پل مازورسکی، فیلمنامه‌نویس، بازیگر و کارگردان و تهیه کننده فیلم‌های مستقل آمریکایی در سن ۸۴ سالگی درگذشت. مازورسکی، از پیشگامان سینمای مستقل آمریکا و موج نوی هالیوود در سال‌های دهه ۱۹۷۰ بود. در آن سال‌ها سینمای مستقل آمریکا در نیویورک و در تضاد با سلطه استودیو‌ها و سینمای «مِین‌استریم» هالیوود شکل گرفت.

سینمای موج نوی هالیوود یا آنچه که به سینمای پست-کلاسیک هالیوود یا هالیوود جدید (New Hollywood) شناخته می‌شود در اواخر سال‌های دهه ۱۹۶۰ و با کارهای نسلی از سینماگران جوان و مستقل شکل گرفت که به دنبال رهایی از سلطه قاطع استودیوهای هالیوودی و کنترل و دخالت‌های تهیه‌کننده‌ها و صاحبان سرمایه در روند تولید فیلم بودند.

پل مازورسکی، فیلمنامه‌نویس، بازیگر و کارگردان و تهیه‌کننده فیلم‌های مستقل آمریکایی
پل مازورسکی، فیلمنامه‌نویس، بازیگر و کارگردان و تهیه‌کننده فیلم‌های مستقل آمریکایی

فیلم‌های این سینماگران اگرچه بخشی از تولیدات نظام استودیویی هالیوود به حساب می‌آید و آن‌ها در مقایسه با سینماگران کاملاً مستقلی چون جان کاساوتیس، پیتر باگدانوویچ و یوناس مکاس، مستقل به حساب نمی‌آیند بلکه بخشی از نظام استودیویی‌اند، اما توانستند در دل همین نظام استودیویی، استقلال نسبی خود را حفظ کرده و برخلاف سنت‌های رایج استودیویی، نقش قوی‌تری به عنوان کارگردان در تولید فیلم‌ها به عهده گرفته و سبک سینمایی ویژه خود را دنبال کنند. آن‌ها با رویکرد جوان‌محور، آنارشیستی و سنت‌شکنانه خود، خون تازه‌ای را در کالبد خشک و بی‌رمق نظام استودیویی هالیوود تزریق کردند.

این سینما که با فیلم‌هایی چون «فارغ‌التحصیل» مایک نیکولز و «بانی و کلاید» آرتور پن در اواخر دهه ۱۹۶۰ آغاز شد با آثار سینماگرانی چون مارتین اسکورسیزی، فرانسیس فورد کاپولا، استیون اسپیلبرگ، جرج لوکاس، رابرت آلتمن، هال اشبی، وودی آلن، برایان دی پالما، باب فاس، مایکل چیمینو و پل مازورسکی ادامه یافت؛ اگرچه این نهضت سینمایی بعد‌ها با موفقیت تجاری فیلم‌هایی چون «آرواره‌ها» و «جنگ ستارگان» از مسیر اصلی‌اش منحرف و از هویت مستقل نسبی‌اش تهی شد و تقریباً در سیستم استودیویی هالیوودی حل گردید.

در میان این گروه از سینماگران، پل مازورسکی به رغم ساختن چند فیلم محبوب و پرفروش، شهرت کمتری دارد؛ کارگردان و نویسنده خلاقی که کار‌هایش مثل اغلب یهودی‌های فعال در دنیای سینما و ادبیات، شوخ‌طبعانه و حاوی طنزی تلخ بود که زندگی لوکس و توخالی آدم‌های طبقه متوسط و روشنفکر آمریکایی را دست می‌انداخت.

کتاب «پل و مازورسکی»، درباره سینمای مازورسکی
کتاب «پل و مازورسکی»، درباره سینمای مازورسکی

مازورسکی به بازیگری علاقه خاصی داشت و کار سینما را در سال ۱۹۵۳ با بازی در فیلم «ترس و هوس» ساخته استنلی کوبریک شروع کرد. او در فیلم‌ها و سریال‌های زیادی از جمله «منطقه گرگ و میش»، «تفنگچی»، «جنگل تخته سیاه» (جان هیوستون)، «راه کارلیتو»، «ستاره‌ای متولد می‌شود»، «دیوانه‌ای در آلاباما»، «رابطه عاشقانه»، «به درون شب» و «تاریخ جهان» (مل بروکس) بازی کرد. این اواخر سرِ پیری هم گویا از روی ناچاری دست به هر کاری می‌زد، از بازی در نقش‌های کوچک و بی‌اهمیت مثل نقش کارت پخش‌کن بازی پوکر در سریال «سوپرانو» گرفته تا نوشتن نقد و رویوی فیلم‌ها برای مجله مُد «ونیتی‌فر».

