مهسا امیدوار- شبکه سه سیمای جمهوری اسلامی ایران، به مدت سه سال، طی سال‌های ۸۶، ۸۸ و ۹۰ برنامه ماه عسل، برنامه زنده و گفت‌وگو محور را با همراهی احسان علیخانی در ماه رمضان ساعات پیش از افطار به روی آنتن می‌فرستاد. مهمانان این برنامه، از اقشار مختلف جامعه هستند که با گفت‌وگویی پیرامون برشی خاص از زندگی خود بر روی صندلی ماه عسل می‌نشینند.

همکاری احسان علیخانی با برنامه ماه عسل، نامی که به پیشنهاد خود او برگزیده شده است، در سال ۸۹ به دلایل نامشخص به حالت تعلیق درمی‌آید و اجرا وتهیه‌کنندگی این مجموعه را حسن جوهرچی و علی احمدی عهده‌دار می‌شوند.

این مقاله مربوط به ماه عسل اجرا شده در سال ۱۳۹۰ به کارگردانی، تهیه کنندگی واجرای احسان علیخانی است.

گله‌گی و درد دلی غم انگیز

به عنوان یک فعال فرهنگی خطاب به قشری که یکی از دغدغه‌هایش ترقی فرهنگ است می‌نویسم. قصدم به هیچ وجه بی اهمیت جلوه دادن دیگر فعالیت‌ها نیست وصحبت نکردن درباره دیگر مباحث صرفاً به معنای گسستگی وبی ارتباط بودن با نوشته است.

از ابتدا تمامی دغدغه‌ها و بی‌خوابی‌ها، خوابیدن‌های با اضطراب و کابوس‌ها، نگرانی‌ها و تشویش‌ها برای فرهنگمان بوده و تا مدت‌ها نیز خواهد بود. بلکه کمکی، دلخوشی‌ای، پشتوانه‌ای و بهانه‌ای برای ذره‌ای امید در جا‌نمان باشد که بالابردن سطح فرهنگ و کار فرهنگی برایمان مهم‌ترین مشغله‌ای بوده که مقدم بر هر فعالیت سیاسی می‌دانستیم.

گروهی از این “ما” به خاطر فشارها و محدودیت‌ها، آزارها و پیگردها، تقاص‌هایی که پای عقایدشان پس دادند راهی خارج از کشور شدند که از آنجا نیرومند و قوی ادامه دهند، تحصیلا‌تشان را تکمیل کنند و اثر بخشی تفکرات و فعالیت‌هایشان را روز به روز بیشتر کنند، تا همه با هم بهتر مسائل کشور را تجزیه و تحلیل کنیم و این باتلاق عمیق رکود فکری و فرهنگی را از بین ببریم.

تلاش‌هایتان به جا و تأثیرگذار بر مردمی که اکثریت دانشجو و اندکی عوام هستند. تلاش‌هایتان پر رنگ و خستگی‌ناپذیر، اثر کلام، مقاله‌ها و کتاب‌ها هیچ چیزی جز زبان به سپاس در کام من نمی‌چرخاند. باید سر تعظیم فرود آورد که ارج نهیم که وطن از آن لذت‌های ته نشین وجود هر کدام از ما را وداع کردید و ره به راهی بردید که همگی بر همه چیزش آگاه و واقف هستیم.

از دوستانم که بر راه عقاید وفعالیت‌ها جان دادند و شکنجه شدند، ضربه‌های مهلک شلاق وباتوم و سیلی‌ها، کبودی بر بدنشان، ناله‌های شب‌ها و ترس‌ها، عصاره جانشان خون‌ها، تجاوزات و آزارهای جسمی وروحی همه چیزهایی که بردوستان گذشت و ما بر هر دردشان دردمان گرفت و همراهشان بودیم.

گروهی از این “ما” ماندیم، فشارها ومحدودیت‌ها را چشیدیم شاید نه به اندازه شما و شاید برابر و یا شاید بیشتر. این فشارها برهر کسی متغیر است. به هر دلیلی ماندیم شاید قادر به ترک وطن نبودیم، شاید باید حضورمان را دراین شرایط به اثبات می‌رساندیم، هزار شایدی که باز برای هر کسی متغیر است.

