علی افشاری – حمله به هاشمی رفسنجانی در هفته‌های اخیر شدت یافته است. بستر اصلی این اتفاق زندانی کردن فرزندان وی، مهدی و فائزه هاشمی بود. اما نزدیک شدن زمان انتخابات ریاست جمهوری نیز دیگر دلیلی است تا بخش تندروی اصول‌گرایان و جریان احمدی‌نژاد وی را آماج حمله قرار دهند و بکوشند اقدامات او را خنثی سازند.

 دو رویداد جدید در روزهای گذشته، هاشمی رفسنجانی و خانواده وی را بیشتر در کانون توجه رسانه‌ها، عرصه سیاسی و منازعات درون بلوک قدرت قرار داد. نخست اقدام غیراخلاقی انتشار فایل صوتی مکالمات تلفنی مهدی هاشمی و نیک‌آهنگ کوثر در فضای مجازی بود و سپس حمله حمید رسایی از تریبون مجلس به هاشمی رفسنجانی که فضا را با پاسخگوی متقابل خانواده رفسنجانی داغ‌ کرد.

در حاشیه چنین اتفاقاتی این سئوال مطرح می‌شود که تکلیف نیرو‌های دموکراسی‌خواه و مستقل جامعه در برخورد با هاشمی رفسنجانی در مقطع کنونی چیست؟ پاسخگویی به این سئوال وقتی دشوار می‌شود که در نظر بگیریم رفسنجانی، سنگر مقاومت بخش میانه‌روی نظام در تحولات اخیر عرصه قدرت است و  بخش تندرو و مسلط حکومت، وی را آماج حمله کرده است.

البته اقتدار رفسنجانی در داخل حکومت رو به زوال است اما او هنوز در نظام سیاسی ایران پتانسیل‌های محدودی دارد و می‌تواند در صورت وقوع رویداد‌های غیرمنتظره  نقش‌آفرینی کند. هاشمی رفسنجانی تلویحا از جنبش سبز حمایت کرد و عملا در مقابل توسعه رهبری خامنه‌ای و گسترش قدرت وی ایستاد. او اخیرا نیز  موضع مثبتی در انتقاد از برخورد‌های افراطی دهه شصت گرفت.

اما در عین حال روایت او از اتفاقات آن دوران تحریف‌آمیز بوده و با هدف سفیدنمائی اقدامات خود صورت می‌گیرد. “مردی برای تمام فصول قدرت”، برازنده‌ترین نامی است که می‌توان با بررسی سابقه عملکرد هاشمی رفسنجانی به او داد. رفتار متغیر رفسنجانی که چارچوب مشخصی نداشته و تحت عنوان عملگرایی و اعتدال توجیه شده، اعتمادآفرین نیست. دشوار بتوان اصول و مولفه‌های رفتاری ثابتی را در عملکرد وی یافت. اکثر اقدامات رفسنجانی با درنظرگرفتن حداکثر منافع در معادلات قدرت قابل فهم است. در حال حاضر این تردید وجود دارد که اگر هاشمی رفسنجانی دوباره به قدرت بازگردد، به مواضع کنونی خود پشت کند و  رفتار اقتدار گرایانه قبلی را پیش گیرد.

 بررسی کارنامه سیاسی رفسنجانی این واقعیت را  نیز گوشزد می‌کند که مواضع وی در گذر زمان تغییر کرده است. او در دهه شصت از پیشگامان و تثبیت‌کنندگان استبداد دینی و سنت‌گرایی ایدئولوژیک تحت پوشش ” انقلابی‌گری” بود. اما در دهه هفتاد تغییر موضع داد و با فاصله‌ گرفتن از گفتمان عدالت‌گرائی دولتی، به سمت توسعه اقتصادی سمت‌گیری کرد.

سیاه‌ترین پرونده دوران ریاست جمهوری رفسنجانی، قتل‌های روشنفکران و نویسندگان است. او مخالفتی با این اقدامات نکرد و پاسخی به خانواده‌های جانباختگان نیز نداد. اما در مجموع چهره او در مقایسه با خامنه‌ای و جناح راست قابل تحمل‌تر و به طور نسبی بهتر بود. او از مدرنیته دفاع می‌کرد و بهترین عملکردش در حوزه اقتصادی بود. اگرچه فساد و تورم در دوره رفسنجانی رشد کرد و فاصله طبقاتی و فقر گسترش یافت، اما پیشرفت در صنعت و زیر ساخت‌های اقتصادی کشور محسوس بود. در دوره او ورود کارشناسان و متخصصان در حوزه مدیریتی کشور تسهیل شد. در دهه شصت ساختار مدیریتی کشور با ترجیح تعهد بر تخصص به شدت آسیب دید.

