رهبر انقلاب اسلامی از انتقاد از حکومت خویش چنان برآشفت که به دوست و همدرس و پسر استاد خویش گفت: «گـُه زیادی نخور»!
هنگام مرتب کردن آرشیو خصوصی خود به بسته ای از نامه هایی برخوردم که از دوران انتشار مجله پر به جای مانده است. یکی از این نامه ها، نامه ای است به قلم زنده یاد احمد علی بابایی، که بخشهایی از آن همان موقع در مجله پر چاپ شده است. نامۀ آقای علی بابایی عطف به چاپ فصلی از کتاب «حکمت و حکومت» آیت الله مهدی حائری یزدی در نشریه پر بود که توسط خود ایشان یا یکی از نزدیکانشان قبل از انتشار کتاب برای چاپ به مجله ارسال شده بود. آقای حائری در این کتاب مبانی نظریۀ ولایت فقیه و کارکرد آن را در حکومت به چالش کشیده و رد کرده است. آقای احمد علی بابایی با توجه به متن آن مقاله و آشکار شدن مخالفت آیت الله حائری با نظریۀ فاسد ولایت فقیه، خاطره ای نقل کرده و با تجاهل العارف ضمن گِلِه از مرحوم حائری، سوالی طرح کرده که خود جوابش را می دانست، ولی می خواست آقای حائری که حامل آن پیام بوده خودش آن را بیان کند. اینک که هر دو درگذشته اند و شاید اطلاعی که من دارم کمکی باشد به فهم تاریخ انقلاب اسلامی، آن را در این جا می نویسم. ابتدا متن کامل نامه احمد علی بابایی را می آورد، که به تاریخ ۱۱ مارچ ۱۹۹۲ به دفتر مجله واصل شده بود:
«در اردیبهشت و خرداد ۵۸ آغاز و گرماگرم عهد شکنی های آقای خمینی جلساتی از ناحیۀ دلسوختگان و احرار در پی چاره جویی به انحرافاتی که از طرف آقای خمینی و اصحابش به انقلاب تحمیل می شد، در گوشه و کنار تهران تشکیل می گردید. از آن جمله در منزل مرد بزرگوار و آزاده روزگار آقای حاج محمد تقی انوری، از معمرین و سرشناسان دست و دل باز قدیم جبهه ملی ایران.
گفتگوهای دردمندانه و پر از نگرانی در جلسات منزل آقای انوری به نامه سرگشاده ای خطاب به آقای خمینی منتهی شد که با امضاء حدود ۲۰ نفری که در آن مجلس و آن گفتگوها شرکت داشتند چاپ و منتشر گردید. امضاء ها تقریباً به نیمه رسیده بود که شبی استاد حائری یزدی در معیت یکی از دوستان به آن مجلس آمدند. حضور ایشان و آگاه شدن جمع از خویشاوندی و مناسبات صمیمانه ای که از سابق بین ایشان و آقای خمینی بوده، بعضی را به وسوسه انداخت که بهتر است پیش از انتشار، نامۀ مزبور به طور خصوصی وسیله ایشان برای آقای خمینی فرستاده شود که شاید این طریقه بهتر و بیشتر در آقای خمینی تأثیر بگذارد. البته آقای حائری هم از این امر استقبال کردند که حامل آن نامه و تسلیم حضوری آن برای خمینی و حتی المقدر اخذ پاسخی از ایشان باشد. متأسفانه بردن نامه همان و و بیخبری از آقای حائری و اقدام ایشان همان!
یک سال یا بیشتر گذشته بود که بین من و ایشان به تصادف سر کوچه ای که منزل هر دوی ما در آن کوچه قرار داشت تلاقی و ملاقاتی دست داد. آقای حائری به خلاف فوق العادگیها و سجایایی که در آن مجلس از آقای خمینی و افکار او بر می شمردند، در این دیدار دل پر خونی داشتند و شکوه های بسیار از آقای خمینی به زبان آوردند. آن دیدار ما سر کوچه خیلی طولانی شد و سخنها گفتیم. در پاسخ من که از موضوع و سرنوشت آن نامۀ سرگشاده که ایشان حامل آن بودند، و قرار بود جوابی برای جمع بیاورند، گفتند: «متأسفانه ایشان جوابی برای من فرستادند که به قدری تلخ بود که من مسکوت گذاشتن آن را ترجیح دادم.»
