فرهاد فحرالدینی موسیقیدان برجسته ایرانی در اعتراض به وضع نابسامان ارکستر ملی ایران و عدم پرداخت حقوق نوازندگان از مدیریت هنری ارکستر ملی استعفا داد.
فخرالدینی گفته است که در روزهای گذشته علی اکبر صفیپور، مدیر عامل بنیاد رودکی تلاش کرده او را از استعفا منصرف کند، اما او ترجیح داده به همکاریاش با ارکستر ملی خانمه دهد: «من دیگر نمیدانم چه حرفی را باید در زمینه ارکستر ملی بازگو کنم و فکر میکنم در این مجال بهتر است به آقایان بگویم هر کاری که دوست داشتید با ارکستر موسیقی ملی انجام دهید.»
او برای ارکستر ملی ایران ۲۰۰ قطعه آماده کرده و آرشیوی هم از قطعات ماندگار موسیقی ملی ایران فراهم آورده است. کتاب خاطرات این موسیقیدان برجسته با عنوان «شرح بینهایت» نیز منتشر شده. این کتاب زاویههایی از تاریخ موسیقی ایران و شخصیتهایی اثرگذار در زندگی و آفرینش هنری فرهاد فخرالدینی را بیان میکند.
شهروند با رهبر مستعفی ارکستر ملی ایران گفت و گویی انجام داده است. میخوانید:
برخی از صاحبنظران حوزه هنر و بهویژه موسیقی معتقدند اوضاع موسیقی ایرانی در همه انواعش در مقایسه با دیگرگونههای این هنر در سالهای اخیر چندان بسامان نیست، به عبارت بهتر به انزوا کشیده شده است. شما بهعنوان کسی که بیش از نیم قرن در این مسیر کارکردهاید، بروز چنین وضعی را ناشی از چه اتفاقاتی میدانید؟
من درباره شاخه ارکسترال در موسیقی ایرانی صحبت میکنم، چون تخصص من در این شاخه است و عمرم را چه در فضای دانشگاهی و چه روی صحنه درزمینه موسیقی ارکسترال ایرانی صرف کردهام. بهنظر من در سالهای اخیر آنگونه که باید و شاید به هنرمندان فعال در ارکستر ملی توجه نشده و بودجه مناسبی برای تأمین هزینههای ارکستر و پرداخت حقوق هنرمندان درنظر گرفته نشده است. البته اوضاع ارکستر ملی پیش از انقلاب هم به همین صورت بود و به هنرمندان توجه زیادی نمیشد. دولت مترقی نباید اینگونه عمل کند. بهنظر من یک دولت اگر خود را مترقی میداند میتواند بهخوبی از این پتانسیل استفاده کند تا جامعهاش سلامت خود را حفظ کند و برای بهبود برنامههایش از آن بهره گیرد. وقتی آهنگی به دل و جان مردم راه پیدا کرده باید دید دولت برای آن تا چه اندازه هزینه کرده است؟ این درحالی است که آن کار به دل میلیونها ایرانی راه پیدا میکند و لحظات شیرینی را برای مردم فراهم خواهد کرد. با در نظر گرفتن تخصص و فعالیتی که این هنرمند طی دهها سال به دست آورده، دستمزدی که بابت یک کار ماندگار به هنرمندان خالق آن داده شده، بسیار ناچیز است. دوستان باید توجه کنند نیروی آفرینشی را که در دل هنرمند وجود دارد، همه آدمیان ندارند. مدیران فعال در زمینه فرهنگی باید به آمار هنرمندان فعال در ایران با توجه به جمعیت کشور دقت کنند. به نظر من تعداد هنرمندان فعال در عرصه موسیقی واقعا کم است.
