کتاب «تاریخ زن‌ستیزی» به قلم جک هلند، روزنامه‌نگار ایرلندی و ترجمه منیره محمدی، در سال ٢٠١١ از سوی انتشارات زاگرس در کانادا منتشر شده است. این کتاب  که یک تحقیق تاریخی درباره «زن‌آزاری» است و موضوع «زن به عنوان موجودی گناهکار» را در ذات تمدن‌های بشری جست‌وجو کرده است، از این پس در روزهای جمعه در صفحه زنان رادیو زمانه منتشر خواهد شد.

آنچه در پی می‌آید، بخش‌هایی از فصل نخست این کتاب با عنوان «دختران پاندورا» است:
قوانینی که برای کنترل زنان، رفتار و فرصت‌های اجتماعی آن‌ها وضع شد، نمونه‌های واضحی است که بر مبنای آن‌ها می‌شود تصور کرد که چگونه حکایات و داستان‌های زن ستیز هزیود به واقعیت اجتماعی می‌پیوندند. از نظر حقوقی، زنان کودکانی بودند که می‌بایست همیشه تحت قیمومیت مردان قرار می‌گرفتند. یک زن نمی‌توانست بدون نگهبان خانه را ترک کند. ‌او با شوهرش سر سفره غذا نمی‌نشست و باید در پشت خانه، جدا از بقیه زندگی می‌کرد. زن اجازه تحصیل نداشت. دموکریتوس فیلسوف چنین می‌نویسد: «نگذارید زن علم منطق را فرا گیرد، زیرا این فاجعه بار است.» دختران به محض اینکه به سن بلوغ می‌رسیدند به مردانی که بیش از دو برابر آن‌ها سن داشتند به همسری داده می‌شدند، زیرا که شوهران با سنین و تحصیلات بالا‌تر، فرو دست بودن زنان را تضمین می‌کردند. ضرب المثل عوام پسند رایج این بود که «شوهری که به زن خود الفبا می‌آموزد، مار را زهرآگین‌تر می‌کند.»
 
 
زنای به عنف توسط شوهر دلیل خوبی‌ برای طلاق نبود (این دیدگاه، به عنوان بازتابی از فرهنگ کلاسیک یونانی، بر فرهنگ طبقه بالای انگلستان تا سال ۱۹۲۳ غالب بود). لیکن اگر زنی‌ زنا می‌کرد یا مورد تجاوز جنسی‌ قرار می‌گرفت، شوهرش مجبور می‌شد او را طلاق دهد؛ در غیر این صورت، شهروندی شوهر سلب می‌شد. به این ترتیب می‌بینیم که موقعیت زنان در اولین دموکراسی دنیا بد‌تر از اوضاع آن‌ها در نظام‌های استبدادی بابل قدیم بود. طبق قوانین منشور حمورابی، که در سال ۱۷۵۰ قبل از میلاد جمع آوری شد، شوهر در صورت محکوم شدن همسرش به زنای عنف، حداقل حق بخشیدن او را داشت.
 
در یونان، رابطه با زن شوهردار جرم جدی تری از تجاوز جنسی محسوب می‌شد. طی محاکمه یک مرد که معشوق همسرش را به قتل رسانده بود، منشی‌ دادگاه بخشی از قوانین سولن (قانونگزار بزرگ آتنی قرن شش پیش از میلاد) در رابطه با تجاوز را چنین روخوانی کرد:

اعضای محترم هیئت منصفه، بنا بر این، قانون گزار مجازات کمتری برای مردی که مرتکب تجاوز به زنی‌ شده در نظر گرفته است تا یک فریب دهنده. برای اولی‌ جریمه در نظر گرفته می‌شود ولی برای‌ دومی‌ اعدام. عقیده قانونگزار این است که کسی که با زور به زنی‌ تجاوز می‌کند در آن زن حس تنفر ایجاد می‌کند، ولی‌ مردی که زنی‌ را فریب می‌دهد، ذهن او را از اساس فاسد و زن را به خود دلبسته‌تر از شوهرش می‌کند. وابستگی زن به مردی دیگر‌ تمام خانواده را تحت تاثیر قرار می‌دهد و دیگر معلوم نیست که فرزندان آن خانواده متعلق به کدام مرد است: شوهر یا معشوق.
 