عرض کردم بهتر است آنانی را که از طرف آنها آن نامه را برای خمینی برده بودید از مضمون جواب ایشان آگاه کنید.
فرمودند «حالا موقعش نیست.» بماند.
نامه ای که از طرف جمعی به امانت به ایشان سپرده شده بود اخلاقاً و انصافاً جواب می طلبید! ولی این نکته حائز توجه است اکنون که ایشان ملاحظات را کنار گذاشته پس از ۱۴ سال به مقابله با «نظریۀ ولایت فقیه» آقای خمینی برخاسته اند آیا موقع انتشار پاسخ آقای خمینی به آن نامه سرگشاده نیست؟ یا لااقل صاحبان آن نامۀ سرگشاده بعضی که هنوز به دست اجل نرفته اند، به اقتضای تعهد اخلاقی و انسانی و از آن مضمون باخبر گردانند؟! هنوز که بحمدالله مجالی از متاع عمر باقی است، ردّ و الامانات الی اهلها!
و گلۀ دوم: جنابعالی که به عنوان مجتهد مسلّم و مخصوصاً آگاه به مصالح زمانه این عقیده را در بطلان نظریۀ «ولایت فقیه» نوشتید بهتر نبود همان روزگار که ریشۀ این ادعای «پر خسران دین و دنیا» محکم نشده بود این عقیدۀ اجتهادی خودتان را ابراز می داشتید؟ گمان ندارید که اگر مثل شمایی با آن موقعیت علمی و سوابق خانوادگی و مناسبات عاطفی (به قول خودتان) با آقای خمینی در آن موقع مقابل ابن قضیه می ایستادید مسیر خیلی قضایا عوض می شد؟!! از خدا بخواهیم از آنچه که هنوز فرصت داریم غافل نمانیم! هنوز دیر نیست، چه برای روشنی مردم چه خدمت به تاریخ و مهمتر که زدودن این پیرایه از دامن اسلام!
در پایان ذکر این نکته خالی از تنبـّه نیست. این عاقبت به خیری برای جناب آقای حائری جای خشنودی و سپاس است که بالاخره لحظه را غنیمت شمردند و زبان از کام بیرون کشیدند و نزد خدا و خلق حداقل ایفاء وظیفه ای کردند. بدا به حال دهها چون ایشان که در آن ذی و آن صلاحیت هستند و دانسته و آگاه با اربابان ستم و ضلالت و فریب، به طمع جیفۀ زودگذری، همکاری کردند در حالی که اغلب در خلوت بی اعتقادی خود را با این حرفهای آقای خمینی ابراز می کردند. و امروز نیز برای تحریم و تکفیر آقای خمینی به نوبت و فرصت نشسته اند چنان که ابطال آراء آقای خمینی در خصوص موسیقی یا حلال و حرام ماهیها و دهها از این قبیل که مقدسین قم اکنون از هم پیشی می گیرند طلیعۀ چنین رویدادی است! باش تا صبح دولتت بدمد.
با احترام
احمد علی بابایی
[حاشیه های آقای احمد علی بابایی]
نامۀ سرگشادۀ مزبور بعداً در تاریخ ۱۴ یا ۱۵ تیرماه ۵۸ در روزنامه کیهان چاپ شد و ظاهراً مرحوم دکتر مبشری که آن زمان کیهان به او سپرده شده بود، به گناه چاپ همان نامه فدیه شد و کیهان از آن مرد دانشمندِ فرزانه گرفته شد.»
***
اما آیت الله خمینی به آقای حائری یزدی چه گفته بود که وی از بیان آن شرم می کرد؟این داستان را من شخصاً از مرحوم علی بابایی شنیدم، در حالی که اشک در چشمان آن مرد محترم جمع شده بود.
آقای خمینی خیلی ساده، خطاب به آقای حائری گفته بود: «گـُه زیادی نخور»!
به همین سادگی و به همین وقاحت. ظاهراً اطرافیان رهبر انقلاب باید می دانستند که تا چه میزان حق دارند گه بخورند که زیادشان نشود و برایشان رودل نیاورد و دچار بی مهری و میهمان «قهوه قجر» امام نشوند!
شاید در فرصتی مناسب به خاطرات آیت الله مهدی حائری یزدی بپردازم که توسط تاریخ شفاهی ایران – دانشگاه هاروارد منتشر شده، ولی در ایران بخشهایی از آن را سانسور کردند.