به هر دلیلی گروهی از این “ما” ماندیم و گروهی رفتیم. همه ما برای یک چیز و آن هم “هدف ما”.

ماه عسل را از یاد بردیم

نه رفتن و نه ماندن به تعبیر دیگران خیانت نبود. همه چیز حول محور کاربود و تلاش و این تصمیم حال با این دو گروه از ما بود که کجا را برای این تلاش انتخاب کنیم و فاصله‌ها، هدف‌ها را جدا نکرد. مسائلمان با مسائل آغاز شد از داخل و از بیرون هر دو واکنش نشان دادیم. از تمام مسائل فرهنگی که با همه چیز کشورمان آمیخته بود واکنش نشان دادیم، دلیلی نبود که حتماً همه‌مان بر سر یک عقیده باشیم که مخالفت با عقایدمان هم نشانی از همین فعالیت‌ها بود. مخالفت با عقایدی که هر گاه مسیر درستش طی شد، بهترین واکنش‌ها و پاسخ‌های بکر، شیرینی همین اختلاف‌ها وتفاوت‌های فکری بود. هر دو گروه ما، چه داخل و چه خارج از پا نمی‌نشستیم، ساکت نبودیم حتی در کوچک‌ترین مسائل واین زنده بودن را به رخ می‌کشیدیم.
 

هر گاه اتفاقی در جامعه رخ می‌داد؛ از خشونت‌های پنهان که با کودک‌آزاری و تجاوزات جنسی، تنبیه شدید دانش‌آموزان در مدرسه، پرجمعیت‌ترین مراسم اعدام با جمعیت ۱۵ هزار نفر نشان ازجامعه‌ای خشن و خشونت‌گرا بود. از اسید پاشی ودزدی، اعتیاد وکودکان بی‌سرپرست، مبتلایان به بیماری‌های خاص، فرار مغزها که هیچ روی خوشی از مردم و دولت در این مسائل دیده نشد و اگرهم بود به ندرت و ناچیز بود و این وضعیت، خطرناک‌ترین وضعیت فرهنگی یک کشور است که نیازی به ارائه مثال نیست که از گزارشات آگاه هستیم.

ما برنامه تلویزیونی ماه عسل را از یاد بردیم، توجهی به آن نشان ندادیم. گویا که اصلاً برنامه‌ای با این عنوان و ساختار نبوده است. برنامه‌ای که من با همه انتقادهایم، تنها نامی که برآن گذاشتم “یک اتفاق خوب فرهنگی” است.

انتظار می‌رفت چنین اتفاقی با تمام ضعف‌ها و کاستی‌های برخی بخش‌های این برنامه ،با تمام بد بودن‌ها، حتی اگر نام آن را همین بگذاریم، اتفاق بی‌نظیر فرهنگی بود که باید به آن می‌پرداختیم.

اتفاقی که باید به عنوان یک پدیده به آن توجه می‌شد، چه مخالف باشیم چه موافق مانند بسیاری از اتفاقات دیگر.

همه ما می‌دانیم که مخاطب بسیاری از فعالیت‌های فرهنگی انجام شده در ایران، چه از سوی دوستان در داخل و چه از سوی دوستان از خارج، فضا و محیط آکادمیک است در گام نخست وسپس اندکی از مردم یا عوام یا جمهور مردم، نه به معنای توهین آمیز آن، است.

فعالیت‌هایی که مبنا بر توجه توده مردم است، اما مخاطب اصلی جامعه دانشگاهی و قشر فرهنگی جامعه است. این‌که چرا اینگونه است و در معنای کلی چرا انگیزه اصلاح فرهنگی در قشر پرجمعیت جامعه ما کم‌رنگ است دلایل متعددی دارد که مهم‌ترین علت در حال حاضر عدم ارتباط موثر فعالین و توده مردم است. اصولاً اثرگذارترین فعالیت‌ها انجام می‌شود، بهترین جلسات برگزار می‌شود، فعالین به دلیل اقدامات احضار، توبیخ و مجازات می‌شوند اما بازهم معمولاً جامعه دانشگاهی و قشر فرهنگی جامعه از جریانات مطلع هستند وتوده هیچ اطلاعی ندارد.

