نعیمه دوستدار- یک ماه پیش از کریسمس، درختهای کاج بزرگ در میدانهای بزرگ، مراکز خرید و مدرسهها کاشته میشوند. این مهمترین نشانه برای جشنی بزرگ است که در اروپا، آمریکا و بخشهای زیادی از آسیا و آفریقا برای آغاز سال نو برپا میشود.
سنت برگزاری مراسم کریسمس، هرچند ریشه در آئین مسیحیت دارد، اما مدتهاست بسیاری از مردم آن را تنها به عنوان یک آئین عمومی جشن میگیرند و فارغ از دین و مذهب در آن شریکاند. با اینکه بسیاری از کشورها تقویم خاص خود را هم دارند، مثل کشورهای عربی یا چین، مالزی و … اما سال نوی میلادی، سال رسمی بیشتر کشورهای جهان است و آئین آن با شور و حرارت در تمام آنها برگزار میشود.
ایران البته از معدود کشورهایی است که از تقویم جهانی پیروی نمیکند. سال نوی خورشیدی در ایران، در نوروز آعاز میشود و سال نوی میلادی را تنها اقلیت مسیحی جشن میگیرند. در رسانههای رسمی این موضوع تنها به عنوان یک خبر مطرح میشود و سایر رسانهها هم از پرداختن بیشتر به آن منع میشوند.
برای ایرانیانی که به کشورهای دیگر مهاجرت کردهاند، برگزاری سال نو با پیچیدگیهایی توام است. بسیاری از آنها تلاش میکنند خود را هم با سنتهای ایرانی مثل آئین شب یلدا، چهارشنبه سوری و نوروز هماهنگ نگهدارند و همچنان آنها را جشن بگیرند و هم به فرهنگ کشور میزبان نزدیک بشوند. شماری نیز به کل جذب فرهنگ کشور میزبان میشوند و کمتر در برنامه نوروز شرکت میکنند.
برای ایرانیانی که به کشورهای دیگر مهاجرت کردهاند، برگزاری سال نو با پیچیدگیهایی توام است. بسیاری از آنها تلاش میکنند خود را هم با سنتهای ایرانی مثل آئین شب یلدا، چهارشنبه سوری و نوروز هماهنگ نگهدارند و همچنان آنها را جشن بگیرند و هم به فرهنگ کشور میزبان نزدیک بشوند. شماری نیز به کل جذب فرهنگ کشور میزبان میشوند و کمتر در برنامه نوروز شرکت میکنند. برای این گروه از ایرانیان شرکت در مراسم ایرانی تنها محدود میشود به تماسهای تلفنی با خانواده و وابستگان و کنجکاوی نسبت به آنچه در این ایام در ایران گذشته است. علاوه بر اینها، گروهی نیز فقط نوروز سال نوی خورشیدی را جشن میگیرند.
جشن نوروز سال نوی خورشیدی اما برای ایرانیان برونمرز، در نهایت تنها برنامه گروهی اقلیت است که به رغم تلاش برای باشکوه برگزار کردن آن، در ابعاد و اندازههایی که در ایران برگزار میشود قابل برگزاری نیست.
هم کاج کریسمس، هم سفره هفت سین
سال نوی میلادی و دیگر جشنهای جهانی، در سالهای نخست، برای ایرانیان مهاجر، جاذبه ویژهای دارد، اما در سالهای بعد، تبدیل به جزئی از زندگی میشود. بسیاری از آنها این جشنها را به عنوان جشن خود میپذیرند و نه تنها در آنها شرکت میکنند، بلکه برای بهتر برگزار کردن آن تلاش می کنند.
علی که در شهر کلن آلمان زندگی میکند میگوید: «من شب کریسمس و سال نوی میلادی را به این دلیل دوست دارم که با دوستان و اعضای خانوادهام دور هم جمع میشویم، شامی میخوریم و مینوشیم و به همدیگر هدیه میدهیم. به عنوان یک فرد تبعیدی، دلم نمیخواهد در این شب که بیشتر مردم جامعه دور هم جمع میشوند و از کنار هر پنجرهای که رد میشوی لحظههای شاد میبینی، بوی انزوا بدهم. دوست دارم با آهنگ جامعه همراه بشوم و حتی اصرار دارم شام مخصوص شب کریسمس را روی میز بچینم، اما متاسفانه نسل اول ایرانیها و نه البته فرزندانشان، کمتر این غذا را دوست دارند.»