یاد هر دو به خیر.
لینک مطلب در تریبون زمانه
اقای علی سجادی لطفأ شما هم از اربابان یورو،دلار،شکیل و ریال وهابی بپرسید که چه موقع و
تا چه اندازه به خبرنگاران وامدار و یا مزدور خود اجازه *** (کم یا زیاد) را می دهند؟
اولأ ،شما که ***نیستی به تمام اطرافیان خمینی توهین می کنی و توهین کردن را هم
حق طبیعی خود می دانی،ولی به اقای خمینی ایراد میگیری که چرا بی تربیتی کرده است؟
دومأ، اگر کتاب خاطرات این آخوند که توسط تاریخ شفاهی ایران – دانشگاه هاروارد منتشر شده
است اینقدر مهّم است و حکم سند را دارد،چرا مسیحیان کاتولیک امریکا و اروپا و غیره… برای
خود در واتیکان یک رهبر به نام پاپ دارند؟
مگر اخوندها حق ندارند که برای خود یک رهبر انتخاب کرده و قضاوت نهایی را به او واگذار کنند؟
اینکه در ایران باید نظامی مردم سالار و سکولار حاکم و برپا باشد یک خواست معقول و شدنی
است،امّا آخوند و شیعیان حامی اخوند هم حق تعین سرنوشت ،انتخاب نوع حکومت ، پوشش و
آزادی عقاید خود را دارند.در غیر اینصورت شما خود به مردمسالاری عقیده نداشته و همچون رفقای
استالینیستی خود و یا دوستان آمریکایی -صهیونیستی تان معتقددید که فقط شمایان حق حیات،
انتخاب و حکومت کردن را دارید.
قابل عرض است که مردم هیچ کشوری را نمی توان به زور مسلمان،مسیحی ،یهودی و یا کمونیست
کرد.لذا اگر مردم ایران یک حکومت مذهبی بخواهند،وظیفه دمکرات ها این است که فرهنگ
مردمسالاری را ترویج دهند و به اصول و قوائد دمکراسی احترام گذارند!
mansour / 18 September 2014
به روشنی از نظر “آقای” mansour می توان پی برد که چه کسانی و با چه توشه فهمی از قبل ولایت فقیه نان می خورند.
Azad / 18 September 2014
به همه دوستان پیشنهاد میکنم به اندازه بخورند و با فم دعوا نکنند!
احمد / 18 September 2014
Azad جان از اصول و قوائد دمکراسی بنویس تا من بفهمم تو در مغز پر خاصیتت
چه داری؟ضمنأ من و امثال من که از دمکراسی واقعی و نه دمکراسی وارداتی از
نوع غربی اش که ومدار و مصنوعی است،حمایت می کنیم،هرگز نه ریزه خوار
سفره بیگانگان و نه ریزه خوار سفره ناکسان و دشمنان دمکراسی بوده و یا هستیم.
شعار دادن و کلی گویی وفریاد لنگش کن از کنار گود فقط کار مشتی روشنفکر نما،
ادم های خود محور و مخالف دمکراسی است.کسانی که فرصت طلبانه فریاد آزادی،
انتخابات آزاد و دمکراسی را سر میدهند و بعد از باختن و رای کافی نیاوردن ،نه
حقوق انتخاب کننده و نه حقوق انتخاب شده را احترام و رعایت می کنند.جمله
دشمن ردمسالاری و مردم ایرانند و نباید به این دشمنان مردمسالاری اجازه دمیدن
در شیپور دمکراسی و یا مردم فریبی را داد!اکر شما فردی دمکرات هستید،بفرمایید
که انتخابات آزاد یعنی چه و اگر در یک انتخابات آزاد اکثریت مردم مجددأ خریت
کردندو به یک نظام اسلامی رای دادند ،میتوانیم قوانین موجود در نظامهای
کاپیتالیستی و یا سوسیالیستی را به انان تحمیل کنیم؟
خوانندگان و نظردهندگان مقالات و خبرها را بهتر است آگاه و مدیریت نمایید و نه
اینکه با توهین و تهمت مکرر از خود برانید !موفق باشید
mansour / 18 September 2014
من نميدونم اين اطرافيان انقلاب چرا هميشه أشك در چشم شان حلقه ميزنه حالا همشون زياد بخورم با مردم جا دار ايران كه هنوز توشون زياد جا ميشه
مهرداد / 18 September 2014
آقای منصور، به نظر من برداشت شما از دمکراسی صحیح نیست! … به این دلیل که دمکراسی یک مفهوم هست که الزاماتی داره بنابراین اصلا چیزی به نام دمکراسی غربی یا شرقی یا اسلامی نداریم! این الزامات در نپال و اروپا و ایران یکسان هستند.
