دیدگاه

بدون شک سال‌های‌ ۹۸ تا ۱۴۰۱ دوران «جنبش انقلابی نوین» در ایران محسوب می‌شود که دارای دو نقطه‌ی عطف تاریخی مهم است: قیام آبان ۹۸ با شعار سلبی «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، دیگه تمومه ماجرا» و انقلاب شهریور ژینا ۱۴۰۱ با شعار ایجابی «زن، زندگی، آزادی». 

در فاصله‌ی میان این دو نقطه‌ عطف تاریخی مهم قیام‌های منطقه‌ای و اعتراضات و اعتصابات متفاوتی به وقوع پیوست که این مجموعه را به عنوان یک کلیت واحد متحد می‌کند. اما وقوع انقلاب ژینا هم به عنوان میانجی مکمل و هم میانجی متمایز و ممتاز آن را از این دوران متفاوت می‌کند. هدف این مقاله فقط پرداختن به یکی از این ویژگی‌های متمایز و ممتاز است. ابتدا به اختصار به زمینه‌های تاریخی این ویژگی‌ها نگاه خواهیم کرد.

سه ویژگی «جنبش انقلابی نوین» ایران

قیام آبان ۱۳۹۸ که در اعتراض به گران‌شدن قیمت بنزین آغاز شد، در عرض دو هفته و با کشته شدن بیش از ۱۵۰۰ نفر به وحشیانه‌‌ترین شکل ممکن سرکوب شد. 

اولین اعتراضات سراسری بعد از قیام آبان، در دی ماه ۱۳۹۸ به وقوع پیوست. نظامیان با شلیک به هواپیما ۷۵۲ اوکراینی به مقصد کیف، ۱۷۶ نفر از مسافران ایرانی، مرد و زن و کودک و خدمه‌ی غیر ایرانی را که از آنان به عنوان سپر دفاع نظامی استفاده کردند، به کام مرگ کشاندند و مردم برای اعتراض به خیابان‌ها آمدند. 

در تیر ماه ۱۴۰۰ اعتراضات مردم استان خوزستان تشنه به بحران بی‌آبی بعد از ده روز مقاومت مردم توسط نظامیان مسلح جمهوری اسلامی سرکوب شد. 

در آذر ماه ۱۴۰۰ اعتراض روستاییان و مردم اصفهان در تقابل با بحران بی‌آبی که به سایر استان‌ها و شهرهای ایران نیز سرایت کرد با تیراندازی مستقیم به مردم و بازداشت و زندانی کردن فعالان این اعتراضات سرکوب شد. 

در اردیبهشت ماه ۱۴۰۱ از شهرهای مختلف خوزستان اعتراض نسبت به گرانی آغاز شد و سپس سایر شهرهای ایران نیز به آنها پیوستند. این اعتراضات نیز وحشیانه سرکوب شدند. 

در خرداد ۱۴۰۱ یکی از برج‌های دوقلوی متروپل که توسط وابستگان به نظام جمهوری اسلامی ساخته شده‌بود، فرو ریخت و بیش از ۴۰ نفر کشته شدند. مردم آبادان و شهرهای دیگر استان خوزستان در اعتراض به این بی‌مسئولیتی به خیابان آمدند و پس چندین روز اعتراض و مقاومت توسط نظامیان مسلح سرکوب شدند. 

در فاصله بین این اعتراضات سراسری و منطقه‌ای، اعتصاب کارگران صنایع مختلف، کامیون‌داران، رانندگان اتوبوس شهری، بازنشستگان، معلمان و سایر اقشار نیز توسط نظام جمهوری اسلامی به انحا و شیوه‌های مختلف سرکوب شد.

در شهریور ۱۴۰۱ با قتل ژینا (مهسا) امینی دومین نقطه‌ی عطف جنبش انقلابی نوین به وقوع پیوست و انقلاب ژینا در سراسر ایران گسترش یافت. براساس آمار غیررسمی بیش از ۶۰۰ نفر زن و مرد و حتی نوجوان و کودک در آن کشته شدند و بیش از بیست هزار نفر دستگیر، زندانی و شکنجه شدند. تعداد زیادی از زنان زخمی، کور و برخی از آنان مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند.

علاوه بر ویژگی‌های دیگر (که در سایر مقالاتم به آنها مفصل پرداخته‌ام) سه ویژگی مهم دیگر این سال‌ها را به مثابه‌ی دوران «جنبش انقلابی نوین» متعین می‌کند: 

  • یکم- تمام این اعتراضات از حد طرح خواست‌های صنفی فراتر رفته و مستقیما کل نظام سیاسی جمهوری اسلامی را مورد هدف قرار دادند. 
  • دوم- پایگاه توده‌ای اعتراضات از تهران و مراکز استان به شهرها و شهرستان‌های کوچک و از طبقات متوسط شهری، فرهیختگان و دانشجویان شهرهای بزرگ به طبقات فرودست و محروم گسترش یافت. 
  • سوم- رهبری مطالبات را توده‌ها از پایین به شکل خودجوش سازمان‌دهی و هدایت کردند. 