او میگوید تا زمانی که فرزندانش کوچک بودند او نیز کاج نیز میخریده است، اما حالا دیگر به این نکته اهمیتی نمیدهد.
آن دسته از خانوادههایی که فرزند دارند، در اجرای آداب و رسوم عید کریسمس بیشتر تلاش میکنند و حتی اگر تلاش هم نکنند اصرار و شور کودکان آنها را در این مسیر هل میدهد؛ مانند خرید کادو، تزئینات درخت کاج و روشن کردن چراغ پشت پنجرهها از چهار هفته مانده به کریسمس.
میتوان انگیزه خانوادههای مهاجر و در اینجا ایرانیان برون مرزی را در برگزاری جشن سال نوی میلادی در چهار نکته کلی تقسیم کرد: «تلاش برای همگرایی با آداب و رسوم جامعه میزبان»، «تلاش برای هماهنگی با فرزندان ایرانیتباری که در خارج از ایران متولد شدهاند و عید اصلی آنها عید میلادی است»، «ایجاد احساس همگرایی در کودکان ایرانی با دوستان غیر ایرانی و جامعه میزبان» و «گریز از انزوا و همراهی با جشن عمومی».
میتوان به طور کلی انگیزه خانوادههای مهاجر و در اینجا ایرانیان برون مرزی را در برگزاری جشن سال نوی میلادی در چهار نکته کلی تقسیم کرد: «تلاش برای همگرایی با آداب و رسوم جامعه میزبان»، «تلاش برای هماهنگی با فرزندان ایرانیتباری که در خارج از ایران متولد شدهاند و عید اصلی آنها عید میلادی است»، «ایجاد احساس همگرایی در کودکان ایرانی با دوستان غیر ایرانی و جامعه میزبان» و «گریز از انزوا و همراهی با جشن عمومی».
مینا که ده سال است خارج از ایران و در لندن زندگی میکند، درباره تجربهاش در این زمینه میگوید: «ما تا وقتی دخترم مدرسه نمیرفت، کریسمس را جدی نمیگرفتیم. از وقتی که پنج ساله شد و همه چیز را فهمید، مجبور شدیم این مراسم را به طور جدی جشن بگیریم. اول زیر بار خریدن درخت نمیرفتیم. فقط برایش کادو میخریدیم. ولی سه سال است که درخت هم خریدهایم، تزیین کردهایم و پای درخت کادو و البته برای بابانوئل هم شیر گذاشتهایم. خیلی از آداب را هم خود او به ما یادآوری میکند چون در مدرسه و مهد کودک به خوبی با آنها آشنا شده است.»
مینا برگزاری این مراسم را جزئی از زندگی تازهاش میداند و میگوید: «من مشکلی ندارم با گرفتن جشن کریسمس، ولی وقتی به چیزی عادت نداری و باهاش بزرگ نشدهای، به نظرت مسخره میآید. همه اینها به کنار، خرج آدم هم بالا میرود چون سه ماه بعد نوروز است و دوباره باید کادو بخری!»
با این حال خانوادههای ایرانی تلاش میکنند سنتهای خود را هم حفظ کنند: «در خانه ما البته همیشه بابانوروز کادوهای بزرگتر از بابانوئل میآورد، ولی میبینم که دخترم عمیقاً کریسمس را بیشتر دوست دارد. از سال اولی که رفت مدرسه، نزدیک نوروز به او شیرینی میدادم تا ببرد برای کلاسش و یک کارت برای همه با این توضیح که نوروز چیست. اما او خوشش نمیآید که این کار را انجام بدهد. خوشش نمیآید یک ذره با بقیه فرق داشته باشد. عملاً برای ما هم خیلی سخت است به چهارشنبه سوری و نوروز همان حال و هوا را بدهیم. مدرسه تعطیل نیست و چند و چون جشن ایرانیها در برونمرز را هم همیشه دوست نداریم. برای همین برای دخترم این روز میشود یک روزی مثل همه روزها. مفهوم سفره هفت سین برایش پیچیده است. فقط تخممرغ رنگی را دوست دارد.»
مینا البته انتقادهایی هم به این شرایط دارد: «به هر حال ما این کارها را در سال نوی میلادی انجام میدهیم چون نمیخواهیم بچهمان با بقیه فرق کند.»