مسلما در یک انتخابات که همه اصول رعایت شده باشه امکان باخت برای هر گروهی خیلی بیشتر از احتمال برد هست.اما چون اصول کلی دمکراسی ستون های اصلی رو ساختن هیچ وقت یک گروه و دسته نمیتونه بیاد و بر پایه ی انتخابات رای بیاره و سپس گروه های دیگر رو کنار بزنه… این کاری هست که جمهوری اسلامی انجام داد و اخوان المسلمین در صدد انجامش بود و در ترکیه در حال انجام شدنه… پس اگه دقت کنی میبینی مشکل کسانی که تو باهاشون مخالفی این نیست که یک گروه اسلامی رای آورده مشکل در اینجاست که این گروه اسلامی به دلیل نپذیرفتن ذات دمکراسی بعد از رای گیری در صدد ایجاد راه هایی برای ادامه ی حکومت خود و راندن مخالفان هست.
هاگن / 19 September 2014
خطاب به دوست ارزشی و*** که کامنت اول را گذاشته:
پاپ که شما مثال زدی، 2زار قدرت ندارد! و گوش یک پاسبان را هم نمیتواند بگیرد!
نه مثل ولی فقیه شیعه که میتواند حکم اعدام همه را صادر کند.
تو و امثال تو کمونیست های اسلامگرا هستید که فوقالعاده هم بیسوادید.
بردیا / 19 September 2014
ازکوزه همان برون تراود که دراوست …خمینی یک جادوگر جوکی هندی بود که مذهب اصلی او سیک بود لعنت به روح او واربابان اهریمنش
حسن / 19 September 2014
هاگن محترم!
اولأ،نتیجه انتخابات ازادی که پس از یک انقلاب که احزاب کاملأ شکل نگرفته و
امکانات تبلیغی هم ندارند ، با انتخاباتی که در یک نظام مردم سالار برگزار میشود
که اکثر سازمان ها و احزاب در آن شناخته شده و نیز حمایت مالی و رسانه ای میشوند،
کاملأ متفاوت است.
دومأ، پس از انقلاب ۵۷ اگر احزاب چپ در ایران می فهمیدند که دمکراسی بهترین
نظام برای کشور است و مسلمانان را
نمی کشتند (ترور آخوند،پاسدار و کمیته ای ها)و نیز جنگ خلق های (خلق واهی کرد،
خلق بلوچ و غیره…)را براه نمی انداختند، مطمئنأ ده ها هزاز جوان پرشور و انقلابی
کشور هم بیهوده زندانی ،شکنجه و اعدام ، صدها هزار نفر هم خانه نشین و چند میلیون
هم مجبور به ترک وطن نمی شدند !این جمعیت بزرگ و باسواد و انقلابی اگر به دمکراسی و
مبارزه مسالمت آمیز روی آورده بودند،نه اقای خمینی و دار و دسته اش بر گرده مردم سوار
میشدند و نه اوضای کشور چنین میشد!
نادانی رفقای چپ و تلاش بیهوده آنان جهت استقرار سوسیالیسم(جمهوری دمکراتیک
خلق ایران)و ادامه مشی مسلحانه و تحریک اقوام ایرانی به جنگ با حکومت مرکزی و
تشویق و حمایت مالی و تسلیحاتی دولت امریکا،رژیم صهیونیستی و دوّل استعمارگر
شرقی و غربی باعث شد که اخوند دیکتاتور قرآن بر سر شمشیر کرده و عوام فریبی کند و
به حق هم بگوید که اگر قرار بر حکومت کردن بر مردم است،آخوند هم مردم فریب تر از
رقبای سکولار و کمونیست خود است و هم پایگاه توده ای قوی تری دارد.
هموطن! در حال حاضر شرایط خاصی در کشور بوجود آمده است و اکثریت مردم بدون
داشتن یک هدف مشخص و سازنده خواهان برکناری اقای خامنه ای و جایگزینی وی با هر
کسی شده اند و استقرار دمکراسی هدف اصلی نیست و این همان دام استعمار و استکبار
است که می خواهد فرد فرصت طلب و نامطلوب مورد علاقه خود را به جای اقای خامنه ای
بر گرده مردم سوار کند و ۳۵ سال هم به این شکل مردم تحت ستم ایران راغارت و برده
خویش نمایند .