او کماکان از فضای بسته سیاسی دفاع می‌کرد، اما به فضای باز فرهنگی هم روی خوش نشان داد و آزادی مطبوعات را به شکل محدود پذیرفت. نشریاتی چون کیان، ایران فردا، توسعه، سلام و عصر ما در آن دوران امتیاز گرفتند و البته با سختی‌های فراوانی نیز مواجه بودند که هاشمی کمکی به آنان نکرد.

 سیاه‌ترین پرونده دوران ریاست جمهوری رفسنجانی، قتل‌های روشنفکران و نویسندگان است. او مخالفتی با این اقدامات نکرد و  پاسخی به خانواده‌های جانباختگان نیز نداد. اما در مجموع چهره هاشمی در مقایسه با خامنه‌ای و جناح راست قابل تحمل‌تر و به طور نسبی بهتر بود. او از مدرنیته دفاع می‌کرد و بهترین عملکردش در حوزه اقتصادی بود. اگر چه فساد و تورم در دوره رفسنجانی رشد کرد و فاصله طبقاتی و فقر گسترش یافت، اما پیشرفت در صنعت و زیر ساخت‌های اقتصادی کشور محسوس بود. در دوره او  ورود کارشناسان و متخصصان در حوزه مدیریتی کشور تسهیل شد. در دهه شصت ساختار مدیریتی کشور با ترجیح تعهد بر تخصص به شدت آسیب دید.

اما رفسنجانی عنایتی به توسعه سیاسی نداشت. می‌توان گفت او در کل دغدغه دموکراسی را ندارد و توسعه و پیشرفت اقتصادی ایران برایش مهم است. رفسنجانی در ابتدای رهبری خامنه‌ای نیز با وی ائتلاف کرد و بی‌تردید رسیدن خامنه‌ای به رهبری محصول صحنه‌گردانی و برخی از ادعا‌های وی بود که گذر زمان و انتشار اسناد ثابت خواهد کرد آن نقل قول‌ها از آیت‌الله خمینی درست بود یا نه.

حذف جناح چپ و بالادستی جناح راست نیز محصول توافق رفسنجانی و خامنه‌ای بود. اما به محض این‌ که خامنه‌ای شروع به گسترش حوزه قدرت خود و محدود کردن جریان هاشمی رفسنجانی کرد، شکافی بین این دو متحد قدیمی ایجاد شد و هاشمی در دوره دوم به تدریج به سمت جناح چپ متمایل گشت.

هاشمی با انتخاب خاتمی نیز همراهی کرد اما در سالیان اولیه دوره اصلاحات در مهار جنبش مردمی در کنار خامنه‌ای قرا گرفت و از این رو در انتخابات مجلس ششم باخت. اما سر بر آوردن احمدی‌نژاد باعث شد تا وی به تدریج از جریان مسلط قدرت فاصله گرفته و به مردم نزدیک‌تر شود.

داوری منفی ریشه‌دار در بطن جامعه نیز مشکل بزرگ هاشمی است. از دید کثیری از افراد معمولی، وی نماد قدرت و مدافعان وضع موجود است. اگرچه این تصویر دستکم در حال حاضر با واقعیت تطبیق ندارد و رفسنجانی دیگر مرد قدرتمند دهه شصت و اوایل دهه هفتاد نیست، اما او در عین حال رفتار اعتمادآفرینی نداشته تا نظر نیرو‌های خواهان تغییر را جلب کند.

 البته خود هاشمی نیز تمایلی به تبدیل خود به اپوزیسیون را ندارد و می‌خواهد درون نظام سیاسی باقی بماند. او خود را چکش تعادل می‌پندارد و مزیتش را در میانجی‌گری بین دو جناح اصلی و قرار گرفتن در حد وسط می‌داند.

به‌ هر حال هاشمی رفسنجانی از دوران ریاست جمهوری‌اش به بعد، در نقش مدافع رفرم از بالا به پایین و مدل چینی (توسعه و فضای باز فرهنگی منهای دموکراسی) حکمرانی ظاهر شده است.  پای او در پرونده‌های آزار مخالفان و نیرو‌های مستقل و رانت‌خواری و فساد افتصادی در میان است، هرچند در حال حاضر در صف تقابل با اقتدار گرایان حاکم قرار دارد.

“مردی برای تمام فصول قدرت” برازنده‌ترین نامی است که می‌توان با بررسی سابقه عملکرد رفسنجانی به او داد. رفتار متغیر او که چارچوب مشخصی نداشته و تحت عنوان عملگرایی و اعتدال توجیه شده، اعتمادآفرین نیست. دشوار بتوان اصول و مولفه‌های رفتاری ثابتی را در عملکرد وی یافت. اکثر اقدامات رفسنجانی با درنظرگرفتن حداکثر منافع در معادلات قدرت قابل فهم است. در حال حاضر این تردید وجود دارد که اگر هاشمی رفسنجانی دوباره به قدرت بازگردد، به مواضع کنونی خود پشت کند و  رفتار اقتدارگرایانه قبلی را پیش گیرد.