با وقوع انقلاب ژینا، ضمن تایید ویژگی‌های جنبش انقلابی نوین ایران به عنوان میانجی مکمل، با شعار «زن، زندگی، آزادی» از این جنبش متمایز و پس از شکست انقلاب ژینا تا به امروز خودش را به عنوان «جنبش انقلابی ژینا» متعین کرده است. یکی از ویژگی‌های متمایز و ممتاز «انقلاب ژینا» تحقق سوژه‌ی زن به عنوان نیروی‌ محرک و رهبران اصلی «جنبش انقلابی ژینا» است.

Ad placeholder

شرط وقوع انقلاب: «علت مادی» و «علت فاعلی»

فارغ از مباحث تئوریک، انقلاب‌ها به طور بسیار کلی هم در مفهوم اجتماعی (تضاد نیروهای مولد با روابط تولید) و هم در معنای سیاسی (تضاد آزادی با دیکتاتوری) به عنوان راه حلِ یک تضاد اصلی به وقوع می‌پیوندد و در هر دو شکلِ انقلاب اجتماعی یا سیاسی، منجر به درهم شکستن نظام مدافع این تضاد، و موجب تغییر آن می‌شوند. این تضاد به عنوان «علت مادی» انقلاب، هم پایگاه توده‌ای هر انقلابی را به عنوان نیروی محرک و «علت فاعلی» و هم نماینده یا نمایندگان علت فاعلی، رهبر یا رهبران آن انقلاب را متعین می‌کند. براساس این دو علت، «علت غایی» هر انقلاب به عنوان اهداف و استراتژی و «علت صوری» به مثابه‌ی اشکال متفاوت تاکتیک‌ها برای تحقق استراتژی و رفع علت مادی و حل تضاد، کلیت واحد انقلاب را می‌سازند. بنابراین اگر «علت مادی» و «علت فاعلی» در جامعه‌ای موجود نباشد با هزاران دوجین اعلامیه و اطلاعیه نمی‌توان ایده‌ی انقلاب را تبدیل به انقلاب کرد. 

سر کلاس، بدون حجاب: زن، زندگی، آزادی − اعتراضات ۱۴۰۱
سر کلاس، بدون حجاب: زن، زندگی، آزادی − اعتراضات ۱۴۰۱

نیروهای محرک انقلاب (علت فاعلی) عاملان و فاعلان اصلی تغییر هستند که در فرایند انقلاب هم خودشان تغییر می‌کنند و هم در فرایند مبارزه با تغییر خودشان جامعه را به شکل بنیادی تغییر می‌دهند. بنابراین پرسش اهداف، استراتژی و تاکتیک‌ها و رهبری انقلاب معلول پاسخ صحیح به پرسش علت مادی و نیروهای محرک و اصلی انقلاب است. به طور مثال انقلاب کبیر ۱۷۸۹ فرانسه و بسیاری از انقلاب‌های قرون نوزدهم و بیستم با به میدان آمدن طبقه‌ی کارگر به عنوان نیروی محرک انقلاب به وقوع پیوستند به دلیل اینکه علت مادی جامعه مبتنی بر تضاد نیروی کار طبقه‌ی کارگر به عنوان اکثریت و سرمایه‌ی سرمایه‌دار به عنوان اقلیت جامعه بنا شده بود. طبقه‌ی کارگر به عنوان اکثریت جامعه تحت شدیدترین فشارهای غیرانسانی بود و می‌توانست به عنوان بدیل سرمایه‌داری برنامه‌ی اجتماعی برای تجدید سازمان‌دهی نوین کل جامعه به عهده بگیرد. بدون علت مادی که موجب پیدایش و گسترش اکثریت یک جامعه به صورت طبقه‌ی کارگر، سخن از آنان به عنوان نیروی محرک و رهبران اصلی انقلاب خنده‌دار بود. تا پیش از این تحولات مادی و عینی به کارگران فقط به عنوان ابزار و سیاهی لشکر دژکوب طبقات فرادست نگاه می‌شد. به دلیل این هستی مادی و عینی جوامع، فقط نمایندگان طبقه یا اقشاری قادر هستند در هیئت نیروی‌های محرک و رهبران اصلی انقلاب ظاهر شوند که «منافع انقلابی تمامی جامعه در آن متمرکز» شده باشد، به گونه‌ای که آزادی آن طبقه یا قشر به مثابه‌ی آزادی کل جامعه تلقی شود. فقط در این صورت است که سایر طبقات و اقشار به هژمونی آن طبقه یا قشر به شکل آزادانه و مختارانه تن می‌دهند، زیرا رهایی نیرو‌های محرک، رهایی آنان نیز هست. این طبقه نیز به محض اینکه بر علیه نظم موجود بشورد، به قول مارکس، «بیدرنگ محتوا و ماده‌ی فعالیت انقلابی‌اش را در موقعیت ویژه‌ی خویش باز می‌یابد. دشمنانی که باید بر آنها غلبه کرد، اقداماتی که باید انجام گیرند و نیازهای مبارزه ان‌ها را دیکته می‌کند و نتایج و اقدامات خود این طبقه است که وی را به فراتر این‌ها می‌کشاند»[i] این مهمترین ویژگی نیروی‌های محرک و اصلی در هر انقلاب است: طبقه‌ای نیروی محرک جامعه و سوژه‌ی اصلی انقلاب محسوب می‌شود که آزادی و رهایی‌اش، آزادی و رهایی همه‌ی طبقات و اقشار دیگر جامعه باشد. 

