مجتبا صولت‌پور – لئو تولستوی در ۱۸۲۸ به دنیا آمد و در حدود صد سال پیش، در ۱۹۱۰ دنیا را ترک گفت. نشر «چشمه» در سال ۲۰۱۰، به مناسب صدمین سال درگذشت تالستوی اقدام به چاپ پنج اثر از این نویسنده‌ی شهیر روسی کرد.

در انتخاب این پنج کتاب، دقت شده که هیچ‌کدام حجم بالایی نداشته باشند و با حوصله‌ی خواننده‌ی امروز ادبیات، جور دربیایند. این مجموعه‌ی تازه که با نام «صد سال تولستوی» آغاز به کار کرده، با چاپ دوباره‌ی برخی از آثار این نویسنده، سعی در همراه کردن نسل جدید کتابخوان با آثار این نویسنده‌ی ارزشمند دنیا دارد. مترجم کتاب‌های این مجموعه، سروش حبیبی‌ست که پیش از این، با ترجمه آثار مهم ادبیات روسیه، در بین کتابخوانان از محبوبیت برخوردار است. «سعادت زناشویی» یکی از پنج کتابی‌ست که در قالب این مجموعه منتشر شده، و ترجمه‌اش مربوط است به جلد سوم، از مجموعه‌ی چهارده جلدی آثار تولستوی.

وصف‌های طولانی اما ضروری

«توصیف» از دیرباز عنصری مهم و کارآمد در داستان‌پردازی و فضاسازی محسوب می‌شده است. اگر آثار ادبیات کلاسیک روسیه و به‌طور کلی، آثاری که تا پیش از سورئالیسم خلق شده‌اند را بررسی کنیم، به حجم طویلی از توصیف‌های دقیق، مفصل و گاهی حیرت‌آور برمی‌خوریم، که نویسنده برای پیشبرد طرح داستانی خود از آن استفاده کرده است. معروف است که داستایوفسکی در یکی از آثارش، ده‌ها صفحه را به توصیف یک میز گذرانده است. نویسنده‌ی واقع‌گرایی همچون بالزاک هم با وصف‌های طولانی در داستان رابطه‌ی خوبی داشته‌، و در ادامه، نویسندگان مکتب ناتورالیسم و به‌طور خاص امیل زولا هم وصف‌های طولانی به‌دست می‌داده‌اند. توصیف، فضای داستان را شکل می‌دهد، تصویر را در ذهن خواننده کامل می‌کند و اغلب می‌تواند موجب ایجاد رابطه‌ی نزدیکی بین فضای داستان و خواننده شود. «سعادت زناشویی» با این‌که رمان کوتاهی‌ست، اما کم توصیف ندارد و نویسنده به فراخور موقعیت، -و با دقت درمی‌یابیم که بسیار آگاهانه – از این عنصر داستانی در ساخت و ساز فضای داستانی خود استفاده کرده است. شروع رمان در فصل زمستان است، ادامه‌اش به بهار می‌رسد و پایان‌بندیِ آن هم در فصل تابستان می‌گذرد. در همه‌ی این اوقات، توصیف‌های دقیق و مفصل تولستوی را می‌بینیم که جهت پُر رنگ کردن فضا و تصویری که خواننده می‌بایست از موقعیت داستانی در ذهن داشته باشد، نوشته شده‌اند، پس بیراه نیست اگر هنگام خواندن «سعادت زناشویی» اولین نکته‌ای که توجه خواننده را به‌خود جلب کند، توصیف‌های آن باشد.
 

دلبستگی و کامیابی یک دختر احساساتی

داستان درباره‌ی دختری‌ست به‌نام ماریا، که با مرد مسن‌تری به‌نام سرگی میخائیلیچ که سابقاً دوست پدرش بوده، ازدواج می‌کند. داستان از آنجا آغاز می‌شود که مادر ماریا به‌تازگی فوت کرده است و خانه در ماتم و اندوه به‌سر می‌برد. پدر هم سال‌ها پیش درگذشته است و در این سکون و نابسامانی که خانواده‌ی ماریا دچارش شده، سرگی میخائیلیچ است که با دیدار‌های هر چند وقت یک‌بارِ خود، شور و حرارت تازه‌ای به کالبد خانواده می‌دمد. مرگ مادر در فصل زمستان رخ می‌دهد و در شروع داستان، فضای ماتم و اندوه به خوبی منتقل می‌گردد. سرگی با رفت‌و‌آمد‌های پیاپی خود، جایگاه ویژه‌ای در بین اعضای خانواده پیدا می‌کند، و ماریا زمانی درمی‌یابد که دلبسته‌ی سرگی شده است. عشق آن‌ها که با فصل بهار و گرمای کم‌دوام روسیه هم‌زمان شده، خیلی زود خانه را گرم می‌کند و این‌دو ازدواج می‌کنند. پس از آن، نویسنده به ردگیری و بررسی زندگی زناشویی این زوج پرداخته است.
 