مازورسکی، یهودی اوکراینی‌تبار وِ ‌زاده نیویورک بود و همانند وودی آلن و مارتین اسکورسیزی، به نیویورک و تصویر کردن آن در فیلم‌هایش علاقه خاصی داشت. در فیلم‌های «ایستگاه بعدی، گرینیچ ویلج»، «زن مجرد» و «هری و تونتو»، نیویورک تنها یک لوکیشن معمولی شهری نیست بلکه هویت و شخصیت منحصر به فردی دارد. سال‌ها پیش در اواخر دهه ۱۹۷۰ در گفت‌وگویی با بهمن مقصودلو (که در کتاب «این سوی ذهن، آن سوی مردمک» که من گردآوری کرده‌ام منتشر شده)، در مورد نیویورک گفته بود: «به نظر من نیویورک با ایالت متحده آمریکا تفاوت دارد. نیویورک سرزمینی جداگانه است. نیویورک آن طوری که برخی از مردم می‌پندارند اروپا هم نیست. هیچ شباهتی به شهرهای اروپایی ندارد. نیویورک فقط نیویورک است. شهری‌ست که نمی‌توان فراموشش کرد. مثل زنی که یک بار می‌بینی و همیشه به یادش داری یا معلمی که همیشه خاطره‌اش با توست.»

مازورسکی به عنوان فیلمنامه‌نویس، کارش را در سال ۱۹۶۸ با نوشتن فیلمنامه «دوستت دارم الیس. بی. توکلاس» ساخته پیتر سلرز آغاز کرد. اولین فیلمش «باب، کارول، تد و الیس» (۱۹۶۹)، به روابط آزاد خارج از چهارچوب‌های متعارف اخلاقی زندگی زناشویی دو زوج جوان می‌پرداخت که تحت تاثیر جنبش‌های آزادی‌خواهانه جنسی در سال‌های دهه ۱۹۶۰ ساخته شده بود و مورد توجه بسیار منتقدان قرار گرفت و موفقیت تجاری خوبی هم کسب کرد.

مازورسکی درباره رویکرد بی‌قید و بند شخصیت‌های فیلم نسبت به تعهدات اخلاقی و خیانت در زندگی زناشویی می‌گوید: «در پایان فیلم نظر من این بود که باب و کارول قادر به ارائه راه حل نیستند. آن‌ها نمی‌توانستند پا به پای تخیلاتشان پیش بروند همچنان که بیشتر مردم طبقه متوسط یا بیشتر مردم دنیا نمی‌توانند این کار را بکنند. اخلاقیات همیشه ریشه‌ای عمیق داشته و همیشه یک گروه حاشیه‌نشین هستند که می‌خواهند همه چیز را تجربه کنند ولی آنچه در آخر کار می‌ماند‌‌ همان موضوع همیشگی است: یک زن و یک مرد.»

پس از این فیلم، مازورسکی به ساختن فیلم‌های دراماتیک پیرامون تم‌هایی چون بحران زناشویی، خیانت، سکس و اختلاف‌های طبقاتی در جامعه آمریکا با لحن کمدی و هجوآمیز پرداخت. خانواده، ازدواج، طلاق و عشق موضوع محوری بسیاری از فیلم‌های اوست. همین‌طور احساس تنهایی انسان‌ها به روزگار پیری در جوامع صنعتی و مدرن که در فیلم «هری و تونتو» منعکس شده است.

به گفته مازورسکی، «تنهایی از سرطان خوفناک‌تر است. وقتی کسی به سرطان مبتلا می‌شود می‌داند که احتمالا مرگ در انتظار اوست ولی تنهایی سرطانی است که مرگ ندارد. همیشه با شماست… تنهایی مطلق از زمانی گریبانگیر انسان غربی شد که کانون خانواده از هم گسیخت.»

شباهت تماتیک فیلم‌های او با فیلم‌های اینگمار برگمن باعث شد که برخی از منتقدان، کارهای او را تحت تأثیر سینمای برگمن بدانند. مازورسکی در مورد تأثیر برگمن بر کار‌هایش به مقصودلو گفته است: «امکان ندارد کسی در شرایط سنی من باشد و با سینما بزرگ شده باشد و تحت تاثیر برگمن نباشد. مردی که ۳۰ فیلم ساخت؛ فیلم‌هایی به غایت عمیق و زیبا که از تکنیکی عالی برخوردارند. امکان ندارد که من از سینمای برگمن متأثر نشده باشم.»

فیلم‌ «ایستگاه بعدی، گرینیچ ویلج» (۱۹۷۴) که نوعی اتوبیوگرافی مازورسکی محسوب می‌شود به دنیای روشنفکران جدا افتاده دهه ۱۹۵۰ آمریکا می‌پردازد. جوان یهودی بروکلینی فیلم و عشق بی‌حد او به سینما و بازیگری، جز بازتاب شخصیت خود مازورسکی نبود، اگرچه خود در گفت‌وگویی آن را انکار کرده است: «کارهای من با اینکه جنبه حدیث نفس دارد ولی زندگینامه نیست. هر فیلمی که شما می‌سازید بیانگر احساسات و تجربیات و تخیلات شماست. “زن مجرد” دربارۀ زندگی من یا همسرم نیست ولی مطمئناً از آنچه دیده‌ام متاثر شده‌ام.»

زنان حضور پررنگی در فیلم‌های مازورسکی دارند و او توانسته با مهارت خاصی، حساسیت‌ها و پیچیدگی‌های روحی و روانی آن‌ها را به تصویر بکشد. در این مورد گفته است: «من مدت‌های مدیدی را با زن‌ها به سر برده‌ام و سال‌هاست که ازدواج کرده‌ام. دوستان زن بسیاری دارم که از شوهران خود جدا شده‌اند. وقتی شما پانزده سال با زن‌ها دمخور باشید و به صحبت‌هایشان گوش کنید، می‌توانید ادعا کنید که کم و بیش آن‌ها را شناخته‌اید.»

و باز می‌گوید: «یادتان نرود که همیشه این مردان بوده‌اند که فیلم‌های بزرگی درباره زنان ساخته‌اند و کتاب‌های عالی درباره آن‌ها نوشته‌اند (…) مادام بواری، آنا کارنینا و خود من می‌توانم پنجاه فیلم را نام ببرم.»

«زن مجرد» (۱۹۷۸)، مهم‌ترین فیلم مازورسکی است که درونمایه‌ای فمینیستی دارد و تحت تأثیر جنبش آزادیخواهی جنسی آمریکا و رهایی از قید و بند زندگی زناشویی ساخته شده است. این فیلم که نامزد اسکار بهترین فیلم سال ۱۹۷۸ شد، داستان زوج جوانی است (با بازی درخشان جیل کلی بورگ) که بعد از ۱۶ سال زندگی زناشویی مشترک با یکدیگر، احساس ملال و یکنواختی می‌کنند و از هم جدا می‌شوند و این جدایی تاثیر عمیقی بر زن می‌گذارد و او را افسرده می‌سازد اما در ‌‌نهایت موفق می‌شود با وضعیت جدید کنار بیاید و خود را مستقل احساس کند.

«بالا و پایین بورلی هیلز» (۱۹۸۷) نیز کمدی سیاه مازورسکی است که نقد تندی بر زندگی لوکس و اشرافی طبقه مرفه آمریکایی به حساب می‌آید.

«دشمنان، یک داستان عاشقانه»، «الکس در سرزمین عجایب»، «بلوم عاشق» و «طوفان» با شرکت جان کاساوتیس و جینا رولندز (اقتباسی مدرن از نمایشنامه شکسپیر) از فیلم‌های دیگر پل مازورسکی است.

آخرین فیلم مازورسکی، مستندی بود به نام «یی‌پی: سفری به درون خوشی یهودی» که در سال ۲۰۰۶ ساخت و شرح سفر او به اوکراین و شرکت او در فستیوال حسیدی یهودی‌هاست.

فیلم‌های پل مازورسکی

[metaslider id=159011]