زنان از یک‌سو در هیچ جامعه‌ای براساس تعاریف کلاسیک جامعه‌شناسی یک طبقه واحد نیستند، بلکه یک اجتماع ناهمگون، متفاوت و حتی متضاد از اقشار و طبقات مختلف هستند و از سوی‌دیگر هیچ حزب و سازمان واحد نیز از زنان در ایران وجود ندارد که بخش خاصی از این زنان را که دارای منافع طبقاتی مشخص و معینی هستند، بر اساس منافع یک طبقه متحد کرده باشد به گونه‌ای که نمایندگان آنان وظیفه‌ی رهبری انقلاب را به عهده بگیرند. بنابراین برای اثبات تئوری زنان به عنوان رهبران و نیروی‌های محرک جنبش انقلابی ژینا باید ابتدا پیش فرض «علت مادی» در جامعه ایران را تبیین کرد. 

Ad placeholder

آزادی زنان به مثابه شرط آزادی همه اقشار و طبقات

نظام جمهوری اسلامی از همان آغاز تاسیس زنان را به عنوان غنیمت ایدئولوژیک نظام توتالیتاریستی‌اش با شعار «یا روسری یا تو سری» به اسارت گرفت و تن زن و تنانگی‌اش تابو اعلام شد. این اولین و مهمترین اصل مانیفست نظام ایدئولوژیک جمهوری اسلامی از آغاز تا امروز است. نه فقط اجباری شدن حجاب بلکه تقسیم و تبعیض جنسیتی ایدئولوژیک در همه‌ی حوزه‌های زندگی موجودیت یافت. سایر قوانین تبعیض‌آمیزِ مردسالار نظام جمهوری اسلامی در حوزه‌های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و حقوقی از جمله تبعیض و محدویت‌های شغلی بسیار و عدم دسترسی زنان به مناصبی همچون شهردار، فرماندار، استاندار، قاضی و رئیس‌جمهور، دستمزد نابرابر با مردان در تمامی مشاغل، تبعیضات حقوقی درخصوص حق طلاق، حق ارث، حق حضانت، حق پاسپورت و خروج از کشور، دیه‌ی نصف مردان و مانند آن، تبعیضات فرهنگی مانند محرومیت در بسیاری از شاخه‌های هنری، رقص، آواز، موسیقی، ورزش، ورود به ورزشگاه‌ها و … فقط معرف دیدگاه‌های فرهنگی و تاریخی مردسالار نسبت به زن نیستند بلکه نشانگر یک «نظام ارزش» به معنای تقسیم و تبعیض جنسیتی انسان ایرانی در واقعیت هستند. پس از تثبیت جمهوری اسلامی، زنان بدون استثنا از حداقل‌ترین آزادی‌های فردی و اجتماعی برابر با مردان محروم شدند. تن زن مسلمان، شیعه، سنی، یهودی، بهایی، زرتشتی، کرد، ترک، بلوچ، فقیر، متوسط، مرفه، کارگر، کارمند، مدیر، چپ، راست، انقلابی محافظه‌کار و… همه و همه به عنوان بنیادی‌ترین تابو و خط قرمز نظام جمهوری اسلامی تعریف شد، تابویی که مطلقا هیچ استثنایی را به رسمیت نمی‌شناسد و در اصل «برابری سرکوب» همه برابر شدند. بنابراین تمام عرصه‌های زندگی اجتماعی، خانه، کوچه، خیابان، مدرسه، دانشگاه، ورزشگاه، محیط کار به طور طبیعی و روزمره تبدیل میدان مبارزه‌‌ی زنان شد. زنان ایرانی لازم نبود فعال سیاسی باشند یا مطالبات صنفی خاصی داشته باشند که توسط نظام سرکوب و مجازات شوند، فقط کافی بود که حجاب را رعایت نکنند که مستحق جان‌فرساترین عقوبت‌ها شوند. «تن زن» فارغ از ملیت، قومیت یا نزدیکی و دوری سیاسی به سازمان و حزبی، به‌عنوان خصمِ نظام و مستحق مجازات بود. این عوامل نه پیش فرض‌های انتزاعی و خیالی بلکه بازنمایی «علت مادی» بود و با فعالیت روزانه و زندگی تمام زنان ایران گره خورده بود.