هماهنگ شدن با یک فرهنگ تازه
ایرانیهایی که در خارج از زادگاهشان زندگی میکنند، برای برگزاری این آئینها، دست به نوآوری هم میزنند و آن را با ذائفه و فرهنگ خود هماهنگ میکنند. به عنوان نمونه حالا در برخی از خانوادههای ایرانی، شام کریسمس هم سرو میشود، اما نه خیلی سنتی و غربی. به همین دلیل بسیار دیده میشود که سبزی پلو و ماهی ایرانی یا خورش قرمهسبزی در کنار سوسیس و ژامبون مخصوص شب عید قرار میگیرد تا شام شب عید میلادی، پاسخگوی ذائقه همه میهمانان باشد.
ایرانیهایی که در خارج از زادگاهشان زندگی میکنند، برای برگزاری این آئینها، دست به نوآوری هم میزنند و آن را با ذائفه و فرهنگ خود هماهنگ میکنند. حالا در برخی از خانوادههای ایرانی، شام کریسمس هم سرو میشود، اما نه خیلی سنتی و غربی. به همین دلیل بسیار دیده میشود که سبزی پلو و ماهی ایرانی یا خورش قرمهسبزی در کنار سوسیس و ژامبون مخصوص شب عید قرار میگیرد تا شام شب عید میلادی، پاسخگوی ذائقه همه میهمانان باشد.
رضا و خانوادهاش دو سال است که از ایران به سوئد مهاجرت کردهاند. آنها یک پسر دو ساله دارند. برای آنها سال نوی میلادی هنوز یک اتفاق تازه است: «راستش من هنوز به چشم توریست به این ماجرا نگاه میکنم. یعنی هنوز برایم جذاب است که ماجرا را نگاه کنم و دربارهاش بیشتر بدانم. ما هنوز خودمان این مراسم را برگزار نکردهایم، اما خیلی دربارهاش کنجکاویم. مردم سوئد هم خیلی دوست دارند به ما اطلاعات بدهند. ما را برای نوشیدنیهای مخصوصشان دعوت کردهاند و حتی امسال به پسرمان هدیه دادهاند.»
رضا درباره غیر ایرانی و غیر ایرانی تعصبی ندارد: «ما قبول کردهایم که بیاییم و جای دیگری زندگی کنیم. احتمالاً از سالهای آینده خودمان هم بیشتر با این جشن عمومی همراه خواهیم شد. دوست ندارم بچهام در محیط جدید غریبه باشد. در عین حال تلاش خواهیم کرد تا زیباییهای فرهنگ ایرانی را هم به او نشان دهیم. هرچند نمیتوانم پیشبینی کنم او در نهایت خودش را متعلق به کدام فرهنگ احساس خواهد کرد.»
الهه، پرستاری در نروژ که حدود ۲۰ سال است که در این کشور زندگی میکند میگوید: «من دلم میخواهد پسرم با آداب و رسوم هر دو کشور یعنی ایران و نروژ بزرگ شود و به آنها مسلط باشد. پس در تمام این سالها تلاش کردم تا به او بگویم دو عید بزرگ داریم و در این دو عید با دوستان و اعضای خانواده دور هم جمع میشویم. طبیعی است در اینجا هنگام عید میلادی با تعطیلی عمومی روبهرو هستیم و برنامههای تلویزیون حال و هوای جدیدی به خود میگیرند و شهر چراغانی میشود، اما هنگام عید نوروز مدارس و ادارهها تعطیل نیستند و پسر من باید به مدرسه برود و همین شور و شوق را کمی از او میگیرد، اما در کل هر دو برنامه را دوست دارد.»
شادی، ایرانی دیگری است که در یک کشور عربی زندگی میکند و یک دختر نوجوان دارد. او درباره تجربهاش از زندگی در امارات میگوید: «اینجا یک کشور چند فرهنگی است و آدمهایی از سراسر دنیا در آن زندگی میکنند. دختر من هم به مدرسه بینالمللی میرود. اینجا هم کریسمس را با شور و نشاط جشن میگیرند، هم عید فطر را. دختر من از زمانی که آمدیم اینجا خیلی اصرار داشته که حتماً درخت کریسمس بگذاریم و ما هم این کار را کردهایم. به هر حال ما داریم در فرهنگی دیگر زندگی میکنیم و طبیعی است که خودمان را با آن فرهنگ هماهنگ کنیم.»
کریسمس یا اعتقادات؟
البته همه خانوادهها مثل این خانواده موضوع را ساده نمیگیرند. در خانوادههایی با زمینه مذهبی و فرهنگی متفاوت ممکن است برخورد با این موضوع ساده نباشد و حتی چالشهایی هم ایجاد کند. این چالشهای به ظاهر ساده، برای نسل اول ایرانیان مهاجر، البته در مسیر هویتیابی و همگرایی فرزندان آنها در کشور میزبان تاثیر خواهد گذاشت.
