ولفگانگ کریشکه − چرا ساختمان بعضی زبانها بسیار پیچیده و بعضی دیگر خیلی ساده است؟ میگویید آلمانی زبان دشواری است؛ پس یاگوا (Yagua) زبان مناطق آمازون پرو را چه میگویید؟ این زبان در فعل گذشته پنج حالت دارد که با پسوند آخر فعل از هم متمایز میشوند. سخنگویان به این زبان وقتی فعل ماضی به کار میبرند باید مشخص کنند که چند ساعت، چند روز، چند ماه یا زمان بیشتری از یک واقعه گذشته است.
این زبان در اصل از سه زبان تشکیل شده که دوتای آنها از بین رفتهاند . حدود پنج هزار نفر از اهالی منطقه آمازون پرو به این زبان سخن میگویند.
یک زبان کشور آفریقایی گینه نو بیش از شصت هزار فعل مسندی و ۸۶۰ وجه مصدری فعل دارد. هایدا زبان سرخ پوستان آمریکای شمالی دارای هفتاد پیشوند متفاوت است . زبان اسکیموها برای زمان حال بیش از شصت صورت مختلف دارد و نامهای ساده تا بیش از ۲۵۰ حالت صرف شده گوناگون دارند.
یا زبان دالابون (Dalabon) استرالیایی را بگیرید: در این زبان نسبت قوم و خویشی افراد مورد گفتگو در یک سیستم پیچیده از هجاها پیشاپیش کلمات گنجانده میشود. هر جمله خبری که از دهان درمی آید باید معلوم کند که آیا خودمان شاهد چیزی بوده ایم، یا اینکه چیزی از آن به گوشمان خورده، یا این که فقط گمان میکنیم.
هر چه زبان شناسان در مناطق بیرون اروپا بیشتر پژوهش کردند، برایشان روشن تر شد که :زبانهای زیادی هستند که از نظر دستور زبان بسیار پیچیدهاند. کارکرد آنها شبیه است به ورد جادویی “موتابور” (Mutabor) در افسانه “خلیفه لک لک “ویلهلم هوف (Wilhelm Hauff)، نویسنده آلمانی. این کلمه لاتین یکجا چند کلمه مختلف را در شکم خود دارد و به معنی یک جمله است و آن طور که در داستان شاهدیم به معنی “من تبدیل میشوم به… ” است، که اشاره دارد به تبدیلی جادویی به حیوانات مختلف بعد از به زبان آوردن ورد جادویی.
زبانهایی با این جور ساختارهای پیچیده تا بخواهی اطلاعات مختلف در مورد زمان، فعل، معلوم و مجهول یا محتمل بودن و نسبتهای دیگر مانند مقدار و روابط منطقی و مالکیتی را در پیشوند و پسوندهای کلمات جمع میآورند. این زبانها – که به آنها زبانهای مصنوعی میگویند- یاد گرفتنشان سخت است و ساختن یک جمله ساده پدر در میآورد.
به این ترتیب آشکار میشود که زبانهای بسیاری در دنیا پیدا میشوند که به مراتب از زبان لاتین دشوارترند. این شامل زبانهای کهن هم میشود. مثلا زبانهای هندواروپایی که نیای زبان آلمانی و سایر زبانهای ژرمن محسوب میشوند هزاران سال پیش چنین ساختار پیچیدهای داشته اند: اسم هشت حالت داشته. یعنی علاوه به مفرد و جمع، مثنی هم برای جفتها (اشخاص و اشیا) وجود داشته. صرف افعال هم چنان سخت بوده که عرق یاد گیرندگان را در میآورده. بخش بزرگی از این دشواریها بعدها به زبان آلمانی منتقل شده است.
زبانهای کوچک پیچیده تر از زبانهای بزرگ هستند
با این حال این را هم باید گفت که زبانهای کوچک غالبا پیچیده تر از زبانهای بزرگ دنیا هستند.
به تازگی برای کسانی که دنبال علت این موضوع و چرایی پیچیده بودن زبانها میگردند، یک فرصت استثنایی پیدا شده. بانک اطلاعات زبان شناسی در اطلس جهانی ساختار زبانی بخش زبانشناسی مؤسسه انسانشناسی فرگشتیِ ماکس پلانک (Max-Planck-Institut für evolutionäre Anthropologie) در شهر لایپزیک آلمان چند سالی است که به پژوهش این موضوع اختصاص یافته و مطالعات و تحقیقات زبانشناسان از سراسر دنیا را در خود جمع آورده.
با کمک اطلاعات جمع آوری شده در این بانک زبان شناسی دو زبان شناس آمریکایی به نامهای گری لوپیان و ریک دیل (Gary Lupian – Rick Dale) در مورد زبانهایی با پیچیدهترین دستور زبانها به این نتیجه رسیدهاند که: دشوارترین و پر پیچ و خمترین قواعد زبانی مال زبانهای کوچک و نسبتا دور افتاده است.
این دو زبان شناس قواعد صرف و واژه سازی بیش از ۲۲۳۶ زبان را به نسبت تعداد افرادی که به آن زبانها سخن میگویند بررسی کرده و به این نتیجه رسیدهاند که: زبانهای کوچک که فقط چند هزار و غالبا چند صد نفر گویشگر دارند، از زبانهای بزرگ مانند آلمانی، انگلیسی، چینی یا سواحلی پیچیده ترند.
به گفته زبان شناس و جامعه شناس پتر ترودگیل (Peter Trudgill) در محفل زبانهای کوچک که مردم همه همدیگر را میشناسند، قواعد دشوار زبانی بیشتر دوام میکنند، چون این زبانها بر خلاف زبانهای بزرگ از تاثیر محیط بیرون محفوظاند. از این گذشته کسی که میخواهد زبان بیگانه فرا بگیرد، کمتر سراغ زبانهای کوچک و پرت افتاده میرود.
دشواری یادگیری برای بزرگسالان
یک نکته دیگر این است که بچهها قواعد زبانی زبان مادری را راحت یاد میگیرند، اما برای بزگسالان قواعد دستوری زبان بیگانه همیشه دشوار است. از این رو بزرگسالان تمایل دارند به اینکه این قواعد دشوار را ساده کنند. یک نمونه بارز این مورد زبانی است که در آلمان به “آلمانی به شیوه کارگران مهمان” در دهه هفتاد میلادی معروف است. این مال وقتی است که تعداد کارگران ترک در آلمان زیاد و زیادتر شد. فرا گرفتن زبان آلمانی و قاطی شدن در جامعه آلمان برای این کارگران دشوار بود. از این رو آنها زبان آلمانی را بدون رعایت قواعد دستور زبان و صرفا برای رفع احتیاجات روزمره شان به کار میبردند. جملاتی مانند “دیروز من دیدار کردن برادر من” )به جای: دیروز برادرم را دیدم) نمونهای از زبان آنهاست.
نمونه دیگر، زبان روزمره جوانان در شهرهای بزرگ است که پر از جملههای شکسته و کلمات عجیب و غریب است که صرفا در قاموس فرهنگ کوچه معنی دارند.
این نمونههای زبانی هم میتوانند به زبان استاندارد تبدیل شوند، اما فقط در صورتی که اکثریت مردم به آنها سخن بگویند.
چیزی شبیه همین وضع برای زبان انگلیسی هم پیش آمد: زبانی که اشغالگران انگلوساکسون با خودشان آوردند، در دهان اقوام سلت، وایکینگها و نورمانها رفته رفته در طی صدها سال بسیاری از ظرایف و پیچ و خمهای دستورزبانی خود را از دست داد. امروزه زبان انگلیسی در جمع خانوده زبانهای ژرمنی دارای سادهترین ریخت شناسی است. زبان آلمانی از لحاظ دشواری در میانه قرار دارد. در حالی که زبان ایسلندی و فاروئی ( (Färöischقواعد دشوارو پیچیده خود را حفظ کردهاند.
این هم به نظر پتر ترودگیل اتفاقی نیست. چون این دو زبان (ایسلندی و فاروئی) قرنها منزوی بودهاند.
با این همه معیارهای زبانشناسانه سنجش پیچیدگی زبانها ایرادهایی هم دارد: ایرادشان این است که بر ریخت شناسی زبان محدود میشوند و به جنبههای دیگر توجه نمیکنند.
واقعیت این است که در میان شش هزار زبان دنیا زبانهایی یافت میشوند که از هر نظر ساده بنا شدهاند. این زبانها قطب مقابل زبانهای پیچیدهای مانند یاگوا هستند.
یکی از جمع و جورترین دستورزبانها را زبان ریاو اندونزیایی (Riau-Indonesische) دارد که زبان عامیانه میلیونها مردم سوماتراست. این زبان از خیلی از قواعد دستور زبانی خالی است: مثلا در جمله “آیام ماکان” (ayam makan) دو کلمه “مرغ” و “خوردن” خیلی راحت کنار هم قرار گرفتهاند . حال باید دید منظور از این جمله چیست: آیا کسی مرغ میخورد یا اینکه خود مرغ خودش را میخورد. آیا منظور یک مرغ است یا چند مرغ، فعل خوردن آیا در زمان حال صورت میگیرد یا در گذشته؟ این همه را فقط با حدس و گمان و از رابطه جملات با هم میشود بدست آورد.
در نظر دیوید گیل زبانشاس مرکز ماکس پلانک که در زبانهای اندونزیایی پژوهش میکند، این مقدار ابهام ایرادی محسوب نمیشود. به عقیده او پیچیدگی زبانها برای روابط انسانها در جامعه به کلی غیر ضروری است. مارتین هاسپلمت (Martin Haspelmath) یک زبان شناس دیگر نیز در این مورد با او هم عقیده است: برای ایجاد رابطه و تفاهم در میان مردم، به اکثر قواعد دستور زبانی اصلا نیازی نیست. جملات به تنهایی اطلاعات اندکی در بر دارند . همچون کوهی از یخ که فقط نوک آن از آب بیرون است. بقیه کوه زیر آب است و با حدس و گمان باید به آن دست یافت. این در مورد همه زبانها مصداق دارد.
زبان نوشتار و گفتار
قواعد دستورزبانی برای نوشتن لازماند، اما برای حرف زدن بیشتر دست و پاگیرند.
در آلمانی اگر بخواهیم صحیح صحبت کنیم باید بدانیم که حرف تعریف قاشق مذکر، مال چنگال مونث و از آن چاقو خنثی است. حال باید دید آیا به راستی قواعد دستورزبانی لوکس و زیادی هستند؟ به عقیده اوتس ماس (Utz Maas) از پژوهشگران دانشگاه گراتس اتریش باید بین گفتن و نوشتن تمایز قائل شد: کسی که روی نردبان ایستاده و برای کوبیدن میخ چکش لازم دارد، فقط باید داد بزند: “چکش”. منظور او را همه میفهمند. اما این برای رابطه نوشتاری کافی نیست.
زبان نوشتاری فقط صداها را به شکل حروف الفبایی تبدیل نمیکند. زبان نوشتاری یک وسیله انتزاع است که با تکیه بر متن افکار مختلف را با فواصل مکانی و زمانی منتقل میکند.
منبع: دی تسایت
مقاله بسیار خوبی بود…
در این مقاله از واژه ای به نام هندی اروپایی نام برده شده….!
در مورد این واژه مجعول تحقیقی نمی کنید و منتشر نمی کنید…؟ .