بهنظر شما صداوسیما تا چه حدی در پیشرفت هنر موسیقی تأثیرگذار بوده است؟ آیا میتوانیم رسانه ملی را بهعنوان یک عضو فرهنگی در ایران باعث تبلیغات مفید و سازنده برای هنر ملی ایران بدانیم؟
اصلا. من صداوسیما را در ایجاد چنین وضعیتی تا حد زیادی مقصر میدانم و از آن گلهمندم. برای این حرفی که الان زدم نمونهای را مطرح میکنم. در کنسرتی که در ژنو برگزار کردیم، ارکستر فیلارمونیک ژنو با ارکستر ملی ایران ادغام شد و برنامه مشترکی را اجرا کردیم. در آن کنسرت، من نصف برنامه را و رهبر ژنو نیمه دیگر آن را اجرا کردیم. نکته جالب این است که آن برنامه خیلی جالب از کار درآمد. بخشهای خبری کشورهای خارجی این خبر را انعکاس دادند، با همه اینها اما صداوسیمای کشورمان کوچکترین سخنی درباره این خبر نداشت. ما برای آن اجرا، از سوی دولت رفته بودیم اما حتی یک کلمه هم درباره این اجرا در رسانه ملی سخنی گفته نشد با این توضیح باید تکرار کنم که من از عملکرد صداوسیما بهشدت گلهمندم. اگر موسیقی بد است نباید استفاده کنند و در این صورت درباره عدم بکارگیریاش گلهای نخواهیم داشت. اما مسأله این است که آیا اصلا میتوانند دو روز صداوسیما را بدون حضور موسیقی اداره کنند؟ من مطمئنم چنین کاری اصلا شدنی نیست و بدونشک اگر شدنی بود تا الان حتما این کار را کرده بودند. یک هنرمند تا چه اندازه میتواند اهانت به حیثیت هنریاش را تحمل کند؟ هنوز که هنوز است در صداوسیما تردید دارند که باید ساز را نشان دهند یا نه؟ من قبلا هم به این موضوع پرداخته و گفتهام که چنین تردیدی از نظر من بیشتر شبیه یک شوخی است. چطور است که ساز را روی صحنه میتوان دید اما در تلویزیون نباید باشد؟ در ویترین مغازه فروش ساز میشود دید اما در تلویزیون نباید توقع داشت که ساز حضور داشته باشد؟
شما فکر میکنید صداوسیما باید برای موسیقی ایرانی چه کاری انجام میداد که تا امروز آن را به ثمر نرسانده است؟
این امکان در صداوسیما فراهم است که کارهای تولیدی توسط هنرمندان عرصه موسیقی را برای عموم مردم پخش کند. حتما بارها و بارها کارهایی را همراه با فیلمها و سریالهای پخششده از صداوسیما شنیدهاید که توجه میلیونها ایرانی را به خود جلب کردهاند. من شخصا سالهای زیادی را در این زمینه فعالیت کردهام. با این توضیح صاحبان هنر از بخش دولتی (در معنای اعم کلمه و نه فقط قوه مجریه و وزارت ارشاد) بیش از اینها انتظار دارند. دولت باید هنرمندان را مورد حمایت قرار دهد تا هنر موسیقی ایرانی به فعالیت اثرگذارش ادامه دهد و بتواند مردم را به سمت هنر متعالی متمایل کند. وقتی قرار است یک سریال ساخته شود میدانند که میلیونها بیننده خواهد داشت. آیا حق عواملی که در سرما و گرما جلو یا پشت دوربین برای فیلمبرداری تکتک سکانسهای آن سریال زحمت میکشند، همانی است که به آنها پرداخت میشود؟ من نیز بهعنوان آهنگساز آن سریال یا فیلم چه شبها را تا صبح بیدار میمانم و به سختی مشغول تحقیق و ساخت کاری هستم تا درنهایت مورد توجه مردم قرار بگیرد و مخاطبان از شنیدنش لذت ببرند. این را هم باید اضافه کنم کسانی مثل من بیشتر از آنکه به فکر دریافت دستمزد باشند با عشق و علاقه کار میکنند و هدفشان انجام کاری است که مردم سرزمینشان با آن ارتباط بگیرند. به گمان من دولت هم باید با نگاهی متفاوت نسبت به دیدی که امروز دارد، کار هنرمندان را ارزیابی کند و این همه تلاش و زحمت از سوی آنها را جور دیگری جبران کند. باور کنید صداوسیما حتی یکروز هم نمیتواند برنامههایش را بدون موسیقی جلو ببرد. از قبل که نام شاعر و تنظیمکننده اثر را ذکر نمیکردند و اخیرا دیگر حتی نامی از آهنگساز کارها هم نمیبرند. البته لازم است در اینباره به خطایی که برخی از فعالان موسیقی مرتکب میشوند هم اشاره کنم، چون این دوستان بهتازگی در کارهایی که انجام میدهند و کتابهایی که مینویسند فراموش میکنند به اجرای فلان اثر در فلان ارکستر و رهبری فلان رهبر اشاره کنند. یک کار در زمینه موسیقی شاعر، آهنگساز، نوازنده و تنظیمکننده دارد و این درست نیست که مثلا فقط نام خواننده را بهعنوان صاحب یک اثر ذکر کنند.
