دو دانشجوی هنر در حال بررسی «پراکسیتلا»، اثر ویندهام لوئیس ــ مشهور به “پدر” ورتیسیسم ــ بودند. تابلوی لوئیس که پرتره‌ای از اریس باری، منتقد فیلم آمریکایی بود، بافت ناهمواری داشت و ترک‌هایی روی رنگ آن افتاده بود که از زیرشان رنگ سرخ روشنی بیرون می‌زد. می‌شد حدس زد که مثل نمونه‌های متعدد دیگری، این اثر هم روی اثر دیگری کشیده شده است. اما هیچ‌کس فکر نمی‌کرد که آن اثر دیگر، شبح شاهکاری گم‌شده باشد: «آتلانتیک سیتی»، اثر هلن ساندرز.

هلن ساندرز، نقاش بریتانیایی، یکی از اعضای مهم جنبش ورتیسیسم (دوران‌گری) بود. ورتیسیسم جنبش هنری و ادبی آوانگارد کوته‌عمری بود که ۱۹۱۴ شکل گرفت و با جنگ جهانی اول از بین رفت.

ورتیسیست‌ها از کوبیسم و فوتوریسم الهام گرفتند و زیبایی‌شناسی‌شان مبتنی بر هنری کاملاً انتزاعی و هندسی بود و رنگهایی که به کار می‌بردند،‌ جسورانه و تند. ازرا پاوند، شاعر و منتقد ادبی آمریکایی و کسانی که بعدتر به ایماژیست مشهور شدند، به آنها نزدیک بودند. فیلیپو مارینتی، بنیانگذار فوتوریسم هم همزمان با شکل‌گیری ورتیسیسم در لندن حضور داشت.

در اوایل ۱۹۱۴ پاوند مفهوم «ورتکس» (vortex، دَوَران) را منطقه‌ای در «درون آشوب موجود» تعریف می‌کرد که «الگویی از زاویه‌ها و خطوط هندسی» را شکل می‌دهند. ویندهام لوئیس بر اساس همین مفهوم مانیفست «ورتیسیسم» را نوشت. او آن زمان همراه با دیگر اعضای جنبش، «مرکز هنر شورشی» در لندن را به راه انداخته بود.

ویندهام لوئیس، همچون دیگر “پدران” بنیانگذار جنبش‌های هنری آوانگارد مدرنیستی نیمه اول قرن بیستم، به‌عنوان مرد هنرمند نابغه‌ و مغز متفکر اصلی ورتیسیست‌ها، تاریخ‌نگاری شده است. منتقدان بسیاری در نیمه دوم قرن بیستم به همین مردسالاری نهفته در تاریخ‌نگاری هنر و ادبیات تاختند تا نشان دهند چگونه زنان به شکل ساختاری ــ و نیز در عرصه روابط شخصی ــ محذوف ماندند.

اما دو زن در میان ورتسیست‌ها حضور داشتند: هلن ساندرز و جسیکا دیسمور. و دست بر قضا، آنها نقشی بسیار مهم در میان دوران‌گرها ایفا کردند.

بارنابی رایت، متخصص هنر قرن بیستم درباره ساندرز و نیز دیسمور به «گاردین» می‌گوید:

ساندرز در سال‌های پیش از جنگ جهانی اول یکی از رادیکال‌ترین نقاشان و طراحان موجود بود. تنها چند تن در اروپا از این دست نقاشی‌ها و طراحی‌های انتزاعی با لبه‌های سخت و هندسی تولید می‌کردند…ساندرز فیگور واقعاً جذابی بود اما زیر سایه مردان هم‌عصر خود قرار گرفت. ساندرز و جسیکا دیسمور ستون فقرات گروه [ورتسیست‌ها] بودند.

ورتیسست‌ها پیشروان گرافیک مدرن بودند، به ویژه آثار ساندرز. و یکی از شاهکارهای ساندرز همین «آتلانتیک سیتی» بود.

آتلانتیک سیتی تصویری قطعه‌قطعه از یک کلان‌شهر مدرن است و فرم انتزاعی و هندسی بسیار رادیکالی دارد. علت جذب شدن هنرمندان نیمه نخست قرن بیستم به فرم انتزاعی هندسی، این تصور بود که چنین فرمی نماینده یک «زبان جهان‌شمول» است؛ زبانی که همه می‌فهمند و درک می‌کنند و می‌تواند از مرز‌های دولت‌ـ‌ملت‌ها بگذرد. (نقدهای بسیاری بر این ایده وارد شده اما این یادداشت مجال نقد این ایده مدرنیستی نیست.)

ورتیسیست‌ها نشریه بسیار تأثیرگذاری داشتند به نام Blast که تصویری سیاه‌سفید از «آتلانتیک سیتی» را کمی پیش از آغاز جنگ جهانی اول منتشر کرد؛ تنها تصویری که از آن در دست است. برای بیش از یک قرن تصور می‌شد که این شاهکار هنری گم شده است.

اما حالا،‌ فرضیه اصلی این است که ویندهام لوئیس به خاطر کینه‌توزی شخصی نسبت به ساندرز، روی شاهکار او پرتره‌ی خودش از اریس باری را کشیده است. در توئیت زیر می‌توانید تصویر این تابلوها را ببینید:

رایت دراین‌باره به گاردین می‌گوید:

ساندرز دوست بسیار نزدیک ویندهام لوئیس شد،‌ آنها به لحاظ عاطفی بسیار به یکدیگر نزدیک بودند. اما پس از جنگ،‌ لوئیس به ساندرز پشت کرد… یک فرضیه این است که لوئیس از سر “دلخوری و آزردگی” روی اثر ساندرز کارش را کشیده است.

به عبارت دیگر،‌ به‌دلیل آنچه امروز “مردانگی مسموم” می‌خوانیم، شاهکار ساندرز را ریکا چیپکین و هلن کوهن، دو دانشجوی هنر، تنها با استفاده از اشعه ایکس در پس پراکسیتلای لوئیس یافتند.

این اتفاق عجیبی نیست. همان طور که لیندا ناکلین منتقد هنری فمینیست می‌گوید،‌ « فرضیه‌های سکسیستی طبیعی انگاشته می‌شدند و از همین رو “با چراغ خاموش” به بزرگ‌ترین آثار هنری قرن بیستم و مغز سازندگان این آثار راه یافتند. مردسالاری ساختاری در هنر اغلب اوقات در زندگی شخصی هنرمندان مرد نیز دیده می‌شود.»

نمونه‌ی مشابه با این حذف زن هنرمند از سوی مرد هنرمند معشوق را می‌توان جاهای دیگری نیز دید. شاید از همه معروف‌تر، پابلو پیکاسو باشد. وقتی فرانسواز ژیلو، نقاش و نویسنده فرانسوی از پیکاسو جدا شد، آقای نقاش به گالری‌ها گفت که از نمایش آثار ژیلو سر باز بزنند.

تا کنون تصور می‌شد تقریباً‌ تمام نقاشی‌های ورتیسیستی هلن ساندرز گم شده‌اند و تنها طراحی‌های آن باقی مانده‌اند. اما کشف اثر او پس اثر لوئیس شاید نشانه‌ای باشد برای یافتن دیگر آثار او.