….استادی که مصحح شاهنامه فردوسی بر اساس زبانهای ایران باستان اعتقاد
صد در صد داشت که این واژه هندی_اروپایی چیزی جز پارسی باستان نبوده و نیست…
بعنوان مثال نام “اروپا” از کجا نشات گرفته؟(اُ رَپَ) را در هند بجوییم یا در اروپا ؟
***
راستی روز اول دی ماه است.دی در گویش لری بویراحمدی به معنای مادر است در سایر گویشهای نزدیک دا گفته می شود
یعنی “ماه مادر” ماهی که در آن خورشید زاییده می شود و همین واژه مادر واژه انگلیسی دی به معنای روز است
***
متشکرم…
شهروند / 21 December 2012
این قبیل مقالات و مطالب بسیار ضروری و مفید است. آنچه امروز در ارتباط با مبحث زبان و زبان شناسی باید در گفتمان های مهم روز منظور گردد، نقش زبان در ایجاد تفاهم و صلح و وحدت بین ملل و دول دنیاست. گاهی سوءتفاهمات ناشی از اختلاف زبان است. دنیای امروز باید در فکر ایجاد زبانی مشترک باشد تا علاوه بر زبان مادری توسط همۀ جهانیان آموخته و مورد استفاده قرار گیرد. مثلا دکتر زامنهوف لهستانی سعی کرد با اختراع زبان اسپرانتو این کار را بکند:
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2010/04/100419_l25_esperanto_nobel_prize.shtml
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86_%D8%A7%D8%B3%D9%BE%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%AA%D9%88
«باید به اختیار یک زبان بین المللی که علاوه بر زبان مادری به تمام مردم عالم آموخته شود توجّهی فراوان مبذول داشت زیرا عدم مخابره و تفاهم بین مردم است که مساعی بشر را در حصول صلح جهانی تضعیف میکند و اختیار زبان بین المللی تا حدّ زیادی سبب حلّ این مشکل میشود.» (بیانیۀ وعدۀ صلح جهانی، اکتبر ۱۹۸۵.) در این آدرس:
http://reference.persian-bahai.org/fa/t/uhj/
نوید / 22 December 2012
با دیدگاه نوید گرامی موافقم.
برای آسودگی دوست عزیز هم در کامنت بالائی یک نکته را یاد آور میشومکه واژه دی از پایه پارسی است دی به معنی روشنائی وخورشید و روز و روز اوا هر ماه هم بنام خور روز یا خرم روز یا خر روز بوده در یلدا نام ماه و نام روز هر دو با هم هماهنگ میشوند یهنی روز در زوز به عبارت دیگر یعنی نور در نور.این واژه پارسی است و نه انگلیسی آنان بسیاری از لغات را از ما گرفته اند و تقدم تمدن ما گواه این مقام است.
در افسانه های کهن از جمله افسانه کومونو که آفریقائی است آمده که روزی دختر خدای نور و پسر خدای ظلمت که در لجن زارها میزیست با هم بدون رضایت خدای نور فرار میکنند خدای نور هم آنان را ترد میکند و میگوید کاری میکند که زبان این دو طایفهمتفاوت گردد و همدیگر را نفهمند و تا ابد در اختلاف بمانند. نتیجه :درک زبان موجب اتحاد و پایندگی است.
و نیز افسانه برج بابل: http://vista.ir/article/266650 در نهایت نشان از اختلاف بر اثر ندانستن زبان یکدیگر است که ویرانی برج بابل را بدنبال دارد. نتیجه : اتحاد از فهم زبان یکدیگر میآید.
اما در نهایت این مهم است که اگر ما همه زبان هم را بفهمیم محبت ما بهم بیشتر میشود و این از مقدمات اتحاد عالم است و برای اینکه عمر بشر تلف نشود و زبانهای زیادی را نخواند کافی است همه دو زبان یاد بگیرند یکی زبان مادری و یکی زبان بین المللی.
با درود
جان آفرین / 22 December 2012
زبان اینترلینگوا،گرامری آسان و لغات لاتینی و بین المللی بیشتری دارد ولی همچون اسپرانتو از تبلیغ غلو آمیزی که ***در جهان دارند، فاقد است و بهمین دلیل ناشنا ! http://www.interlingua.com
کاربر مهمان / 23 December 2012
البته به این نکته توجه کنید که کلماتی که در فارسی و سایر زبانهای ایرانی به گونه ای با سسایر زبانهای خانواده هندواروپایی مشترک می باشد صرفا به دلیل دارا بودن ریشه مشترک وازگان می باشد و هر چه این وازگان مفاهیم قدیمی تر و انتزاعی تری را نشان دهند این اشتراک بیشتر به چشم می خورد.این دلیلی بر اینکه ما از انها وازه گرفته ایم یا آنها از ما نیست.صرفا نشانگر ریشه مشترک زبانی است.