در وزارت ارشاد و دفتر موسیقی چه اقداماتی برای حمایت از موسیقی ایرانی انجام شده است؟
من میدانم آقای مرداخانی سعی کرده تا طلبهای هنرمندان فعال در عرصه موسیقی را پرداخت کند و تلاش خود را برای حل مشکلات هنرمندان به کار گرفته است. همه ما تلاش و حسننیت آقای مرادخانی را میبینم اما باید بررسی کنید تا متوجه شوید نوازندگان ما چقدر از دفتر موسیقی طلبکارند؟
بخش فرهنگی کشور اگر قصد دارد به موسیقی توجه کند، در ابتدا باید این مطلب را مدنظر قرار دهد. حقوق مادی و معنوی. آهنگساز، خواننده، نوازنده، رهبر ارکستر و تمامی دستاندرکاران تولید آثار هنری هستند که باید از سوی مدیران فرهنگی مورد توجه باشند. مسأله فقط بر سر حقوق مادی اثر نیست. به باور من هنرمندان موسیقی بابت حقوق معنوی خود خیلی زیاد از صداوسیما طلبکارند، چون مسئولان در این رسانه هر وقت که بخواهند از آثار ما استفاده میکنند و جالب این است که هر جای کار هم که خواستند آن را قطع میکنند، بدون اینکه از سازنده، تنظیمکننده، خواننده و نوازنده کوچکترین نامی ببرند و به خالقان اثر کمترین اشارهای بکنند. به نظر من این نوع برخورد با هنر موسیقی معنای خوبی ندارد و به جز اینکه نشاندهنده کماهمیتبودن هنر نزد برخی افراد است، هیچ نمود دیگری نخواهد داشت.
البته این نکته را هم نباید از یاد برد که دولت کنونی بنابر شرایطی که برای اقتصاد ایران در دهه گذشته رقم خورده است، به لحاظ مالی شرایط چندان خوبی ندارد…
چطور است که دولت برای استخدام یک مربی خارجی و حضورش بهعنوان سرمربی در تیمملی فوتبال میلیاردها تومان خرج میکند اما برای فرهنگ و موسیقی مملکت پولی در اختیار ندارد! اگر قراراست موسیقی ایرانی به گوشه نرود و به قول دوستان در عرصه موسیقی امروز به انزوا کشیده نشود، دولت باید برایش هزینه کند. گاهی صحبتهایی برای همکاری ارکسترهای موسیقی ایران با رهبران خارجی میشود. این قضیه نشان میدهد دست مسئولان فرهنگی و موسیقی در ایران چندان هم خالی نیست، چون بدونشک رهبرانی که از کشورهای خارجی برای همکاری با ارکسترهای ایرانی میآیند مجانی که کار نخواهد کرد. به نظر من دوستان مسئول باید توجه داشته باشند که اولویت با موسیقی ملی ایران است و بعد از حلوفصل شدن مشکلات این حوزه است که میشود رفت و به موسیقی سایر ملل توجه کرد.