موضوع مهم به قول مارکس این بود: 

تحقیر زن یکی از مشخصات اساسی تمدن است همانطور که مشخصه‌ی اساسی بربریت نیز هست. تفاوت تنها در آن است که در نظام متمدن هر کار زشتی را که بربریت به شکل ساده‌اش صورت می‌گیرد، به شکل پیچیده و مبهم و دو پهلو درمی‌آورند.[ii]

در دوران مدرن و در نظام جمهوری اسلامی این بربریت جاهلی به شکل یک نظام سیاسی درآمده‌ بود و به طور عریان و آشکار قوانین‌اش را اجرا می‌کرد. بنابراین اگر «تحول اعصار تاریخی همواره با پیشرفت در امر آزادی زن می‌تواند تعیین گردد، چرا که در اینجا یعنی در رابطه‌ی زن و مرد است که رابطه‌ی ضعیف و قوی و پیروزی طبیعت انسان بر قساوت از همه جا آشکارتر است»[iii]، در ایران نه به شکل کلی و عام بلکه به شکل جزئی و خاص «میزان آزادی زنان ایرانی معیار سنجش طبیعی آزادی به مفهوم عام آن درآمد.»[iv] بنابراین در ایران نه تنها «هیچ کس شدیدتر از خود مرد با اسارت زن مجازات نمی‌شود»،[v] بلکه اسارت زنان مبنای اسارت همه‌ی طبقات و اقشار و مبنای مجازات سایر اقلیت‌های قومی، سیاسی، مذهبی، جنسیتی و…به شمار می‌رود. 

زنان در طول حاکمیت جمهوری اسلامی تحت بیشترین حد فشارهای غیرانسانی روزمره قرار گرفتند؛ بنابراین آزادی آنان به معنی آزادی روزمره‌ی انسان ایرانی از بیشترین حد فشار‌های غیرانسانی محسوب می‌شود، یعنی همان رسالتی که هگل به عنوان اصل بی‌میانجی «طبقه‌ای که چنین رسالتی را به عنوان اصل طبیعی پذیرفته و وظیفه‌ی عملی‌کردن آن را بر‌عهده دارد» تعریف می‌کند.[vi] این تقسیم و تبعیض جنسیتی به شکل مادی و عینی، جامعه ایران را تقسیم به دو قطب متقابل و متضاد کرد و منافع زنان را به جامعه ایران به عنوان یک کل واحد به هم گره زد. 

به زبان دیگر در هر انقلابی تنها آن نیرو و جریانی (علت فاعلی) می‌تواند مبین «رهایی جمعی» از واقعیت اسارت‌بار باشد (علت مادی) که شعارهایش بیان واقعیتِ «کاستی‌های جمعی» باشد؛ یعنی باید از یک سو آن طبقه بتواند نماینده‌ی منافع کل جامعه باشد و از سوی دیگر و در قطب مقابل باید کاستی‌های تمام جامعه به طور معکوس در طبقه‌ای که قدرت سیاسی را در دست دارد متمرکز شده باشد. به اعتبار این «علت مادی»، زنان تبدیل به نیروهای محرک و اصلی انقلاب، دقیقا مشابه عملکرد تعریف طبقه به شکل کلاسیک آن در جامعه شناسی، شده‌اند.

این «علت مادی» من‌درآوردی و انتزاعی نیست؛ بلکه منبعث از شرایط اجتماعی و سیاسی جامعه ایران است و زنان را مشابه یک طبقه به عنوان نیروهای محرک انقلاب معرفی کرده است، طبقه‌ای که «تمام بار جامعه را بر دوش می‌کشد، بدون اینکه از امتیازات آن بهره‌مند شود. طبقه‌ای که از جامعه رانده شده و حادترین تضاد کلیه طبقات دیگر بدو تحمیل می‌شود.»[vii] بدین ترتیب، هرگونه آزادی و رهایی سایر اقشار و طبقات در جامعه ایران از کانال آزادی و تحقق مطالبات زنان می‌گذرد. 

انقلاب نه تنها به این خاطر ضروری است که طبقه‌ی فرمانروا نمی‌تواند به هیچ طریق دیگری سرنگون شود، بلکه ایضا به این خاطر ضروری است که طبقه‌ای که آن را ساقط می‌سازد، تنها با انقلاب می‌تواند خود را از شر کثافات قرون رهایی بخشد و برای ایجاد جامعه‌ای با طرحی نو شایسته و مناسب گردد.[viii]

زنان علیه جمهوری اسلامی

با وجود این، در هر انقلابی فقط کافی نیست که «علت مادی» و «علت فاعلی» وجود داشته باشد که نمایندگان آنان به عنوان رهبر یا رهبران انقلاب توانایی حل تضاد اصلی جامعه را داشته باشند بلکه صلاحیت نیروهای ذهنی (رهبر یا رهبران) به شکل تئوریک و پراتیک باید در فرایند مبارزه محقق شود. 