دوست گرامی ما نباید مجددأ حماقت کنیم و بدون برنامه و بدون اعتقاد قلبی به مقوله
دمکراسی وارد گود سیاست شده و فریاد تغییر -تغییر سر دهیم،بلکه احزاب سیاسی ما باید
ضمن قبول نظام مردمسالار به عنوان نظامی که حیات سیاسی همه احزاب و سازمانها را
تضمین میکند،اعلام موجودیت نموده و سپس باهمکاری یکدیگر مردم را تشویق به برپایی
یک نظام مردم سالار کنند و نه اینکه بخواهند کشور را از آخوند مستبد بگیرند و خود جلاد و
دیکتاتوری بد تر از آخوند بشوند.
موضوع دیگر این است که دولت امریکا و عقبه استعمارگر اروپایی اش و نیز انگل های
چسبیده به امریکا(صهیونیسم،وهابیسم،عثمانیسم)برای ایجاد آشوب در ایران ولایت فقیه
را هدف قرار داده اند و با علم کردن فردی چون اکبر هاشمی رفسنجانی و باند مافیایی اش
(موسوی ،کروبی و رهنورد و غیره…)در مقابل خامنه ای و با بهانه استقرار دمکراسی از نوع
غربی(بخوانید دیکتاتوری خودی غرب)مردم فریبی می کنند و متاسفانه روشنفکران دنباله رو
خلق ما هم با دشمنان مردم ایران هم نوا و همسو شده اند.غافل از اینکه هاشمی رفسنجانی
فردی ضعیف النفس و فرصت طلب است و در دوران ریاستش اعمال زشت و خلاف قانون
بسیار انجام داده و پرونده قطور این غارتگر بیت المال را دولت امریکا و دستگاه های
جاسوسی غرب و شرق در بایگانی خود برای روز نیاز نگهداری می کنند.لذا باید آگاه باشیم
که اگر رفسنجانی و یا یکی از افراد وامدار به وی رهبری مردم و یا کشور را عهده دار باشند و
بر میل و ساز امپریالیسم،استعمار و صهیونیزم نرقصد،چه اتفاق شومی در کشور ایجاد
میگردد؟
مطمئنأ به این نکته بسیار مهم چندان توجه ننموده اید که باند مافیای قدرت و ثروت موسوی،
کروبی و رفسنجانی را بر اقای خامنه ای و اهل بیت اش ترجیح میدهید و مرگ بر خامنه ای و
زنده باد موسوی و زندباد کروبی و زنده باد رفسنجانی سر میدهید.
هاگن جان(البته هاگن اسم شما نیست ،بلکه نام شهری در آلمان است) در کشوری که در نتیجه
استبداد حکام فاسد و منفورش انقلاب (چه واقعی و چه مخملین)میشود انهم به رهبری یک
دیکتاتور دیگر و یا چند گروه و حزب مخالف با دمکراسی ، نمی توان امیدی به رعایت اصول و
قوائد مردمسالاری از طرف دیکتاتوران جدید را داشت.نهایتأ اینکه یک همه پرسی صورت
میگیرد و هردیکتاتوری که بیشتر حامی دارد ،میشود رهبر !اگر هم انقلابی چون انقلاب الجزائر،
مصر،لیبی و شیلی و امثالهم بشود و نتیجه انتخابات هم مورد تأیید امپریالیسم،استعمار و
صهیونییسم نباشد و یا همچون اتفاقات اوکرائین مورد قبول روسیه نباشد،انگاه با لطف اجانب
مردم شاهد کودتا و یا هرج و مرج و برادر کشی خواهند بود.
مطلب دیگر اینکه در نظام های مردمسالار(نسبی خوب) از نوع اروپائی ، هیچ حزب و یا سازمانی
علنأ جرأت مخالفت با اصول و قوائد دمکراسی حاکم در کشورش را ندارد.مخصوصأ پس از
فروپاشی اردوگاه سوسیالیز و افشای چهره واقعی دیکتاتوران چپی و کمونیست ، احزاب
سوسیالیستی و مارکسیستی دیگر قادر به مردم فریبی و جمع کردن سیاهی لشکر نیستند.
