شادیار عمرانی – روزنامه‌نگار

shadyar

پیش‌بینی وقوع جنگ جهانی سوم در نتیجه بحران جاری در سوریه یک تحلیل دور از واقعیت موجود در صحنه‌های سیاسی جهان پس از پایان جنگ سرد است. جهان نزدیک به سه دهه است که از دو قطبی شرق و غرب عبور کرده و جدال قطب سرمایه داری آزاد در غرب و سرمایه داری دولتی در بلوک شرق به پایان رسیده است. گرچه تتمه قدرت‌های باقی مانده از این بلوک‌سازی‌ها با شکل‌گیری اتحادیه اروپا و امضای قراردادهایی مانند استارت یک و دو بین روسیه و ایالات متحده، دخالت نظامی آن‌ها را در جبهه‌های برون مرزی این گونه می‌نماید که گویی دو طرف در حال یارکشی و دندان نشان دادن به یکدیگرند. اما واقعیت این است که غرب با گذر از وابستگی به نفت، اهمیت خاورمیانه را در سطحی دیگر برده است و در این سطح دیگر قطب‌های شرق و غرب نیستند که به مصاف یکدیگر می‌روند، بلکه قدرت‌های منطقه‌ای سهم‌خواهی می‌کنند.

برای درک واقعی‌تر و ساده‌تر این مسأله بهتر است نگاهی به نقش و جایگاه جمهوری اسلامی ایران در منطقه و در برابر آن، قطر، عربستان سعودی، اسرائیل و ترکیه (هر یک جداگانه) طی سه دهه اخیر بیندازیم.

جمهوری اسلامی ایران بر خلاف باور بسیاری، اهرم روسیه و حتی پیش از آن شوروی سابق در منطقه نبوده و نیست. این را جنگ هشت ساله ایران و عراق به خوبی اثبات کرد. اما جمهوری اسلامی ایران آنجا که منافع حاکمیتش اقتضا کرده خود را به روسیه نزدیک کرده است، یا بهتر است بگوییم از حمایت روسیه بهره برده است. عدم پایداری و ثبات داخلی برای رشد نیروهای مولده سرمایه‌داری نظام ایران، تنها راه بقا را در حفظ توازن منطقه‌ای ممکن کرده است. از این رو، جمهوری اسلامی ایران از اولین روزهای پس از روی کار آمدن در سال ١٣۵۸، شروع به نفوذ در منطقه از طریق شارژ کردن گروه‌های شبه نظامی همراستا با منافع خود کرد. هژمونی امروز جمهوری اسلامی از دریای مدیترانه و همسایگی با اسرائیل (لبنان و حزب الله) تا دریای سرخ و باب المندب (یمن و حوثی‌ها) طی سه دهه تلاش متمرکز نظام شکل گرفت. این هژمونی، جمهوری اسلامی را در سطحی قرار داده است که امروز قدرت‌های جهانی را پای میز مذاکره می‌نشاند و در برابر دست‌آویز «هسته‌ای» آن‌ها، افغانستان، عراق، یمن، لبنان و از همه مهمتر سوریه را قرار می‌دهد.

در این‌جا می‌توانم به پرسش دیگر شما پاسخ دهم که مسأله ایران در سوریه ، نه در آینده بلکه مدتهاست در مقابل مسأله اتمی ایران مطرح شده است. حتی در ظاهر قضیه هم به خوبی این بده بستان یا به قول حسن روحانی بازی برد برد عیان است. در هیچ یک از نشست‌های جهانی برای حل مسأله سوریه، ایران دخالت داده نمی‌شود اما در تمام نشست‌های ایران با کشورهای عضو گروه ١+۵ مسأله سوریه یک پایه اصلی گفت‌و گو است. مقامات سپاه ایران نیز بارها به روشنی گفته‌اند که حضور نظامی‌شان در سوریه را نه تنها انکار نمی‌کنند بلکه بر استمرار آن می‌کوشند.