زنان ایران نیز یک شبه در انقلاب ژینا صلاحیت خودشان را به عنوان رهبران و نیروی محرک انقلاب ژینا و جنبش انقلابی آینده‌ی ایران تثبیت نکردند، بلکه گام به گام در طول نیم قرن سلطه‌ی حاکمیت ضد زن جمهوری اسلامی به این قله رسیدند. اولین و مهمترین اعتراضات جمعی تنها چند روز بعد از پیروزی انقلاب ۵۷ در اسفند ماه همان سال و در روز هشتم مارس روز جهانی زن توسط زنان صورت گرفت. تعدادی زیادی از زنان در دهه‌ی شصت هوادار یا عضو سازمان و احزاب مترقی چپ یا ملی و مذهبی بودند که به همراه سایر زندانیان در سال ۱۳۶۷ با اعدام‌های سراسری و کشتار در گورهای دسته جمعی خاک شدند. زنان نیز در دهه‌های بعد در جنبش دانشجویان ۱۳۷۸ و جنبش سبز ۱۳۸۸ و قیام آبان ۹۸ حضور برابر و فعال با سایر طبقات و اقشار داشتند. با وجود تمام این سوابق مبارزاتی زنان دوشادوش مردان و به طور مستقل و جداگانه هم عرض مبارزات سیاسی، جنبش اجتماعی کمپین دو میلیون امضا، آزادی های یواشکی، چهارشنبه‌های سفید و… را نیز تا قیام آبان ۹۸ جلو بردند. 

تضاد اصلی قیام آبان ۹۸، به رغم اینکه در مخالفت با گران‌شدن بنزین آغاز شد، تضاد دیکتاتوری و آزادی بود. بنابراین خصلت اصلی آن بورژوا-دموکراتیک بود. پایگاه طبقاتی آن شامل تمام طبقات و اقشار مرفه و متوسط و محروم بود که خواهان الغای نظام سیاسی جمهوری اسلامی و دو جناح طبقه‌ی حاکم، اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان بودند. به همین دلیل این قیام به‌رغم عدم رهبری از بالا، تمام اپوزیسیون داخل و خارج از کشور، سازمان‌ها و احزاب از منتهی‌الیه راست، سلطنت‌طلب‌ها و ناسیونالیست‌ها تا منتهی‌الیه چپ، جمهوری‌خواهان، سوسیالیست‌ها و مارکسیست‌ها را برمی‌گرفت و آنها آن را هم‌عرض صدای خودشان دریافتند و از آن استقبال کردند.

اما بعد از قیام آبان ۹۸ تا مقطع آغاز انقلاب ژینا، مبارزه‌ی زنان به لحاظ کمی و کیفی تفاوت بنیادی کرد. اگرچه «علت مادی» از آغاز تاسیس جمهوری اسلامی و تضاد آن با منافع زنان وجود داشت اما جنبش اجتماعی زنان تا این مقطع هنوز از آن اعتماد به نفس تاریخی برخوردار نبود که صلاحیت خودش را به عنوان رهبران جنبش به اثبات برساند اما بعد از قیام آبان ۹۸ زنان نه تنها در فرایند مبارزه اثبات کردند که مسئولیت، شایستگی و صلاحیت رهبری انقلاب را دارند، بلکه باید آن را آگاهانه تصاحب کنند. 

الناز رکابی
الناز رکابی در یک نمایش ساده اما بسیار جسورانه در فینال رقابت‌های قهرمانی آسیا بدون حجاب اسلامی تمام زندگی‌اش را در چله‌ی کمان گذاشت و از کره‌جنوبی، به قلب پایتخت امپراتوری دروغ در بهارستان تهران شلیک کرد و از صخره‌های پیکار تا نفس آخر بالا رفت. 

حضور زنان در تمام اعتراضات بعد از قیام آبان ۹۸ به گونه‌ایی مسلم و آشکار بود که من چند ماه پیش از قتل ژینا (مهسا) امینی و آغاز انقلاب ژینا، در مجموعه مقالات «چه باید کرد؟» پیشنهاد تشکیل «شورای آلترناتیو آزادی بخش زنان» را به عنوان رهبران انقلاب متشکل از زنان فعال مستقل سیاسی داخل و خارج از کشور و نمایندگان زن تمام احزاب و سازمان‌های برانداز در چهل سال گذشته به علاوه نمایندگان زن تمام اقوام و مذاهب با نام حقیقی و حقوقی زنان معین و مشخص طرح کردم.

این موضوع ابدا یک تحلیل و سلیقه‌ی فردی نبود بلکه ناشی از روح حاکم بر دوران جنبش انقلابی بود که مانند «شبح بر فراز جامعه‌ی ایران گشت می‌زد» و موجب شده بود تمام جناح‌های متفاوت حاکمیت را با تمام اختلافاتشان «برای تاراندن این شبح» متحد نگه دارد.[ix] این اتحاد نامقدس جناح‌های قدرت حاکم به بهترین وجه در موضع‌گیری آن‌ها در هنگام وقوع انقلاب ژینا بارز شد.