آقای فخرالدینی گاهی برخی از منتقدان سطح هنری موزیسینها و آهنگسازان فعال در موسیقی ایرانی را چندان قابلدفاع نمیدانند و با این توضیح معتقدند فعالان در موسیقی ایرانی نتوانستهاند سلیقه مردم زمانه امروز ایران را دریابند. شما با این قضیه موافقید؟
اگر بزرگترین رهبر موسیقی جهان، فونکارایان به جای آقای روحالله خالقی رهبری ارکستر گلها را برعهده میگرفت، ارکستر گلها به شکلی که امروز در دل و جان مردم ایران نفوذ کرده، شناخته میشد و امروز گنجینه عظیمی که از موسیقی گلها در اختیار موسیقی ایران است، به وجود میآمد؟ توجه داشته باشید که هر کسی باید کار خودش را انجام دهد. من معتقدم اگر آقای خالقی هم رهبر ارکستر فیلارمونیک برلین بود و فونکارایان رهبری ارکستر گلها را برعهده میگرفت، هیچکدام از این دو ارکستر به ثمر نمیرسیدند. موسیقی ایرانی مثل زبان فارسی به شناخت و آگاهی نیاز دارد. اگر یک آلمانی، فرانسوی یا آمریکایی بیتی از اشعار حافظ را بخواند، بدون اینکه زبان فارسی را در حد عالی آموخته باشد، همه متوجه لحن نامناسبش خواهند شد و حسوحالی را که شنونده باید از شعر حافظ دریافت کند، دریافت نخواهند کرد. این موضوعات بسیار فنی و علمی است، مسئولان فرهنگی برای حرکت درست در جهت پیشرفت موسیقی ایران باید آن را درک کنند و با جان و دل بفهمند. این موسیقی، بخشی از فرهنگ ما ایرانیان و در نتیجه ارزشمند است. ما باید به فرهنگ موجود در موسیقی ایرانی بها بدهیم، نه جدیت و منجمدبودن فلان اثر کلاسیک را دلیل برتری آن بدانیم. سادگی و دلانگیزی را که در موسیقی ایرانی وجود دارد نمیتوان در انواع دیگر موسیقی پیدا کرد.
فکر نمیکنید گاهی همین سادگی در نظر مخاطب تعبیر به نوعی سادهانگاری از جانب اساتید شده و فکر میکند موسیقی ایرانی برای زندگی امروز دیگر حرف تازهای ندارد؟
از دید من آدمهای ساده بیشتر از آدمهای عصا قورت داده، دوستداشتنی هستند. این واقعیت ملت ما ایرانیان است و سادگی و انعطاف، مشخصه موسیقی ایران است. موسیقی ایران درون ما ایرانیان وجود دارد و من همچون کسی که او را بغل میکنم، موسیقی ایران را در آغوش خواهم کشید. من موسیقی ایرانی را باعث سرافرازی خودم میدانم و به هیچ عنوان قبول ندارم که موسیقی ایرانی ما بد یا بیکلاس است، همانطور که به حافظ، مولانا و نظامی میبالم. متاسفانه چنین باورهایی نهتنها بین برخی از موزیسینها و نوازندگان موسیقی بلکه بین گروهی از مدیران موسیقی هم رواج دارد. به این معنا که اجراهای خشک و باجدیت انواع دیگر موسیقی را مهم میدانند و همه امکاناتشان را برای اجرای یک گروه خارجی یا انواع غیرایرانی موسیقی به کار میگیرند و در مقابل به جای اهمیت دادن به موسیقی ایرانی این هنر ارزشمند و هنرمندان فعال در آن را چندان مورد توجه قرار نمیدهند. آیا جایگاه و ارزش بداههنوازی در موسیقی ایرانی را به خوبی متوجه شدهاند؟ این جزو برجستگیهای موسیقی ایرانی است که نوازندهاش در عین حال که دارد موسیقی را اجرا میکند، آهنگسازی همان اثر را هم باذوق و سلیقه انجام میدهد. خلاقیت نکته مهمی است که در موسیقی ایرانی وجود دارد و باعث جذابیت و انعطاف این هنر شده است. نکته قابلتأمل در اینباره آن است که اگر این خلاقیت از موسیقی ایرانی گرفته شود، درست مثل برخی از انواع موسیقی چیزی خشک و بدونجذابیت از آن باقی نخواهد ماند. اگر جلیل شهناز، یک عمر به صورت کادربندیشده ساز میزد، اصلا شخصیت هنری با این نام شکل نمیگرفت. مردم کاری همچون ای ایران را دوست دارند و خاطراتشان را با شنیدن آن به یاد میآورند. این علاقهمندی را وقتی بهطور یکپارچه، ای ایران را فریاد میزنند میتوان دریافت. ما هم همیشه سعی میکنیم برای احترام به مردم این سرود را اجرا کنیم تا لذت ببرند و بتوانند همراه ارکستر ملی با سرود زمزمه کنند. ما موسیقی باکلاسی داریم و اصلا نباید آن را دستکم بگیریم. من بیش از پنجاه سال هارمونی و کنترپوان ارکستراسیون را تدریس و بیشتر سالهای عمرم را برای موسیقی صرف کردهام. البته نباید برخی اشتباها فکر کنند که من مخالف موسیقی غرب هستم، برعکس باید بگویم من جزو موافقان این نوع موسیقی هستم.
یعنی فکر میکنید مسیری که هنرمندان موسیقی ایرانی دارند طی میکنند درست است و نیاز به بازنگری ندارد؟
هنرمندان فعال در موسیقی ایرانی تمام تلاش خودشان را به کار گرفتهاند اما مسأله این است که درست همچون کشورهای غربی که از موسیقی خودشان حمایت میکنند، در ایران هم باید از موسیقی ایرانی حمایت شود. من میگویم وقتی حافظ شیرازی را بهعنوان افتخارمان در سطح جهان گرامی میداریم، باید برای موسیقیمان هم ارزش قایل شویم. با این توضیح چرا دف برای بکارگیری در شعر حافظ خوب است ولی استفاده از آن در موسیقی ایرانی بهعنوان یک ضعف باید حساب شود؟ درویشخان، علینقی وزیری، ابوالحسن صبا و علی تجویدی فرهنگ ما در موسیقی را تشکیل دادهاند. من سالها در فضای آکادمیک کار کردهام ولی به ملودی زیبای استادی که اصلا تجربه تحصیل در فضای آکادمیک را نداشته است، افتخار میکنم و با تمام احساسم کارهای او را در خلوت و جمع میخوانم.
توجه هنرمندان موسیقی به دستاوردهای موسیقی ایرانی در طول تاریخ این هنر را در شرایط موجود برای پیشرفت هنر موسیقی تا چه اندازه مفید میدانید؟
من، گاهی آهنگهایی را برای خواندن در ارکستر یادآوری میکنم که برخی دوستان از آن تعجب میکنند و جرأت نمیکنند نام خواننده آن را بیاورند. در واکنش به دوستان میگویم که فلان خواننده این کار را به بهترین نحو اجرا کرده و زمانی که تصنیف را زمزمه میکنم میبینم همه آن را با من میخوانند و آن کار را از برند. وفاداری به حس نکته بسیار مهمی است که گاهی برخی از دوستان آن را فراموش میکنند. به نظر من همه ما درست مثل مردممان باید به حسمان وفادار باشیم و آن را مخفی نکنیم. خوب است به رشید بهبودف اشاره کنم که وقتی در آذربایجان برای خوانندگی روی صحنه میرفت، همزمان میرقصید. آیا اینکه خوانندهای در جایگاه او هنگام خوانندگی حسش را مخفی نمیکند او را تبدیل به هنرمند بدی میکند؟ رشید یکی از بهترین خوانندههای تاریخ آذربایجان است. با این توضیح هیچکدام از خوانندگان ما حاضر نیستند چنین کاری را انجام دهند. خوانندههای ما این اقدام را کار بدی میدانند و حتی دوست دارند به جای ایستادن، بنشینند، شاید چون ایستادن هم از نظر آنها کار بدی است. باز هم تکرار نمیکنم که ما نباید ذات خودمان را از یاد ببریم.