با اینکه ماریا به عنوان راوی اثر، دختری احساساتی‌ست، اما نویسنده هوشیارانه کوشیده که اثرش در دام تغزل‌گرایی نیفتد و سعی در احساساتی کردن خواننده نداشته باشد. او عشق را نشان می‌دهد و ملال زندگی را. هیچ اغراق یا طغیانی در اثر یافت نمی‌شود و ریتم منطقی، جملات طویل و دیالوگ‌ها همگی به‌خوبی در بافت اثر نشسته‌اند.
 

«آخر من چه دارم که نثارتان کنم؟ بله، البته جز عشق هیچ ندارم!» در چشمانش چشم دوخته گفتم: «مگر این چیز کمی است؟» او ادامه داد: «خیلی کم است، دوست عزیز!»» (ص ۶۳ کتاب)

هیجانات ناخواسته‌ی زندگی

ازدواج ماریا با سرگی در پی عشقی دو طرفه صورت می‌گیرد، اما مسلم است که هر ازدواجی در سر راه خود، مشکلاتی دارد که ممکن است هر دو طرف را دلسرد کند. ماریا پس از آمدن به شهر، شیفته‌ی مهمانی‌های رقص و تجملات اشراف می‌شود و سعی می‌کند در مجالس اعیان خودی نشان بدهد. سرگی اما این عادت را نمی‌پسندد. شبی هنگام برگشتن از یکی از این مهمانی‌ها، گفت‌وگویی بین زن و شوهر برقرار می‌شود که رنجشی عمیق و طولانی بین آن‌دو ایجاد می‌کند.
 

اوج رمان برخورد با هیجانات ناخواسته‌ی زندگی و روبه‌روشدن با آن‌هاست. نویسنده با بسط به‌اندازه‌ی طرح داستان، توانسته فضای مورد نظر و شخصیت‌هایش را خلق کند و در ‌‌نهایت رمانی کوتاه و خواندنی بنویسد. نکته‌ی دیگر، حفظ تمرکز تولستوی بر طرح اولیه و قصه‌ی اصلی‌ست. تولستوی از ابتدا خواسته، داستانی بنویسد درباره‌ی یک زوج، و مشکلات زندگی آن‌ها. او نخواسته تمرکز خود بر این طرح را از دست بدهد، و مثلاً با تشریح مجالس اعیان‌نشین رمانش را طویل کند. نویسنده در مورد برگزاری آن مهمانی‌ها و پا گذاشتن ماریا به آنجا، تنها به ارائه‌ی نکاتی پرداخته که شخصیت ماریا را به خود درگیر کرده‌اند و از اضافه‌گویی پرهیز کرده است. این در حالی‌ست که تولستوی در شروع رمان «جنگ و صلح»، بنا به موقعیت و تعدد شخصیت‌ها، وصفی طولانی از یکی از همین مجالس ارائه می‌دهد. اما «سعادت زناشویی» رمانی جمع‌و‌جور، کوتاه و خوش‌ساخت است که می‌تواند ظرافت موجود در آثار تولستوی را نشان بدهد.
 

در قسمتی از کتاب، صحنه‌ای را از نظر می‌گذرانیم که ماریا ناخواسته به یک مارکی تن تسلیم می‌کند. روایت این صحنه بسیار درخشان و آموزنده از کار درآمده است، و ایجاز تولستوی و نگفتن‌هایش، باعث شده که همه‌چیز واقعی به‌نظر برسد.
 

ترجمه‌ی سروش حبیبی از این رمان کوتاه، مسلماً باز هم انتظارات خواننده‌ی کتاب از او را برآورده کرده است. یک اثر خوب دیگری به ترجمه‌ی مترجمی مسلط.

شناسنامه‌ی کتاب:

سعادت زناشویی، لئو تولستوی، سروش حبیبی، نشر چشمه، چاپ اول: پاییز ۱۳۸۹، ۱۵۰۰ نسخه، ۱۳۵ صفحه، ۳۰۰۰ تومان

ایمیل نویسنده:


Mja. solatpor@gmail. com
 

در همین زمینه:

::آخرین دانای کل در ادبیات جهان::
::زناشویی و عشق در آثار تولستوی، جستاری از آلنا پتروا، دانشگاه هایدلبرگ، پی دی اف::