تا آگاهی سیاسی ارائه می‌شود که چه بر سر فلان فعال آمده، آن لحظه است که باخبر می‌شوند و حمایت می‌کنند و اما در این حالت نیز اطلاعات دقیقی از فرد ویا فعالیت‌های او ندارند. صرفاً چند روزی، هفته‌ای یا یک ماهی او را می‌شناسند و سپس به همان لیست فراموش شده‌ها منتقل می‌شوند. این نه اتهامی بر مردم است که اندک گله ای نیز بر فعالان است.

حالا که برنامه‌ای با این سطح وسیع بیننده ساخته می‌شود که توجه بسیاری از توده مردم بر آن جلب می‌شود، باید بدان پرداخت، حتی اگر برنامه‌ای مناسبتی باشد، حتی اگر ازصدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران باشد.
 

مهم‌ترین موضوع تأثیر عمیق این برنامه بر توده مردم است. اینکه در این برنامه بارها اعلام شد که درگروه برنامه‌های مذهبی نیست و حتی اگر برنامه‌ای خاص موضوعات مذهبی بود واین تکثر و تنوع بیننده را داشت باز هم پرداختنی است.

این احساس بدبینی نسبت به برنامه‌های داخل کشور، که از سوی دوستان در خارج وجود دارد تا حد زیادی افراطی و تعصبانه است. این که تمام برنامه‌های داخل کشوررا تنها به این دلیل که در تلوزیون جمهوری اسلامی ایران پخش می‌شود، تحریم کرد، این‌که حتی قائل به وجود یک درصدی هم نیستیم که برنامه‌های عمیق و قابل تاملی می‌سازند، بسیار غیر منطقی وبه دور از انصاف است. همه فعالیت‌هایمان برای امید بر آینده ایرانمان بوده پس چرا امیدهایی که جوانه می‌زند را نا امید می‌کنیم؟
چرا برنامه‌ای دیگر را که از همین صدا و سیما پخش می‌شود وهدفی جز توهین به افکار مردم ندارد را نقد می‌کنیم، واکنش نشان می‌دهیم و در کمتر از چند ساعت نوشته‌ها و نقدها بر آن می‌نویسیم اما برنامه‌ای که در مجموع خوب بوده است را نمی‌بینیم؟

همه ما باید بدانیم که اثرگذاری دوستانی که در محیط سخت ایران کار می‌کنند، با همه سختی‌هایی که فعالیت در ایران دارد، تلاش‌هایشان که سعی می‌کنند برنامه نه به سفارش جایی بسازند، رفت و آمدهای چند هفته‌ای برای مجوزی که صدورش کار تنها یک روز است، تجربه‌ای که همه ما داریم، اتهام‌ها و عدم حمایت از برنامه‌ها و در یک جمله راه رفتن بر روی لبه تیغ، همت و امید مضاعفی می‌طلبد.

این که عدم ارتباط با توده مردم مشکل ما و تمام فعالین فرهنگی است اما برای برنامه سازان چنین مشکلی وجود ندارد و کار به سرعت دیده می‌شود.

این بخش عظیم بیننده از هر نقطه ایران، این که مردم چرا بر این برنامه توجه نشان دادند، ساختار این برنامه به چه صورت بود، هدف اصلی برنامه وسبک اجرا چگونه بود باتوجه به این طیف گوناگون و عظیم بیننده، شایسته تمرکز بسیار عمیقی از سوی فعالین فرهنگی است.

اتفاقات کم نظیر فرهنگی در کشور ما هم‌چنان کم نظیر است، آن‌ها را دریابیم.

عکس‌ها: برنامه “ماه عسل” در گفت‌و‌گو با آمنه بهرامی