ادعای شوهر این بود که چون همسر و معشوقش را در حال عمل وقیحانه غافلگیر کرده، پس حق کشتن معشوق همسرش را دارد. زنی‌ که مورد تجاوز قرار می‌گرفت درست مثل زنی‌ مجازات می‌شد که زنا کرده است. او از شرکت درمراسم عمومی یا پوشیدن زیور آلات ممنوع می‌شد. در یونان، همچون بسیاری از جوامع مسلمان محافظه کار امروز، قربانی تجاوز به عنف مقصر اصلی‌ شناخته شده و از جامعه طرد می‌شد، سرنوشتی که در یک جامعه بسته شهری بسیار سخت و خرد کننده بود.
 
سولون محدودیت‌های بیشتری را برای زن‌ها تجویز کرد: او حضور زنان را در مجالس ترحیم و همچنین ضیافت‌ها محدود و مشخص کرد. ثروت یک زن می‌بایست از نظر عمومی پنهان می‌ماند، به اضافه اینکه او از خرید یا فروش املاک خود محروم بود. طبق قوانین سولون، در پی مرگ پدر یا شوهر، برادر (و یا خویشاوندان مذکر) مسئول شوهر دادن زن به نزدیک‌ترین فامیل شوهر می‌شدند. پسران وارث دارایی خانواده بودند، ولی دختران حق ارث نداشتند و نقش آن‌ها فقط نگهداری از املاک بود. حتی پس از ازدواج، زن آتنی زیر سلطه پدر خویش باقی‌ می‌ماند و پدر بود که قدرت تصمیم گیری در مورد طلاق یا ازدواج دوباره او را داشت؛ البته پدران معمولا سود شخصی‌ خود را در این تصمیمات در نظر می‌گرفتند. یکی‌ دیگر از قوانین سولون، شهروندان آتن را از به برده گرفتن شهروندان دیگر ممنوع می‌کرد (برده گیری غیر شهروند مجاز بود). ولی‌ یک استثنای قابل توجه وجود داشت: اگر دختر باکرگی خود را پیش از ازدواج از دست می‌داد، پدر حق فروش او را به‌عنوان برده داشت.
 
در حالیکه دخترهای «خوب» از هر گونه آلودگی جنسی‌ به دور بودند، لازم بود تا دختران «بد» هم برای اشتهای جنسی مرد فراهم باشند. سولون اجازه استقرار روسپی خانه‌ را در آتن صادر کرد. در حالی‌ که دختران خوب فقط یک دسته از زنان را تشکیل می‌دادند (همسران و مادران)، دختران بد به معشوقه‌های گران قیمت یا هرزه‌های خیابانی که در اطراف خرابه‌ها و زباله دان‌های شهر با مبلغ ناچیزی خودفروشی می‌کردند، دسته بندی می‌شدند. امور جنسی‌ یک روسپی بخشی از امکانات و تسهیلات عمومی قلمداد می‌شد؛ او فاضلابی محسوب می‌شد که مردان در آن شهوت خود را خالی‌ می‌کردند.
 
دموستنس، یکی‌ از خطبای مشهور آتن، چنین گفت: «ما روسپی‌ها را برای لذت خود می‌خواهیم چون نیاز روزانه ما را تامین می‌کنند، و به همسرانمان نیاز داریم زیرا به ما فرزندان مشروع می‌دهند و به امور خانه رسیدگی می‌کنند.» این نوع علامت گذاری موجب جنسیت زدایی از زن شد و به رویکردی مجال بروز داد که، همیشه و تا به امروز، در صدد انسان زدائی از زن بوده است.
 
این تعجب آور نیست که محدودیت‌های زیادی که برای زنان تعیین می‌شد باعث به وجود آمدن شیفتگی و حتی عقده‌ها و وسواس‌های روحی در مردان می‌شد. این شیفتگی‌ به شکل گرافیکی در داستانهای یونانی‌ها و افسانه‌های زنان آمازون ترسیم شده است. در این افسانه‌ها زنان جنگجو میدان جنگ را، که قلمرو اصلی مردان بود، به قلمرو تاخت و تاز خود تبدیل می‌کنند. افسانه‌ زنان آمازون در تاریخ یونان حضور مکرر داشته، لیکن اولین بار توسط هرودوت، که «پدر» تاریخ نام گرفته، به رشته تحریر کشیده شده است. زنان آمازون به شکلی‌ تصویر شده‌اند که در مرز بین تمدن و بربریت سکنی دارند؛ آن‌ها خود را فقط وقف جنگ می‌کردند و تنها برای تولید مثل سراغ مرد‌ها می‌رفتند؛ نوزادان پسر را از بین می‌بردند و فقط نوزادان دختر را نگاه می‌داشتند. زنان آمازون آینه رو در روی دنیا ی مرد سالار آتن و فانتزی مرد مستقل آتنی بودند؛ در این افسانه‌ها، مرد یونانی در تخیلاتش با کابوس وحشتناک خود روبرو می‌شد: زن خود مختار و مستقل.
شیفتگی‌ مردان به زنان جنگجو سابقه‌ای طولانی‌ دارد که از آتن دوران کلاسیک تا مجله‌های طنز امروز، که قهرمانان زن شگفت انگیز و کشتی‌ گیران زن حرفه‌ای را به تصویر می‌کشد، استمرار داشته اشت.
 