لذا مردم میان یک نظام سرمایه داری بی در و پیکر چون نظام سرمایه داری در آمریکا و یا
نظام های سرمای داری مدیریت شده با رعایت عدالت اجتماعی حد اقلی در اروپا ،یکی را
انتخاب و از ان هم حمایت میکنند.
امّا در ایران اکثر مردم نه نظام سرمایه داری و نه نظام سوسیالیستی و نه نظام مردمسالار و
حتی نظام مردمسالار دینی خود را نمی شناسند و به همین علت است که هر دوره عده ای زمام
کشور را بدست گرفته و مجددأ خون ملت را می مکند.
مردمسالاری با رهبری هیچ آخوندی حاصل نمی شود ،بلکه نیروها و شخصیت های مدافع
مردم سالاری باید با تظاهرات مسالمت آمیز خود اقای خامنه ای و احزاب و سازمان های
مدافع تک حزبی(دیکتاتوری)را مجبور به تغییر فکر و قبول اصول و قوائد مردم سالاری
واقعی بنمایند.موفق باشید
mansour / 20 September 2014
آقای منصور:
ممنون که با پاسختون نظرتون رو شرح دادین. گرچه در برخی از قسمت های فرمایشتون با مصداق هایی که بیان نمودین مخالفم و اون نوع نتیجه گیری رو درست نمیدونم اما با روح حاکم بر صحبت هاتون کاملا موافقم . فقط سوالی که برام مطرحه اینه که شما از این مقاله چه برداشتی کردین که کامنت اول رو گذاشتین!!؟ … فکر نمیکنم نویسنده با بیان خاطره ی نقل شده منظوری جز بیان نوع رفتار آقای خمینی با مخالفان داشته باشن که البته با توجه با فیلم ها و سخنان بسیار به جا مانده از ایشون و تعصبی که به اسلام داشتن پذیرفتنش خیلی سخت نیست.
…
به عقیده من، ما کشوری بودیم در راه توسعه بنابراین روشنفکر ما هم روشنفکر مولد نیست و با توجه به مقیاس کشور ما روشنفکر خوانده میشه. بنابراین اقدامات اشتباه بسیاری انجام میده که با تجربه اندوزی در طول زمان باید اصلاح بشه. اینه که اقدامات و اتفاق های اول انقلاب باید از زوایای مختلف تحلیل و سنجیده بشن.
ضمنا، اگر بهتر جستجو کرده بودین متوجه میشدین که هاگن علاوه بر اسم شهری در آلمان، اسم مرد هم هست.
هاگن / 20 September 2014
سلام.
کیا بودن میگفتند: دیکتاتور به پایان سلام کن؟!
سال ٥٧ بود که مرحوم بختیار گفت:
من مرغ طوفانم و تسلیم دولت غیر قانونی نخواهم شد!
سال ٥٨ بود که طالقانی به استبداد تحت لوای دین اعتراض کرد!
سال ٥٩ بود که رجوی در امجدیه گفت:
وای به روزی که تصمیم بگیریم که مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ بدهیم!
سال ٦٠ بود که بنی صدر در دانشگاه گفت:
من تسلیم هیاهوی چماقداران حزب جمهوری نمیشوم!
صدای رسای بختیار و طالقانی و رجوی و بنی صدر در فضای آنروزا گم شد و آن شد که نباید!
سی و یکسال تمام آغایون ٩٨ درصدیهای خط آغا،
آش و با جاش بردن و خوردن و زدن و کشتند و پنهانی خاکه رو خاکه ریختند،
تا سال ٨٨ که شریک توپره و آخور « موسوی »برای حفظ قدرت و ثروت نظام به ناگاه عابد و مسلمان شد :
که من تسلیم این صحنه آرائی خطرناک نخواهم شد!
قلندری هم نبود و منفعت و مصلحت و مشارکت و مماشات و ترس و سکوت شرکای دزد و رفیقان قافله،
به کسی اجازه نداد که بگه: آغایون ساعت خواب !
حالا بعد از پنج سال قیل و قال و شعار بیهوده،
عیادت رییس کمیته صیانت آرای موسوی از دیکتاتور دیدنیه و نامه لقمه حرومی مثل تاج زاده به دیکتاتور خوندنی…«رهبر محترم جمهوری اسلامی…مقام محترم رهبری…جناب عالی فرمودید…»
انگارم نه انگار که منتظری بعداز سی سال بالاخره اعتراف کرد که:این نظام نه جمهوری نه اسلامی؟!
