کتاب “تاریخ زنستیزی” به قلم جک هلند، روزنامهنگار ایرلندی و ترجمه منیره محمدی، در سال ٢٠١١ از سوی انتشارات زاگرس در کانادا منتشر شده است. این کتاب که یک تحقیق تاریخی درباره “زنآزاری” است و موضوع “زن به عنوان موجودی گناهکار”» را در ذات تمدنهای بشری جستوجو کرده است، بخشهایی از این کتاب به مرور در صفحه زنان رادیو زمانه منتشر خواهد شد.
آنچه در پی میآید، بخشهایی از فصل سوم این کتاب با عنوان “زن ستیزی و طلوع مسیحیت” است:
طلوع مسیحیت و ارتقا آن از یک فرقه گمنام به مذهب چیره دنیا پدیده بیسابقهای در تاریخ بشراست. به همان میزان، دیدگاه زنستیز، نیرومند و پیچیده این مذهب نیز که ضرورتا از سه منشأ مختلف سرچشمه میگیرد بسیار حائز اهمیت است. اولین مسیحیان مفاهیمی چون افسانه سقوط انسان، گناه نخستین، و حس عمیقی از شرم را از یهودیت به وام گرفتند. این مفاهیم دغدغه های محوری مذهب یهود بودند. آنها سپس از یونانیان، فلسفه دوگانه افلاطون و استدلال “علمی” ارسطو را كه بر فرو دستی ذاتی زنان تاكید داشتند جذب کردند. مسیحیت با بهره گیری از این آمیزه قدرتمند، مفهوم منحصر به فرد و مهم دیگری را نیز بعنوان پایه تفكر مركزی خود مستقر ساخت: اینكه خداوند با دمیدن روح خویش در شخص عیسی تصمیم به مداخله در تاریخ بشر گرفت تا بشریت را از مرگ، رنج، و تاثیرات منفی سقوط و محرومیت آدم از فیض الهى ( كه باعث و بانی آن زن بود) نجات دهد.
زنستیزی، پیش از آنکه در تعلیمات مسیحیت نهادینه شود، سابقهای طولانی در تاریخ یهودیت داشت.
جدا از اشعار باشکوه سلیمان، کتاب عهد عتیق با خشونت و سردی به مسائل جنسی انسان مینگرد و تقریبا همواره نگاهی خصمانه نسبت به زن دارد. یهودیان، مانند همسایگان كافر خود، بر این باور بودند که سلامتی معنوی آنها بستگی به نجابت وعفت زنهایشان دارد. تلخترین قهر و خشم خدای یهود علیه زنان هنگامی بود که آنها خود را با زیورآلات می آراستند. این كار سرکشی علیه خدا محسوب میشد.
زنستیزی در یونان و روم همواره زن را به خاطر ضعف معنوی مورد سرزنش قرار میداد. اما عدم رضایت خداوند از زن (در یهودیت و مذهب جدید) به تکوین نگرش جدید و قدرتمندی کمک کرد که به زنستیزی اهمیتی كیهانی داد. تصور اینکه خدای عهد عتیق نمونه مناسبی برای خلق مذهب عشق و بخشش باشد مشکل است، اما این نیز یکی دیگر از پارادوکس های تاریخ است که مسیحیت از بطن مذهبی چون یهود زاده شد و شروع به رشد و نمو کرد.