 

اضطراب مردان در مورد زنانی که از محدودیت‌های فرهنگی‌ پا فرا می‌گذاشتند خود را به شکلی قوی و به یاد ماندنی در تراژدی‌های یونان نمایان می‌کند، در اکثر این تراژدی‌ها زنان در حالت قیامی سبعانه درمرکز داستان قرار می‌گیرند

 
 
در مبارزات تخیلی مردان یونان، زنان آمازون مثل کشتی‌گیران هستند. در واقع، این تخیلات که با تشویش خاطر همراه بود، به بستر یک اضطراب واقعی برای مردان یونانی تبدیل شد و آن‌ها را تا حد ابتلا به عقد‌ه‌های روانی پیش برد. باز نمائی نبرد میان مردان و زنان آمازون یکی‌ از جذاب‌ترین افسانه‌های دوران باستان بود. بیش از ۸۰۰ نمونه باستانی وجود دارد که اکثر آن‌ها به آتن تعلق دارند. آتنی‌ها همه چیز را، از اشیا گرفته تا گلدان‌ها و ظروفی که پیوسته در معرض دید مردم بود، با این تصاویر تزیین می‌کردند: هر جا که یک شهروند نگاه می‌کرد، چشمش به تصویر مردی می‌افتاد که با شمشیر یا چماقی بالای سر زنی‌ ایستاده یا روی اسبی نشسته و زنی‌ را از موهای سرش روی زمین می‌کشد، و یا اینکه در حال پرتاب نیزه به سوی نوک پستان‌های اوست.
 
در تمام این تصاویر، زنان با دامن‌های بالا رفته یا پیراهن‌های دریده، به شکلی‌ که سینه‌ها و ران‌هایشان نمایان باشد، ترسیم شده‌اند. بزرگ‌ترین معبد در آتن معبد پارتئون است که در سال ۴۳۷ پیش از میلاد به مناسبت پیروزی بر پارس‌ها و تجلیل از آتنا، خدایگان آتن، بنا شد. لیکن تصویر روی سپر آتنا هیچ ربطی‌ به اتفاقات تاریخی‌ نداشت، بلکه تصویری از افسانه غلبه تسیوس، بنیانگذار شهر، بر زنان آمازون بود. محبوبیت این صحنه را نمی‌توان صرفا حاصل علاقه به نقاشی‌ بدن لخت زنان دانست، بویژه اینکه نقاشان و هنرمندان آن دوران حتی مجاز به ترسیم بدن برهنه زن نبودند (کنوانسیون قرن پنج آتن به تصویر کشیدن بدن برهنه زنان را مستوجب مجازات می‌دانست). ‌ این صحنه‌ها مرتبا مانند پورنوگرفی تکرار می‌شوند، لیکن تکرار این تصاویر توان تسکین دادن به اضطرابی که پشت این قضیه نهفته است را ندارد.
 
اضطراب مردان در مورد زنانی که از محدودیت‌های فرهنگی‌ پا فرا می‌گذاشتند خود را به شکلی قوی و به یاد ماندنی در تراژدی‌های یونان نمایان می‌کند. تمام تراژدی‌هایی که تا به امروز باقی‌ مانده متعلق به نمایشنامه نویسان آتنی قرن پنجم است و فقط یکی‌ از آن‌ها، تراژدی فیلوکتت نوشته سوفوکلس، فاقد شخصیت زن می‌باشد. عنوان بیشتر این تراژدی‌ها یا اسم یک زن است و یا مربوط به یک زن.  در اکثر این تراژدی‌ها زنان در حالت قیامی سبعانه درمرکز داستان قرار می‌گیرند.
 
