سید علی موسوی – زمستان سال گذشته انتشارات «تاک» در کابل کتابی منتشر کرد با عنوان «گل قاقا». این کتاب که مجموعهایست از افسانههای هزارهای، به کوشش تقی واحدی گرد آمده است.
گویش هزارهای یکی از بزرگترین گویشهای زبان فارسی دری است که بیشتر در مناطق مرکزی افغانستان استفاده میشود. مردمان این مناطق نسل به نسل افسانههای بومی و قومی خود را هم حفظ کردهاند. با پدید آمدن رسانههای دیداری و شنیداری و کمشدن شبنشینیها خطر از بین رفتن آنها احساس میشود. به همین دلیل هم کار «تقی واحدی» به عنوان گردآورنده این افسانهها ستودنی است.
تقی واحدی یکی از نویسندگان مطرح افغانستان است که در سال ۱۳۸۸ داستان بلند او به نام «گلیمباف» از سوی خانه ادبیات افغانستان به عنوان کتاب دهه افغانستان نیز انتخاب شد. وی در عین حال که به داستاننویسی میپردازد، کار تحقیق و نوشتن مقالات اجتماعی فرهنگی را نیز دنبال میکند.
کتاب گل قاقا را میتوان به دو بخش تقسیم کرد: پیشگفتار و افسانهها. پیشگفتار این مجموعه بخش مهمی است که اگر نمیبود، به طور قطع نه تنها کمبود آن حس میشد بلکه مشکلاتی را نیز برای خوانندگان به وجود میآورد.
الف) پیشگفتار:
در قدم اول در این بخش نویسنده تلاش کرده تا چرایی جمعآوری، اصلاح و چاپ این افسانهها را به خوانندگان بفهماند. او مینویسد: «ادبیات عامه گنجینهای است که در دل هر ملت و قوم نهفته است و بخشی از هویت فرهنگی آن ملت یا قوم را شکل میبخشد. ادبیات عامه وسیلهای است برای ارتباط تنگاتنگ روحی و عاطفی مردم؛ به ویژه میان کلانسالان و خردسالان، آللوها (لالاییها)، دوبیتیها، چیستانها و افسانهها دلمشغولی مهم اغلب کودکان و نوجوانان جوامع سنتی است. (…) در کشور ما به سبب عدم تغییر در بافت سنتی جامعه، ادبیات عامه در کل و افسانهها به طور خاص، تقریباً ناب و دستنخورده باقیماندهاند. این امر غنیمتی است برای افرادی که بخواهند در این رشته تحقیق کنند. اما این فرصت ممکن است دیری نپاید زیرا جامعهی ما وارد مرحله حساس گذار از بافت سنتی شده است.»
سپس واحدی به دستهبندی انواع افسانههای رایج در میان هزارهها میپردازد:
۱ـ افسانههای دیو و پری
۲ـ افسانههای برگرفته از زندگی مردم
۳ـ افسانههایی درباره جانوران
و به اظهار نویسنده افسانههای جمعآوری شده در «گل قاقا» اکثراً از نوع اول هستند.
در قسمت بعدِ پیشگفتار خواننده فراخوانده میشود تا در سه مطلبی که در افسانههای گردآوری شده به چشم میخورد، تأمل کند:
۱ـ وضعیت زن در افسانهها:
به گفته نویسنده «شخصیت زن در افسانهها انعکاسی است از باورهای مرد نسبت به او. متأسفانه زن در جامعه هزاره همانند دیگر جوامع سنتی افغانستان از جایگاه شایسته خود برخوردار نیست. از دید مرد هزاره، زن موجودی دارای شخصیت وابسته است که همیشه و در هر حال باید دو چشمش به طرف مرد باشد. انعکاس این دیدگاه در افسانهها به گونه ملموسی حس میشود.»
گل قاقا، محموعه افسانههای هزارهای. مردمان هزاره به زبان فارسی دری صحبت میکنند. هزارستان که یک منطقه کوهستانیست، سرشار از افسانهها و ترانههای کهن است. افسانه مغول دختر از معروفترین این افسانههاست.
اما از سوی دیگر بسیاری از ناقلان افسانهها زنان هستند و چه بسا بسیاری از افسانهها را خود زنان ساخته باشند. در شبهای طولانی زمستان این پیرزنان هستند که برای نوههای خود افسانه میگفتند و میگویند و چون افسانهها را از روی کتابی نمیخواندهاند میتوانستهاند به دلخواه تغییراتی را در آن بیاورند. (چیزی را از آن کم کنند یا به آن بیفزایند.) پس نمیتوان نقش زنان را در افسانهها فقط انعکاسی از باورهای مرد نسبت به او دانست.
