ضیاء صدرالاشرفی- روزهایی که ازطرف «نهادهای بین‌المللی» و یا به صورت «بین‌المللی» گرامی داشته می‌شوند، عموماً جهت یادآوری و وسعت و تعمیق بخشیدن به یک خواست انسانی برآورد نشده، یا برای مقابله با ظلم عریان و مزمن، یا خطر فراگیری است که ابعاد بین‌المللی داشته و از چهارچوب مسائل ملی یا منطقه‌ای فراتر می‌روند.

هرچند شان نزول و علت بعضی از این روزهای جهانی، یا ریشه در مبارزات یک ملت داشته یا توسط افراد انسان‌دوست و خیرخواه مطرح شده و سپس مقبولیت جهانی یافته‌اند. از آن جمله است: روز جهانی زبان مادری، روز جهانی زنان، روز جهانی کودک، روز جهانی کارگر، روز جهانی محیط زیست، روز جهانی مبارزه با تبعیض نژادی، روز جهانی آب آشامیدنی سالم، روز جهانی باسوادی (مبارزه با بی‌سوادی)/ و…

همه می‌دانیم که بشریت «روز جهانی زبان مادری» را از (۲۱فوریه‌ی سال ۱۹۵۴) مرهون و مدیون مبارزات مردم بنگلادش، به خاطر زبان مادری‌شان است. کشور کنونی بنگلادش بعد از استقلال پاکستان به رهبری محمدعلی جناح از هند، با هزار و ۶۰۰کیلومتر فاصله، به عنوان پاکستان شرقی نامیده شد. رهبران پاکستان غربی، برخلاف رهبران خردمند کنگره‌ی هند، آزادی و برابری از جمله دین و زبان را همراه با سیستم فدرال واقعی در کشور خود ایجاد نکردند، بلکه پاکستان غربی به بهانه‌ی وحدت دینی (مسلمان بودن اکثریت) می‌خواست با داشتن جمعیتی کمتراز ۵۰میلیون، آن‌هم مرکب از هشت زبان مختلف، کشور ۷۵میلیونی بنگلادش را از خواندن، نوشتن، تحصیل، تدریس و دفاع حقوقی در دادگاه‌ها به زبان مادری خودشان، با سرکوب پلیسی محروم کند و آنها را اردوزبان سازد!

عمر این ستم زبانی، بیش ازهفت سال طول نکشید. کشور کنونی پاکستان بعد از استقلال (در سال ١٩٤٧ با هند از انگلستان) و سپس جدایی از آن کشور، با شورش دانشجویی و سراسری بنگلادش برای حفظ هویت زبان مادری و انسانی خود روبه‌رو شد، و سرکوب پلیس و جنایت‌های غیر انسانی¬ هم به‌جایی نرسید و استقلال بنگلادش را که از حمایت بی‌دریغ هند هم برخوردار بود به ناچار به رسمیت شناخت. پاکستانی‌ها پس از این تجربه‌ی تلخ، فهم و شعور آن را داشتند که سنت قاعد اعظم خود محمدعلی جناح را در تحمیل زبان اردو در داخل کشور باقیمانده‌ی پاکستان، تا حدی کنار بگذارند و با ایجاد سیستم فدرالیسم و آزادی زبان‌های مادری از قبیل پشتونی و بلوچی و … در کنار زبان مشترک انگلیسی و اردو بقا وهمزیستی خودخواسته‌ی پاکستان را تضمین کنند.

تبدیل زبان رسمی و انحصاری اردو به زبان مشترک، در واقع تضمین‌نامه‌ی استقلال پاکستان کنونی شد و بر تنش‌های اقتصادی ناشی از فقر و بی‌کاری و اختلافات دینی، عشیرتی و تاریخی، تنش‌های زبانی فرهنگی را هم اضافه نکرد. از بیست و یکم نوامبر سال ۱۹۹۹، سازمان ملل متحد (یونسکو) نیز ٢١ فوریه را روز بزرگداشت زبان مادری اعلام کرد و به رسمیت شناخت.