یهوه – یا خدای پدر – که ما در کتاب عهد جدید به آن برمیخوریم بسیار مهربانتر از خدای رعد آسای آسمان عهد عتیق است. حكایتها و تمثیلهایی که در مورد عیسی روایت شده نشان میدهد که او زنستیز یا كینهتوز نبوده است. زنان از اولین پیروان مسیح بودند. قانون یهود دستورالعملهای سختگیرانهای را در مورد زن حیض وضع كرده بود؛ زن قاعده نجس محسوب میشد و لمس کردن او یا ورود وی به معبد ممنوع بود. در مقابل، عیسی نه تنها زن در حال خونریزی را سرزنش نمی کند بلکه به او میگوید: “دخترم غمگین نباش، ایمانت موجب شفای تو شد.” (۵۵ :۲۸)
با آمدن مسیحيت مبحث جدیدی متولد شد: مفهوم رستگاری. در حالیکه این آئین در صدد تعریف و استقرار خود بود، مسیحیان اعتقاد داشتند که تنها راه رستگاری سرکوبی امیال و پرهیز از رابطه جنسی است. این احساس در قرن سوم میلادی به اوج خود رسید و با زنستیزی افراطی و درنده خویی بیسابقهای همراه شد
قضاوت عیسی نسبت به زنان بر پایه فهم و تجارب آنها بود و نه بر پایه فرهنگ و رسوم سختگیرانه جامعه آن زمان. در جامعهای که زن، به خاطر عشق ورزیدن به مرد، درتیررس سنگسار و مرگ قرار میگرفت، گرویدن به دین جدید راهحل رهایی بخشی بود كه به افزایش پیروان مسیح نیز كمك میكرد. لیكن بعدها تعداد پیروان زن كه در زمره دین استقرار یافته مسیحیت قرار گرفتند به موقعیت اجتماعی این مذهب كمك بسزایی كرد. انجیل لوقا (۲۴-۸۰ :۱) تجربه زنان در بارداری و حرکت نوزاد در رحم را شرح میدهد. در تاریخ ادبیات باستان، این اولین باری است که به این موضوع چنین توجهی شده است.
طرز برخورد عیسی با زنان، به خودی خود، انقلابی بود که در توسعه مسیحیت در دوران اولیه اش سهم بسزایی داشت. زنان از ابتدا بر گرد این آئین جدید جمع شدند. در اواسط قرن اول، سن پل در رساله خود به این موضوع اشاره میکند که از ۳۶ رومی که به مسیحیت ایمان آوردند ۱۶ نفر زن بودند. نکته قابل توجه این است که یکی از نخستین کسانی که در روم به مسیحیت گروید پومپونیا گریشینا، همسر اولیوس پلاتس فرمانده رومی بود که در سال ۴۳ میلادی بریتانیا را تصرف کرد.
از آنجایی که در دکترین مسیحیت، انسانها ( چه زن و چه مرد)، حامل برخی خصلت های الهی در روح خود هستند، سقط جنین ممنوع اعلام شد. ۸۰ و از آنجایی که اکثریت نوزادانی که به قتل می رسیدند معمولا دختر بودند، این ممنوعیت نه تنها باعث کثرت تدریجی جمعیت زنانی شد که به دین مسیح می پیوستند، بلكه باعث افزایش جمعیت كل زنان نیز شد؛ بویژه كه پیش از آن، تعداد زیادی زن نیز در حین عمل خطرناک سقط جنین جان میباختند. در دنیای باستان یونان و روم، این مرد بود که بعنوان سرپرست خانواده قدرت تصمیمگیری داشت و زن فقط با اجازه مرد می توانست سقط جنین كند. ارسطو از این حق بعنوان روشی برای کنترل خانواده دفاع می کرد.
شواهد همچنین نشان میدهد که زنان مسیحی در سنین بالا تری نسبت به زنان غیر مسیحی ازدواج میکردند، و بنا بر این از شانس بالاتری برای زنده ماندن در حین زایمان برخوردار بودند. بیوههای مسیحی، آنچنان که قانون لکس جولیا مقرر کرده بود، دیگر مجبور به ازدواج دوباره نبودند. از مسیحیان انتظار می رفت که در ازدوجشان باقی بمانند و برای تشویق مردم به این كار، زنای به عنف مرد و زن هر دو گناه محسوب شد. در دنیای عهد عتیق، به مرد هشدار داده می شد كه فریب زن را نخورد، ولی اکنون در دوران اولیه مسیحیت این زنان بودند که به فریب نخوردن از مرد و یا رد کردن آنها تشویق میشدند.
از آنجایی كه مسیحیت برای باكرگی ارزش قائل میشد، به زنان در مورد ازدواج حق انتخاب میداد و از آنجا که ازدواج میتوانست شرایط خطرناکی برای زن به وجود بیاورد، زنانی بودند که از این حق انتخاب استفاده می کردند و تجرد را ترجیح میدادند. این مساله تشابه قابل توجهی با انقلاب جنسی سالهای ۱۹۶۰ داشت، دورانی که زنان برای نخستین بار با استفاده از قرصهای ضد حاملگی، بچهدار شدن را تحت کنترل خود در آوردند. گرچه انقلاب مسیحی اولیه به عناوین مختلفی ضد روابط جنسی بود، اما خصوصیاتی مشابه انقلاب جنسی دهه ۶۰ داشت: دادن حق انتخاب به زنان در ازدواج و تولید مثل.