ناصر که ساکن شهر پاریس است میگوید: «به عنوان یک ایرانی که همیشه میزان عزاداریهای زندگیاش بیشتر از شادیهایش بوده است، دلم میخواهد به فرزندم شادی بدهم. دلم میخواهد او هم از این همه رنگ و نور و چراغانی لذت ببرد و خود را با جامعه بزرگتر همراه ببیند به جای اینکه بچپم در خانه و بگویم من ایرانیام و عید اینها مال من نیست.»
زهرا، شش سال است مهاجرت کرده و در آمریکا زندگی میکند. همسر او ایرانی نیست، اما هر دو بسیار مذهبیاند. او در مورد برخوردش با این برنامهها میگوید: «تا جایی که مراسمی به اعتقاداتم صدمه نزند، با آن مشکلی ندارم. البته محیا هنوز بچه است و من هنوز نمیتوانم در این مورد با او حرف بزنم. من هرگز درخت کریسمس نخریدهام، تزئینش نکردهام، کادو و شیر و شکلات زیرش نگذاشتهام. معتقدم اگر این چیزها را ساده بگیریم کمکم بچهها آنقدر در این فرهنگ ذوب میشوند که آن وقت دیگر خیلی دیر است که درستش کنی – اگر البته بخواهی درستش کنی.»
زهرا در پاسخ به اینکه آیا فرزند او در آینده و در مدرسه احساس فاصله با همکلاسیهایش نخواهد کرد، توضیح میدهد: «ممکن است محیا مثل من فکر نکند. به چند دلیل؛ یکی اینکه پدرش ایرانی نیست و دیگر اینکه آمریکا کشور متنوعی است. خود من به هیچ فرهنگ خاصی وابسته نیستم؛ حتی نوروز. فکر میکنم تعادل بهترین چیز است. من او را به مراسم عید فطر میبرم تا شکلات پخش کند یا در روز عاشورا او را به مراسمی میبرم تا درباره محرم بشنود. برایم مهم نیست که او درباره کریسمس یا عید شکرگزاری از من سئوال کند. ما روز هالووین چراغ روشن کردیم تا او بتواند به بچهها شکلات بدهد. خیلی جالب بود. اما اگر عاشورا، یا غدیر، یا عید فطر بود، دیگر هالووین را جشن نمیگرفتیم. با همه اینها الان نمیدانم که محیا وقتی مدرسه برود، در برخورد با فرهنگ غرب چه برخوردی خواهد داشت.»
ناصر، ساکن شهر پاریس، اما معتقد است مراسم سال نوی میلادی دیگر لزوماً بوی مذهب نمیدهد. او میگوید: «کریسمس بهانهای است برای شادی، برای عشق ورزیدن؛ برای دور هم بودن. الان در اتوبوس و قطار و حتی میهمانیها آدمها سرشان توی آیفون و لپتاپشان فرو رفته است و انگار همدیگر را نمیبینند. حتی در میان اعضای خانواده نیز مانند سابق فرصت گفت و گوی چندان وجود ندارد. در چنین شرایطی چرا باید خودم و فرزندم را از چنین شبی که فرصت گفتوگوی بیشتر داریم، محروم کنم که هیچ نکته منفی در آن نیست؟ به عنوان یک ایرانی که همیشه میزان عزاداریهای زندگیاش بیشتر از شادیهایش بوده است، دلم میخواهد به فرزندم شادی بدهم. دلم میخواهد او هم از این همه رنگ و نور و چراغانی لذت ببرد و خود را با جامعه بزرگتر همراه ببیند به جای اینکه بچپم در خانه و بگویم من ایرانیام و عید اینها مال من نیست.»
مخالفت از بیخ و بن
در حالی که در بسیاری از کشورها شهر و خیابان در آستانه جشنی بزرگ چراغانی شده و مردم در حال خرید و تهیه هدیه سال نو هستند، شماری از ایرانیان که البته به نظر میرسد در اقلیت باشند، به طور کلی با این مراسم و شریک شدن در آن مسئله دارند و آن را برگزار نمیکنند و معتقدند عید آنها فقط عید ایرانی است.
