این نوشتار مقدمه‌ای است بر سلسه مطالبی که به مساله جنسیت و تمایلات جنسی با بیانی زنانه خواهند پرداخت. موضوعی که اگرچه جدید نیست اما به دلیل پیچیدگی، دریافت‌های متعدد و در بسیاری مواقع جدیدی از آن را شاهد هستیم.
سکسوالیته و اینکه انسان چگونه خود را به عنوان موجودی که دارای اندام جنسی است تجربه و بیان می‌کند از جهات گوناگونی قابل بررسی است. در عین حال ارتباط تمایلات جنسی با جنسیت چنان تنگاتنگ است که مباحث و نظریه‌های متفاوتی را شامل می‌شود. سکسوالیته را اگر به دید بیولوژیکی بنگریم تنها مقاربت و تماس جنسی را می‌توانیم مورد بحث قرار دهیم حال آنکه رویکرد پزشکی، جنبه‌های فیزیولوژیکی و روان‌شناسی این رفتار و نگاه جامعه‌شناسی ابعاد فرهنگی، سیاسی و قانونی و در ‌‌نهایت تحلیل فلسفی جنبه‌های مفهومی، متافیزیکی و هنجاری آن را بررسی می‌کنند.

سکسوالیته موضوعی است که به نحوی در بسیاری از علوم انسانی جای خود را برای ایجاد یک مباحثه جدید اما نه مستقل باز می‌کند و‌‌ همان طور که پیش‌تر نیز اشاره شد در کنار تمامی این رویکرد‌ها، چگونگی شرح این رفتار غریزی در مورد زن و مرد را به صورت جداگانه نیز باید در نظر گرفت.

وقتی از تجربه جنسی سخن می‌گوییم و آن هم در قالب زنانه، فاکتورهای متعددی تعیین‌کننده چگونگی پیدایش این رفتار، جریان و پایان یافتن آن هستند. این عوامل در دنیای مردانه آنقدر پیچیده و یا ناگفته باقی نمانده‌اند. چرا که اصولا گفتن از تن زن و از تمایلات زن امر آسانی نبوده و نیست. گذشته از نگاه فرهنگی و اجتماعی جوامعی مثل جامعه ایران، فضای سیاسی حاکم نیز تعیین‌کننده بوده است.

همانطور که جنبش زنان و مطالبات آن‌ها همیشه مورد نقد بوده که می‌تواند خواسته‌ای بعد از آزادی‌های عمومی، سیاسی و پیدایش دموکراسی باشد یا زمانی که گفتن از حقوق زنان امری لوکس محسوب می‌شود دیگر گفتن از تن زن برای خود جنبش زنان نیز جسارتی دو چندان است و می‌توان این عقب‌نشینی به حق، از پرداختن به چنین مبحثی را در زمانه دشوار آزاد سخن گفتن درک کرد.

بر همین اساس شاید از تن زن و تمایلات او گفتن حرکتی فردی شود که دیگر وابسته به گروه و تشکلی نیست و تنها آغازی برای شکستن تابوهای قدرت‌مدار مردسالارانه است که این تلاش‌های فردی را نیز از سال‌ها پیش شاهدیم و در گوشه و کنار هنوز می‌توان بقایایی از نوشتارهای تن محور را یافت.

چرا سخن از تن؟

از اصلی‌ترین دلایل آن می‌توان به این موضوع اشاره کرد که موانع بی‌شمار مقابل‌مان در صحبت از تن، موجب آن شده است که حتی به درستی ندانیم چه چیز هنجار و طبیعی است و چه چیز نیست. برای مثال تا سال‌ها زنان ارضا شدن را تنها بهره مردان از ارتباط جنسی می‌دانستند و حتی هنوز نیز این تفکر اشتباه در جریان است. بعد از آن هم به دلیل در دسترس نبودن منابع کافی چه مردان و چه زنان راه تغییر این الگو را یا با آزمون و خطا می‌یابند و یا از تلاش خود دست برداشته و به نقطه آغاز باز می‌گردند. تجربه‌های زنانه را به میان آوردن، جایگاه قدرت را در این رابطه کشف کردن و آن را به اشتراک گذاشتن و حتی قدمی برای کشف تن خود به دست خود برداشتن،‌‌ همان گفت‌و‌گوهایی است که جامعه ایرانی ما حتی در بهترین وضعیت سیاسی نیز نیازمند ریسک آغاز کردن است.