مسلما شعارهای هر انقلابی بیان و نمود علت مادی ان انقلاب است و سرشت هر انقلابی با تایید شعارها و آرمان های آن انقلاب تایید می‌شود. نمود نمی‌تواند به عنوان چیزی ظاهر شود که در سرشت آن نیست. اگر شعارهای انقلاب به عنوان یک چیز عینی در واقعیت جامعه وجود نداشته باشد و نتواند بیان منافع واقعی جامعه باشد، طبل توخالی خواهد بود و به طور عینی نیز عمل نخواهد کرد؛ نمی‌تواند در بسیج مردم انگیزه‌ی مبارزه ایجاد کند؛ نمی‌تواند شور و شوق همگانی ایجاد کند؛ نمی‌تواند آیین‌ها، مناسک و تاکتیک‌هایش را خلق کند؛ نمی‌تواند در کف خیابان جانفشانی‌ها ایجاد کند. مهم‌تر از همه، اگر این شعار و نمودها به صورت فقدان «علت مادی» انقلاب ظاهرشود، نمی‌تواند سراسری و عمومی شود و مانند یک حباب با اولین نسیم سرکوب خواهد ترکید. (چنانکه شعار «مرد، میهن، آبادی»، به رغم تمام تلاش ناسیونالیست‌ها و سلطنت‌طلبان از بالا نتوانست یک اتم انگیزه‌ی مبارزه ایجاد کند و پیش آنکه سراسری شود، خاموش گشت.) 

Ad placeholder

تحقق سوژه‌ی زن در انقلاب ژینا

اگرچه عوامل روانی و اجتماعی قتل ژینا (مهسا) امینی به عنوان دختر جوان، مهمان مظلوم، کرد بودن … و سابقه‌ی مبارزاتی کردها در پی‌گیری این موضوع نقش مهمی داشتند، اما همه‌ی این عوامل فقط در صورت تایید شرایط عینی و مادی جامعه قادر بود به انقلاب ژینا منجر شود. قتل ژینا (مهسا) امینی امکان تثبیت این موقعیت مادی و عینی را فراهم کرد و زنان ایران در انقلاب ژینا و در فرایند مبارزه ثابت کردند، نه تنها قلب بلکه مغز انقلاب ژینا هستند و رهایی آنان از اسارت، رهایی تمام جامعه است. 

کافی‌ست نگاهی کوتاه به فرازهای انقلاب ژینا از قتل مهسا امینی تا شکست آن بیندازیم تا نسبت به این علت مادی و صلاحیت تاریخی نیروهای ذهنی‌اش ایمان بیاوریم. درست در کشاکش مبارزه‌ی زنان در انقلاب ژینا در حالی که فوتبالیست‌های مرد تا کمر در مقابل رئیس جمهورشان، رئیسی، به امید پاداش سکه خم شدند و درست چند روز بعد از سخنرانی سید‌علی خامنه‌ای که با افتخار از دختران ورزشکار ستایش کرد که با حجاب اسلامی در مسابقات جهانی حاضر می‌شوند، الناز رکابی در یک نمایش ساده اما بسیار جسورانه در فینال رقابت‌های قهرمانی آسیا بدون حجاب اسلامی تمام زندگی‌اش را در چله‌ی کمان گذاشت و از کره‌جنوبی، به قلب پایتخت امپراتوری دروغ در بهارستان تهران شلیک کرد و از صخره‌های پیکار تا نفس آخر بالا رفت. 

و مبارزه و مقاومت زنان ادامه یافت:‌ با کشف حجاب نمادین مادرِ ستار بهشتی، آنهم به‌رغم اعتقادات دینی‌اش پس از شصت سال در دفاع از انقلاب ژینا، و با مادران دادخواه که با غایت جان آنقدر داستان فرزندانشان را روایت کردند، مراسم گرفتند، اعتراض کردند، فریاد زدند که بالاخره حماسه‌ی زندگی و مرگ آنان را به قلب مردم ایران گره زدند، با سخنرانی دلیرانه مادر کیان پیر‌فلک در مراسم خاکسپاری فرزندش که با شجاعتی بی‌بدیل و بی‌نظیر، در حالی که در محاصره‌ی نیروهای نظامی و امنیتی قرار داشت، با صدای بلند خواند: «اتل متل توتوله، آ سیدعلی چجوره، یه ریش داره تا سینه، سینه‌ی پر ز کینه، قلبش مثال سنگه، حرفاش همه جفنگه، هرکی کنه انتقاد، از رشوه و از فساد، لاتای نابکارش، آتیش به‌اختیارش، با کلت توی خیابون، میرن سراغ انسون، ما ملت دلیریم ایرانو پس میگیریم» و با افشاگری سنجیده‌اش که تمام عوام‌فریبی و انکار هیولا در کشتار جوانان و کودکان و شهید دزدی‌های وقیحانه‌اش را برملا کرد و فریاد کشید: «از زبان خودم بشنوید که نگن تروریست‌ها بودند… کیان گفت بابا این دفعه را به پلیس‌ها اعتماد کن برگرد، خوبی ما را می‌خواهند… دور زدیم… ما را به رگبار بستند… فریاد زدیم؛ آقا نزنید! نزنید! زن و بچه‌ست… خود نیروهای لباس شخصی بچه ام را زدند؛ و السلام.»

