جمشید عزیزی، شاعر زندانی
جمشید عزیزی ننهکران، متولد ۱ دی ۱۳۷۰ در رشت، ساکن آستارا، دارای مدرک کارشناسی علوم تربیتی، شاعر، کارگر و زندانی سیاسی است. او در معرفی خود اینگونه مینویسد:
«از نوجوانی به ادبیات، بهخصوص شعر علاقه داشتم و میسرودم. کمکم در انجمن شعر آستارا حضور پیدا کردم و با شاعرانی چون «اکبر اکسیر»، «شهرام پوررستم» و دیگر شاعران شهرستان و بعد استان گیلان ارتباط برقرار کردم. آثار خود را به مجلهها و نشریات مختلف میفرستادم و سعی میکردم مطالعات خود را تنها به حوزۀ شعر محدود نکنم، چون اعتقاد داشتم و دارم که برای ارتقای شعرم باید در حوزههای مختلف روانشناسی، جامعهشناسی، سیاست، تاریخ و… اطلاعات کسب کنم. از آنجایی که وضعیت مالی مناسبی نداشتم و پدرم هم کارگر بود، ناگزیر برای امرارمعاش در مشاغل مختلفی ازجمله جوشکاری و قالببندی به کارگری پرداختم. حضورم در فضای کارگری مرا بیشتر و بیشتر با دغدغههای زندگی کارگری، استثمار توسط کارفرما و بخش خصوصی، نبود بیمه و اضافهکار، خطرات محیط کار، ساعات کاری طولانی و… مواجه و سؤال بزرگی در ذهنم ایجاد کرد: «چرا باید کارگران کار کنند و سودش برود به جیب سرمایهداران؟ و چرا این سطح از اختلاف طبقاتی در جامعه وجود دارد؟»
در اعتراضات ۱۳۹۶، در جلوی تئاتر شهر تهران، هدف گلولۀ ساچمهای نیروهای ضدشورش قرار گرفتم، بازداشت شده و بعد از چند روز آزاد شدم. در اعتراضات ۱۳۹۸، حضور فعال داشتم که خوشبختانه دستگیر نشدم و در اعتراضات ۱۴۰۱، بهدلیل حضور گسترده در شهرهای مختلف، شناسایی و نهایتاً در فروردین ۱۴۰۲، به اتهامات «تبلیغ علیه نظام» و «اجتماع و تبانی بهقصد بر هم زدن امنیت کشور» توسط اطلاعات سپاه دستگیر شدم. ۴۰ روز در بازداشتگاه آن نهاد در رشت، مورد شکنجه و بازجویی خشن قرار گرفتم و بعد از مدت ذکرشده، با قرار وثیقه یک میلیاردی موقتاً آزاد شدم. بعد از گذشت چند ماه، جلسۀ دادگاه در شعبه سوم دادگاه انقلاب رشت به ریاست قاضی «مهدی راسخی» برگزار شد. جلسهای که هیچ شباهتی به دادگاه نداشت. من که از داشتن وکیل تعیینی محروم بودم و وکیل تسخیری را هم قبول نداشتم، در اتاقی با مهدی راسخی تنها بودم. در صورتی که طبق قانون باید وکیل میداشتم و منشی و… حضور پیدا میکردند. معلوم بود که قاضی هیچ استقلالی در صدور حکم نداشت و در واقع ضابطین پرونده، حکم را صادر کرده بودند. به ۳ سال و ۶ ماه و ۱ روز حبس برای اتهام اجتماع و تبانی بهقصد بر هم زدن امنیت کشور، و ۷ ماه و ۱۷ روز حبس برای تبلیغ علیه نظام محکوم شدم؛ یعنی جمعاً ۴ سال و ۱ ماه و ۱۸ که طبق قانون تعزیرات، حکم اشد ۳ سال و ۶ ماه و ۱ روز قابل اجرا بود. به رأی صادره اعتراض کردم و شعبۀ ۱۱ دادگاه تجدیدنظر رشت حکم را عیناً تأیید کرد. مسیرهای بعدی زندگیام به این ترتیب رخ داد:
• در ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، وارد زندان آستارا شدم. در ۵ خرداد، یعنی ۱۸ روز بعد از گذشت حبسم در زندان آستارا، به دلایل نامعلوم به زندان لاکان رشت تبعید شدم.
• در ۲۸ تیر ۱۴۰۳، بههمراه همبندیام «عیسی امیریچولاندیم» در اعتراض به حکم اعدام صادره برای خانم «شریفه محمدی» بیانیهای صادر و این رأی را محکوم کردیم.
• در ۱۴ مرداد ۱۴۰۳، بههمراه دیگر همبندیها و زندانیان زن محبوس در زندان لاکان، به کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» پیوستیم.