آیین جدید، که هم اكنون حق انتخاب میان تأهل و تجرد را به زنان میداد، بسیاری از آنها را جذب خود کرد و این موجب افزایش تعداد نسبی زنان گرویده به مسیحیت در مقایسه با مردان بود.
با آمدن مسیحيت مبحث جدیدی متولد شد: مفهوم رستگاری. در حالیکه این آئین در صدد تعریف و استقرار خود بود، مسیحیان اعتقاد داشتند که تنها راه رستگاری سرکوبی امیال و پرهیز از رابطه جنسی است. این احساس در قرن سوم میلادی به اوج خود رسید و با زنستیزی افراطی و درنده خویی بیسابقه ای همراه شد.
پیش زمینه این تحولات، بحرانی بود که حدود ۲۰۰ سال پس از مرگ مسیح گریبان غرب را گرفت، زمانی که تمدن غرب تقریبا در حال انقراض بود. تاثیر این بحران بر طرز فکر مردم و نگرش آنها به خود، حتی بیشتر از تاثیر جنگ پلوپونز بر آتنیها در قرن پنجم قبل از میلاد بود. جنگهای پی در پی داخلی، روم را به شدت ضعیف کرده بود.
از زمان سن پل به این طرف، یک حس دلسردى نیرومندی نسبت به امیال جنسی به شکلی بی وقفه در مسیحیت به وجود آمد. ادوارد گیبون در کتاب خود به نام زوال و سقوط امپراطوری روم نوشت كه “مسیحیان از وجود خود احساس حقارت می کردند.” موضوعی كه تصور می شد زودگذر باشد ماندگار شده بود.
زنستیزی در یونان و روم همواره زن را به خاطر ضعف معنوی مورد سرزنش قرار میداد. اما عدم رضایت خداوند از زن (در یهودیت و مذهب جدید) به تکوین نگرش جدید و قدرتمندی کمک کرد که به زنستیزی اهمیتی كیهانی داد
بعضیها حتی اعلام به “تحریم رحم” کردند. یک زن جوان، پس از آنکه به مسیحیت گروید، به شوهرش که در حال وارد شدن به رختخواب بود چنین گفت: “اینجا در کنار من جایی برای تو نیست زیرا آقای من مسیح است و من با او یکی شدهام، او بهتر از توست.” برخی از زنان سركشی خود علیه ازدواج را با خودداری از نظافت و استحمام نشان میدادند. سن جروم (۴۲۰ – ۳۴۲ میلادی) زن ایده آل مسیحی را زنی میپنداشت که “ظاهری چرک و کثیف” داشته باشد. به گفته براون: “شکستن طلسم رختخواب همانا شکستن طلسم این دنیا بود.” تاثیر این موضع و احساسات مشابه بر دوران اولیه مسیحیت (با خصومت نسبت به رابطه جنسی، بیاعتبار ساختن زنا شویی، عقدههای روانی در مورد بكارت، و غیره) باعث بوجود آمدن یکی از جنبشهای بزرگ ضدخانواده شد.
در نیمه شرقی امپراطوری روم، این رفتار ضد خانواده در شکلی افراطی و ستیزهجو، در قالب ریاضتکشی پدیدار شد. جای تعجب نیست که قسمتهای شرقی مدیترانه، که گهواره اصلی زنستیزی بود، به یکی از اضطرابآورترین جلوههای زنستیزی امکان رشد داد. همچنان که گرایشات زنستیزانه مانند بیماری های روانی شدت میگرفت، طلسم رختخواب تبدیل به کابوسی خود آزارنده شد و صحنههایی را آفرید که فقط می شود در فیلمهای ترسناک تصورکرد.