۲ـ کامیابی فقیران و اساساً افرادی که ظاهری ناتوان دارند بر پولداران و توانمندان:
برای توجیه این نکته هم نویسنده فقط یک مثال ارائه میدهد که فکر میکنم کافی نیست. بسیاری از افسانهها در سراسر دنیا روایت پادشاهان، خانها و اعضای خانوادهی آنان است. توجه به طبقات فرادست جامعه شاید به دلیل کنجاوی و اشتیاقی است که مردم عادی به زندگی آنان داشتهاند. اما همانطور که واحدی اشاره میکند یکی از نکات قابل تأمل، آوردن افراد فقیر در مقابل ثروتمندان، کشاورزان در مقابل خانها و رعیتها در برابر پادشاهان است و کامیابی دسته اول در برابر دسته دوم. به طور مثال گرفتن دختر پادشاه توسط یک یتیم بینام و نشان. که به احتمال زیاد چون سازندگان و ناقلان افسانهها بیشتر مردم عادی بودهاند با اینکار به نوعی عقدههای درونی جامعه را باز کردهاند و از این افسانهها افیونی برای دردهایشان در مقابل خانها، ثروتمندان و پادشاهان ساختهاند.
۳ـ کار بد فرجام بد، کار نیک فرجام نیک:
نویسنده در این قسمت به جنبهی پندآموزی افسانهها اشاره کرده است: «مهمترین پیامی، اگر قائل به پیام باشیم، که در این نوع افسانهها نهفته است و به گونه ناخودآگاه و خودآگاه به شنونده القاء میشود این است ک کار بد، فرجام بد دارد، کار نیک فرجام نیک.»
پیشگفتار با تشریح برخی نکات ضروری برای خواننده، مخصوصاً خوانندهای که به گویش هزارهای آشنایی ندارد، پیش میرود. در این بخش نویسنده برخی نکات ضروری برای خوانش درست و برداشت مفهوم از افسانهها را یادآوری میکند. به طور یقین یکی از ضروریترین کارهایی که در این نوع کتابها که به گویش یا لهجه نوشته میشوند اضافه کردن چنین بخشی است.
در پایان پیشگفتار متوجه میشویم باید واژهنامهای هم در آخر کتاب آورده شده باشد تا معانی واژههایی که خواننده نمیفهمد از آن استخراج شود. اما وقتی تمام ۱۲۲ صفحه کتاب را ورق میزنیم، این واژهنامه را نمییابیم. از تقی واحدی که پرسیدم در پاسخ گفت: «پیش از این میخواستیم این کتاب و رمان گلیماف را در ایران چاپ کنیم. اما بعد کار چاپ را به آقای محمد حسین محمدی و انتشارات تاک سپردم که در افغانستان چاپ شد. من گفته بودم تا واژهنامه گلیمباف را حذف کنند اما بعد از انتشار هر دو کتاب (که همزمان بود) دیدم واژهنامه گل قاقا نیز حذف شده است.»
بودن واژهنامه برای این کتاب امری ضروری بود، چون نه تنها خوانندگان خارج از مرزهای افغانستان، بلکه ساکنان غیر هزاره این کشور و حتی جوانان و نوجوانان هزاره با بسیاری از واژههای ناب این گویش بیگانه هستند و باید معانی آن را از منبعی بیابند. که این میتواند عیبی برای کتاب به شمار رود.
ب) افسانهها:
بعد از پیشگفتار و از صفحه ۱۷ تا ۱۲۲، ۱۱ افسانه شنیدنی هزارهای خواننده را به خود میخوانند. متن این افسانهها نیز به گویش هزارهای است. البته گویش هزارهای نیز خود دارای چند لهجه بزرگ و چندین لهجه کوچک است که تقی واحدی از لهجهی «جاغوری» و «مالستان» در نگارش این افسانهها استفاده کرده است. خود وی دلیل این امر را کاملا تصادفی میداند. زیرا هنگام جمعآوری این مجموعه (سال ۶۷) وی در تهران ساکن بوده و افسانهها را از زبان کارگرانی شنیده است که اکثراً اهل جاغوری و مالستان بودهاند.
در ابتدا تعداد این افسانهها ۴۰ تا بوده که پیش از حمله طالبان به شهر مزارشریف آماده چاپ بودهاند. اما در زمان تصرف این شهر توسط طالبان از ترس نابود میشوند و تنها همین ۱۱ افسانه که رونوشتشان در روستای زادگاه واحدی باقی مانده بود، نجات یافتند.
اما نکتهای که کار تقی واحدی را بسیار پرارزش نشان میدهد، توجه نداشتن فرهنگیان به مسئله حفظ این «گنجینههای نهفته» است. متأسفانه نه تنها در مورد هزارهها، بلکه ادبیات عامه همه اقوام افغانستان در حال نابودی است و بسیار معدودند افرادی که با گردآوری، تصحیح و چاپ، اینگونه آثار را حفظ میکنند. پیش از این نیز «جواد خاوری»، نویسندهی کوشای دیگری به جمعآوری و چاپ افسانههای مردم هزاره، با چاپ کتابهای «پشت کوه قاف» و «افسانههایی از مردم هزارستان» همت گماشته بود.
شناسنامه کتاب:
گل قاقا (مجموعه افسانههای هزارهای)، تقی واحدی دایپولاد، ویراستار: محمد حسین محمدی، چاپ اول: کابل، زمستان ۱۳۸۹؛ ۱۰۰۰ نسخه، ۱۱۰ افغانی، انتشارات تاک
بلی آقای واحدی یکی از نویسنده های خوب زبان گویش هزارگی هست که من با داستان های وی آشنا هستم اما تا هنوز گل قاقا را نخوانده گلیم باف داستان جالب و خواندنی است
Abdul Tawab / 09 October 2011