ولی از رسمیت بین‌المللی، به رسمیت ملیِ زبان‌های مادری محکوم در ایران، و از رسمیت قانونی و ملی، به رفع تبعیض اجتماعی و فرهنگی در کشور یعنی بر افتادن «پان فارسیسم» راه به نسبت طولانی باقی مانده است.

مسلماً احیا و استقرار آزادی ۷۰زبان‌های مادری محکوم از تحصیل در ایران همانند سایر آزادی‌های بشری نظیر آزادی (وجدان، اندیشه، بیان، دین، عقیده‌ی سیاسی و …) تنها به همت زنان و مردان و به آگاهی، فعالیت، اراده، موقع‌شناسی و خرد آنها بستگی دارد. هشت زبان زیر حداقل بیش از دوملیون نفرند: بلوچی، ترکی آذربایجانی، ترکی قشقایی، ترکمنی، عربی، کردی، گیلکی، طالشی، لری- لکی، مازندرانی. نگاه کنید به وب‌سایت www.Ethnologue.com/iran

البته اینها تنها بر اساس آمار سال ١٩٩٨ است، زیرا به همت ملی‌گرایان افراطی داخل و خارج، فارس‌ها ناگهان از۳۵ در صد یعنی ۲۲ملیون نفر در مقابل ترک‌های آذربایجانی ۳۷در صد (۲۳و نیم میلیون نفر) با جذب وحل آماری لرها و لک‌ها (چهار میلیون و ۲۰۰هزار نفر) و مازندرانی‌ها و گیلک‌ها (هر یک سه ملیون و ۶۰۰هزارنفر) معجز‌ه‌آسا، به ۵۱درصد (در آمار) خود را رسانیدند. یعنی اکثریت هستند و کسی حق چون و چرا در نظام‌شان را ندارد! برای آسودگی خاطر محمود احمدی‌نژاد، تعداد ترک‌های آذربایجانی را به نه میلیون نفر رسانیده و در آمار نسل‌کشی انجام دادند که یادآور بلوچ‌کشی خسرو اول انوشیروان دادگر، درشاهنامه‌ی ابوالقاسم فردوسی است.

انسان‌های معتقد به دموکراسی (آزادی‌خواه، برابری‌طلب یعنی تبعیض‌ستیز و سکولار) لازم است تا پایان دادن به تبعیض فرهنگی زبان انحصاری و جانشین فارسی و تبدیل آن به زبان مشترک در کنار رسمیت (عدم ممنوعیت) و آزادی سایر زبان¬های موجود در ایران دست از فعالیت نشویند. سلطه‌ی زبان انحصاری حاکم را نظیر سلطه‌ی مذهب سیاسی شده‌ی انحصاری و حاکم به تاریخ خواهند سپرد. هر زبان انحصاری و جانشین، مبدل به زبان قاتل می‌شود و دریغ است که زبان فارسی و تاریخ آن را انحصارطلب‌ها یعنی آزادی‌کش‌ها و برابری‌ستیزها ومدافعان تبعیض، با انحصارطلبی خود بیش از این آلوده سازند. در حالی که زبان فارسی در ادبیات خود دارای پیام‌های انسانی به بشریت است:

یکی است ترکی و تازی در این معامله حافظ
حدیث عشق بیان کن به هر زبان که تو دانی

سخن من به مناسبت روز جهانی زبان مادری، با توجه به اوضاع و احوال «آزادی‌کشی» و «برابری‌ستیزی» ۸۶ساله در ایران به ناچار دارای دو مخاطب و لذا شامل دو قسمت است:

اول: خطاب به همدردان و دارندگان زبان‌های مادری محکوم، که از آغاز سلطنت توأم با حکومت پهلوی١٣٠٤(۱۹۲۵) تا به امروز زیر بار تحقیر، جذب و حل شدن، یا مقاومت قهرمانانه، متحمل جنایات و رنج‌های غیر قابل توجیه از نظر وجدان بشری شده‌اند.

هرچند دمکراسی به معنی آزادی و بقا و رشد اقلیت‌ها در حاکمیت اکثریت نسبی معنی می‌دهد، اما در ایران از سال ١٣٠٤ شمسی (۱۹۲۵میلادی) یعنی درست ۸۶سال پیش زبان‌های مادری «اکثریت» اهالی این کشور، محکوم و ممنوع شده و آزادی و رسمیت خود را از دست داده است.