شخصیت‌ها و موضوعات اکثر این تراژدی‌ها معمولا از افسانه‌های هومر و قهرمانان عصر برنز او به وام گرفته شده‌اند؛ درست مثل اینکه داستان نویسان امروز باید در داستان‌های خود از قراردادهایی پیروی کنند که بر مبنای داستان شاه آرتور و شوالیه‌های میز گرد او‌ باشند. بدینسان این سوال پیش می‌آید که این نمایشنامه‌ها تا چه حد می‌توانند منعکس کننده مسائل و مشکلات زنان دنیای واقعی باشند؟ لیکن سوال اصلی این نیست که آن‌ها چقدر دقیق رفتار زنان واقعی را منعکس می‌کنند؛ موضوع قابل توجه‌تر این است که تا چه حد این نمایشنامه‌ها بیانگر اضطراب و تشویش خاطر جامعه در مورد روابط میان زن و مرد هستند. بسا که در این مورد جای شکی وجود ندارد.
 
در نمایشنامه مدئا نوشته اوریپیدس، قهرمان زن در انتقام از شوهرش که زنی‌ دیگر اختیار کرده است، فرزندانش را به قتل می‌رساند. در آگاممنون نوشته آشیل، کلایتمنسترا در نبود شوهرش، معشوقی اختیار می‌کند و امور را در دست می‌گیرد و در بازگشت شوهرش از شهر تروا او را به قتل می‌رساند. در الکترا نوشته سوفوکل، دختر آگاممنون برادر خود را می‌فریبد و به قتل مادر تحریک می‌کند. در نمایشنامه دیگری به نام آنتیگون، زنی از دستور پادشاه (که عموی اوست) سرپیچی می‌کند و برادر خود را، که به مرگ تدریجی‌ محکوم شده است، به خاک می‌سپرد. سر انجام به دستور پادشاه کرئون، آنتیگون را زنده زنده با میخ به دیوار می‌کوبند. در داستان باچیا نوشته اوریپیدس، زنهای معبد دیونیسوس (خدای شراب)، روستا‌ها را مورد حمله و غارت قرار می‌دهند و سپس به زنان آمازون تبدیل می‌شوند. وقتی‌ شاه پنتوس علیه‌شان اقدام به جاسوسی می‌کند، زنهای آمازون او را زنده زنده مثله می‌کنند.
 
تراژدی هر کدام از نمایشنامه‌های فوق موقعی شروع می‌شود که زنان از نظم موجود در جوامع مرد سالار سرپیچی می‌کنند و بطور موقت خود را از قید و بند‌های تحمیل شده می‌رهانند. لیکن طغیان آن‌ها همراه با تائید ادعایی است که زن را با «طبیعت» مساوی می‌پندارد. سرکشی آن‌ها اغلب از حس تعهد به خانواده، که ارگانی‌ قدیمی‌تر از ارگان دولت و از ارجحیت بیشتری برخوردار است، سرچشمه می‌گیرد. وقتی‌ آنتیگون شهادت می‌دهد که علاقه و احترام نسبت به برادرش او را وادار به دفن جنازه‌اش و سرپیچی از کرئون کرده، کرئون جواب می‌دهد که «تا وقتی‌ من زنده‌ام ما هرگز در اینجا قانون زنانه نخواهیم داشت.»
 
قهرمانان زن داستان‌های تراژدیک علیه این وضع می‌شورند و از مرز رفتار مورد قبول جامعه مرد سالار عبور می‌کنند؛ بنابر این آن‌ها شبیه مردان و آمازون‌ها می‌شوند. در این داستان، در حالیکه آنتیگون قانون را به چالش می‌کشد، خواهرش ایزمین به او می‌گوید:» ما زن به دنیا آمده‌ایم… ما نباید با مردان بجنگیم.»
پیام این نمایشنامه‌ها اگر متناقض نباشد، حتما مغشوش است. در حالیکه نمایشنامه نویسان اغلب با زنان، به خاطر رنج و ستمی که موجب عصیان آن‌ها شده، همدردی نشان می‌دهند، خشونت و توحش حاصله به این اضطراب قوت می‌دهد که زنان موجوداتی بی‌ منطق و وحشی هستند که بروز سرشت واقعی‌شان تهدیدی علیه نظم تمدنی است که مردان ایجاد کرده‌اند.