حسین ایمانیان-داستانهای کوتاهی هستند که بر اساس یک دغدغهی اجتماعی نوشته شدهاند. نقطهی عزیمت چنین داستانهایی نه داستانپردازی صرف است و نه برجسته کردن یک یا چند مؤلفهی فرمی؛ یک موقعیت خاص دراماتیک و حتی یک شخصیت بهخصوص نیز مد نظر نیست. چنین داستانهایی به معنای مد نظر لوکاچ از رئالیسم بسیار نزدیکاند. در چنین رویکردی به داستاننویسی، آنچه طرح اولیهی داستان را برمیسازد وجود یک مسألهی اجتماعی است که در متن جامعه موجود (یا به صورت بالفعل برقرار است یا به صورت بالقوه) است و نویسنده آن را در یک داستان کوتاه بازتولید میکند. (باید بر مفهوم بازتولید تأکید کرد؛ بازتولید در اینجا به معنی انعکاس دادن یا گرازش کردن نیست.)
برساختن واقعیتی یکه و حقیقی در جهان داستان اهمیت دارد، نه راستنمایی
برخلاف تصور عام، آنچه در این نوع از ادبیات اهمیت دارد همخوانی وقایع داستانها با واقعیت بیرونی یا راستنمایی نیست؛ چرا که هر نوع جانبداری از واقعیت اساساً فاقد اهمیت است و امری ایدئولوژیک به حساب میآید، آنچه میتوان تصور کرد و وقایع داستان را با آن سنجید نه خود واقعیت، که کلیشهای غالب از وهم واقعیت است. بنابراین راستنمایی بهکلی فاقد اهمیتی هستیشناختی در تشکل داستانهای رئالیستی است. آنچه اهمیت دارد نه همخوانی وقایع داستان با دنیای بیرونی، که برساختن واقعیتی یکه و حقیقی درون متن داستان است.
در چنین وضعیتی است که داستان رئالیستی تولید میشود و آن مسألهی نخستین در دل آن به وجود میآید. به این ترتیب، اگر از واژگان و مفاهیم «لویی آلتوسر» مدد بگیریم، با ادبیاتی مسألهدار مواجهایم؛ ادبیاتی که بخشی از واقعیت را همزمان که خلق میکند به چالش میکشد و آن را مسألهدار میکند. طبعاً موضع نویسنده ابعاد مختلف مسألهی برساختهشده را جهتدار جلوه میدهد و بنا بر پروبلماتیک داستان، در خود واقعیت دخالت میکند. اینچنین است که نویسنده، نه با موضعگیریهای سیاسی یا نوشتن بیانیه به جای داستان، که با صرف نوشتن داستانی رئالیستی در واقعیت بیرونی، در ایدئولوژی (= مسائل بههمپیوستهی مربوط به رونما)، در امر فرهنگی، دخالت میکند و به بیانی دیگر کنشی سیاسی را صورت میدهد.
داستانهای کوتاه و بیخاصیت ژورنالیستی
در وضعیت کنونی ادبیات فارسی جای چنین داستانهای کوتاهی اساساً خالی است و چنین رویکرد رادیکالی به داستاننویسی کاملاً کمیاب است. آنچه امروز، به وسیلهی نوع خاصی از ژورنالیسم پوپولیستی باب شده، داستانهای کوتاه بیخاصیتی است که نه تنها هیچ مسألهای در امر اجتماعی تولید نمیکنند، که صرفاً به شرح سترون امر روزمره و ذهنیات مبتذل آدمهای کلیشهای داستانها میپردازد. آنچه در چند سال اخیر منتشر شده، خبر از سیطرهی هژمونیک نوع خاصی از ادبیات محافظهکارانه میدهد که نه تنها به مسائل اجتماعی و سیاسی بیتوجه است، که سازوکار تولید زیبایی را اساساً در نوعی امتناع یا رویگردانی از امر کلی جستوجو میکند.
از اینرو باید بر رمانها و مجموعه داستانهایی که خارج از این هژمونی نوشته میشوند، مکثی انتقادی داشت و با نقادی بینقاب آن را جدی گرفت. (هرچند امکان انتشار یا گذشتن از سد سانسور برای این نوع از ادبیات تقریباً ناممکن است و در وضعیت کنونی، جز در موارد نادر، باید بیرون از دایرهی رسمیت چنین ادبیاتی را جست.) ضعف و انحطاط حاکم بر ادبیات فارسی بیشتر از آنکه در فاصلهی معنیدار آثار نویسندههای فارسیزبان با نویسندههای غربی و ادبیات آمریکای لاتین قابل رصد کردن باشد، در گسست وحشتناکی به چشم میآید که بین تولیدات کنونی ادبیات فارسی با آثار گذشتهی همین ادبیات وجود دارد. گسستی که رو به بیمایگی و ارتجاع دارد و هیچ ارتباط منطقیای با ادبیاتی که ساعدی و گلشیری و براهنی نویسندههای آن بودند، برقرار نمیکند.
کاغذهای سوخته و دغدغههای اجتماعی نویسندهاش
«کاغذهای سوخته» نوشتهی الاهه دهنوی، مجموعه داستانی است که بر اساس دغدغههای اجتماعی نویسندهاش نوشته شده است. با توجه به کلیت وضعیت حاکم بر ادبیات، در وهلهی اول وجود چنین دغدغهای بهخودیخود قابل توجه است. در همهی داستانهای این مجموعه مسألهای اجتماعی وجود دارد که درونمایهی اصلی داستان را میسازند؛ اما نویسنده آنقدر هوشمندی داشته که اثرش را به بیانیهای رقتانگیز بدل نکند و آنچه در نهایت پیش چشم خواننده قرار گرفته، «داستان«هایی جاندار باشد؛ داستانهایی که وقایعی جز امور روزمره را روایت میکند و همبسته با هر کدام از کنشهای داستانی شخصیتها یک «چرا»ی بزرگ نیز، اینبار در ذهن خواننده، طرح میزند.