به نظر میرسد مهاجران ایرانی در دوستی و همراهی با فرهنگهای جدید موفق هستند. آنها دوگانه «حفظ سنتها و ریشههای ایرانی» و پذیرش «فرهنگ جدید» را به پدیده سومی تبدیل کردهاند و آن تلاش برای یافتن «وجوه اشتراکات فرهنگی ایرانی – اروپایی» است.
آنها حتی با این استدلال که ما ایرانی هستیم، این عید را به هم تبریک نمیگویند. این در حالی است که بسیاری از آنها در پذیرش بسیاری از جنبههای فرهنگ غرب که به آنها آزادی اجتماعی و شخصی میبخشد مشکلی ندارند و از این شرایط نهایت استفاده را بردهاند. این افراد در عین اینکه از امکانات آزادی، رفاه اجتماعی و برابری بهرهبردهاند، در سخنان خود چشم بر واقعیتها میبندند.
سهراب، جوانی است که در یکی از کشورهای اروپایی متولد شده، تحصیل کرده و مهندس در یکی از رشتههای کامپیوتری است. او چندباری به ایران رفته است و به ایرانی بودن خود میبالد و آن را به فرهنگ سوئدی ترجیح میدهد. با این حال اما به دلیل شرایط سیاسی حاکم بر ایران حاضر نیست در آن کشور زندگی کند. او اگرچه مانند دیگر جوانان اروپایی از امکانات، وام و شرایط تحصیلی مناسب در کشور محل تولد و سکونتش استفاده کرده، اما خود را نخست ایرانی میداند و با فرهنگ سوئدی مشکل دارد.
سهراب خود را مسلمان میداند، بیآنکه نماز بخواند، روزه بگیرد و یا حتی خود را از داشتن دوست دختر بیبهره بگذارد. او از ۱۷، ۱۸ سالگی در انتخاب شریک جنسی خارج از چهارچوب ازدواج آزاد بوده اما در عین حال برخی مظاهر ساده زندگی در کشور میزبان مثل کریسمس را نفی میکند و تلاش میکند خود را چندان مقید به آداب آن نکند و به این ترتیب به قول خودش ایرانی محض باشد. او میگوید: «عید ما عید ایرانی است. پدر و مادر من شب کریسمس را هیچوقت جشن نمیگیرند. ما برنامه ویژهای در این زمینه نداریم و اصلاً به آن عادت نکردهایم.»
بستن درهای ارتباط با فرهنگ جدید در شرایطی که بسیاری از مهاجران، اقتضائات زندگی در محیط جدید را نپذیرفتهاند، میتواند آنها را از نظر فرهنگی ایزوله و در آنها احساس فاصله یا خشم را تقویت کند. در این حالت، امکان تعامل و ارتباط مستمر اجتماعی با جامعه میزبان و هم تنوع فرهنگی در دایره مناسباتشان کم میشود.
با همه اینها به نظر میرسد مهاجران ایرانی در دوستی و همراهی با فرهنگهای جدید موفق هستند. آنها دوگانه «حفظ سنتها و ریشههای ایرانی» و پذیرش «فرهنگ جدید» را به پدیده سومی تبدیل کردهاند و آن تلاش برای یافتن «وجوه اشتراکات فرهنگی ایرانی – اروپایی» است. اگرچه برای بسیاری از آنها برگزاری عید نوروز در روزی که هیچجا تعطیل نیست و تلویزیون برنامه ویژه پخش نمیکند، بسیار دشوارتر از گذاشتن درخت کاج در خانه و همراه شدن با جمعیتی است که همزمان برای آغاز سال جدید شمارش معکوس را آغاز کردهاند.
سهراب خود را مسلمان میداند و با فرهنگ سوئدی مشکل دارد
فکر میکنید تروریست های مسلمان در کشورهای اروپایی چطور بوجود می ایند عین همین سهراب تربیت شده اند پر از خشم و نفرت از حامعه میزبان تمام مشکلات خود را به گردن جامعه میزبان می اندازند مادری عین زهرا دارند که بچه اش را کاملا متفاوت با فرهنگ جامعه بار میاورد من نمیدانم اینها برای چه به اروپا و امریکا امده اند این همه کشور مسلمان برای چی به انجاها نمیروند بعد میگویند چرا اسلام هرسایی در اورپا و امریکا وجود دارد به خاطره همین نوع مسلمانان که برای خود جامعه ای بکل متفاوت از جامعه ی میزبان درست کرده اند و فرزندان خود را پر از جشم و نفرت نسبت به کشور میزبان تربیت میکنند
کاربر مهمان / 30 December 2012