انگارم انگار که قرار بود،بعد از بن علی نوبت سیدعلی باشه و دیکتاتور به پایان سلام کند!
پ.ن.
آقای سجادی خمینی نمونه بارز بی ادبی باشه یا نباشه ،چه دردی از مصیبت من و ما و شما کم میکند؟
اصلا چرا میون اینهمه بت زنده،
سنگ به بت مرده ای میزنید که خم ش پاتیل کثافت بود و می ش حرام و نی ش نغمه ویرانی!
خمینی چه داشت که ادب داشته باشد،خمینی اسم بی مسمایی بود شبیه زلفعلی ؟!
او برخلاف نامش هیچ نشانی از خم و می و نی نداشت،
دین و آئین و مرام و معرفت و خلف وعده اش با خدا و ناموس خدا که برهمگان روشنست،
حالا شما بعداز سی و پنج سال قتل و غارت و تجاوز تازه در پی اثبات بی ادبی خمینی هستید ؟!
باور بفرمائید که کار از ادب و بی ادبی و اعتراض و چه میشد و ایکاش گذشته و بانیان و حامیان و جانیان و همه کسانی که آگاهانه و ناآگاهانه در برابر قتل عام «آشویتس دهه شصت و هفتاد و هشتاد ایران » سکوت کردند،اکنون بهترست که خفه خون بگیرند،بخصوص مهندسین و دکترا و وکلا و همه کسانی که ؛
در این مدت زیر بیضه نظام استاد و ادیب و هنرمند و کاتب شدند!
چرا که حکایت ما به «وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِين» رسیده است و هیچ راه گریزی نمانده است!
میدونم حرفم یه کمی برخورنده و دردآوره،ولی آش کشک خاله ایه که باید خورد و دم نزد!
برقراری شما و دوستان کامنت گذار، سرفرازی منست.
لطیف / 20 September 2014
در پاسخ به هاگن (نویسنده)
۱- «رهبر انقلاب اسلامی از انتقاد از حکومت خویش چنان برآشفت که به دوست و
همدرس و پسر استاد خویش گفت: گـُه زیادی نخور!»
۲-«آقای احمد علی بابایی با توجه به متن آن مقاله و آشکار شدن مخالفت آیت الله
حائری با نظریۀ فاسد ولایت فقیه»
۳-«مرد بزرگوار و آزاده روزگار آقای حاج محمد تقی انوری، از معمرین و سرشناسان
دست و دل باز قدیم جبهه ملی ایران.»
۴-«چه برای روشنی مردم چه خدمت به تاریخ و مهمتر که زدودن این پیرایه از دامن
اسلام!»
۵-«آقای خمینی خیلی ساده، خطاب به آقای حائری گفته بود: «گـُه زیادی نخور»!
به همین سادگی و به همین وقاحت. ظاهراً اطرافیان رهبر انقلاب باید می دانستند که
تا چه میزان حق دارند گه بخورند که زیادشان نشود و برایشان رودل نیاورد و دچار
بی مهری و میهمان «قهوه قجر» امام نشوند!»
هاگن عزیز!متن مخالفت آقای حائری با اصل ولایت فقیه باید درج میشد که خواننده
خود قضاوت کند که چرا اقای خمینی به دوست خوب و دیرینه اش توهین کرده
است و نه اینکه خبرنگار با نقد خویش تلاش در شستشوی فکر خواننده باشد!
توهین به اطرافیان رهبر«ظاهراً اطرافیان رهبر انقلاب باید می دانستند که تا چه
میزان حق دارند گه بخورند که زیادشان نشود و برایشان رودل نیاورد و دچار بی
مهری و میهمان «قهوه قجر»امام شوند»
– در مقام خبرنگار و مدعی ترویج فرهنگ مردمسالاری و دفاع از حقوق بشر بزرگترین و
احمقانه ترین خطای اکثر خبرنگاران بوده و هست .مخصوصأ که از یک آخوند بر علیه
آخوندی دیگر استفاده شود!