 حال با این توصیفات باید با رفسنجانی چگونه برخورد کرد؟ در وهله نخست مانند هر انسان دیگر باید اصول اخلاقی، پرهیز از اتهام‌زنی بلااستناد و انصاف در داوری را رعایت کرد و نقاط مثبت و منفی وی را توامان در نظر گرفت.

اصل دیگری که می‌توان در نظر گرفت، عدم همراهی با حملات جناح‌های حکومتی و عوامل خامنه‌ای به وی و خانواده‌اش است. انگیزه اصول‌گرایان افراطی در تهاجم به هاشمی رفسنجانی دفاع از حقوق ملت و استیفای منافع ملی نیست، بلکه می‌خواهند از مزاحمت‌های وی خلاص شوند. حضور هاشمی در معادلات قدرت می‌تواند فضای تنفسی به جامعه بدهد.

بنابراین شایسته نیست در نقد عملکرد هاشمی بهانه به دست نیرو‌های سرکوبگر حکومت داد. اما این مسئله نباید به گونه‌ای باشد که فضا به دو قطبی هاشمی رفسنجانی و حکومت ختم شود. این معادله یک وجه دیگر دارد و آن هم مردم و جنبش دموکراسی‌خواهی و حق‌طلب ایران است. تصویری که خانواده هاشمی رفسنجانی از وی ارائه می‌دهند با واقعیت‌ها سازگار نیست و اغراقی وحشتناک و تجلیلی از جنس تملق‌های مدافعان رهبری را بازتاب می‌دهد.

مخالفت و نقد عملکرد هاشمی فقط محدود به اصول‌گرایان افراطی و جریان احمدی‌نژاد و به زعم آنها براندازان نیست. بخش‌هایی از جامعه و به‌خصوص نسل جوان، اپوزیسیون و جنبش سبز اعتراضات و سئوال‌های جدی از هاشمی دارند. او در بسیاری از مشکلات و ستم‌های رفته بر این ملت مسئولیت دارد.

جا دارد اصحاب رسانه‌ها، تحلیل‌گران، فعالان سیاسی و مدافعان حقوق بشر به نقد منصفانه وی بپردازند. حمله حاکمیت دلیلی بر تعطیل کردن نقادی هاشمی و یا ضرورت پاسخگویی او به اتهامات نیست. مسئله دخالت خانواده وی در فعالیت‌های اقتصادی نامشروع و کسب سود‌های ناموجه بحثی است که علاوه بر حاکمیت، مدعیانی در جامعه مدنی نیز دارد. با صدور بیانیه و سفیدنمائی هاشمی رفسنجانی این مشکل بر طرف نمی‌شود، بلکه مدعیان باید مدارک و مستندات خود را در یک دادگاه صالح ارائه دهند تا معلوم شود ثروت خانواده هاشمی از راه درست بدست آمده یا باد آورده است.

مشکل آن است که قوه قضائیه جمهوری اسلامی به دلیل فقدان عدالت، مرجع صاحب صلاحیت برای رسیدگی به این موضوع نیست و لاجرم رسیدگی به اتهامات خانواده هاشمی رفسنجانی به آینده موکول می‌شود. ولی جنبش دموکراسی خواهی باید مرزبندی مشخص و ملموسی با هاشمی رفسنجانی داشته باشد. این مسئله به‌خصوص در گسترش جغرافیایی و طبقاتی این جنبش در کشور اهمیت کلیدی دارد. مسئله مبارزه با فساد و رانت‌خواری در شکل درستش برای ارتقاء و موفقیت جنبش دموکراسی‌خواهی ضرورت دارد. هیچ شائبه‌ای از مفاسد افتصادی نباید به این جنبش راه یابد.

اساسا کارنامه هاشمی رفسنجانی نه آن‌طور که طرفداران و خانواده‌اش می‌گویند سفید است و نه آن‌گونه که برخی از مخالفان دو آتشه توصیف می‌‌کنند، سیاه. حقیقت، اخلاق و عقلانیت سیاسی اقتضا می‌کند که با او برخوردی خاکستری داشته باشیم.

در عین حال با دفاع از اقدامات مثبت رفسنجانی می‌توان وی را سمت اصلاح و جبران اشتباهات گذشته ترغیب کرد. ضمن اینکه باید هوشیار بود تا در دام بازی‌های قدرت‌طلبانه احتمالی وی نیفتاد.