در عین حال كه مسیحیت در غرب در حال تغییر و تحولات قابل توجهی بود، تاثیرات آن بر تاریخ زنستیزی احتناب ناپذیر بود. مسیحیت، بعنوان یک مذهب و نیرویی فرهنگی، آنقدر قدرتمند شده بود که حتی حاکمان هم مجبور شدند آن را به رسمیت بشناسند. به این ترتیب، مذهبی به دست طبقه روحانیون افتاد که بیشتر ازهمیشه سعی در محدود ساختن نقش زن داشت. چند سال پیش از این، شورای کلیسای الویرا مجموعه ای از احکام را در جهت کنترل اجتماعی و جنسی زن وضع کرده بود. طبق این احکام، کشیشها از حق ازدواج برخوردار بودند ولی اجازه همخوابگی با همسران را خود نداشتند. از هشتاد و یک حكم مصوب، سی و چهار مورد در رابطه با محدودیتهای بیشتر بر ازدواج، رفتار با زن، و بویژه نقش زنان در کلیسا، بود. درست مثل این بود که کشیشان این شورا، به دلیل محرومیت از همخوابگی حالا عقده و عصبانیت ناشی از این محرومیت را روی زنان خالی می کردند.
هفت سال پس از فرمان میلان، کنستانتین بعنوان نخستین امپراطور مسیحی، هر چه بیشتر پرده از چهره اخلاق گرایان جزمی برداشت. وی قانونی تصویب كرد که به موجب آن، اگر دختر باکرهای با معشوقش میگریخت هر دو به اعدام محکوم میشدند. مجازات برده زن بخاطر همدستی در فرار دختر و پسر جوان (و کنیزان همواره درمظان چنین اتهامی بودند) مرگ بود. اعدام کنیز معمولا با ریختن سرب مذاب در گلویش انجام می شد. رضایت زن جوان برای فرار با معشوق، به دلیل “غیر منطقی و بلهوس بودن جنس زن” به هیچ وجه مورد قبول قرارنمی گرفت. در اینجا ما انعکاسی از همان زنستیزی قدیمی سولن و کیتو را می بینیم، ولی به مراتب بیرحمتر و خشونت بارتر.
ادامه دارد….
در همین زمینه:
همان جوری که می دانیم ایرلندی ها ملتی به شدت مذهبی هستند وتا به امروز جنگهای پروتستان وکاتولیک در این کشور ادامه دارد با توجه به این می توان تعصب ویک جانبه نگری را در تفکرات این نویسنده دید تا جائی که مدعی می شود که رومیان ویونانیان زن ستیز بوده اند ومسیحیت امده و انقلاب ایجاد کرده است در حالی که بیشتر مورخین معتقد به این موضوع می باشند که با ورود مسیحیت به اروپا هر چند که تحت تاثیر روسومات اروپائیان تغیرا تی دران بوجود امد ولی همراه خود خرافات و تفکرات دینی را جایگزین تفکر اندیشه ورز یونانی کرد وهمین موضوع بعدها باعث انحتاط تمدن رومی گردید واروپا دوران وحشت وتسلط دین را تجربه کرد تا رنساس که نه تنها اروپا بلکه جهان داد .من فکر می کنم طرف شبیه روشنفکران دینی ایران می باشد که قصد ماله کش دین مسیحیت را دارد
anzanکاربر مهمان / 18 November 2011
واقعا جالبه که چطوری در هر دوره ای یه سری تفکرات احمقانه به عنوان حقیقت بین انسانها رواج پیدا می کنه و براش کتابها نوشته میشه، راهپیماییها برگزار میشه، جنبشها شکل می گیره، روی محتوای فیلمها و رمانها و … تاثیر می گذاره تا نهایت بعد از سالها تفکرات احمقانه دیگری جایگزین تفکرات قبلی میشه و باز این دور باطل ادامه پیدا می کنه و جالبه که چیزی که در همه آنها ثابت است فاصله گرفتن هر روزه بشر از ذات و طبیعت خودش است. انسانها همواره در حال باز تعریف خودشان هستند ولی متاسفانه هیچگاه این تعریفها را براساس ذات و طبیعت خودشان انجام نمی دهند بلکه تعریفهایشان تنها بر مبنای امیال و خواسته هایشان است، امیال و خواسته هایی که خاستگاهی به جز ذات بشری دارند. تعریف زن و مرد در گذشته چیز دیگری بود و امروز چیز دیگری است و فردا هم چیز دیگری خواهد بود ولی هیچ کدام از آنها قرابتی با زن و مرد واقعی ندارند.
کاربر مهمان / 19 November 2011