ممنوعیت تحصیل به زبان مادری برای اکثریت ایرانیان غیر فارسی زبان، به وسیله‌ی هیئت حاکمه‌ای که خود را تا به امروز وکیل سرخود و نماینده‌ی اقلیت ۲۲میلیون نفری ملیت فارسی‌زبان و نیز سمبل به اصطلاح «ملی‌گرایی مثبت» ایرانی قلمداد می‌کرده و می‌کند، صورت تحقق یافته است تا خود ملت فارس.
امروز صاحبان زبان‌های محکوم در ایرانِ که نزدیک به ۸۰میلیون نفر جمعیت دارد، حدود ۵۵میلیون نفر می‌شود. در حالی که بنا به نشریه‌ی شماره‌ی یک «فرهنگ ایران» در فروردین ١٣٣٢ در کشور ایران ۲۰۰ زبان و لهجه وجود داشته است.

یعنی تقریباً در عرض ۶۰سال، از حکومت سلطنتی محمدرضاشاه تا به امروز حدود ١٣٠ زبان و لهجه در ایران قربانی سیاست تک‌زبانی و تک فرهنگی دولتی یعنی پان فارسیسم شده است: بیش از دوزبان در هر سال! سیاستی که به‌جای «ملی‌گرایی مدرن» متکی به آزادی‌های قانونی و برابری انسانی (رفع هرگونه تبعیض زبانی، جنسی، دینی و اعتقادی در میان) شهروندان جهت حفظ منافع ملی‌شان، متأسفانه ناظر به جذب و حل زبانی آنها در فرهنگ و زبان فارسی با از خودبیگانگی و تحقیر و اهانت بوده است؛ از ترک آذربایجانی، کرد، لر و عرب گرفته تا برسد به ترک قشقایی، لارستانی، بلوچ، ترکمن، مازندرانی، گیلک و تالشی … در دوره‌ی پهلوی تحت اوامر هر دو پادشاه دیکتاتور، سعی شد تا ملی‌گرایی قومی متکی به زبان انحصاری فارسی، با ملقمه‌ای از «ملی‌گرایی ایلی» ناظر بر تبار و نژاد پاک و والا ولی موهوم آریایی را در کناراساطیر شاهنامه‌ای و زرتشتی، احیا کرده و به جای ملی‌گرایی مدرن ناظر بر آزادی قانونی و برابری انسانی شهروندان برای دفاع از منافع خود جا بیاندازند. زیرا سر سودایی دیکتاتورها طاقت فهم و تحمل آزادی‌های قانونی و برابری انسانی شهروندان را نداشت. همچنان که بعد از انقلاب بهمن ١٣٥٧ نیز آنان که به زبان انحصاری فارسی در کنار مذهب انحصاری و حاکم شیعه‌ معتقدند، اندیشه و رویکردی مغایر با اصل آزادی و برابری انسانی شهروندان ایرانی دارند. شه و شیخ می¬خواستند و می¬خواهند تا از گلستان چندفرهنگی و زیبای ایران، جامعه که چه عرض کنم، مرتع و گله‌ای یکدست فراهم سازند و مردم تنها دین و زبان مورد پسند و رسمی اعلان شده‌ی آنها را بلد باشند و هم¬چون گوشت چرخ کرده، تمایزی در بین‌شان وجود نداشته باشد.

مسلماً دیر یا زود این سیاست نابودکننده‌ی زبان‌ها و فرهنگ‌های گوناگون در ایران جای خود را به شکوفایی و غنای فرهنگ‏ها خواهد داد. اگر نتواند از مسیر همبستگی آزاد یعنی فدرالیسم که مورد نظر من فدرالیست است بگذرد، متاسفانه از راه جدایی فرهنگی و سیاسی یعنی «تجزیه» یا «استقلال» خواهد گذشت. لذا بر انسان‌های صاحب اراده و آگاه بر حقوق بشری خویش، واجب است که برای آزادی زبان مادری و برابری و شکوفایی فرهنگ‌ها در ایران کوشا باشند و با ملی¬گرایی قومی حاکم که متکی به زبان انحصاری فارسی و مذهب انحصاری شیعه‌ی سیاسی شده است مبارزه کنند:

الف – خودمان باید زبان مادری خویش را پاس بداریم و به فرزندان خود صحبت کردن، خواندن و نوشتن آن¬را یاد دهیم.