• در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۳، بههمراه چهار تن از همبندیها، در حمایت از «منوچهر فلاح» که از تاریخ ۱ مرداد ۱۴۰۳ در اعتصاب غذا – بهجهت بلاتکلیفی – قرار داشت، بیانیهای صادر کردیم و به اعتصاب غذا پیوستیم.
• شعبه ۱۱ دادگاه تجدیدنظر در ابلاغیهای با درخواست پابندالکترونیکی بنده، بهدلیل پیوستن به اعتصاب در حمایت از منوچهر فلاح، مخالفت کرد.
• امروز ۲۵ آبان ۱۴۰۳، در مرخصی هستم و هفتم آذر به زندان مراجعت خواهم کرد.»
در ادامه شعر «پرفورمنس» را با صدای این شاعر خواهید شنید.
“پرفورمنس”
نمیدانم چه میشود
و آجر آخر این دیوار
نصیب کدام بنا میشود
چشم در راهم
و امید چه کلمۀ غریبیست!
و آرزو چه مفهوم گنگیست!
و آزادی
چه ارتباطی با بزاق چشمانم دارد؟
حوصله هرچند کم
به سر نمیرود
و لحظهلحظه
زندان مرا گیاه کردهاست
از هر طرف رشد میکنم
میترسم یک روز منفجر شوم
خودکارم را به دست میگیرم
و اندازۀ تمام نانوشتهها فریاد میزنم
باران شروع میشود
و آزادی
و آزادی…
اندازۀ یک سیگار در هوای آزاد
دلتنگ توئم
کفشهای قدیمیام را
دیگر هرگز نخواهم پوشید
و ریشم را مثل سابق
نخواهم تراشید
میخواهم
زندگی را بپیچانم
بپیچانم تا روی ابرها
و بیفتم روی موجهای بزرگترین
ساحل دنیا
بخاری را کم کنید
یک نفر دارد آتش میگیرد
و صدایش در گلو خفه شده
و آب برایش مذاب است
و خودکارش دارد تمام میشود
بالشش را عوض کنید
این ماه که تمام شود
همهچیز از نو شروع خواهد شد
و روز میخواند
و شب میخیزد
و انسان چیست؟
برگهای کدام درخت
آواز رهایی از خاک را
به آسمان هفتم قصهها
نجوا کردهاست
دست از خواب برداشته
و دل از سراب کشیده
آزادی را خواستم
و چند پوشال برای پر کردن درون عروسک
و چند باند رنگی
و چند پارچۀ نمدی
به من هدیه دادند.
نظر این شاعر زندانی درباره «ادبیات زندان»
از آنجایی که زندان تأثیر شگرفی بر روان، افکار و فعالیتهای انسان میگذارد، مسلماً بازخورد این تأثیرات در آثار ادبی میتواند جالبتوجه باشد. بیشتر آثار ادبی که در زندان خلق میشود حول محور آزادی میچرخند. دغدغههای دیگر کمتر میشوند و بهنظر من، خواهناخواه زندان موقعیتی برای ارتقای هنری و شخصی فراهم میکند. مکانیست برای فکر کردن، به دور از هایوهوی جامعه و فضای مجازی، و درک ارزش داشتههای کوچک وقتی آنها را از دست میدهیم. فارغ از این مباحث، ادبیات زندان در واقع تبدیل میشود به تاریخچهای از مبارزۀ سیاسی، آثاری که هرچه بیشتر میتوانند مخاطب را با حالوهوای موقعیت خلق اثر آشنا و چکیدهای از احساس جامعه را به او تزریق کنند. مسلماً با تأثیراتی که بالاتر ذکر شد، آثار هر هنرمندی به قبل از تجربۀ زندان و بعد از آن تقسیم میشود.
- آیا ادبیات زندان صرفاً تسکیندهندۀ روح یا یاریبخش برای تداوم پایداری، یا یک سند اجتماعیست؟
در واقع هر دو. همانطور که میدانید حضور در زندان اکثر اوقات باعث بروز مشکلاتی از قبیل استرس، اضطراب، تپش قلب، افسردگی، کمخوابی، پرخوری و… میشود. طبق یافتههای علمی، نوشتن – فارغ از نوع و مطلب نوشتهشده – باعث کاهش این قبیل عوارض میگردد. بدون شک، نوشتن اثر ادبی مثل داستان یا مخصوصاً شعر که بیشتر با احساسات سروکار دارد، دنیای جدیدی را برای زندانی محیا میکند. دنیایی که فرد به دور از وضعیت ناخوشایند زندان بهدنبال خواستهها، نیازها، ایدهها و آرزوهایش میرود. محیط زندان با توجه به تجارب زیستی جدید، باعث رشد کیفی آثار میشود. از طرف دیگر، آثار خلقشده در زندان نشاندهندۀ وضعیت آن محیط، دغدغهها، آرمانهای خالق اثر و جامعه است. این آثار جزوی از تاریخ ادبیات مبارزاتی هر کشور هستند و سندی اجتماعی بهشمار میآیند.