-به جای مردم تصمیم گرفتن و بد و خوب را دیکته کردن بدون ارائه مدارگ درست و
واقعی، صرفأ نقل قول کردن ، تکرار خاطرات افراد خاص و یا عدم اشاره به شماره
روزنامه کیهان که انتقاد و نفی اصل ولایت فقیه بتوسط اقای حائری را ثابت و نیز
خواننده را با اصل مدرک و منبع بی طرف و دولتی ان اشنا میکند،فقط برای شستشوی
مغزیی است.ضمن اینکه استکبار و استعمار و صهیونیسم هم با استفاده از همین
روش برای عقیم کردن جنبش های دمکراسی خواه استفاده و خبرنگاران این چنینی را
هم حمایت ویژه میکنند.اگر یادتان باشد سال گذشته و شاید هم دوسال پیش دختر
اقای خمینی به نقل از پدر فرمودند که امام اقایان خامنه ای و رفسنجانی را یار یکدیر
خوانده و وصیت نموده اند که حامی هم باشند!چرا؟
چون رفسنجانی با عرب وهابی و ارباب بزرگ امریکا و انگل چسبیده به آن (صهیونیسم)،
جهت سرنگونی اقای خامنه ای (ولی فقیه)همسو و متحدشده بود و به همین علت
جان رفسنجانی در خطر حمله حزب الله و بسیجیان وغیره … بود.حصر موسوی و
همسرش و نیز مهدی کروبی فقط به خاطر عقیم ماندن اقدامات سرنگونی و انهدام
باند مافیایی قدرت و ثروت به سرکردگی اکبر هاشمی رفسنجانی است و اقای خامنه ای،
بیت رهبری و سازمان امنیت میدانند که رفسنجانی آدم انقلابی نیست،بلکه فردی
فرصت طلب است و هرگز به تنهایی جرأت ابراز وجود را ندارد.
-مردم ایران در درجه اول نان و آب و آرامش و سپس دمکراسی می خواهند و اگر برخی
معتقدند که اول باید دمکراسی برپا گردد،این گی و این میدان!البته گذار به مردمسالاری
بدون آشتی ملّی و احترام به ولی فقیه کمی مضحک و غیر عقلانی است.لذا باید ضمن
مخالفت با تحریم و تحریم کننده و عاملین داخلی تحریم ،معترضین اجتماعی را با
اصول و قوائد مردمسالاری و اعمال دمکراتیک آشنا و همزمان هم اعتراضات مسالمت
آمیز را برنامه ریزی و عملی نمود.موفق باشید
mansour / 20 September 2014
در تائید لطیف که حرف حق را زد و بقولی حجت را کامل کرد و زحمت نوشتن مرا کم کرد، باید اضافه کنم:
در تعجب هستم که چگونه یک انسان عاقل ، بالغ و منصف میتواند این همه جنایت ، پستی ، رذالت، فریب ، دنائت ، دزدی و فساد را از یک سیستم و دستکاه حکومتی شاهد باشد و هنوز در پی توجیه و حمایت آن بر آید؟
جالب توجه است که در یک کشور دموکراتیک و پیشرفته، یک رسوائی و یا کوتاهی از طرف دولت ، باعث سقوط و استعفای آن دولت میشود، چنانچه بارها و بارها شاهد آن در کشورهای اروپائی و برخی از کشورهای آسیائی مانند ژاپن و یا کره جنوبی بوده ایم. در حالی که در ایران ملیونها جنایت و تعدی و ظلم و اجحاف و دزدی توسط عمال رژیم تنها باعث استحکام و ثبات آنها میشود و این دقیقاً فرق دموکراسی است با دیکتاتوری، فرق مردم آگاه و مستقل است با مردم کفن پوش و چماق بدست و ساندیس خور و مقلّد و دنباله رو و ناآگاه.
آنها که شعور و درکی از مسائل داشتند همان لحظه ای که خمینی در هواپیما آن ” هیچی ” کذائی را گفت متوجۀ عمق فاجعه شدند و سعی کردند مردم بت پرست ایران را از نسبت به آن آگاه کنند و از همان لحظه هم کلمه ضد انقلاب متولد شد .
خمینی دو ماموریت داشت که هر دو را به نحو احسن پیاده نمود :
1- بد نام کردن نام دین (بطور کلی) و اسلام به طور اخص
2- نابود کردن ایران و غارت منابع ملی
ما ایرانی ها سالهای سال باید تقاص جهل و خرافات و تعصبات و عقب افتادگی فرهنگی خود را بدهیم.
مومن / 21 September 2014
مرحوم حائری در مصاحبه تاریخ شفاهی راجع به این موضوع صحبتی نمیکند.
جواد / 10 April 2022