تا زمانی که آزادی تحصیل، تدریس و دفاع حقوقی برای همه‌ی زبان¬ها در کشور ایران فراهم شود، این قصور فردی و خانوادگی را نمی‌توان برهیچکس، بخصوص آنان که متوجه عمق و وسعت فرهنگی پان‌فارسیسم شده‌اند بخشید.

چو تو خود کنی اختر خویش را بد

مدار از فلک چشم، نیک اختری را

ب – ضروری است تا «انجمن دفاع از آزادی زبان‌های محکوم در ایران» تأسیس شود و با همه‌ی زبان‌ها و لهجه‌های محکوم ارتباط نزدیک و هماهنگ برقرار سازیم.

درسطح بین‌المللی نیز باید سرکوب و تحقیر زبان‌های مادری در ایران را مطرح سازیم.
پ- مبارزه با پان فارسیسم در واقع نجات خود زبان فارسی از «آلت فعل» شدن سیاسی است که از دوره‌ی پهلوی تاکنون به مدت ۸۶سال است که ادامه یافته است. یعنی از سال ١٩٢٥ تا ٢٠١١.
مبارزه با پان شیعیسم جمهوری اسلامی ایران در واقع نجات دین اسلام و مذهب شیعه از دست کسانی است که به جای تهذیب اخلاق مؤمنین، همچون ابزاری از مذهب شیعه، برای منافع شخصی و گروهی خود استفاده می‌کنند.

ایران کشوری‌ست کهنسال و همواره از آغاز تمدن ایلامی در این سرزمین (٢٨٥٠ قبل از میلاد) تا حکومت پهلوی دارای سه زبان اداری بوده بی آن‌که کسی به زبان مادری فرد یا قوم و ملتی کاری داشته باشد: در دوره‌ی ایلام زبان‌های سومری، ایلامی و اکدی و در دوره‌ی هخامنشی باز سه زبان: ایلامی (دولتی)/ بابلی (بین‌المللی) و پارسی باستان (سلطنت و قشون) رایج بود.

بعد از اسلام نیز این سنت متکی بر خرد سنتی جهت تفکیک قوا، همچنان ادامه یافت و از قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری باز سه زبان عربی (زبان دین، علم، فلسفه و تجارت)، فارسی (زبان دولت و دیوان و شاعران) و ترکی (زبان قوم غالب، اشرافیت و قشون) در کنارهم وجود داشتند. از زمان رژیم پهلوی زبان فارسی از شکل زبان مشترک (اهل دیوان) و یکی از سه زبان اداری کشور، به صورت زبان انحصاری، رسمی، حاکم و در نتیجه زبان جانشین و سیاسی تغییر چهره داد، این تغییر با عکس‌العمل طبیعی افراد آگاه به زبان‌های محکوم و معدودی از فارس‌زبانان روبه‌رو شده است.

زبان مادری هرکس که در آن آیه‌های مهر و محبت زمزمه شده است، با هر زبان اکتسابی بعدی (ازجمله فارسی برای غیر فارسی زبانان) یک فرق اساسی دارد. زبان مادری تنها یک وسیله‌ی ارتباطی و مبادله‌ی افکار نیست، وسیله‌ی بیان و رشد و شکوفایی احساسات عمیق انسانی هم هست. زبان مادری، «قلب و دل» است در مفهومی که قدما به عنوان مرکز احساس و عشق و الهام از آن مراد می‌کردند.

کسانی که به زبان‌های مادری دیگران و کشتن فرهنگ‌های دیگر بی‌توجه هستند، نه تنها با لطف و مهر و عشق مادری نسل کنونی، که با فرهنگ‌های نسل‌هایی که در قرن‌های گذشته زیسته و فرهنگ آرینی کرده‌اند سر ستیز دارند. کشتن یک زبان و فرهنگ، کشتن یک تاریخ و بخشی از تمدن و فرهنگ بشری وبه بیان دیگر کشتن بشریت است.