چهار دهه اقتدار تبهکارانه و مشروعیت جعلی نظام در تحمیل بدوی‌ترین تبعیضات جنسیتی و شقاق زنان و مردان جامعه به عنوان یک کل واحد، و به زنجیر کشاندن تن زنان با تمام ابزارهای عینی سرکوب، و تحمیق‌ و تحقیر‌های ایدئولوژیک در عرض چند ماه انقلاب ژینا با جانفشانی نیکا‌ها، سارینا‌ها، حدیث‌ها، یلداها …و برپایی مراسم روسری سوزان، رقص و آوازهای جمعی و… درهم شکست. 

زنان دلیر ایرانی در انقلاب ژینا تمام چهره‌های خشونت را تجربه کردند: گلوله، ساچمه، باتوم، شوکر، آزار علنی جنسی، بیرحمی لباس شخصی‌ها، سنگدلی آتش به اختیارها، پرت‌‌شدن از ارتفاع، ربودن، تجاوز جنسی، بازداشت دسته‌جمعی، شکنجه، اعتراف گیری اجباری، زندان و… اما تسلیم نشدند.

زنان ایران به عنوان نیروهای محرک و رهبران واقعی انقلاب ژینا بدون اینکه ملزم به بیان نظری در مورد وظایف‌شان باشند آن را در عمل محقق کردند. آنان بیدرنگ محتوا و ماده‌ی فعالیت انقلابی‌شان را در موقعیت ویژه شناختند و آن را به شکل ابتکاری بازتولید کردند. کلیپ‌های قبل از قتل سارینا، یلدا، حدیث و…تائید این آگاهی معطوف به زندگی بود. 

می‌دانستند باید بر دشمنان وحشی که تن آنان را بزرگترین خصم می‌داند، غلبه کنند. افشای جزئیات شکنجه‌ی جسمی و جنسی نیکا شاکرمی چهره‌ی هیولای جمهوری اسلامی را عریان و آن را شرمسار همیشه‌ی تاریخ کرد. 

زنان دلیر و آگاه ایرانی می‌دانستند برای هر گام چه بهای سنگینی باید بپردازند. از قبل گام‌های بعدی را خیال‌پردازی نمی‌کردند، بلکه آن را به اجرا در‌می‌آوردند. موهایشان را به نشانه‌ی آغاز نبرد از پشت گره می‌زدند. نیازهای مبارزه را با تاکتیک «آغوش‌های مهربانی» در عمل و رفتار به کل جامعه دیکته می‌کردند، بدون اینکه به کسی حس فرمانروایی و سلطه‌گری رخ دهد. 

این نیروی محرک پرشور و جسور آنچنان درگیر عمل خودش بود و آنقدر تجربه‌ی زیست او را بارور کرده بود که نیازی به فکرکردن در مورد برنامه‌ها و تاکتیک‌هایش نداشت. ابدا در جستجوی تئوری انقلابی برای عمل انقلابی‌اش نبود. حضورش در کف خیابان‌ها هم تئوری انقلاب بود و هم عمل انقلابی. 

زنان قهرمان اصلی میدان نبرد انقلاب ژینا بودند. حماسه‌ها آفریدند و نه تنها ایران بلکه جامعه‌ی جهانی را مجاب به ستایش نشانه‌های مقاومتش کرد. موضوع مهم اما این بود که هیچ طبقه و قشری در جامعه ایران بعد از تاسیس نظام جمهوری اسلامی در چنین موقعیتی نبود که اینچنین توانمند در عینی‌کردن مطالباتش ظاهر شده‌باشد و اینچنین درخشان، خودجوش و دموکراتیک بتواند حول مطالباتش تمام جامعه را یکپارچه متحد کند. بنابراین نتایج اعمالش از جنسیت، قومیت، ملیت، طبقات و… فراتر رفت.

به همین دلیل اعتبار عمومی و خصوصی جنبش انقلابی ژینا، برعکس بسیاری از انقلابات، فقط با دماسنج نبردهای طبقاتی تعیین نمی‌شود که با آن بتوان شدت انقلاب را محاسبه کرد؛ با این حال، نبرد زنان ایران به دلیل آرمان‌هایش حادترین شکل مبارزه‌ی طبقاتی طبقات محروم و فرودست بر ضد طبقات فرادست نیز هست. حتی درجه‌ی شدت آن را نمی‌توان تنها با دماسنج آزادی و معیارهای انقلاب بورژوا-دموکراتیک محاسبه کرد. همان گونه که آرمان آزادی، برابری و برادری در انقلاب کبیر ۱۷۸۹ فرانسه که توسط بورژوازی رهبری می‌شد، با همین آرمان‌ها در انقلاب ۱۸۷۱ کمون پاریس که توسط طبقه‌ی کارگر رهبری می‌شد، زمین تا آسمان متفاوت است، تحقق سوژه‌ی زن در انقلاب ژینا مفهوم «زندگی» و «آزادی» را به طور بنیادی از انقلاب مشروطه تا کنون تغییر داد. 