شرایط برگزاری اجراها در موسیقی ارکسترال ایرانی را به لحاظ امکانات سختافزاری چطور ارزیابی میکنید؟
ما در ایران برای برگزاری اجراهای بزرگ در زمینه موسیقی ایرانی با مشکل کمبود سالن روبهرو هستیم. مردم عزیز ما همیشه بهخاطر هزینه بالایی که باید برای پول بلیت پرداخت کنند، ناراحت هستند اما خوب است بدانند که این هزینه بالای سالن است که بیش از نیمی از پول بلیت مردم را صرف میکند. اگر حقوق ماهانه هنرمندان فعال در موسیقی ارکسترال ایرانی را درنظر بگیرید شاید کمتر از یک کارگر باشد و این برای هنر و فرهنگ مملکت ما اتفاق خوبی نیست.
متاسفانه اجاره سالنها به قدری گران است که درآمد حاصل از یک کنسرت کفاف پرداخت پول سالن و دستمزد هنرمندان را بهطور همزمان نمیدهد. به نظر من دولت باید امکانات را برای برخورداری مردم از سرگرمی و تفریح سالم فراهم کند، چون در این صورت است که جوانان ما به جای صرف زمان در خیابانها، در سالنهای اجرای کنسرتهای خوب و باکیفیت خواهند نشست و این امکان برایشان فراهم خواهد شد که با دوستانشان ساعاتی را به خوبی و خوشی بگذرانند.
آقای فخرالدینی شما از علاقهمندی قلبی که به موسیقی ایرانی دارید، سخن گفتید. با این توضیح چرا در اکثر اجراهای ارکستر ملی از تعداد محدودی از سازهای ایرانی استفاده میکنید؟ این شیوه استفاده از سازهای ایرانی چه معنایی میتواند داشته باشد؟آیا تعداد کم سازهای ایرانی که شما از آن استفاده میکنید، نشان از مشکلاتی ندارد که این سازها در مواجهه با مخاطب امروز موسیقی دارند؟
نگاه من به سازبندی بهگونهای است که دوست ندارم سازهای ایرانی درست مثل دیگر سازها بهعنوان یکی از ادوات موسیقی در دل ارکستر قرار بگیرند. برعکس توجه و تمرکز من برای معرفی سازهای ایرانی با نقشی پررنگ و لعاب در موسیقی است. به همین دلیل در بیشتر اجراها سعیام بر آن است تا از یکی دو نوازنده توانمند بهعنوان سولیستسازهای ایرانی در دل ارکستر استفاده کنم و از این طریق جذابیت سازهای موسیقی ایرانی را بیش از پیش به مخاطبان موسیقی نشان دهم. از سوی دیگر به خاطر خاصیت انقباض و انبساط این سازها کوک را در فصولی مثل زمستان به خوبی نگه نمیدارند. نوازندهها قبل از آمدن روی سن در فصل زمستان، سازهایشان را کوک میکنند اما به دلیل تفاوت بین هوای پشت صحنه و روی استیج، کوک سازها بههم میخورد و صدادهی اصلیاش را نخواهد داشت. به این دلیل که کوککردن این سازها به زمان زیادی نیاز دارد و توانمندی نوازندهها در سرعت کوک با هم فرق دارد، ممکن است زمان اجرا گرفته شود و در برخی مواقع آنطور که باید ساز کوک نشود. استفاده از استادی که در نوازندگی سازهای ایرانی تبحر دارد، هم جذابیتهای آن ساز را بهتر نشان میدهد و هم از صرف زمان زیاد برای کوککردن ساز پیشگیری میکند.
منبع: شهروند