موضوعاتی مانند جنگ، تعصب ناموسی و اعتیاد
علاوه بر مرگ، مقولهای که همچون شبح در اکثر داستانهای کتاب حضور دارد، اگر فهرستی از معضلات اجتماعی جامعهی کنونی ایران تصور کنیم، برای نمونه سرفصلهای مختلف یک سمینار جامعهشناسی را که به این معضلات میپردازد مد نظر قرار دهیم، بخش مهمی از این فهرست در درونمایهی داستانهای مختلف «کاغذهای سوخته» یافتنی است: جنگ، تعصب ناموسی، اعتیاد، بگیروببندهای فاشیسم سیاسی، دینخویی و موضوعاتی از این دست نقاط عزیمت داستانهای کتاباند، و البته آنچه پیش نهاده شده به دلیل ماهیت فرمیاش از اساس با «رئالیسم سوسیالیستی» مد نظر لات فرهنگی «سوسیالیسم واقعاً موجود»، ژدانف، تفاوت دارد، حتی با قرائتهای ایرانی مکتب یادشده، آنچه در دههی چهل در بوق دمیده شد و اکنون به فراموشی گرائیده، نیز همخوان نیست.
نمونهی تازهای از «تعهد سارتری»
«کاغذهای سوخته» نوشتهی الاهه دهنوی تا حدودی نمونهای تازه است از آنچه «تعهد سارتری» مینامند. البته همزمان که خلافجریانی این مجموعه قابل ستایش است، نباید از نظر دور داشت که خصوصیات فرمی و زبانی آن اجازه نمیدهد که به اثری حقیقتاً رادیکال و پیشبرنده بدل شود. داستانهای کوتاه دهنوی متعلق به ادبیات بدنه است و بیشتر رو به خوانندهی عام دارد. تعهدی که لازمهی هنر رادیکال است آنجایی سربرمیآورد که نفس نوشتن به ترازی سیاسی ارتقا پیدا کند و نویسنده جدا از محتوا (درونمایهی) آنچه مینویسد، که در این یادداشت بر اهمیت بسیار آن تمرکز شد، کنش نوشتن را با کنشی سیاسی اینهمان کند؛ و چنین چیزی جز در فرم، جز در گوشت کلمات و حروفی که بر کاغذ نوشته میشوند، دستیافتنی نخواهد بود. این بدان معنا نیست که نویسنده هیچ ظرافت فرمالی خلق نکرده و یکسره به روایت مستقیم ابژهها و کنشهای داستان پرداخته است؛ «کاغذهای سوخته» داستانهایی دارد که با ظرافتهای بهخصوص تکنیکی نوشته شده است. مثلاً در داستان آخر کتاب، فرم داستان به گونهای است که پس از پایان متن موقعیت خوفناکی ایجاد میشود که خواننده با آن تنها میماند؛ و این در صورتی است که دغدغهی درونمایهای داستان پیش از آن منعقد شده است (وضعیت تعقیبوگریزهای منجر به مرگ اوایل انقلاب و عدمامنیتی که در شهرکهای حومهی شهرهای بزرگ وجود دارد)، و بدینترتیب متن داستان، با دستاورد فرمیای که بدان اشاره شد، به چیزی بیشتر از حد و مرز استراتژیکاش دست یافته است.
انتشار کتابهایی مثل «کاغذهای سوخته» نشان میدهد که پروژهی تعهدزدایی از نویسندههای نسل جدید، تماماً پیروز نشده و هنوز داستاننویسهایی یافت میشوند که سر در لاک محافظهکاری و بازیهای برساختهی صنعت فرهنگسازی فرو نبرده باشند.
شناسنامهی کتاب:
کاغذهای سوخته
الاهه دهنوی
نشر مروارید
چاپ اول ، زمستان ۱۳۸۹
در همین زمینه:
گزارش خوبی بود که توانست با تداوم کامل بر اساس نظری مشخص به بازبینی کتاب بپردازد ولی اتهام « بیمایگی و ارتجاع ، سترون و بی خاصیت، محافظه کاری،ذهنیات مبتذل آدمهای کلیشهای، لات فرهنگی و…» برای شیوه های دیگر نوشتن بدون آوردن دلیل، برای نقد ارائه شده احساساتی را ایجاد می کند که از انصاف واقع بینانه آن می کاهد.
کاربر مهمان , ونداد زمانی / 13 March 2011
به نظرم گزارش بدی بود. نوعی کلی گویی ادبی بود تا بازبینی کتاب .در هیچ جا به طور موجز توضیحی داده نشده و به خود داستان ها اشاره نشده. تنها اینکه ایشان نویسنده ای که دغدغه های اجتماعی دارد و متعهد است .
امیر / 05 April 2011
متن بسيار احساسي، کلي گو و يک طرفه اي بود. گويي نويسنده بنا را بر اين گذاشته تا به استناد اين کتاب به گونه اي از ادبيات حمله ور شود و بيشتر از سند از نظرات شخصي و کلي خود استفاده کرده. کاربرد واژه هاي قلنبه اي مثل سترون و بي مايه و بي خاصيت هم کمکي به ايشان نکرده. مخصوصا دست اويز قرار دادن لوکاچ ابتداي متن!
کاربر مهمان / 26 April 2011