متاسفانه یکی از ضعف‌های عمده‌ی اپوزیسیون تنگ‌نظر و کوته‌بین داخل و خارج از کشور، عدم فهم اهمیت رویدادهای تاریخی در زمان وقوع آن و عدم درک پتانسیل عظیم و رادیکال انقلاب ژینا، فارغ از نتایج آن بود. آنها به جای کشف، درک و مطالعه‌ی خصلت ویژه و ستایش ابعاد شگفت‌انگیز انقلاب ژینا به هنگام وقوع و یا حتی پس از شکست آن، بدون داشتن یک اتم ذهن تجریدی تاریخی، با تفرعن و از بالا و در موقعیت رهبران طلبکار با عادی پنداشتن این رویداد تاریخی مشابه سایر اعتراضات دیگر، نه تنها به ترویج آن به عنوان گفتمان کمک نکردند بلکه حتی نقش بازدارنده و ترمز تاریخی را ایفا کردند. این غفلت تاریخی غیرقابل بخشش است. در حالی که مردم به طور خودجوش جان‌ها، ترانه‌ها، شعرها، کلیپ‌ها، اشک‌ها، حسرت‌ها ….را بی‌دریغ نثار انقلابشان کردند، اپوزیسیون طلبکار ناتوان، عاجز از فهم جوهر تاریخی این رویداد و درمانده از درک توان بالقوه‌ی غول‌آسای این حرکت، عمق حقیر‌ خویش را به نمایش گذاشت. بدون شک یکی از دلایل شکست انقلاب ژینا و فروکش اعتراضات بعد از آن به دلیل ضعف اپوزیسیون و کاهلی روشنفکران در گفتمان‌سازی این رویداد تاریخی است. این فقرِ درک و فهم به اندازه‌ای است که هنوز هم بسیاری از آنان در اظهار وفاداری به «انقلاب ژینا» و آرمان‌‌هایش وحشت می‌کنند. 

نیروی محرک انقلاب به طبقه‌ی انقلابی الصاق می‌شود و« طبقه‌ی انقلابی، یعنی طبقه‌ای که آینده بدان تعلق دارد.»[x] تحقق سوژه‌ی زن در انقلاب ژینا معطوف به آینده و به معنای بازنمایی روح قرن بود. به معنای ستایش غریزه‌ی زندگی و زایش بی‌وقفه‌ی باروری و تجلیلِ طراوت رشک‌انگیز آزادی. سوژه‌ی زن در انقلاب ژینا ماهیتِ انسانی، جهانی داشت. چنانکه هوای تنفس، ماهیتِ انسانی و جهانی دارد. 

تحقق سوژه‌ی «زن» به عنوان نیروهای محرک تاریخی یکی از ویژگی‌های متمایز و ممتاز انقلاب ژینا در مقایسه با انقلاب مشروطه، انقلاب ۵۷ و تمام قیام‌ها و اعتراضات مردم ایران از آن زمان تا کنون است.

Ad placeholder

پانوشت:‌

[i] کارل مارکس، نبردهای طبقاتی در فرانسه، ترجمه باقر پرهام، نشر مرکز، ص ۲۲.

[ii] مرتضی محیط، کارل مارکس، زندگی و دیدگاه های او، جلد اول. نشر اختران، چاپ اول، ۱۳۸۲،‌ ص. ۲۸۴ و ۲۸۵.

[iii] مرتضی محیط، کارل مارکس، زندگی و دیدگاه های او، جلد اول. نشر اختران، چاپ اول،۱۳۸۲، ص. ۲۸۴.

[iv] مرتضی محیط، کارل مارکس، زندگی و دیدگاه های او، جلد اول. نشر اختران، چاپ اول، ۱۳۸۲،‌ ص. ۲۸۴.

[v] مرتضی محیط، کارل مارکس، زندگی و دیدگاه های او، جلد اول. نشر اختران، چاپ اول، ۱۳۸۲،‌ ص. ۲۸۵.

[vi] جورج لوکاچ، تاریخ و آگاهی طبقاتی، ترجمه‌ی محمد جعفر پوینده، انتشارات تجربه، ۱۳۷۷، ص. ۱۱۸.

[vii] کارل مارکس و فردریش انگلس، ایدئولوژی آلمانی، ترجمه تیرداد نیکی، شرکت پژوهشی پیام پیروز، ص. ۶۴.

[viii] کارل مارکس و فردریش انگلس، ایدئولوژی آلمانی، ترجمه تیرداد نیکی، شرکت پژوهشی پیام پیروز، ص. ۶۵.

[ix] کارل مارکس و فردریش انگلس، مانیفست حزب کمونیست، ترجمه محمد پورهرمزان، انتشارات حزب توده، ۱۳۸۵، ص. ۲۵.

[x] کارل مارکس و فردریش انگلس، مانیفست حزب کمونیست، ترجمه محمد پورهرمزان، انتشارات جزب توده، ۱۳۸۵، ص. ۲۴.