر است؟ پاسخ مثبت است. نمونه‌های مصر و تونس در سال گذشته و نمونه‌های استونی، انقلاب مخملی مردم چک‌اسلواکی و جنبش مدنی سیاهان آمریکا در گذشته دورتر، همه با محوریت تظاهرات و کنش‌های غیر “اعتصابی” به پیروزی رسیدند، اما همه این جنبش‌ها در این زمینه مشترک بودند که یا قوای سرکوبگر خونریز وجود نداشت، مانند جنبش حقوق مدنی سیاهان در آمریکا، و یا این که به سرعت مضمحل شد؛ آن‌هم به واسطه سقوط شوروی در مدل‌های چک اسلواکی و استونی و عدم فرمانبرداری قوای نظامی از دیکتاتور در مصر و تونس. در سایر جنبش‌های بی‌خشونت کنش‌های “عدم همکاری” نظیر اعتصاب راهِ ناگزیر فلج‌سازی حکومتِ دیکتاتوری است.
 
از میان این جنبش‌ها می‌توان به انقلاب اسلامی در ایران، جنبش‌های شیلی در میانه دهه هشتاد و آرژانتین در اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد، جنبش ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی و جنبش استقلال مصر از بریتانیا اشاره کرد، اما از همه بهتر، جنبش ۱۹۴۴ مردم السالوادور است که ظرف یک ماه دیکتاتور مارتینز را با حداقل تلفات به زیر کشید.
 
اگر اعتصاب چاره راه است، چرا جنبش‌ها در آن کند و کم انرژی ظاهر می‌شوند؟
در مبارزات بی‌خشونت عاملی تعیین‌کننده وجود دارد که می‌توانیم آن را “ضریب جهندگی” بخوانیم. این عامل به این صورت قابل تعریف است که کنشگران موفقیت و عدم موفقیت جنبش را در مشارکت فردی خود ببینند. یعنی به خود بگویند اگر من در آن سهیم باشم این جنبش پیروز می‌شود و اگر من در فعالیت‌ها و گردهمایی‌های آن شرکت نکنم جنبش شکست می‌خورد. بنابراین مشارکت من ضروری است و نمی‌توانم تنها تماشاگر کنش دیگران باشم.
 
 
 
 این عامل در جنبش‌هایی نظیر سوریه بالاست به این سبب که کنشگران از به خیابان آمدن، زخمی شدن، دستگیر شدن و حتی جان باختن نمی‌هراسند و پیوند و هنجارهای اجتماعی در سوریه آن را تشویق می‌کند (که البته دلایل آن روشن است اما در حوصله این مقاله نمی‌گنجد). اگر چنین است پس چرا اعتصاب‌های عمومی شکل نمی‌گیرد که حکومت را فلج و آن را ناگزیر به سقوط کند؟ پاسخ این جاست که ضریب نفوذ جنبش بالا نیست. این به این معنی نیست که اکثریت مردم سوریه از حکومت اسد راضی‌اند بلکه بدین معنی است که اکثر مردم تصمیمی برای پیوستن به این مدل از “اعلام نارضایتی” نگرفته‌اند، یا آن را به اندازه کافی به آرزوهای‌شان نزدیک نمی‌بییند و یا به سرانجام آن خوشبین نیستند.
 
در مبارزات بی‌خشونت عاملی تعیین‌کننده وجود دارد که می‌توانیم آن را “ضریب جهندگی” بخوانیم. این عامل به این صورت قابل تعریف است که کنشگران موفقیت و عدم موفقیت جنبش را در مشارکت فردی خود ببینند.
به هر میزان که این ضریب نفوذ بالاتر باشد مشارکت‌ها کم هزینه‌تر است و خشونت کمتری را از سوی حاکم سرکوبگر برمی‌انگیزد چرا که مجال حضور خشونت‌آمیز به آن نمی‌دهد. به عبارت دیگر حرکتی مانند تظاهرات خیابانی سطح خطر بالاتری دارد، اما به تعداد کمتری از مشارکت‌کنندگان برای تاثیرگذاری نیاز دارد، در حالی که حرکتی مانند اعتصاب برای تاثیرگذاری به مشارکت‌کنندگانی با ضریب جهندگی بالا و به تعداد بسیار بسیار بیشتر نیازمند است.
 
مبارزه بی‌خشونت
 
استراتژیست‌های حکومت‌های سرکوبگر به خوبی می‌دانند اگر به دام اعتصاب فراگیر بیفتند میخ تابوت‌شان کوبیده شده است. چراکه ابزاری برای سرکوب آن وجود ندارد. بنابراین تمام تلاش خود را می‌کنند تا از وقوع فراگیر آن برای اولین‌بار جلوگیری کنند. اگر موفق باشند و بتوانند انسجام قوای سرکوبگر خود را برای سرکوب تظاهرات‌های خیابانی حفظ کنند می‌توانند جنبش را- حداقل به صورت موقتی- مهار کنند، در غیر این صورت طومارشان در هم پیچیده خواهد شد. حکومت بشار اسد هم یکی از آنهاست.
 
برای رهبرانِ جنبش‌های مقاومت قانع کردن اکثریت مردم برای اعتصاب به مراتب دشوارتر از قانع کردن عده اندکی برای تظاهرات‌های خیابانی است. به چهار دلیل عمده: اول این که حکومت‌هایی که ابزار تولید را در دست دارند به خوبی از قدرت آن آگاه‌ هستند و با فشار، تهدید و ارعاب اجازه شکل‌گیری آن را نمی‌دهند. دوم این که اعتصاب بر خلاف تظاهرات، نمود بیرونی ندارد.
 
در نتیجه تقریب دقیقی از مشارکت‌کنندکان آن نمی‌توان داشت. بنابراین دستگاه جنگ روانی حکومت‌های سرکوبگر در آن موثرتر عمل می‌کند. سوم این که برخلاف تظاهرات‌ خیابانی ردگیری مشارکت کنندگان اعتصاب با سادگی بیشتری امکان‌پذیر است و در صورت عدم اقبال عمومی مشارکت‌کنندگانی که طبیعتاً از ضریب جهندگی بالایی برخوردار هستند به سرعت شناسایی و پس از آن حذف یا کنترل می‌شوند. چهارم و از همه مهم‌تر آن که: نهادی که وظیفه سازمان‌دهی آن را به عهده دارد باید از پس برخی پیش شرط‌ها نظیر پرداخت وجهی برای گذران زندگی برای مدت کوتاهی را داشته باشد. دعوت به اعتصاب عمومی به قماری بزرگ می‌ماند که سرنوشت حکومت و جنبش را به سرعت روشن می‌کند. بنابراین رهبران جنبش- در صورت وجود رهبری متمرکز- معمولاً در دعوت به آن با احتیاط بیشتری عمل می‌کنند.
 
از منظر دینامیک مبارزات بی‌خشونت اگر جنبش مردم سوریه به سرعت در ابعاد جغرافیایی و اجتماعی برای بسیج‌های عمومی وسیع در زمینه اقدامات عملی برای فلج‌سازی حکومت اسد آماده نشود (و جامعه جهانی نیز در حمایت عملی از آن همچنان مردد باقی بماند) احتمال سرکوب آن و یا حرکت آن به سوی مبارزات مسلحانه وجود دارد.
 
ای-میل نویسنده: