نشر باران مجموعهای از جستارهای بهروز شیدا در نقد ادبی را منتشر کرد. این کتاب «باران برهوت بوفکورها» نام دارد و دربردارنده هفت جستار از این پژوهشگر ادبی مقیم سوئد است. در حاشیه هر جستار شعری هم از ساموئل بکت، نویسنده و نمایشنامهنویس سرشناس ایرلندی و برنده نوبل ادبی، به ترجمه بهروز شیدا منتشر شده است. شعرها و تصاویر به گونهای برگزیده شده که از نظر مضمونی در پیوند با جستارها باشد.
بهروز شیدا در «باران برهوت بوفکورها» آثاری از مجموعه ادبیات معاصر ایران را برای بررسی و پژوهش ادبی برگزیده که در گفتوگو با «بوف کور» نوشته صادق هدایت قرار داشته باشند. او تلاش کرده رابطه درونی بین این آثار و بوف کور را نشان دهد.
«سانسور یک داستان عاشقانه ایرانی»، نوشته شهریار مندنیپور، «سفر خروج» نوشته محمد آصف سلطانزاده، «جهان زندگان» نوشته محمد محمد علی، «مرگ دیگر کارولا» نوشته محمود فلکی، مجموعه داستان «کوچه شامپیونه» نوشته محسن حسام، «پیکر فرهاد» نوشته عباس معروفی و همچنین «عشقکشی» نوشته محمد بهارلو آثاریاند که نویسنده برای پژوهش پیرامون رابطه درونی ادبیات معاصر ایران با بوف کور برگزیده است.
بهروز شیدا در اینباره میگوید: «در کتابی که پیش رو دارید، رابطه بینامتنی همه جا برپا است؛ که انگار همه چیز با همه چیز سخن میگوید؛ جستارها، عکس – طرحها، شعرها با یک دیگر، جستارها با جستارها، قصهها با قصهها، شعرها با شعرها، عکس – طرحها با عکس – طرحها؛ همه با بوف کورها؛ که از بوفکور تکرارها است؛ که این کتاب نیز تا سهمی از هستی را نقش زند، باران برهوتِ بوف کورها است.»
تصاویری که نویسنده در هر فصل از این کتاب آورده، بیانگر مفهوم هفت بنمایه بوف کور نوشته صادق هدایت است: «درخت سرو»، «چمدان»، «زن اثیری – لکاته»، «زنبور- مگس طلایی»، «مرد قوزی»، «نیلوفر» و «جوی آب». هفت شعر کوتاه ساموئل بکت هم در خدمت بیان همین مفاهیم قرار گرفتهاند: «شبی سایهاش/بار دیگر پید ا شد/قد کشید، کمرنگ شد/ناپیدا شد.»
«باران برهوت بوفکورها» هفدهمین کتابی است که در نقد و پژوهش ادبی از بهروز شیدا منتشر شده است.
مطالعۀ عمیق معمولن مثلثی با سه ضلع مساوی است که نتیجۀ مثبت نیز به بار می دهد ؛ خوانش ِنه سَرسَری و لذتِ نه هَرهَری و تفكر ِنه پَرپَری ؛
یعنی هماهنگی ی چشمی که وقتی مى خواند دل از ان حظ مى برد و مغز به تحليل آن در اعماق می پردازد .
امروزه در نقد ِهنر اما معمولن يكى از سه گانه ها ( خواندن / تفكر يا لذت ) غايب است چرا كه شايد فراهم نمودن هر سه نياز به آرامشى چنان درونی دارد که الزامن کاری است کارستان كه بسا بسيارى از نقادان به ويژه در تحلیل ِتطبیقی ی ادبيات كه بالنسبه نوين تر است یا از آن دورند یا چنان به جنجال های مرسوم رسانه ایی معتادند که ضلعی ازسه گانه ها را بادشان می برد وعذابِ مضاعف جای خوانش متین می نشیند .
بهروز شيدا اما در آثار بى شمارش لذت از خوانش و تفكر توامان را هدیۀ خواننده مى کند و اين معمولن مخالف ذاتِ رایج ِ بازاری است كه نقد ِ ادبیاتِ معاصر را نیز تا حوصلۀ سَرسَری و هَرهَری و پَرپَری مطلب خوان نزول داده است.
مهدی رودسری
مهدی رودسری / 22 April 2014