گفتن از تن و نیازهای تن، نیاز همه طبقات اجتماعی و نه امری تزئینی و مختص سرمایه‌داری است. طبقه مرفه و متوسط با توجه به منابع در دسترس امکانات بیشتری برای پر کردن خلاء گفتمان جنسی دارند تا بخش عمده‌ای از طبقه کارگر که هنوز نمی‌داند چگونه باید نیاز تنش را برآورده کند بدون آنکه فرزندی بر فرزندانش اضافه کند و یا اساسا این رابطه را چیزی فرا‌تر از نیاز تن و راهی برای تولید مثل تلقی کند و نگاهی عمیق‌تر به آن داشته باشد.

گفتمان تنانه نیاز امروز است تا زن پرورش یافته در جامعه مردسالار بیاموزد مانند مادران و مادربزرگان‌مان خود را نه زمین مرد که صاحب بدن خود و شریک وی بداند. مفهوم لذت جنسی، حق تصمیم، رابطه قدرت و سکس، حق انتخاب شریک جنسی و تجربه جنسی بدون آنکه مقهور آن شود را شناخته و درک کند.

با سخن گفتن از جنسیت و ارتباط جنسی‌مان است که می‌توانیم دریابیم چه رفتاری احساس مثبت و خوبی را موجب می‌شود و چه رفتاری افراط یا تفریط است؟ چه چیزی زنانه است و کدام مردانه و آیا اساسا زنانه‌گی یا مردانه‌گی در این مقوله معنا و جایگاه خاصی دارد؟ چگونه می‌شود میان این تفاوت‌ها خطوط مشترکی پیدا کرد یا آن‌ها را همانگونه که هست پذیرفت؟ چه چیزهایی افسانه‌های جنسی هستند و چه مواردی واقعیت‌ها؟

تنها از طریق همین مباحث است که می‌شود به نیاز طبیعی وجود انسان و احساسات متنوع همراه آن، طبیعی نگاه کرد و آن را به مثابه امری از امور جاری زندگی بررسی و تحلیل کرد. منزوی کردن این مبحث و نپرداختن به آن نه تنها ناآگاهی بیشتری را در سطح جامعه موجب می‌شود که جریان آن در زیر پوسته‌ای ناآرام به انفجاری می‌انجامد که دشواری حل عواقب آن دو چندان است.

شرم و تصویر زنانه

شرم احساسی است که در نهانی‌ترین بخش وجودی ما مخفی شده است و به ویژه وقتی زمان گفتن از بدن زن و لذت جنسی او فرا می‌رسد و به حسی مشترک میان زنان تبدیل می‌شود. آن‌ها حتی از به زبان آوردن نام اعضای بدن خود نیز شرمگین هستند زیرا در طول سال‌ها آموخته‌اند که زنانگی و بدن زن امری شخصی نیست و می‌تواند تاثیرگذار بر سلامت یک جامعه باشد. سخن نگفتن از بدن و احساسات خود و پوششی بر هر دو گذاشتن تصمیمی است که یک فرهنگ، یک جامعه و البته یک نظام سیاسی برای زن اتخاذ می‌کند و تخطی از آن‌گاه به قیمتی گزاف تمام می‌شود.

شرم زنانه، بیش از آنکه یک تجربه روانی باشد یک آموخته اجتماعی درباره وجودی انسانی است. این شرم تا آنجا پیش می‌رود که زن شرمگین‌تر، ترس به اندازه کافی خوب و زیبا نبودن را نیز با این حس همراه می‌کند و جسارت به اشتراک گذاشتن آن را هم ندارد تا دریابد بسیاری دیگر نیز در تجربه این حس با او همراهند.

سخن گفتن از تن به ویژه تن زن، نه تنها برای شکستن تابوی جوامعه سنتی بلکه برای از بین بردن تصویر زن ایده‌آل جوامع پیشرفته نیز هست. این تنها امکانی است که اشتهای سیری ناپذیر جامعه درمانده جنسی را که زنانی بی‌مثال را تخیل کرده و حسرت همیشه زیبا، سکسی، جذاب و جوان بودن را همراه دائمی آنان کرده، در معرض نمایش می‌گذارد و غیرواقعی بودن آن را به چالش می‌کشد.

از همین روست که ما زنان باید به شهامت از تن گفتن و به اشتراک گذاشتن داستان‌های شخصی‌مان دست یابیم و سخن گفتن از زنانگی را آغاز کنیم تا با همدلی، صلح و دوستی با بدن‌مان را به گونه‌ای نوین تجربه کنیم.