نگاه کنید به چگونگی صرف فعل “بودن” در اکثر زبانهای این خانواده.
یا واژگانی مانند مادر، پدر، برادر، خواهر،درخت، گاو،سرد ،گرم و صدها از این دست.
مانی / 23 December 2012
باسلام. زبان وکلام وحتی نقش ونگار وسائلی هستند تا انسانها باهم ارتباط برقرار کنند واز نظر واعتقاد خود با خبر شوند. مهم اینست که اگر من از علامتی مثل(!) این بکار بردم شما متوجه شوید یا در تعجبم ویا باور ندارم. قصد ندارم وارد معقولات شوم! ولی زبان وواژه وکلام تنها وسیله ارتباط ما انسانها با همدیگر است واگر با این علائم واصوات واهنگها ورنگها به مقاصد همدیگر پی نبریم لاجرم دست به اسلحه میبریم تا خون هم بریزیم تا قانع شویم که حرف ونیت ما حجت است! . ولی اصوات وکلمات وزبانها در مناطق جغرافیائی واقلیمها با هم متفاوت است مثلا در کوهستان حنجره تو چنان شکل میگیرد که حرف(چ) و(ق) و..پژواک داشته باشد ودر صحرا صوت و کلام از ته حنجره بیرون میاید تا که تا دوردست طنین کندمثل(ح) احتمالا شماهم شاهد بوده اید که چرا افریقائیها در اتوبوس با صدای بلند (احن واحون) میکنند!!. ولی قسمت سوم اروپائیها هستند که در جنگلهای متراکم زندگی میکنند وبرای انکه شکار رم نکند با علائم واشارات حرف میزنند وبرای نشان دادن منظور خود از حروف مخصوص جنگل که از گلوی قورباغه یا جیرجیرک در میاید استفاده میکنند! قبل ازانکه شمشیر نفهمی بر من بکشید! به زبان المانی وهلندی گوش دهید! واگر اهل مطالعه هستید فقط به گویشها ولهجه ها توجه نمائید حال چه ترک باشد یا کرد یاعرب یا بلوچ یا بندری.!!.
کاربر مهمان نادر / 23 December 2012
وقتی به نظرات همۀ دوستانی که در فوق نوشته شده فکر می کنم، در همۀ انها یک چیز مشترک عالی می بینم که تحسین برانگیز است. و آن این است که دوستان عزیز با نگاه وحدت و تمرکز بر مشترکات زبان ها و با رویکرد ایجاد اتحاد به این مقوله نگریسته اند. این ان چیزی است که دنیای خسته از جنگ و اختلافات امروز به ان نیاز دارد. باید در همۀ مقولات اجتماعی و فرهنگی چنین دیدی را گسترش داد. در فرهنگ ها و زبان های گوناگون بشر که هر یک همچون گلی رنگ و بوی خود را دارد باید بجای برتری و بهتری دنبال مشترکات و وجوه تشابه گشت تا بتوان دنیا را به صلح رساند. صلح اول باید در قلوب و افکار ما شکل گیرد تا در زبان و فرهنگ و سایر شؤون زندگی ما جلوه کند. ما در کثرت ها باید دنبال وحدت بگردیم. مثلا اگر چه زبان ها با هم متفاوت شده اند ولی وحدت بین همۀ انها این است که «انسان» به آنها سخن می گوید. انسان یکی است. در حقیقتِ «انسان» است که زبان ها اشتراک می یابد. اگر غیر از این باشد، دنیای ما چه تاریک و غم افزاست. به نوبۀ خود از همۀ دوستان فوق که با چنین رویکردی نظر نوشته اند تشکر قلبی دارم و بر ایشان درود می فرستم. قربانتان
نوید / 24 December 2012