این حضور به طور مستقیم در عراق نیز امروزه محسوس است. جمهوری اسلامی ایران، با این حضور به دنبال گسترش بازار انحصاری اقتصادی نیست (بر خلاف نگاه اکونومیستی برخی از تحلیلگران) بلکه، گسترش قدرت منطقه‌ای جمهوری اسلامی به حفظ جایگاه آن کمک می‌کند. ایران اگرچه در ابتدا در بروز سناریوی سیاه و سپس هرج و مرج خلاق در عراق نقش چندانی نداشت و بعدها از این هرج و مرج بیشترین سود را برد. در مورد سوریه وضع کاملا برعکس بود.

چند ماه پیش از نشست اپوزیسیون راست و چپ سوریه در استانبول در فوریه ٢٠١٢ و شکل‌گیری گروه دوستداران سوریه، اولین جرقه‌های درگیری در شهر حما و دیر الزور بین نیروهای بشار اسد و نیروهای غالبا چپ، به خصوص ائتلاف هیأت التنسیق الوطنیة شکل گرفت. سرکوب دولتی شدید اعتصابات و راه‌پیمایی‌ها از یک سو با کمک مستقیم سپاه و از سوی دیگر آغاز ترور رهبران انقلابی و محلی، دست‌های خونین جمهوری اسلامی را در سوریه به روشنی نمایان می‌کرد.

در واقع در بروز هرج و مرج خلاق در سوریه، جمهوری اسلامی ایران پیشتاز شد.

باور این که روسیه و ایران در یک طرف و آمریکا و متحدان غربیش در سوی دیگر در میانه سوریه رو به روی یکدیگر صف کشیده‌اند، بیش از آن که بر واقعیت استوار باشد به داستان‌گویی‌های اسطوره‌‌ای کلاسیک شبیه است. تمام مداخله‌گران امروز در سوریه، سه سال پیش نیز حضور داشتند و در این میان بشار اسد، که پس از مرگ پدر در حفظ قدرت سوریه به عنوان یکی از بازیگران قدرت در منطقه عاجز بود، به کاخ ریاست جمهوری خود قانع شد. نه بشار اسد و حامیان ایرانی و روسی او، نه آمریکا و متحدانش، در پی حفظ انسجام سوریه نیستند. سهم‌خواهی هر یک تنها با شقه شدن سوریه محقق می‌شود. در واقع باید بگویم سوریه امروز نه تنها صحنه نزاع قدرت‌های جهانی نیست بلکه رزمگاه اتحاد آن‌هاست. اتحادی که سهم هر یک از طرف‌های درگیر را در سطح مطلوب خود فراهم می‌آورد: گسترش هژمونی سیاسی برای ایران، عربستان و ترکیه، حفظ بی چون و چرای تنها پایگاه روسیه در مدیترانه، و خیال جمع ایالات متحده از اسرائیل و نفوذ آن بر کل منطقه خاور میانه، شمال آفریقا، شرق مدیترانه و از همه مهم‌تر و استراتژیک‌تر شاهراه سوئز.

آنچه نئولیبرالیسم بنیانش را در امپریالیسم نوین طی سه دهه اخیر ریخت، نه وحدت شورایی و دموکراتیک کشورها و منابع سرمایه، بلکه خرد کردن آن به هسته‌های کوچک متزلزل بود. سناریویی که در آمریکای لاتین امتحان شد، در اروپا به خوبی جواب داد، در آسیای جنوب شرقی پیاده شد و حالا به قیمت خون میلیون‌ها نفر در خاورمیانه قطعی می‌شود.

اما برای مردم ایران چه پیامی در پی دارد؟ بی‌شک مردم ایران باید بدانند که از این معادله جهانی خارج نیستند. آن‌چه امروز به عنوان دست‌آورد دولت روحانی و سپاه قدس در صحنه دیپلماتیک، اقتصادی و نظامی می‌بینند، نه تنها بیان‌گر قدرت ایران و یا به قول گروهی «بازگشت آبرو به پاسپورت ایرانی» نیست، بلکه پیروزی طبقه حاکمان ایران در سهم‌خواهی جهانی است. در این پیروزی جایی برای مردم ایران نیست بلکه وقتش که برسد همین حاکمان به خوبی می‌توانند نقش اسد را در ایران بازی کنند.